Monday, April 20, 2009

از مقاله "حیات و مدنیت"درج شده در فصلنامه وارلیق بقلم ابراهیم رفرف

نامیدن اشیاء با نام حقیقی آغاز عقل است
وقتی شخصی در ایران اصرار بر" آذری " نامیدن زبان ما دارد ، مرا د وی " تورکی آذری " نیست ، مراد وی آن است که از کلمه " تورکی " احتراز کند و به نحوی آن را انکار نماید . از این رو استفاده از این کلمه در جغرافیای ایران هیچگونه وجهه قانونی واخلاقی نداشته وبدان می ماند که زبان فارسی را مثلا " تاتی " بنامیم تا ازاهمیت آن کاسته شود. شکسپیرمیگفت: گل سرخ اگربا نام دیگری نامیده شود،مگرازعطروبوی آن چیزی کم میشود؟! حقیت امر آن است که انسان معشوقه خود را با هر اسمی بخواند ، آن اسم مقدس می شود . اما نام گذاری ها در آذربایجان متاسفانه نه از روی عسق و محبت ، بلکه از روی بغض و کینه صورت می گیرد ،که نام زبان ما ،و نام جغرافیائی سرزمین ما قربانی این کینه گشته است. ...این همه اسامی جغرافیائی اصیل و تاریخی را به جرم فارسی نبودن با خیال آسوده محکوم به مرگ می کنند و به جای آن ها کلمات بی هویت مورد علاقه خود را می نشانند. از این رو پاسداری از اسامی اصیل تاریخی شناسنامه ملی ما را تسکیل می دهند ، به هیچوجه جنبهء تفننی نداشته و برای ما وظیفه ای مقدس محسوب می شود و لذا ما باید به جای سخن شکسپیر درخصوص نام کل سرخ ،به یک سخن حکمت آمیزچین استناد کنیم گفت
نامیدن اشیاء با نام حقیقی آغاز عقل است

Wednesday, April 15, 2009

تبرئه ناسیونالیستهای افراطی ، اتهام علیه دموکراتها

تبرئه ناسیونالیستهای افراطی،اتهام علیه دموکراتها
پیرامون یک نوشت ی محمد آزادگر
سیروس مددی
مترجم: بهروز مطلب زاده
طبق این نقشه، برای آنهائی که به خصلت ضدانسانی استثمار و ناعادلانه بودن سیستم سرمایه داری باور دارند و در عین حال با مهر به زبان مادری و هویت ملی خود، خواهان مبارزه در راه آن هستند، از مارکس و انگلس و لنین «فاکت» می آورند تا اثبات کنند که «نه! چپگرا که نمی تواند وطنش را دوست بدارد! نه। چپ که نمی تواند زبان مادری اش را دوست بدارد...
مقدمه
انتشار آذربایجانی و فارسی سخنرانی من تحت عنوان «۲۱ آذر و امروز» در جلسه بزرگداشت ۶٣ - مین سالگرد جنبش ۲۱ آذر درشهرکُلن،مورد توجه آذربایجانی ها و علاقمندان به مسائل آذربایجان در کشورهای مختلف جهان قرار گرفت و با برانگیختن عکس العمل های متفاوت، بحث های بی سابقه ای را دامن زد مسائل مطروحه و مواضع اتخاذ شده با استقبال وسیع دمکرات های آذربایجان مواجه شد। کسانی که از راه یافتن اندیشه ها و رفتارهای ضددمکراتیک و زیانبار در میان برخی فعالان جنبش ملی آذربایجان در سال های اخیر، بیمناک بودند و آن را برای امر مبارزه خطرناک می دانستند به وجد آمدند و گشایش افق دمکراتیک نوینی را در مقابل دیدگان خود احساس کردند। نامه ها و نوشته های بسیاری به دستمان رسیده است که نشان می دهند افراد بسیاری با کسب روحیه ای جدید به مبارزه جلب شده اند و بسیارند کسانی که با دوری گزیدن از آن افکار زیانبار به بازنگری درباره مسائل مطروحه پرداخته اند। در این میان و در کنار برخورد مثبت و تأییدآمیز کسانی که خواست و آرزویی جز آینده سعادتبار برای مردم آذربایجان و دمکرات های آن ندارند، ناسیونالیست های افراطی و عده ای "مجهول الهویه" که خود را در پوشش ناسیونالیسم افراطی پنهان کرده اند، به یورشی گسترده علیه من و همفکرانم و نیز اندیشه های ما پرداختند। افراد و محافلی که در مواجهه با این اندیشه ها، سیستم فکری خود را در تنگنا و خطر می دیدند به دور از منطق و از روی درماندگی،از طریق نوشته ها، سخنرانی ها و «میکروفون» ها، به پراکندن اتهامات سخیف پرداخته و حتی از تهدیدات فیزیکی نیز خودداری نکردند. اما این «اتهام» زنی ها و تهدیدات نه تنها نتوانست کوچکترین خللی در اراده ما به وجود آورد، بلکه برعکس بر میزان جدی بودن خطر این تفکرات ضددمکراتیک برای جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان- که ما روی آنها تأکید کرده بودیم- مهر تأیید زد و من و همفکرانم را در پایداری در مواضع درستی که اتخاذ کرده بودیم، مصرتر ساخت. اندیشه های طرح شده از جانب ما، نه تنها موافقین و مخالفین را به طور جدی به میدان کشاند، بلکه در عین حال افراد میان دو صندلی نشین را هم به تنگنا انداخت و دچار مشکل کرد. یکی از آن نیروهایی که در این میان به شدت دچار آشفتگی و بحران گشت، [تشکل] «جنبش فدرال دمکرات آذربایجان» بود. این تشکل که از گرد هم آمدن افراد دارای افکار و اندیشه های متناقض شکل گرفته است، در برخورد با یک مسئله جدی و اساسی دچار بحران شد. این حادثه دور از انتظار هم نبود. در واقع مخمصه ای که «ج. ف. د. آ» به آن گرفتار آمده نه حاصل «توطئه» های ما، بلکه نتیجه و بازتاب طبیعی وضعیت داخلی خود آنها و نیز نوع برخوردشان با مسائلی است که از سوی ما طرح شده اند. محمد آزادگر که مسئله شرکت من در بنیانگذاری این «تشکیلات» را دروغ قلمداد می کند، خود به خوبی می داند که علت اصلی کناره گیری و عدم همکاری من با این «تشکیلات»، مخالفت من با به کارگیری سیاست «نه سیخ بسوزد نه کباب» از سوی آنها بود. ** پس از انتشار متن «۲۱ آذر و امروز» هرچند هیچ موضع رسمی از جانب آزادگر و دوستانش در برابر آن اعلام نشد، اما در عین حال اولین عکس العمل ها نیز از درون خود آنها بیرون آمد. در سه ماه و نیم گذشته دو تن از آنان مطالب مفصلی در ضدیت با من و اندیشه هایم نوشته اند. تا جایی که حتی یکی از آنها به نام علیرضا اردبیلی نقش نیروی کمکی کانال تلویزیونی «گوناذ تی وی» را به عهده گرفت، با این همه نه تنها نظر رسمی این «تشکیلات» اعلام نگردید، بلکه حتی نامه ای که ما در رابطه با نوشته علیرضا اردبیلی به آدرس مسئولین آن فرستاده بودیم نیز بی پاسخ ماند. از اینها گذشته تشکیلات «مدنی»!، «عدالتخواه»! و «دمکرات»! آزادگر و دوستانش - حتی به نام دفاع از حق آزادی بیان هم که شده- نه تنها گامی علیه اتهام زنندگان و تهدیدکنندگان برنداشت، بلکه از سوی بعضی از آنان، عملکرد افراد تهدیدکننده توجیه و لاپوشانی نیز شد. آری، یکی از آن نیروهایی که راه «دیالوگ» را سد کرد، همین «فدرال – دمکرات» ها بودند. و اما بالاخره بعد از گذشت سه ماه، نظر «رسمی» تشکل نامبرده به شکلی غیرمنتظره، هیستریک و نابرازنده اعلام گشت. آزادگر برای عقب نماندن از قافله و در اصل برای «جبران مافات» وارد میدان شد. نوشته او تحت عنوان «آقای سیروس مددی براستی دنبال چیست؟» منتشر گشت. این نوشته، هم از نقطه نظر مضمون و هم از نظر متد برخورد آن به عنوان نقطه عطفی در زندگی سیاسی نویسنده اش و همچنین در تاریخ «ج.ف.د.آ» ثبت خواهد شد. «مشکوک» و «وابسته» جلوه دادن من و رفقایم از جانب محمد آزادگر و دوستانش، با توجه به شناخت ٣۰ ساله ای که از ما دارند، به عنوان لکه ای نازدودنی در تاریخ زندگی آنها به ثبت خواهد رسید. من و همفکرانم و نیز همه تشکل ها و افرادی که مسائل آذربایجان را پیگیرانه دنبال می کنند، از وجود نظرات و افکار گوناگون موجود در درون «ج.ف.د.آ» بی اطلاع نیستیم. این راز پنهانی نیست. خود دوستمان هم در نوشته اش به وجود تفکرات مختلف در درون آن جریان اشاره کرده است. اینک می توان گفت که مباحث در میان آنها نیز ادامه یافته و بالاخره یکطرفه شده است. ما تا به امروز همه نوشته های انتقادی جدی و منطقی را در سایت آذربایجان درج کرده ایم. هر چند که من در مورد هیچ کدام از آنها تاکنون چیزی ننوشته ام. اما در اینجا لازم می دانم تا به این نوشته غیرمنتظره و عاری از پرنسیپ دوستمان بپردازم. پیش از پرداختن به نوشته آزادگر لازم است درباره «غیرمنتظره» بودن آن توضیحی دهم: اگر همه گفته های ایشان در طول زندگی سیاسی خود را هم کنار بگذاریم و صرفاً به همین حرفها و نظراتی که او در طی این سه ماه و نیم گذشته بیان کرده است بپردازیم، در می یابیم که هیچکدام آنها با محتوای این نوشته خوانایی و مشابهت ندارد. از همین رو است که آنرا «غیرمنتظره» می نامیم. من در این نوشته قصد استناد به گفتگوهای خصوصی و نظراتی که او با من و تعداد دیگری از مبارزین آذربایجانی در میان نهاده است، ندارم و چنین عملی را بی پرنسیپی می دانم و لذا از آنها بهیچ وجه سخن نخواهم گفت. امیدواریم آقای آزادگر در نوشته های آتی خود روشن سازند که کدام «برهان قاطع» ایشان را وادار به اتخاد چنین مواضعی نموده است. I نوشته محمد آزادگر از نظر مضمون و متد، به دو بخش قابل تفکیک است: بخش اول مواضعی است در قبال مسائل و نظرات مطروحه از جانب من و سایت «آذربایجان» و بخش دوم تخریباتی است که با «ایهام» و «استعاره» انجام می گیرند که در اصل سر منشائی جز فقدان منطق ندارند و برازنده شخصی با آن سابقه سیاسی نیستد. آیا درون جنبش ملی آذربایجان گرایشات افراطی و انحرافات وجود دارد؟ از نظر آزادگر کدام گرایش ها خطرناک ارزیابی می شوند؟ ایشان می نویسد: مسائل مطروحه از جانب سیروس مددی و همفکرانش «حرکت ملی آذربایجان را تضعیف می کند و آن را به انحراف می کشاند... از [طرح این مسائل] جمهوری اسلامی و طیف سلطنت و دنبالچه های فکری آنان، برای سرکوب حقوق و خواسته های حق طلبانه تُرک ها در ایران، از آن استفاده می کنند ...» محمد آزادگر طرح کدام یک از مسائل را باعث تضعیف و به انحراف کشیده شدن جنبش می داند که در عین حال می توانند به عنوان وسیله تبلیغاتی دشمن به کار گرفته شوند؟ مگر سیروس مددی در سخنرانی خود چه گفته و سایت «آذربایجان» چه مسائلی را طرح کرده است که از نظر آقای آزادگر آنچنان مضرّ تشخیص داده شده که ایشان همصدا با شبکه هایی- که وصف حالشان برای خود او نیز آشکار است، حُسن نیت ما در خدمت به جنبش ملی آذربایجان را زیر سئوال برده و بدنبال «مقصود واقعی» ما می گردد.*** من گفته ام: به موازات سرکوب ما و هویت ملی مان از سوی جمهوری اسلامی و شوونیزم فارس، از یک سو مقاومت در برابر آن نیرومندتر و گسترده تر می گردد. و از طرف دیگر با نیرومندتر شدن و گسترده تر گشتن جنش، گرایش جدیدی وارد صحنه می شود. این خط یا گرایش جدید- علیرغم استنادش به ۲۱ آذر دموکراتیک- مدام ضددموکراتیک تر می شود. این گرایش جدید به زیان نهضت ملی- دموکراتیک آذربایجان تمام می شود. من با ذکر چند مثال روشن کوشیده ام نمونه هایی بدست دهم. من گفته ام: نیروهایی که رژیم جمهوری اسلامی را- به مثابه رژیمی که شوونیزم فارس را به یکی از ارکان ایدئولوژی دولتی بدل کرده است- به باد فراموشی می سپارند و در ناکجا آباد به دنبال دشمن میگردند؛ کسانی که به جای پیشبرد مبارزه ملی-دمکراتیک در آذربایجان، پرچم مبارزه برای «تورانیزم» را برافراشته اند، آنها که به بهانه مخالفت با سازمانهای افراطی کُرد به مقابله با مردم کُرد بر می خیزند و ... تبلور چنین خط و گرایش زیانباری به شمار می روند. آیا محمد آزادگر و دوستانش وجود چنین گرایش ها و انحرافاتی را می پذیرند؟ و اگر جوابشان آری است، در این صورت، آیا بررسی و نشان دادن ضررها و زیان های آن را جزء وظایف خود می شمارند یا نه؟ و اگر چنین گرایش هایی از نظر آنها وجود خارجی ندارند، چرا آن را با صراحت کامل بیان نمی کنند؟ آیا خط کسانی که اخیرا، در روز روشن و در مقابل چشمان عده ای با تهدید از آزادگر می خواستند، «بیرون بیاید» تا آنها با او «حرفهایشان» را بزنند، خط ضددموکراتیک است یا نه؟ دوست گرامی که تا دیروز بحق به خطرناک بودن آن گرایش اذعان می کرد، چه شده است که امروز هنگام بیان موضع «رسمی» مجبور شده است چنین کند؟ محمد آزادگر در پاسخ به این سئوالات است که در بن بست و در وضعیت متناقضی گرفتار می آید. در واقع او با نوشتن اینکه: «... خطر پان تُرکیسم، تورانیزم و گرگ خاکستری اساساً ساخته و پرداخته دشمنان حرکت ملی آذربایجان است» از یکسو همه گرایش های ضددموکراتیک مورد اشاره مرا در «پان ترکیسم، تورانیسم و گرگ خاکستری» خلاصه می کند!! و سپس خطر آنها را منکر می شود. (درباره این نکته که آیا من هم مشمول این دشمنان می گردم یا نه، بعدتر سخن خواهم گفت.) اما واقعیت ها غیرقابل انکارند. او نمی تواند وجود گرایش های افراطی را از بیخ و بن کتمان کند، لذا به آن اعتراف می کند. لیکن با «اما و اگر» ها. او می نویسد: « ... البته بسیار طبیعی است که در میان حرکت ملی آذربایجان گرایش های افراطی ملی هم باشند که این ها نقداً خطری برای حرکت ملی آذربایجان نیستند. این گرایش های افراطی هم در حقیقت عکس العمل و بازتابی است در مقابل پان ایرانیسم و فارس گرایی افراطی و گرگ درنده حی و حاضر جمهوری اسلامی ....». با این حساب نویسنده با زیر پا گذاشتن آنچه که بیش از این گفته است، تأیید می کند که: ۱- در نهضت گرایش های افراطی وجود دارد. ۲- این گرایش های افراطی، واکنشی در برابر شوونیزیم فارس و جمهوری اسلامی است. ٣- و «نقدا» خطری برای جنبش محسوب نمی شوند. می خواهم روی این چند نکته کمی مکث کنم: آیا از نظر محمد آزادگر کدام گرایش ها افراطی هستند؟ ایشان برای نشان دادن این گرایش های افراطی به مبارزان ما، چه گامهایی برداشته است؟ مبارزه تعارف پذیر نیست! باید با شفافیت و صداقت به میدان آمد. من همواره آنچه را که برای آینده سعادتبار و خوشبختی خلق و میهنمان زیانبار تشخیص داده ام، نوشته و نمونه های مختلف آنرا- چه بصورت شفاهی و چه در قالب مکتوب بیان کرده ام. اینها مسائلی نیستند که من، امروز به آنها رسیده باشم. من اکنون آنها را یک بار دیگر در سخنرانی ام با عنوان «۲۱ آذر و امروز» مورد تأکید قرار داده ام. راستی کجای اظهارات من محمد آزادگر را اینچنین ناراحت کرده و او را برآشفته است؟ من همواره هم وجود گرایش های افراطی را خاطرنشان کرده ام و هم بر روی عکس العملی بودن حد معینی از آن نیز تأکید ورزیده ام. برای نمونه، ۱۰ سال قبل، در نوشته ای با عنوان «ما و مسئله ستم ملی، تبعیض و مرکزگرائی در ایران»- که در مجله «آذربایجان» انتشار یافت، گفته بودم: «مهر ورزیدن به زبان و فرهنگ و هویت ملی، حفظ حتی المقدور آن در برابر تعدی های ملی و جستجوی راههایی برای پایان دادن به این ستم و تحقیر پدیده مثبتی است که بویژه در سالهای اخر در میان برخی منسوبین به ملل غیرفارس زبان گسترش یافته است. در مواردی این مهر ورزیدن ها شکل افراطی به خود گرفته و بصورت «ملت پرستی افراطی» تظاهر می یابند. هر چند سرمنشا این افراطی گری در شوونیسم و تبعیض حاکم بر کشور نهفته است ولی آن «تز»، دلیل صحت این «آنتی تز» نیست. اگر مقصود از مبارزه با شوونیسم و ملت پرستی افراطی حاکم بر کشور، برداشتن موانع رشد و تعالی و تأمین زندگی بهتر برای انسانهاست؛ در اینصورت باید با اندیشه ها و ابزارهای انسانی و دموکراتیک به جنگ این انسان ستیزی ها رفت و راههایی متناسب با هدف جستجو کرد.» آری، من همین حرفهائی که محمد را اینچنین آشفته ساخته، یک بار دیگر، و این بار، ۱۰ سال پس از نوشته شدن آنها، در صحبت های اخیر خودم تکرار کرده ام: « در یک قرن گذشته کسانی که به مثابه نمایندگان آن ملت [ملت فارس] سخن گفته اند و نیز اکثریت روشنفکران آن، با سلاح شوونیزم برای سرکوب و از میان بردن هویت ملی ما کوشیده اند، این یک حقیقت تلخ است. من همیشه گفته ام که راه برون رفت از این وضع، حرکت از موضع شوونیزم و به کار بستن شیوه هائی که شوونیست های فارس به کار می برند، نیست. آری، تحت تأثیر جنایاتی که شوونیزم فارس در حق ما مرتکب شده است، در میان جوانان ما، حد معینی از پدیده فارس ستیزی پدید آمده است که به نوبه خود قابل درک است. اما با این همه نمی توان به صرف وجود «داشناک» ها در میان ملت ارمنی، شوونیزم فارس در میان ملت فارس و به خاطر وجود پ. ک. ک و پژاک در میان ملت کُرد، با این ملت ها دشمن شد. طرح دعوا و مجادلات «خونی» و «نژادی» به جای استفاده از راه های دمکراتیک قطعاً مبارزه ما علیه شوونیزم را به شکست می کشاند». واکنش های تند و تیز و نفرت شدید ملتهای تحت ستم علیه شوونیسم حاکم، کاملاً «قابل درک» است. بلی، باید آنها را درک کرد. ولی فرق بزرگیست میان «درک» کردن و «لاپوشانی» کردن. فرق است میان «درک» کردن و راه انداختن عملیات تخریبی علیه کسانی که حاضر به لاپوشانی نیستند و نیز انکار حسن نیت آنان برای خدمت و تلاش برای کشف «مقصد » واقعیشان! همین جا لازم است به یک نکته دیگر نیز اشاره کنم. آزادگر تا کی می تواند همه اشکالات و حرکت های افراطی نوظهور در جنبش را بالکل «طبیعی» و دربست عکس العمل در برابر شوونیزم فارس قلمداد کند و با کند و کاو برای یافتن «هدف واقعی» دیگرانی که به افراطیون گفته اند «بالا ی چشمتان ابروست» خود را به در و دیوار بکوبد تا شاید بتواند دل افراطیون را به دست آورد. در درون جنبش ما، به ویژه در میان کسانی که تازه به جنبش می پیوندند، میزان معینی از «تندی» وجود دارد بلی، این تندی امری طبیعی است. در کشوری که نزدیک به ۹۰ سال سیاست ستم ملی، تمرکزگرائی افراطی و تبعیض حاکم است، وجود چنین «تندی» هائی از سوی ملتهای مورد سرکوب طبیعی است. و اما در چنین شرایطی وظیفه آن مبارزانی که خود را دمکرات می دانند چیست؟ ما موظفیم افرادی را که به دلیل وجود شوونیزم، چنین عکس العمل هایی را بروز می دهند، روشن و آگاه کنیم. روشنگری نیز علاوه بر دقت در اعمال و کردار خودمان، از طریق نشان دادن خطا و زیانبار بودن آن عکس العمل های تند امکان پذیر است. آقای محمد آزادگر! شما در این زمینه چه کرده اید؟ شما زیانبار بودن کدام گرایش افراطی را به مبارزانمان نشان داده اید؟ آیا چنین کرده اید یا با کشیدن دست نوازش بر سر افراطیون حرفه ای، آنها را در کنار خود نگه داشته اید؟ در درون جنبش ما نوع دیگری از افراطیگری نیز وجود دارد و آن، افراطگرایی کاملا آگاهانه و کاملا حساب شده است. محمد آزادگر نمایندگان این گرایش افراطی «پروفسیونل» و «خودآگاه» را خوب می شناسد و از منابع اصلی تغذیه آن مطلع است. این گرایش افراطی «حرفه ای» و «عامدانه» همواره می کوشد تا آن تندروانً «عکس العمل» گرای فوق الذکر را به افراط گرایی بیشر سوق دهد و آنها را مدام در مواضع افراطی نگه دارد. باید حساب این دو نوع افراطیگری را از یکدیگر تفکیک کرد. در همه کشورهای جهان، سازمان ها و تشکل های گوناگونی که دارای اندیشه های متفاوت و استراتژی و تاکتیک مختلف هستند وجود دارند. طبیعی است که در میان ما نیز چنین باشد. ولی طبیعی بودن هر چیزی الزاماً بمعنی درست بودن آن نیست. پیدایش تشکل ها و جریانهای مختلف نشان همین واقعیت است. هر نیروئی می کوشد تا حقانیت خود را به ثبوت رساند. II چرا از از بحث و گفتگو باید هراسید؟ محمد آزادگر از اینکه ما با آوردن مثال های مختلف، زیانبار و نادرست بودن گرایش های افراطی درون جنبش را آشکارا بیان کرده ایم، برآشفته و نوشته است: « ... آقای مددی و دوستانشان در سایت آذربایجان با جار و جنجال و هیاهوی بسیار سعی می کنند نشان بدهند که قصد آنها از طرح این بحث ها خدمت به حرکت ملی و دمکراتیک آذربایجان است، ولی نوشته ها و موضع گیری های آنها البته چیز دیگری را نشان می دهد». شگفتا! کدام یک از نوشته های من و دوستانم در سایت «آذربایجان» از طرف این دوست گرانقدر و اصحاب «آچیق سوز» نشان «جار و جنجال و هیاهو» است؟ کدام موضع گیری ما نشان از آن دارد که قصد ما نه خدمت به آذربایجان، بلکه خلاف آن است؟! راستی چه کسانی هیاهو راه انداخته اند؟ این هیاهو در اصل هفته هاست که با مشارکت و یاری یاران تشکیلاتی محمد آزادگر و با استفاده از همه امکانات رسانه ای از جمله تلویزیون، پالتاک و انبوه سایت های اینترنتی – علیه ما - به راه انداخته شده است. اگر دوست گرامی ما به جای «اشاره چشم و ابرو» صریح و شفاف تر صحبت می کرد، خدمت بیشتری به مبارزان آذربایجان کرده بود. جنبش ما اصلاً نیازی به امر و نهی و صدور «فتوا» و متهم کردن دگراندیشان از طریق کنایه و ایهام ندارد. جنبش برای نیرومند شدن نیازمند بحث های مستدل است. وحشت آزادگر از کدام بحث است؟ چرا او با توسل به حربه ای نابرازنده، مانند آن محافل افراطی «مورد لطف» اش به «انگ» زدن روی آورده است. علت این کار او - که سبب حیرت همه آنهائی شده است که او را «میشناسند »- چیست؟. ایشان از تجربه تشکیلات های سیاسی – که عمری را با آنها گذرانده- چه درسی گرفته اند؟ **** از خوانندگان گرامی خواهش می کنم به سطور دیگری از نوشته ایشان توجه نمایند. ایشان با اشاره به من و همفکرانم می نویسند: «آنهایی که خطر پان تورکیسم را برجسته میکنند بهتراست اول تکلیف خودشان را با پان ایرانیسم و ناسیونالیسم فارس گرای افراطی و راسیسم جمهوری اسلامی روشن کنند.» شگفتا! آقای آزادگر چه قصدی از نوشتن این سطور دارد؟ مواضع من و دوستان همفکرم علیه شوونیزم فارس و راسیسم جمهوری اسلامی - و نه تنها راسیسم بلک همه هستی آن رژیم- برای ایشان و اصحاب «آچیق سوز» مشخص نیست؟ آیا موضع من، دوستانم، سایت آذربایجان و هزاران چپ دموکرات آذربایجانی در آذربایجان، ایران و دیگر کشورهای جهان برای آزادگر و یارانش ناشناخته است؟ به راستی محمد آزادگر در صدد تحریک چه کسانی علیه ماست؟ او برای بدست آوردن دل چه کسانی به طرح چنین ادعاهای مضحک و خنده داری می پردازد؟ اگر حتی مواضع و عملکرد من و یارانم در طول زندگی سیاسی مان، علیه ناسیونالیزم افراطی فارس و جمهوری اسلامی را هم نادیده بگیریم، آیا همین «۲۱ آذر و امروز» - که آزادگر را مجبور ساخته است تا از نشستن در بین دو صندلی دست بکشد – گویای مواضع روشن ما در باره شوونیسم فارس و رژیم جمهوری اسلامی نیست؟ چرا محمد آزادگر خود را دچار چنین وضع خنده آوری ساخته است؟ مخالفت فکری چه نیازی به این حرف ها دارد؟ آیا از نظر ایشان «گناه» اعتراض ما به سیاست های زیانباری که برشمردیم، آنچنان بزرگ و نابخشودنی است که همه «ثواب» های ما را هم خنثی و بلااثر ساخته است!!!؟ III آزادگر چرا فرمان «بحث سیاسی ممنوع! دشمن سوء استفاده می کند» را صادر کرد؟ شوونیزم فارس، رژیم ایران و دیگر دشمنان ما، با هزار و یک چشم ما را زیر نظر دارند. آنها برای تضعیف مبارزه ما علیه شوونیزم با چنگ انداختن به هر خس و خاشاکی خواهند کوشید تا از مواضع انتقادی من و دوستان همفکرم سوء استفاده کنند. چه کسی می تواند این واقعیت را کتمان کند؟ مگر از نوشته «افشاگرانه؟؟!!» محمد آزادگر علیه من و «فتوا»هایش سوء استفاده نخواهد شد؟ مگر تاکنون از آن سوء استفاده نشده است؟ مگر در سایت «تریبون» که متعلق به یکی از همسویان ایشان است، سخن از «تیم سیروس مددی و حامیان امنتی آن» نمی رود؟ صدور فرمان «بحث سیاسی ممنوع!! زیرا دشمن سوء استفاده می کند» تا چه اندازه صحیح است؟ در جنبش ما نیز همانند همه جنبش های دیگر افکار و اندیشه های گوناگونی وجود دارند. اگر چنانچه این افکار و اندیشه های مختلف طرح و بشیوه ای دموکراتیک به بررسی و بحث گذاشته شوند، آنگاه هم آن اندیشه ها پخته تر و تکامل یافته تر خواهند گشت و هم مردم و فعالین جنبش در آن شرکت خواهند جست و امکان انتخاب آزاد خواهند یافت. آیا نسل ما - من و آزادگر – از سیاست «معامله» در پشت درهای بسته و «قایم باشک بازی» کم صدمه دیده است؟ سایت «آذربایجان» به هنگام منتشر ساختن متن «۲۱ آذر و امروز» به حق نوشت: «شوونیست های فارس که با نیت لکه دار کردن مبارزات دمکراتیک ما، عادی ترین خواست دمکراتیک ما را هم «پان ترکیسم» می نامند، با خوشحالی خواهند کوشید تا از این نوشته به سود خود استفاده کنند. اما با این همه این نوشته در کلیت خود به دمکراتیسم و مبارزه در راه حقوق ملی مردم آذربایجان خدمت خواهند کرد. ما با ایمان راسخ به این حقیقت این نوشته را به خوانندگان خود تقدیم می کنیم». ما همیشه طرفدار بحث و گفتگو درباره مسائل مربوط به مبارزه خودمان بوده ایم. من حتی در مقدمه همان نوشته خود «ما و ستم ملی، تبعیض و تمرکزگرائی در ایران» که مربوط به ۱۰ سال پیش است، صاحبان افکار و اندیشه های مختلف را به بحث و گفتگو فرا خوانده بودم. ما در تمام نوشته های خود - حتی در رابطه با الفبا و اورفوگرافی از فعالین خواسته بودیم تا در آن مباحث فعالانه شرکت کنند. من و همفکرانم هنوز هم به ضرورت چنین بحث و گفتگوهائی اعتقاد داریم. آری، سوءاستفاده خواهد شد. اما به اعتقاد ما نتیجه نهائی این بحث ها آن خواهد بود که با از میان رفتن نواقص و کاستی ها، مردم ما خواهند توانست با چشمانی باز، دست به انتخاب بزنند که این خود نهضت ما را پیش خواهد راند. در تمام جهان این فقط تشکل های دارای ایدئولوژی توتالیتر هستند که به خود اجازه صدور فرمان «بحث سیاسی ممنوع» را می دهند. محمد آزادگر که می کوشد تا خود را غیرتوتالیتر و «غیر استالینی» معرفی کند، چرا چنین فرمانی را صادر می کند؟ و اما یک نکته دیگر. ظاهراً آنچه که موجب ناراحتی و برآشفتگی دوستمان گشته نه هر «بحثی»، بلکه فقط بحث درباره موضوعاتی است که ما مطرح کرده ایم. شاید هم اساساً اصحاب «آچیق سوز» در میان آذربایجانی ها افکار و اندیشه متفاوتی نمی بینند. و یا می بینند و فقط مواضع و آراء طرح شده در سایت «آذربایجان» را خطر «نقد» ارزیابی کرده و چنین نوشته هائی را علیه آن منتشر می کنند. آقای محترم! در میان مطالبی که هر روز از تلویزیون گوناذ پخش می شود، شما هیچ نکته قابل انتقادی نمی یابید؟ همه آنچه که آنها می گویند صحیح است و هرآنچه سایت «آذربایجان» می گوید خطاست؟ آنها همه خادم هستند و «آذربایجان» خائن؟ خوانندگان گرامی باید توجه داشته باشند که پیشاهنگ فکری محمد آزادگر، یعنی علی رضا اردبیلی، در نوشته ای، جنبش را بی عیب و نقص دانسته و تنها مرا «خارج خوان» معرفی کرده است. به بخشی از نوشته او توجه کنید: «از آنجا که بنیان های نظری دوره کنونی جنبش ما از سوی «قور قود» زمانه ما جناب دکتر جواد هیئت و استادان شجاع و دانشمندی چون پرفسور حمید نطقی و دکتر محمدعلی فرزانه پی ریزی شده است، تکامل نظری مان بدون درگیری های فردی، بسیار هارمونیک و به دور از جار و جنجال پیش می رود». با این حساب، «پیامبران» اصحاب «آچیق سوز» ظهور کرده و با کتابهای مقدس خود هدف، راه و تاکتیکها را بی کم و کاست، با تمام جزئیاتش نشان داده و رفته اند. پاسداری از دین ارائه شده از سوی این «پیامبران» نوظهور به اصحاب «آچیق سوز» سپرده شده و تفسیر این دین جدید نیز انحصارا به محمد آزادگر و علی رضا اردبیلی محول گشته است. از آنجا که سیروس مددی و «آذربایجان»ی ها، درچهارچوب تفسیر این مفسرین نمی گنجند، لذا «خوارج» اند. و این خود بسیار پر معنی است! ما در همینجا از اصحاب «آچیق سوز» تقاضا می کنیم تا لطف فرمایند و «دستورات» و «احکام» تعیین شده از سوی این سه ادبیاتشناس، برای شرایط فوق العاده بغرنج و تاریخی آغاز قرن ۲۱ را با تمام تفرعاتشان در سایت اینترنتی خود منتشر کنند تا شاید ما هم با خواندن آنها از دین «خارج» نشویم و با اشاره چشم و ابرو به «خیانت» متهم نگردیم. «آچیق سوز» چرا به مصداق یک ضرب المثل آذربایجانی «گوشت نیاورده تقاضای کوفته می کند!!» به اعتقاد من، دکتر هیئت، دکتر نطقی و آقای فرزانه از این رسالتی که اصحاب «آچیق سوز» به آنها نسبت می دهند، روحشان هم خبر ندارد. آدمهای دنیادیده ای مثل آنها نمی توانند چنین ادعاهایی کرده باشند. اینها فقط ابداعات کسانی مثل علی رضا اردبیلی است که ادعای مدرنیته دارند و اندیشه های استبدادی می پراکنند. او با این مقدمات است که اعتلای فکر و اندیشه را «بدعت» و «ارتداد» قلمداد می کند. *** در این سه چهار ماهه اخیر، محمد آزادگر و همفکرانش با همه توان کوشیده اند تا ثابت کنند که گویا ما، کل جنبش ملی آذربایجان را جنبشی «پان ترکسیتی» می دانیم و با آن مخالفیم. دوستان محترم ما از کدام گفته ما چنین استنتاجی را بیرون کشیده اند؟ این یک دروغ و یک افتراست. نه دوستان عزیز! ما همه جنبش ملی آذربایجان را «پان ترکیستی» نمی دانیم. ما می دانیم که نیروهایی هستند که تلاش می کنند تا ما را به این موضع هُل دهند. از این تلاشها بی خبر نیستیم. جنبش ملی آذربایجان، جنبشی پان ترکیستی نیست. هر چند که در درون جنبش ملی «پان ترکیست» ها و «بوزقوردها» ها نیز وجود دارند. ما این نکته را بارها یادآوری کرده ایم که تفکر «پان ترکیسم» و «بوزقورد» برای جنبش ملی آذربایجان بسیار زیان بخش است. ما بارها تأکید کرده ایم که ما هیچ مخالفتی با آنهائی که پان ترکیسم را به معنای برادری میان ترکان می فهمند نداریم. اما باید توجه داشت که «پان ترکسیم» مفهوم سیاسی معین و شناخته شده ای دارد. این را باید محمد آزادگر خوب بداند. این تفکر به هویت ویژه ای به نام «آذربایجان» اعتقاد ندارد و تلاش می ورزد تا آن را در «ترکیسم» ذوب کند. ملت آذربایجان یکی از ملت های ترک زبان است ولی مانند همه ملت های دارای ریشه زبانی مشترک، آذربایجان ما زبان، فرهنگ و تاریخ مخصوص به خود را دارد. وقتی که از تاریخ سخن می گوییم، منظورمان نه آن تاریخ ده هزار سال پیش کوه های آلتای، بلکه تاریخی است که هویت امروزی آن را شکل می دهد. آذربایحان مسائل سیاسی ویژه و بتبع اولی راه حل های ویژه خود را دارد. این نکته شامل هر دو آذربایجان - شمالی و جنوبی- است. امروز این بحث هانه تنها فقط در میان ما، بلکه در جمهوری آذربایجان نیز مورد بحث و مجادله است. (نمونه کوچک این کشمکش در جمهوری آذربایجان، بحث و مجادله درباره دوبله فیلم های ترکی ساخت ترکیه به زبان آذربایجانی است که طی ماه گذشته در باکو جریان داشته است. ترک گرایان با دوبله کردن فیلم های ترکیه مخالفند و آذربایجان چی های خاص جمهوری آذربایحان طرفدار دوبله این فیلم ها هستند. قانون اساسی آذربایجان به حق به آذربایجانی بودن زبان مردم آذربایجان تأکید دارد و در عوض «ترک پرستان» با سر دادن شعار «یک ملت، یک زبان» با آن مخالفت می ورزند. خوانندگان گرامی در این رابطه در مقاله آنار رسول رضا اوغلو (نویسنده نامدار آذربایجان) تحت عنوان «اندیشه های من درباره آذربایجان گرایی» (در بخش مربوط به « زبان») به اطلاعات مفیدی دست خواهند یافت. بنابرین آنانی که تلاش می کنند تا ما را دشمن برادری ملت های ترک نشان دهند، کاری جز شانتاژ و تخریب انجام نمی دهند. پان ترکیسم الزاماً به معنی ملحق کردن ملت های تُرک زبان به ترکیه نیست، بلکه خودداری از دفاع از منافع آذربایجان در برابر « نیرومندترین موجودیت تُرک» است و کوتاه آمدن در برابر آن. مثال ساده ای که آوردم به عنوان یک نمونه عبرت آموز است. IV مسئله ای بنام «محمد امین رسول زاده» یکی از مسائلی که محمد آزادگر را برآشفته است، موضوع جنجالی محمد امین رسول زاده است. همانطور که قبلاً هم به مناسبت های مختلف گفته ام، من از سال های ۱۹٨۵ به طور جدی به مسئله رسول زاده علاقه مند شده به مطالعه آثار او پرداختم و چند نوشته او را هم به فارسی ترجمه کردم. من در جریان نوشتن بیوگرافی رسول زاده و در جستجوی منابع مختلف به یک بریدگی و خلاء ده ساله در بخشی از زندگی این شخصیت برخوردم و این نکته مرا به جستجو و کنکاش بیشتر درباره زندگی او تشویق کرد. نتیجه آخرین بررسی و تحقیقات من نشان داد که محمدامین رسول زاده در آن سال ها، با تأسف بسیار به نام «منافع ملی» و «استقلال» آذربایجان، دست در دست آلمان هیتلری به فعالیت پرداخته است. مشاهده سرانجام تلخ و فاجعه بار زندگی محمد امین رسول زاده مرا به این نتیجه رساند که اگر انسان حتی در ملت دوستی خود نیز حد و مرز را رعایت نکند لاجرم با سرنوشتی فاجعه بار مواجه خواهد گشت. اینجا نیز باید حد و مرز را رعایت کرد. برخلاف تبلیغات گردانندگان محترم تلویزیون «گوناذ»، آشنایی من با سرگذشت فاجعه بار رسول زاده مربوط به دیروز و پریروز نیست. من بسیار قبل از آنکه فلان مأمور شوروی در سال ۲۰۰٣ کتاب خود را بنویسد، یعنی در سال ۱۹۹۷ در سمینار «آذربایجان در آستانه قرن» که در برلین برگزار شد، در پاسخ آقای اردبیلی - که بر طبل ناسیونالیزم می کوبید- با اشاره به سرانجام رسول زاده، بر ضرورت دوری گزیدن از افراطیگری تأکید کردم. (فیلم ویدوئی جریان آن سمینار هنوز قابل دسترس است). من در آن سمینار از جمله گفتم: «ببینید ناسیونالیزم افراطی شخصیت بزرگی چون رسول زاده را به کجا کشاند که او، حتی حاضر شد با بزرگترین سیستم جنایت در تاریخ بشریت یعنی با فاشیسم دست اتحاد دهد». اظهارات من درباره رسول زاده در آن روز هم، درست همانند امروز «دوستمان» و همفکرانش را به شدت ناراحت و برآشفته کرد. اکنون ۱٣ سال از برگزاری آن سمینار می گذرد، با این حال عالیجناب علی رضااردبیلی هنوز هم علی رغم روشن شدن حقایق، علیه کسانی که حرفی علیه رسول زاده «داهی» او بر زبان بیاورند اعلام جنگ صلیبی می کند. من هرگز نمی خواهم به دوستمان قره جه لو- بخاطر نوشتن زندگینامه رسولزاده بر اساس بیوگرافیهای جعلی- در «آچیق سوز» اتهامی بزنم. اشتباهات موجود در نوشته او محصول بی دقتی است. خطاهای دوستمان آقای محمود فاضلیان در مقاله «رسول زاده الگویی از گذشته به آینده» را نیز می توان بحساب بی اطلاعی او گذاشت. ولی اظهارات اردبیلی ها و آزادگرها را دیگر نمی توان توجیه کرد! رسول زاده یک شخصیت تاریخی است. او نیز در طول زندگی خود دوره های مختلفی را پشت سر نهاده است. من، هم در «۲۱ آذر و امروز» و هم در دیگر صحبت های خودم، نه درباره همه زندگی رسول زاده، بلکه فقط در مورد فصل معینی از زندگی او سخن گفته ام. در این رابطه، میان مخالفین سه فکر مختلف وجود دارد. دسته اول هنوز نمی توانند این حقیقت را بپذیرند و ارائه اسناد و مدارک بیشتری را طلب می کنند. دسته دوم اکنون این حقیقت را می دانند، اما تلاش می کنند تا آن را «ماست مالی» کرده و بقول تبریزی ها «گرد» اش کنند. شرکت کنندگان در این دسته از یک طرف نمی توانند از رسول زاده بگذرند و از طرف دیگر نمی خواهند فاشیزم را مورد تأیید قرار دهند. احمد اوبالی و عارف کسگین کارشناس «مرکز تحقیقات استراتژیک آسیائی اروپائی ترکیه» از نمایندگان برجسته این دسته هستند. و بالاخره دسته سوم که همکاری رسول زاده با فاشیزم را تأیید می کنند اما معتقدند این کار، هیچ خدشه ای به «داهی» بودن رسول زاده وارد نمی کند!. در میان دسته سوم گروهی حتی آنقدر پیش می روند که بدون پرده پوشی و باصراحت از شکست فاشیزم هیتلری ابراز تأسف می کنند. برای هر کدام از این سه دسته نمونه های جالبی می توان ارائه داد. با تأسف باید گفت که، علیرضا اردبیلی با «داهی» خواندن رسولزاده و تبرئه او- بخاطر ماجراهای حکومت «مساوات»- «شرمگینانه» به دسته سوم تعلق دارد. آقای «نسیمان یاقوبلو» (از «تاریخ» نویسان جمهوری آذربایجان و نویسنده چند کتاب درباره رسولزاده. م) نیز یکی دیگر از سخنگویان برجسته این دسته است. این حضرت که از طرف «تلویزیون گوناذ» برای رد «اتهام» هائی که من به رسول «نسبت» داده ام، برای مصاحبه با آن تلویزیون فراخوانده شده بود، در مصاحبه خود با آقای احمد اوبالی، او را در وضعیت بسیار سختی قرار داد. نسیمان در آن مصاحبه صریحا گفت: « من شخصاً امروز هم بر این اعتقادم که ای کاش در آن زمان آلمان موفق به نابودی بلشویزم (اتحاد شوروی) می گشت ... مگر این چه اشکالی دارد؟» (درباره این سخنان مضحک و دهشتناک نسیمان بیگ نگاه کنید به نوشته کوتاه نویسنده این سطور با عنوان «آقایانی که از شکست فاشیزم هیتلری متأسفند») واکنون محمد آزادگر در کجا ایستاده است؟ به قسمتی از نوشته او توجه کنید: « ... برخورد تحریف آمیز، یک جانبه، تحریف شده و خام به بیوگرافیهای سیاسی محمد امین رسول زاده، ائلچی بیگ و یا حتی پیشه وری، و استفاده ابزاری از آنها نه تنها در خدمت حرکت ملی آذربایجان نیست، بلکه درست در تقابل با آن قرار د ارد». اولاً من از هیچ بیوگرافی حرف نزده ام. همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، اشاره من به دوره های معینی است. ایکاش ایشان لطف می کردند و برای نمونه هم که شده می گفتند که کجای بیوگرافی رسول زاده از طرف من تحریف شده و مورد استفاده «ابزاری» قرار گرفته است. آقای آزادگر که مدعی است «تحریف» صورت گرفته، به تبع اولی مدعی است که از بیوگرافی تحریف نشده هم خبر دارد. در این صورت باید گفت: دوست گرامی! شما چرا از سر لطف، برآن سال های مورد بحث زندگی رسولزاده و اعمالی که من بر آنها انگشت گذاشته ام پرتوی نمی افکنید؟ البته ایشان اینجا نیز مثل همیشه نیازی به اقامه دلیل و برهان نمی بیند و تنها با صدور «حکم» کار را فیصله می دهد. به راستی آنکه از رسول زاده استفاده ابزاری می کند کیست؟ «آچیق سوز» یا «آذربایجان»؟ چه کسی از محمد امین رسول زاده استفاده ابزاری می کند؟ من و همفکرانم یا آزادگرها؟ این شما هستید که با «داهی» نامیدن رسول زاده در صدد یارگیری و جمع آوری نیرو هستید یا ما؟ مگر او «داهی» شما نیست؟ رفیق تشکیلاتی ایشان مدعی است که رسول زاده همواره نظرات خود را اصلاح کرده است. آیا در قاموس شما، همکاری و همدستی با فاشیزم، نامش «اصلاح» است؟ آیا همکاری تنگاتنگ با فاشیزم «اصلاح» است یا افلاس و فلاکت؟ اگر«دوستان» ما «اصلاحات» پس از اتحاد با فاشیست ها را در نظر دارند، آن وقت باید گفت که این دوستان محترم من غیرمستقیم به وجود «چیزهایی» معترفتد. و اگر چنین است، بزرگواری فرموده حداقل یک سند دراین باره نشان دهند و همه ما را راحت کنند. رثائیه ای که رسول زاده در سال ۱۹۵۴ در سوگ «عبدالرحمان فتحعلی بیگ دودانگینسکی» (Əbdulrahman fətəlibəy Dudanqinski) فاشیست معروف و رهبر سرکرده لژیون های آذربایجان [که دوشادوش ارتش آلمان می جنگیدند] نوشته است، به تنهایی برای اصحاب «آچیق سوز» کفایت می کند. آخر آن عالیجنابانی که نام ارگان رسول زاده و پان ترکیست ها را برای سایت خود انتخاب کرده اند، باید از سرگذشت «داهی» خود هم مطلع باشند. نه! ماجرا در همینجا به پایان نمی رسد، آزادگر نتیجه گیری می می فرمایند و «فتوا» هم صادر می شود. بر اساس «حکم» ایشان، بیان این حقایق تاریخی از سوی سیروس مددی: « ... نه تنها در خدمت حرکت ملی آذربایجان نیست بلکه درست در تقابل با آن است»! این هم یک «جرم» دیگر! و بالاخره بر اساس همین «جرائم» است که من و همه آن کسانی که مانند من فکر می کنند از سوی محمد آزادگرها «مشکوک» قلمداد می شوند. این است آن فاجعه بزرگ. این نتیجه عمل کسانی که از گذشت روزگار هیچ نیاموخته و سرشان را در آسیاب سفید کرده اند. V مسئله فقط شخص پیشه وری نیست. سخن بر سر موقعیت چپ های دموکرات آذربایجان در جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان است! محمد آزادگر مدعی است که سیروس مددی با طرح و تحریف یک جانبه بیوگرافی پیشه وری از آن استفاده «ابزاری» می کند. من در کجای «۲۱ آذر و امروز» و دیگر اظهارات بعدی خود بیوگرافی پیشه وری را نوشته و تحریف کرده ام؟ من با اشاره به مواضع مشخص پیشه وری، خطاب به کسانی که زیر نام این دمکرات بزرگ خط ضددمکراتیک خود را پیش می برند، گفته ام که : «لطفاً بروید پیراهن خودتان را به تن کنید! لطفا با پرچم خودتان به میدان بیایید!» آیا فاکتهای مشخص ارائه شده از طرف من تحریف هستند یا کار آنهایی که پیشه وری را «بوزقورد» (گرگ خاکستری) معرفی می کنند؟ اگر چنانچه «آچیق سوز» واقعاً مخالف تحریف بود، نه به من بلکه باید به آنانی اعتراض می کرد که در سالگرد ۲۱ آذر، مراسم «زوزه گرگ» راه می اندازند. نه آقایان! اگر ما هم مانند دیگران با تحریف زندگی و حیات این شخصیت دمکرات از او یک «تورانیست» می ساختیم و عکس و تصویرش را به همراه «گرگ خاکستری» منتشر می کردیم، آن وقت به طور قطع از دید آزادگر و همفکرانش، کارمان «در تقابل با حرکت ملی آذربایجان» قرار نمی گرفت!!! نیروهایی که پرنسیپ های پیشه وری را در تقابل با مواضع ضد دمکراتیک و خط حرکت خود می بینند، در اصل از افکار و اندیشه های واقعی این دمکرات بزرگ است که وحشت دارند. به همین جهت است که ما را [بخاطر طرح افکار و اندیشه های او] نمی بخشند و می کوشند تا ما را مخالف جنبش وانمود سازند. پیشه وری به مثابه یک چپ دمکرات در عین حال که مالکیت خصوصی، سیستم سرمایه داری و فئودالیزم را برای جامعه بشری زیانبار می دانست، در همان حال که به جهان «آقایی- بردگی» نفرت می ورزید، ویژه گی دورانی را که خود در آن به سر می برد به درستی درک می کرد و با علم به فقدان پیش شرطهای عملی ساختن آن ایده آل ها، توانست دمکرات های «آذربایجان» گرای مخالف ستم ملی، جنبشهای دهقانی بر ضد اربابان، جنبش کارگری، ضد فاشیست ها و هواداران صلح را متحد کند. او رهبر جنبشی بود که از اتحاد این نیروها بوجود آمد. من آنچه را که قبلا در «۲۱ آذر و امروز» گفته ام، اینک یک بار دیگر تکرار می کنم. آن نیروها و اشخاصی که تا دیروز با پیشه وری به دلیل چپ بودنش دشمنی می کردند، امروز نه می توانند از پیشه وری بگذرند و نه می توانند ضدیت هیستریک خود با نیروهای چپ را کنار بگذارند. در نتیجه ادعا می کنند که پیشه وری اندیشه چپ را رها کرده و به ملیت پرستی گرویده بود. البته بعضی ها پا را از این هم فراتر می گذارند و از او سیمایی ضدچپ و «ضدکمونیست!!» نیز عرضه می کنند. این حضرات ابتدا آگاهانه و با تردستی، چهره ای و تعریفی جعلی از چپ ارائه می کنند و سپس پیشه وری را بخاطر نگنجیدنش در آن در قالب و تعریف، «ضد چپ» معرفی می کنند. آیا این است استفاده ابزاری از نام پیشه وری و یا آن سیمای واقعی که ما از پیشه وری حقیقی عرضه می کنیم؟ مسئله بر سر شخص پیشه وری نیست، بر سر پرنسیپ هاست. رهبران ملیت پرست افراطی در آذربایجان ما- آگاه یا نا آگاه- در همصدایی با کنسرن های بزرگ بین المللی و مرتجعین داخلی، به هر خس و خاشاکی چنگ می اندازند تا نسل جوان ما را با زهر ضدیت با چپ مسموم کنند. هدف آنها منزوی کردن کامل چپ است. اشخاص « مجهول الهویه » و سایت های اینترنتی - که محمد آزادگر خوب می شناسدشان- تأمین کننده مواد لازم برای این سمپاشی هستند. برای نمونه، سایت «سوزوموز» متعلق به سازمان مهران بهاری را در نظر بگیرید که در روزهای گذشته با پیراهن عثمان کردن دو مقاله کوچک از ارانی - که او آنها را در سن ۱٨ سالگی، در دوره غیرکمونیست (شاید هم ضدکمونیست) بودنش نوشته است- هیاهوی بسیاری علیه چپ به راه انداخت. این جریان که با همه نیرو مشغول سمپاشی علیه نیروهای چپ است، به خوبی اطلاع دارد که دکتر اِرانی، بعدها، زمانی که دیگر یک کمونیست بود از نوشتن آن مطالب ابراز تأسف کرد. («سوزوموز» می داند که محقق گرامی آقای محمدعلی حسینی مقاله ای درین خصوص نوشته است). آقای محمد آزادگر! چه کسی تاریخ را تحریف می کند؟ شما بسیار خوب می دانید که برای اولین بار در ایران، این نیروهای چپ بودند که به مقابله با شوونیزم فارس پرداخته و خواستار تأمین حقوق ملی همه ملتهای ایران شدند. علی رضا اردبیلی که به بیماری جنون چپ ستیزی گرفتار شده است ، خوب می داند که یکی از علل دشمنی شاه پرستان ایران با کمونیست ها، همین مسئله بود. آنها هنوز هم که هنوز است، «فرقه کمونیست ایران» را به خاطر «گناه» طرح «مسئله ملی» در ایران نمی بخشند. ولی آن موسسات و محافلی که از دیدگاه این عالیجنابان «خطر» محسوب نمی شوند، کاری به حقایق ندارند. آنها برای بدنام کردن و از میدان به در بردن چپ ها به هر خس و خاشاکی چنگ می زنند. عنصر ضدکمونیست و ضدآذربایجانی مانند خلیل ملکی را به عنوان نمونه ی از کمونیست ها معرفی می کنند و پیشه وری را «بریده از چپ» و یا حتی «ضد چپ». و حال شما چه می گویید؟ آیا آنها هستند تحریف کنندگان تاریخ یا سیروس مددی و «تیم» اش؟ آنها هستند که در تقابل با جنبش ملی دمکراتیک قرار دارند یا سایت «آذربایجان»؟ چرا صدایتان در نمی آید؟ سیمای پیشه وری و چپ های دمکرات امروزی معرفی شخصیت واقعی پیشه وری – جدا از یک حقیقت تاریخی- در عین حال ارائه یک نمونه و یک الگو برای چپ های دمکرات، برای دموکراتهای آذربایجان نیز هست. همانگونه که خود پیشه وری بر سر گور ستارخان گفت: «یادبود مردمان بزرگ در تربیت نسل جوان تاثیر وسیع و عمیقی دارد!» (آژیر. شماره ۱۷۷) خود پیشه وری یکی از شخصیت های درجه اول- و شاید هم بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر ماست. بزرگداشت او نیز تأثیر بسزائی بر تربیت نسل جوان ما خواهد داشت. و صد البته کسانی هم وجود دارند که از این تأثیر به شدت می ترسند. نمونه پیشه وری، امکانات وسیعی برای شرکت فعال چپ های دمکرات آذربایجان در نهضت ملی دمکراتیک ایجاد می کند. این نمونه، اشخاص دارای تمایلات چپ را بسوی نهضت جلب می کند. افراد و جریاناتی مانند «سوزوموز» در واقع از همین می ترسند. ناسیونالیست های افراطی نمی خواهند دمکرات هایی با اندیشه های چپ در جنبش حضور داشته باشند و برای همین هم به طرق مختلف و از هر راه ممکن تلاش می کنند تا چپ های دمکرات را از میدان بدر کنند. از یاد نبرده ایم که در سال های انقلاب بهمن، مرتجعین تبریز که شاهد نفوذ عمیق صمد بهرنگی ها در میان مردم بودند و از سودمند بودن این نفوذ مردمی به نفع نیروهای چپ خبر داشتند، در و دیوار شهر را با شعار «پسر، صمد کمونیست نیست!» پر کرده بودند. اکنون نیز این سناریو یکبار دیگر تکرار می شود. سایت هائی که اساساً معلوم نیست از کجا هدایت می شوند، علیه چپ های جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان جنگ صلیبی اعلام کرده اند. اکنون «مک کارتیزم» دهشتناکی بر جنبش حاکم است. با توسل به انواع تهمت ها پروژه مصادره کردن درگذشتگان و تبدیل زنده گان به «تواب» و «خانه نشین»، پیش برده می شود. طبق این نقشه، برای آنهائی که به خصلت ضدانسانی استثمار و ناعادلانه بودن سیستم سرمایه داری باور دارند و در عین حال با مهر به زبان مادری و هویت ملی خود، خواهان مبارزه در راه آن هستند، از مارکس و انگلس و لنین « فاکت » می آورند تا اثبات کنند که «نه! چپگرا که نمی تواند وطنش را دوست بدارد! نه. چپ که نمی تواند زبان مادری اش را دوست بدارد!» آقای آزادگر! آنهائی که «خود را به در و دیوار می کوبند» و نیز آنهایی که «هیاهو به راه می اندازند» را باید در میان این شبکه های گسترده جستجو کنید!، نه در سایت «آذربایجان» که می دانید با چه سختی روی پا ایستاده است!!! افسوس که در تئوریزه کردن این کارزار پرهیاهو، در به وجود آمدن این فعالیت های «تخریباتی» و نیز در تیزتر کردن این شمشیر، دوستانی نیز شرکت دارند که سالیان دراز در سنگر مشترکی در کنار هم مبارزه کرده ایم و دوستیمان عمری ٣۰ ساله دارد. «تئوری» ای که یکی از دوستان بسیار عزیز من- که مایل نیستم نامش را بیاورم- عرضه کرده است، ورد زبان گردانندگان «گوناد تی وی» و ... است. تئوریهایی نظیر: «جمهوری اسلامی ایران از چپ ها علیه نهضت ملی پشتیبانی می کند!!» و «چپگرایان همدستان رژیم هستند!!» از یک سو کسانی را که برای مبارزه با شوونیزم فارس به جنبش می پیوندند، با زهر چپ ستیزی مسموم می سازد و از طرف دیگر برای شرکت چپ در جنبش ملی موانع جدی ایجاد می کند. آنهایی که شعار «چپ ها دشمن ما هستند» را سر می دهند، اکنون که نمی توانند پیشه وری را نادیده بگیرند، چنین جلوه می دهند که گویا او در دوره «۲۱ آذر» از چپ برگشته و حتی ضدچپ شده بود. دوست گرامی! این است معنی استفاده ابزاری! تحریفگران تاریخ را، تقابل با جنبش را، باید در اینجا جستجو کنید!. پس چرا صدایتان در نمی آید؟ VI آیا با ایزارهای کثیف می توان در راه آرمانهای پاک مبارزه کرد؟ در رابطه با موضوع هدف و وسیله یک بار دیگر به مسئله رسول زاده باز می گردم. رسول زاده در عین حال که یک شخصیت است همزمان یک پرنسیپ و یک متد نیز هست. او و همدستانش را بخاطر همکاری با فاشیسم باید محکوم کرد. آنها بهیچ عنوان- حتی برای کسب استقلال آذربایحان نیز نمی بایست به این کار تن در می دادند. از نظر من این شعار که «هدف وسیله را توجیه می کند» شعاری است مطلقا غلط و نادرست . آنان که دستیابی به اهداف پاک با ابزارهای کثیف را ممکن می دانند، شارلاتانهایی بیش نیستند. کسانی که قادر به انتقاد از رسول زاده نیستند، از این پرنسیپ می ترسند. باور به این پرنسیپ مانع از آن می گردد که انسان به هر «وسیله» ای تمسک جوید و به طور مثال برای از میدان بدر بردن مخالف فکری خود، به او انگ «امنیتی» بزند. فلسفه «هدف وسیله را توجیه می کند» همسن و سال تاریخ بشری است ولی تئوریزه کردن آن نصیب «ماکیاولی» مشهور گشته است. این فلسفه که در اندرزهای این شخص خودفروخته به یک شاهزاده تئوریزه شده، برازنده آزادیخواهان و مبارزان حقیقت جو نیست. متاسفانه در دوره اخیر- در میان مبارزان حقوق ملی آذربایجان، کسانی پیدا شده اند که این اندیشه را بعنوان یک تفکر مثبت تائید می کنند. و در این میان، هستند کسانی که عمر خود را در میدانهای مبارزه صرف کرده اند. کسانی که با بی اخلاقی مشکوک خواندن مخالفان فکری را مجاز می دانند، اگر وقتش فرا رسد خود نیز قربانی این بی پرنسیپی خواهند گشت. آیا در تاریخ بشری مثال ها در این زمینه اندکند؟ آقای آزادگر! نکنید این کار را. این راه را باز نکنید و گرنه فردا خود شما از نخستین قربانیان آن خواهید بود. *** چهار سال قبل، در صحبتی با آزادگر و دو دوست همسازمانی اش در توضیح علت عدم همکاری ام گفته بودم: «ما نیازمند چنان سازمانی از دموکراتهای آذربایجان هستیم که دارای اندیشه، خط و سیاستی روشن باشد. با کشیدن دست نوازش بر سر همه و با تقیه نمی توان خطی شفاف پیش برد. اگر قرار است خط ما با خطوط انحرافی متمایز نشود، آنگاه علت وجودی سازمان جدید خود بخود منتفی می شود. شما میخواهید بی آنکه کسی را برنجانید، همه را داشته باشید. با توجه به وضع موجود جنبش من نمی توانم با این شیوه موافق باشم و بنابرین نمی توانم با شما همکاری کنم.» و در پاسخ دوستی که گفت: «می خواهیم همه را در زیر یک پرچم گرد آوریم» تاکید کردم: «به شما اجازه نخواهند داد همه را در زیر پرچم خود جمع کنید. این امکان پذیر نیست! شعار همه با هم هرچند که بسیار زیباست، ولی امکان ناپذیر است. این سیاست به تمکین شما در برابر انحرافات منجر خواهد گشت. یا پیش نخواهد رفت و یا شما را فلج خواهد کرد.» این گفته های مرا غیر از آقای آزادگر آن دو دوست دیگر نیز حتما به یاد دارند. اکنون چند سال از آن زمان می گذرد. گذشت زمان نشان داد نظر من نادرست نبوده است. تشکیلات جدید نه تنها علیه انحرافات گامی بر نمی دارد، بلکه «سود که نکرد، مایه را هم خورد». اکنون خطر را نه در جای دیگر، بلکه در سیروس مددی و همفکرانش جستجو می کنند و علیه آنان تخریبی باورنکردنی پیش می برند. در نتیجه این تخریبات است که اشخاص معلوم الهویه «مقصود واقعی» ما را در «جای دیگر» جستجو می کنند. این آدرس را به آنان محمد آزادگر نشان داده است. و این خود فاجعه ایست. آنجا که اخلاق و سیاست در برابر هم قرار می گیرند، فاجعه رخ می دهد. ما در تاریخ بارها شاهد این فجایع بوده ایم. انجام سخن کدام مشی بسود جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان، بسود مردم آذربایجان و آذربایجان است؟ و کدام مشی رژیم ایران و شوونیسم ایران را به خطر می اندازد؟ [من همواره تعمدا صفت «دموکراتیک» را بدنبال «ملی» قید می کنم. حقوق ملی بخش جدایی ناپذیر دموکراتیزم است. ولی این کفایت نمی کند. شرط لازم است ولی کافی نیست. ما حق نداریم برای بیداری حس ملی از هر وسیله ای استفاده کنیم. مبارزه در راه حقوق ملی مطلقا باید از راههای دموکراتیک پیش برده شده، با عناصر دیگر دموکراسی ترکیب شود و دستکم با آنها در تناقض و تقابل و دشمنی قرار نگیرد.] در شرایط سرکوب ملت ما، در شرایطی که دشمن با استفاده از مدرنترین وسایل ارتباط جمعی، هویت ملی ما را بسرعت تخریب می کند. آیا در چنین شرایطی کدام مشی را باید در پیش گرفت؟ از دیدگاه ما خط افراطیگری، جنبش را میان مردم منزوی می کند؛ امکان گردآوری نیرو را از ما سلب می کند، جنبش را در برابر دیگر نیروها و خواسته های دموکراتیک قرار می دهد و به سوی شکست می راند. برخلاف نظر محمد آزادگر و «آچیق سوز» چی ها، ارتجاع ایران و شوونیسم فارس چیزی جز این نمی خواهند. این نیروهای ارتجاعی در تحلیل نهایی از افراطگرایی سود می برند. آنچه دشمن را به وحشت می افکند مشی معقول، رئال و دور از افراط است. آنانکه خود را دشمن رژیم- نه فقط دشمن رژیم، بلکه همه نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی- محسوب می کنند، باید در این باره بطور جدی فکر کنند. آن آذربایجانیانی که ادعا می کنند دموکرات، مدرن و عدالتخواه هستند، اگر بخواهند در عمل چنین باشند، باید چنین مشی ای را در پیش گیرند. «آذربایجان» گرایی است که مطالبات ملی را از طرق دموکراتیک تعقیب می کند، مبارزه در راه حقوق ملی را در پیوند با عناصر دموکراتیک دیگر و – یا دستکم – بدون تقابل با آنها طرح می کند و از این راه دشمن را با مشکل مواجه می سازد. آنانکه نه در حرف، بلکه در عمل با جمهوری اسلامی مخالفند، جنبش را نه از راه «تازاندن»، بلکه از راههای معقول پیش می رانند؛ شانتاژ، تخریب و «انگ زدن» را پیشه خود نمی کنند و در جبهه شفافیت و دیالوگ قرار می گیرند. ما در جانب این خط قرار داریم. این مشی را با شانتاژ نمی توان از میدان بدر برد . علیرغم اینکه ما با امکانات نابرابر مبارزه می کنیم اما پس نخواهیم نشست. مطمئن باشید. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است! سیروس مددی کلن- ۱۶ مارس ۲۰۰۹ Sirus_madadi@yahoo.de *- متن اصلی این نوشته – بزبان آذربایجانی- چند هفته قبل منتشر شده است. اینک با انتشار ترجمه فارسی آن طیف وسیعتری در جریان مباحث و موارد مورد اختلاف قرار می گیرند. امیدواریم گفتگوها بدور از هیاهو و اتهام، در فضایی معقول و بشیوه ای دموکراتیک جریان یابند. جنبش ما نیازمند چنین رفتاریست. سایت آذربایجان عنوان اصلی نوشته چنین است: «محمد آزادگر: افراطی ملیتچیلره برائت، حقیقی دموکراتلارا اتهام» (محمد آزادگر ناسیونالیستهای افراطی را تبرئه می کند و دموکراتهای واقعی را متهم) است. عنوان فعلی را من انتخاب کرده ام. مترجم **- من از جمله کسانی بودم که در اوایل سال ۲۰۰۴ نخستین گامها را برای ایجاد یک سازمان جدید برداشتیم. درباره جلب شخص محمد آزادگر که آن هنگام در یک سازمان دیگر فعالیت می کرد، تردیدهایی وجود داشت. و من از جمله کسانی بودم که مانعی برای شرکت او نمی دیدیم. ... بخاطر مسائل پیش آمده در جلسه سوئد شرکت نکردم و در سپتامبر ۲۰۰۴ از طریق نامه ای درین باره توضیح دادم. چون اسناد تصویب شده را متفاوت با اندیشه هایم یافتم، ارتباط خود را بالکل قطع کردم. در نشستی که با شرکت آزادگر و دو دوست دیگر در کلن، عدم صحت مشی اتخاذ شده – از نظر خودم - را بیان نمودم و به دوستان آرزوی موفقیت کردم. بعد از این بود که سایت «آذربایجان» راه اندازی شد. چند دوست دیگر نیز بودند که هر یک بخاطر دلایلی- که خاص خودشان بود- هر کدام در مرحله ای همکاریشان را قطع کردند. من چه نیازی به قلب واقعیت دارم؟ ***- عنوان متن آذربایجانی نوشته آزادگر این است: «سیروس بگ مددی نین حقیقی مقصودی ندیر؟» یعنی «مقصود حقیقی آقای سیروس مددی چیست؟». بنابرین در نوشته حاضر هر جا که از «مقصود واقعی» سخن می رود، اشارات ایست به متن اصلی این نوشته. م ****- در اینجا لازم است به نکته دیگری که محمد آزادگر از آن علیه من استفاده کرده است، اشاره کنم . و آن موضوع «واهاب تبریزلی» است. این شخص ترجمه متن گفتگوی من با «گوناذ تی وی» را در سایت اخبار روز منتشر کرده است. ایشان می نویسد: « شادی و وجد واهاب تبریزلی ها (مترجم سخنان سیروس مددی) از اختلافات ،تشتت و تقابل نیروهای حرکت ملی آذربایجان و دامن زدن به این اختلافات با رودررو گذاشتن گرایش های مختلف درون حرکت ملی آذربایجان بدون اما و اگر نشان میدهد که چه دست های پلیدی بظاهر بنام طرفداری از حرکت ملی آذربایجان مشغول توطئه علیه آن هستند» واهاب تبریزی کیست؟ آیا آقای آزادگر او را می شناسد؟ من که نمی شناسم. گفته ها و نوشته های من و دوستانم می تواند عده زیادی را «شادمان» کند. آیا اندکند کسانی که از سخنرانی دو و نیم ساعته هم تشکیلات های آزادگر در تلویزیون گوناذ علیه من به وجد می آیند. آیا هلهله و شادمانی موسساتی که ۲۴ ساعته «نظرات مخالف را در برابر هم قرار می دهند»، ۲۴ ساعته دموکرات های چپ را با انواع اتهامات بمباران می کنند و «تفرقه» می اندازند، جایز است و شادی از گفته های ما ناشایست؟ محمد آزادگر این شخص - برای ما ناشناس را- مامور سازمانهای اطلاعاتی ایران معرفی می کند. محمد گرامی! آیا این اتهامات شما متکی به سندی است؟ یا نظرات او شما را به این نتیجه رسانده است؟ من واهاب تبریزی را نمی شناسم و درباره او حاضر نیستم به کسی هم «چک سفید» بدهم. ولی مامور اطلاعاتی خواندن فردی صرفا به خاطر نظراتش امری بی نهایت غیراخلاقی است. شما بی آنکه این شخص را بشناسید، بخاطر ترجمه گفته های من او را متهم می کنید. لطفا درباره مامور بودن او به جامعه توضیح دهید! و اگر نتیجه گیریتان فقط و فقط به خاطر نظرات اوست، محتاط باشید. این اسلوب، این مهرزنی و این متد- در دورانی که شما هم آن را خوب بخاطر دارید، فاجعه ها ببار آورده است. آیا این نکته یکی از درسهای عمر سپری شده شما نیست؟ [افزوده نویسنده بر ترجمه فارسی] در فاصله انتشار ترجمه این نوشته، آزادگر در پاسخی به «واهاب تبریزلی»، نخست نظرات سیاسی او را منطبق با مواضع جمهوری اسلامی ایران و خودش را مامور معرفی کرد و سپس نظریات اورا «کاملا در انطباق»؟؟؟ با نظریات سیروس مددی (کدام نظریات؟) دانست! من چند سال قبل مطلبی درباره برخورد علیرضا نوریزاده با صفرخان قهرمانی نوشته بودم. تیتر آن نوشته این بود: «این دیگر یک نظر نیست، یک سقوط اخلاقی است». اینجا نیز همان تیتر در ذهن من تداعی شد. آیا محمد آزادگر می داند که با این شتاب کجا می رود؟ [این بخش را من برای حفظ تسلسل بحث، با توافق نویسنده از متن به زیر نویس منتقل کردم. مترجم] برای خواندن این مقاله به زبان آذری به آدرس زیر مراجعه کنید