Friday, September 28, 2012

بازداشت عباس لسانی و جمعی ازفعالین ملی مدنی آزربایجان

 
 به گزارش خبرنگار اؤیرنجی سسی از خوی به نامهای عباس لسانی ،فعال سیاسی (اردبیل) رحیم غلامی، خبر نگار وشاعر(اردبیل) سیامک میرزایی، فعال سیاسی(مغان) عسگر اکبرزاده، فعال سیاسی(اردبیل) فریدون آقازاده(آتیللا آقااوغلو)، فعال مدنی(ماکو) میثم آزادی، فعال مدنی(اورمیه) کیانوش توحیدی، فعال مدنی(مشکین شهر) حمید قربانعلی زاده، فعال مدنی(مشکین شهر)، که برای شرکت در مراسم یاد شده به شهر خوی عزیمت کرده بودند، قبل از آغاز مراسم توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی این شهر دستگیر شدند. هنوز از اتهام و محل نگهداری این فعالین اطلاع دقیقی در دست نیست.
گزارشهای رسیده حاکی از بالا بودن آمار دستگیری ها دارد و متعاقبا اخبار تکمیلی و هویت دستگیر شدگان اعلام خواهد شد .
قابل ذکر است که مرحوم ابراهیم جعفرزاده از فعالین سرشناس حرکت ملی از شهر خوی، ۵ مهر ماه سال گذشته در سانحه رانندگی به همراه همسر و فرزندش به رحمت ایزدی پیوست که در مراسم تشیع جنازه آن مرحوم بیش از ۶۰ تن از فعالین حرکت ملی توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بازداشت شده بودند، که پرونده ۲۲ تن از آنان در دادگاه انقلاب خوی در حال بررسی است


Monday, September 24, 2012

زنجان و ترس از بیداری ملی - تقدیم به مهرداد کرمی

  •                                                جواد پریخانلی
           عقب گردی به سالهای نه آنچنان دور تلنگریست بر حافظه گرد و خاک گرفته مان تا به یاد آوریم که " چه خبرها شد که خبرمان نشد". عقده های تل انباشت شده از هزار سال حکومت تورکان بربخش مهمی از خاورمیانه، زیر دستی های همسایه وحامیان اروپایی آنها را برآن داشت تا دست ملت گرایی کور را بر چنگ سیاست بنوازند تا بدینسان آهنگ ناموزونی بنام "ایران پرستی بر مبنای فارسگرایی" پدید آید! دریغا که پدران ما خواب بودند و خواب ماندند تا ما را "وارثان بی تقصیر شکستی کنند که سالهای سال است بر ما آوار شده است"! زبان مادریمان را به بهای تمامیت ارضی کشور، بخوانیم رسمیت یافتن زبان فارسی، به انزوا کشاندند. خاک (جنوب) وطنمان را به اسم تقسیمات استانی تکه تکه کردند و بر هر تکه اسمی نهادند جز آذربایجان! ملتمان را به مدد ناسرمایه گذاریها و نافرهنگ سازیها و دیگر ناملایمات زمین گیر کردند، مهاجر کردند، "آذری" کردند، "ایرانی" کردند و... باز پدران خوشخواب ما زیر لحاف "الیناسیون و آسیمیلاسیون " بر بستر "سهل انگاری و ساده اندیشی" آرمیدند!

    دوران خدمت سربازیم را به یاد میآورم. در آن دوران برای اولین بار با بچه های استان "زنجان" آشنا شدم و یادم می آید برای اولین بار فهمیدم که اینان کسانی هستند از جنس خودم! با حال و روحیه و زبانی از جنس زبانی که من بدان تکلم میکردم! معلمین درس تاریخ - جغرافیا هیچگاه در این مورد سخن نگفته بودند که زنجان نیز شهریست تورک نشین وبخشی از خاک آذربایجان . گناه من و معلمانم گردن آنهایی که گفتند برخی مسائل را نگویید و معلمانم نیز نگفتند! (بگذرم از اینکه بعدها فهمیدم که قزوینی ها و همدانیها و ساوه ای ها و قشقایی ها و... کسانی هستند از جنس خود من). باز به یاد می آورم روز جهانی زبان مادری سال 85 که در آنروز گرچه ما در سایر شهرهای آذربایجان بجز زنگان نتوانستیم جو نظامی و امنیتی حاکم بر شهرهایمان را بشکنیم بر خلاف انتظار ما و آنها که به زعم خویش سیاست و برنامه یکسان سازیشان در آذربایجان را معطوف و محدود کرده بودند به تبریز و اورمو و اردبیل ، زنگان تنها شهر آذربایجان بود که فریاد "هارای هاری من تورکم" ملتم را به مدد متین پورها، بیاتها، عباسی ها ،نعمتی ها،حیدری ها وشاید همان دوستان دوران خدمت سربازی(نه دیگر زنجانی بلکه زنگانی) ام غرید! فریادی به سنگینی خواب سنگین پدرانمان!

    "صبح روز 3 آذر 1390 مهرداد كرمي دانشجوی مهندسی برق اهل زنجان و فعال دانشجويي دانشگاه تبريز هنگام مراجعه به دانشگاه با همكاري حراست توسط ماموران امنيتي بازداشت گرديد" و امروز مورخ 7 آذر پنجمین روز بازداشت مهرداد است. در بررسی بازداشتهای اخیر در زنگان و همچنین جدیتی است که اداره اطلاعات در دستگیری مهرداد به خرج داده است شاید علت امر اعتراضات مرتبط با خشکاندن "اورمو گؤلو" که موج آن حادثه مذکور به زنجان نیز رسید، دلیل بازداشت مهرداد وسایر فعالین زنگانی شناخته شود، اما این حوادث، ظاهر قضیه است. اصل قضیه به این سخن ماموری که قبلا مهرداد را بازجویی میکرده برمیگردد که" اجازه نمی¬دهیم که زنجان را سیاسی کنید"!

    در مقایسه فضای موجود زنگان با سایر شهرهای آذربایجان (جنوبی) که خود مهرداد نیز در نوشته اخیرش بدان اشاره کرده بود، اگر امروز فعالین زنگانی حرکت ملی آذربایجان در راه بیداری ملتمان سختی ها وفشارهای فراوانی را متحمل و متقبل میشوند اشاره به همان سخن بازجو دارد که " نبایستی زنجان سیاسی شود " با توجه به خط فکری مهرداد، میتوان براحتی منظور آن بازجو از "سیاسی شدن زنجان" را فهمید! "نبایستی زنجان سیاسی شود" یعنی نباید موج بیداری ملی تورکان و هویت طلبی تورکی-آذربایجانی در زنجان رسوخ کند! زیرا در اینصورت است که تورک زنجانی در باز تعریفی که از هویت و کیستی برای خود خواهد داشت، نقشه های 80ساله دستگاه فارسگرایی-آریا پرستی بر آب خواهد کرد و زنجانی که تا دیروز "چاقوهای تیزش شکم دشمنان ایران" را پاره میکرد اینبار شکم رویاهای همین خیالبافان را خواهد درید! بیداری و فعالیت های هویت طلبانه جوانان در زنگانی که نمی بایست بیدار می¬شد، کابوسی است که خواب را از چشمان فارس پرستان(که قریب به صد سال است که قدرت دست آنهاست) ربوده و اگر امروز مهرداد کرمی، در حریم دانشگاه و به کمک نهادی از دانشگاه که در اصل وظیفه محافظت دانشجو را برعهده دارد به دست ماموران ادراه اطلاعات سپرده می¬شود دقیقا به همین خاطر است.

    سعید متین پور در نوشته ای با تیتر ما در آستانه نوروز و دوستانمان پشت دیوارهای بلند زندان، چنین جمله ای گفته بود که:
    " فکر می کنم آرمان اجتماعی و وظیفه روشنگری ما در این برهه زمانی اولویتی است که به راحتی زندگی عادی ترجیح دارد. "
    و نهایت اینکه، مهرداد کرمی به همان دلیلی که سختی های روشنگری ملتش را به راحتی زندگی عادیش ترجیح داده، به همان دلیل نیز مقاومت خواهد کرد و تسلیم نخواهد شد.
    http://www.yurd.net/     از:
    2011-12-30 02:26:05
     
     

Sunday, September 23, 2012

در راستای نامه رضا مریدی به دنا رورباکر – سردبیر نشریه حیدربابا

با تحولاتی که در خاورمیانه اتفاق افتاده است و روند سیاستهای دولت ایران در راستای غنی سازی اتم و همچنین روابط نا متعادل دولت ایران با بعضی از کشورهای خارج بخصوص با کشورهای همسایه باعث شده نگاه جهانیان به سوی ایران بیشتر از گذشته باشد.
در این موقعیت حساس، طبیعی است که آذربایجانیها نیز بعنوان بزرگترین اتنیک در ایران نگران سرنوشت و آینده خود باشند. اگر چه مسئله حق تعیین سرنوشت برای آذربایجانیهای خارج از کشور که بیشترشان تحت تاثیرآسیملاسیون سیستم رژیم گذشته قرار گرفته اند کم رنگ است، امّا برای نسل جدید آذربایجان یک مسئله مهم قلمداد می شود که بیش از دو دهه است با فعالیتهای متعدد فرهنگی خود به صورت گسترده ویا به اسم حرکت ملی آذربایجان سنگین ترین هزینه ها را در راستای حق تعیین سرنوشت خود متقبل گشتند. اگر چه این حرکت در بایکوت کامل خبری رسانه های دولت ایران و اپوزسیون خارج از کشور قرار گرفته است، اما همیشه مورد توجه دولت مردان کشورهای خارج بوده و نامه دنا رورباکر و واکنش وزیر امور خارجه آمریکا نیز مستثنی از این امرنیست.
مسئله ی حق تعیین سرنوشت یک مسئله عمومی برای تمامی آذربایجانیهایی است که در مرز جغرافیائی آذربایجان و چه در تمامی نقاط دنیا زندگی می کنند، می باشد. هیچ کس در هیچ مقامی نمی تواند در مورد مسئله تعیین سرنوشت آذربایجانیها نظریه کلی بدهد. اما همه می توانند به نوعی مسئله را بررسی کرده و نظر خودشان را بیان کنند.قصد تحلیل و یا نقد نامه آقای دنا رورباکر را ندارم اما از اینکه در نقطه بسیار دوری از آذربایجانمان در کلان شهر تورنتو بعنوان شهروند کانادایی با جناب دکتر مریدی بعنوان هم زبان به نوعی در مسائل فرهنگی و کامیونتی آذربایجانی حضور پیدا می کنیم می خواستم نیم نگاهی داشته باشیم به نامه ای که آقای دکتر مریدی بعنوان یک ایرانی آذری در مورد مسائل آذربایجان و ایران به جناب دنا رورباکر نوشتند.
در هزار سال گذشته تاریخ ایران نزدیک به ۹۰۰سال آذربایجانیها در ایران حکومت کردند و زبان ترکی در ایران بعنوان زبان دربار و اردو”ارتش”و زبانهای عربی زبان علم و فارسی بعنوان زبان شعربوده است.در اصل سه زبان ترکی، فارسی و عربی در ایران به نوعی زبان رسمی مورد استفاده قرار می گرفت. بعد از سقوط سلسله قاجار، پهلویها در ایران حاکم شده و فقط زبان فارسی را زبان رسمی ایران قلمداد کرده و سیاست یکسان سازی قومی و زبانی را در ایران ترویج دادند که بعد از مدتها تا به امروز این عمل باعث شد در ایران مسئله ملیتها و تجزیه ایران همیشه مورد بحث ایرانیها قرار گیرد و توجه سیاستمداران دنیا را به خود جلب کند.
قبل از هر چیز می خواهم نگاهی داشته باشیم به معنی کلمه “تجزیه” که بیش از ۵ دهه است که آذربایجانیها را به دلیل فعالیتهای فرهنگی و فعالین مدنی آذربایجانیها را که خواهان ابتدایی ترین حقوق انسانی هستند به شدّت سرکوب می کنند.
در کشور چند مللیتی وقتی تمامی حق و حقوق آن ملت به رسمیت شناخته شود و زبان آن ملت در تمامی مقاطع رسمی شده و مجلس محلی خودرا داشته باشند و به راحتی بتوانندحق و حقوق شهروندان خود را مشخص کنند. در چنین موقعیتی سیاستمداران یا خود آن ملت بخواهد ازآن کشور جدا شوند می توان آنهارا تجزیه طلب خواند.
اما در کشوری که یک ملت از ابتدایی ترین حق وحقوق خود محروم باشد. و برای زنده نگه داشتن زبان مادری و ترویج فرهنگ خود مبارزه کند آن ملت، تجزیه طلب محسوب نمی شود. حتی اگر کسانی هم که بخواهند بصورت مستقل، مقدرات خود را خودشان مشخص کنند، به آنها “استقلال طلب” می گویند
مسئله تجزیه کشورهای چند ملیتی مسئله امروزی نیست چندین سال است که در اروپا و خاورمیانه شاهد همچین اتفاقاتی هستیم اگر امروز احساس می شود که احتمال تجزیه ایران است بانی آن نامه دناروریکر نیست و آقای مریدی هم نمی تواند با نوشتن چند سطری مسیر آن را تغییر دهد. باید عمق مسئله را تحلیل کرد و حقیقت ها را دید.
من در اینجا نمی خواهم از نظریه آقای دنا یا دکتر مریدی دفاع و یا رد کنم، تنها می خواستم مطالبی را در راستای نامه های آنها عرض کنم.
اول اینکه مرز جغرافیایی که هر دوی آنها برای آذربایجان تعریف کردند بکلی اشتباه است. آقای دنا خواهان نظرسنجی در استانهای آذربایجان شرقی و غربی شده اند که مرزهای جغرافی آذربایجانیها در ایران شامل این دو استان نمی شود.
و آقای مریدی هم که در نامه خود مرز جغرافیایی آذربایجانیها را استان آذربایجان ایران ذکر کرده است که در هیچ یک از برهه تاریخی چنین اسمی نداشتیم.ایشان بعنوان یک سیاستمدار بهتر از همه می دانند که در راستای آسیملاسیون کردن ترکهای آذربایجان،خاکهای مرزی آذربایجان را با حذف نام آذربایجان به استانهای مختلف(آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، اردبیل، همدان، قزوین و… تقسیم کردند. و شما با دادن اسم استان آذربایجان ایران،خواسته یا ناخواسته ازاین مسئله سرپوشی می کنید.
در جای دیگر اشاره می کنید که آذربایجانیها در ایران فقط مشکل فرهنگی دارند در حالیکه خشک کردن دریاچه اورمیه نمونه بارز آن است و کوچ کردن میلیونها آذربایجانی بخاطر بی کاری به سایر شهرهای ایران و نداشتن یک بیمارستان در دومین شهر بزرگ قاراداغ که بیش از ۴۰ درصد مس ایران را معدن “سونگونش” تأمین می کند ودهها مشکلات اجتماعی و اقتصادی دیگر که آذربایجان و آذربایجانی ها را دگرگون کرده، که تنها ناشی از مشکلات فرهنگی نیست.
همه می دانند که اسم خاص عوض نمی شود در راستای آسیمله کردن آذربایجانیها هزاران اسم مناطق آذربایجان را که از بدو پیدایش ترکی بوده، اعم از شهر، دهکده، کوهها، رودخانه ها را به فارسی برگردانده اند و رودخانه آراز هم مستثنی از این نیست که شما نیز بعنوان آذری در نامه خود ارس ذکر کردید و گفتید که آذربایجان آن طرف آراز هم مال ایران بود.
وقتی به تاریخ یک کشور چند ملیتی اشاره می کنیم باید با توجه به سیستم حاکمیتی آن زمان توجه کنید تا تاریخ به نفع یک ملت دیگر مصادره نشود. در قرارداد ترکمنچای که به دو طرف رود آراز اشاره کردید کلمه ای به اسم ایران نبوده و به ایران امروزی در آن زمان “ممالک محروسه” می گفتند و صاحبان کل آن ممالک نیز آذربایجانیها بودند.
درطی این چهار سالی که در تورنتو نشریه حیدربابا را منتشر کردیم، همیشه شخصیت شما بعنوان یک آذربایجانی، ایرانی مورد احترام همه و بخصوص اینجانب و دوستان بوده و خواهد بود. چرا که ما آذربایجانیها بیشتر از دیگران از همدیگر حمایت می کنیم و یکی از دلایل عمده این حمایتها نیز انتقادپذیر بودن ما است. بعضی از هم وطنان ایرانی نیز از انتقاد کردن ما سوء استفاده نکنند، چرا که ما بخاطر حمایت بیشتر انتقاد می کنیم.
به نظر من ایرانیها در عین مظلومیت صاحب بزرگترین اپوزسیون دیکتاتور دنیا در قبال ملیت های ساکن ایران بخصوص آذربایجانیها هستند و نمونه بارز آن دهها تلویزیون ایرانی در خارج از کشور ایران است که حتی یک ساعت برنامه به زبان ترکی که نصف جمعیت ایران را تشکیل می دهند را ندارد و همچنین دهها نشریات مختلف ایرانی نیز در خود تورونتو است که نه تنها حاضر نیستند یک صفحه آن را به زبان آذربایجانیها اختصاص دهند بلکه یکی از نشریات تورنتو تسلیّت نامه ای را که بزبان ترکی برای مرحومه مادرجناب عالی نوشته شده بود را نیز منتشر نکردند. این در حالی است که عمدتاً این تلویزیوینها و نشریات با پولهای تبلیغاتی آذربایجانیها سرپا هستند.البته ناگفته نماند که فقط نشریه شهرما بود که سالها قبل به مدت کوتاه دو صفحه از نشریه خود را به صفحات ترکی اختصاص داده بود.
ما در اینجا از همه ایرانیها بخصوص آذربایجانیها، همچنین از آقای مریدی که در نامه خود خواهان دمکراسی در ایران بوده و بعنوان یک شخصیت برجسته آذربایجانی، ایرانی مورد احترام خیلی از هم وطنان نیز هستند، انتطار داریم تا دمکراسی را از خود تورنتو شروع کرده و عملا ثابت کنند که خواهان دمکراسی و آزادی حق و حقوق ملتهای ایران هستند و قدم اول اینکه همه نشریات ایرانی در تورنتو باید به دو زبان فارسی و ترکی چاپ شوندو تلویزیونهای ۲۴ ساعته ایرانی ها هم حداقل ۶ ساعت برنامه های خودرا به زبان ترکی و ساعاتی را نیز به سایر زبان های موجود در ایران اختصاص دهند.اما با این حا ل در داخل کشور این خود مردم آذربایجان است که سرنوشت خود را خود تعیین خواهند کرد.
سردبیر نشریّه حیدربابا – تورنتو- یاشار پورعلی


Thursday, September 20, 2012

تورک دیلینده مدرسه اولمالیدیر هرکسه


آنا دیلینده مدرسه اولمالید یر هر کسه

بمناسبت اول ماه مهر و باز گشائی مدارس فقط و فقط برای فارس زبان ها !!


گویا ظلمی که از طرف حکومت جمهوری اسلامی ، ایرانی میرود شامل همه ملل است ؟!


Wednesday, September 19, 2012

با تمام تبعات آن، در نقد مخالفان حق تعیین سرنوشت-شادی صدر

اؤیرنجی سسی:اخیرا سازمان عفو بین الملل در استرالیا
 برنامه ای تلویزیونی با عنوان “برگرد همونجایی که از آنجا آمده ای»
تهیه کرده که در آن، شش استرالیایی، یک ماه به کشورهایی فرستاده می شوند که پناهندگان از آنجا می آیند .زندگی واقعی و رنجهای طاقت فرسای یک پناهنده را در جنگ، قحطی، سرکوب سیاسی، نسل کشی و پس از آن، فرار به استرالیا تجربه می کنند(۱) و مقابل چشم بینندگانی قرار می دهند که اکثریتشان فکر می کنند پناهندگان، قانون شکن، مجرم و باعث اتلاف بودجه های دولتی هستند. وقتی بیانیه “جمعی از فعالین سیاسی” را درباره توافقنامه اخیر حزب دموکرات کردستان و حزب کومله (۲) خواندم، بلافاصله فکر کردم تک تک امضا کنندگان این بیانیه را باید مجبور کرد یک ماه، فقط یک ماه، به عنوان یک کرد یا عرب یا بلوچ در ایران زندگی کنند و بعد از آنها پرسید که آیا چنین بیانیه ای را دوباره امضا خواهند کرد!؟
ماجرا از این قرار است: دو حزب دموکرات و کومله که سالها سابقه تقابل گاه خونین را داشته اند، توافقنامه ای امضا کرده اند که در آن، از حق تعیین سرنوشت ملت کرد دفاع کرده و “فدرالیسم ملی- جغرافیایی” را به عنوان راه حل خود برای مساله کردستان پیشنهاد کرده اند. صرفنظر از سیاستهای این دوحزب که موضوع بحث من در اینجا نیست و اینکه آنان تا چه حد به مندرجات توافقنامه خود به خصوص درمواردی چون برابری کامل جنسیتی (۳) متعهد خواهند بود، در مخالفت با این توافقنامه، علاوه بر چندین و چند مقاله با مضامینی مشابه و تکراری (۴)، جمعی از فعالان سیاسی، بیانیه ای نوشته و منتشر کرده اند که لب کلام آن این است: “تکیه بر “حق ملل در تعیین سرنوشت خویش” لاجرم به شناسایی و پذیرش “حق جدایی واحدهای ملی” تا تشکیل “دولت”های ساختگی می‌انجامد.”
این در حالی است که حق تعیین سرنوشت ملتها، یکی از بنیادی ترین اصول حقوق بشر است که در منشور ملل متحد و نیز میثاق بین المللی حقوق مدنی-سیاسی به رسمیت شناخته شده و در دوران پسااستعمار نیز همچنان لازم الاجراست. به عقیده حقوقدانان بین المللی، این اصل جنبه قاعده آمره ( jus cogens) پیدا کرده است که معنای آن این است که تمامی اعضای جامعه بین المللی موظف به احترام و رعایت بی چون و چرای آن هستند. بنابراین، اصل حق تعیین سرنوشت ملتها، اصلی غیرقابل مناقشه است. تنها موضوعی که می توان بر سر آن مناقشه داشت این است که آیا کردها یا عرب ها (۵) یا هریک از اقوامی که در چارچوب مرزهای قراردادی ایران به دنیا آمده اند، می توانند ملت به حساب آیند یا نه.
در تعاریف حقوق بین الملل از “ملت”، حتی بیش از اشتراک در زبان و تاریخ و فرهنگ، بر احساس تعلق جمعی و پیوند و همبستگی گروهی و نیز تعریفی که آنها از هویت اصلی خویش ارائه می دهند تاکید شده است. بنابراین، این واقعیت که اگر نگوییم همه، حداقل بخش بزرگی از کردها، یا عربها در ایران، چنان روح جمعی و پیوندهای مشترکی میان خود احساس می کنند که خود را “ملت کرد” یا “ملت عرب” تعریف می کنند، می تواند به سادگی و بدون هیچ مناقشه ای، از آنها، یک “ملت” بسازد؛ هرچند این امر لزوما، به تشکیل یک دولت-ملت نمی انجامد.
از سوی دیگر، واقعیت این است که مفاهیمی که اکثر ما، به عنوان مفاهیمی مثبت مفروض می دانیم و نسبت به آنها احساس تعلق شدید می کنیم، برای بسیاری از ساکنان درون مرزهای قراردادی ایران بار منفی دارند. مفاهیمی مانند “ایران”، “ایرانی”، “فارسی”، “ملت ایران”، “تمدن ایران” و…که ممکن است در خیلی از ما، احساس تعلق ایجاد کند، در تعداد زیادی از ساکنان ایران، تداعی گر رنج، تبعیض، محرومیت و حتی تنفر هستند. تنها پس از ساعتها نشستن پای صحبت زندانیان سیاسی سابق و خانواده های اعدام شدگان عرب و کرد و خواندن نوشته هایشان و فراتر از آن، حس لا به لای گفته ها و نوشته هایشان است که می توان چنین دوگانگی شدیدی را میان جمعیتی که عموما و به طور یکپارچه “ملت ایران” خطاب می شوند دریافت و صادقانه از خود پرسید: مرزها و تکه های خاک، چه ارزشی دارند وقتی آدمها در آن احساس خوشبختی نکنند!؟ وقتی آدمها به آن احساس تعلق نکنند!؟ وقتی آدمها از اسامی و مفاهیم مرتبط با آن متنفر باشند!؟
اینکه چرا امروز ما با چنین واقعیتی مواجه ایم، نه تنها ریشه در سیاستهای سرکوب دولتهای مرکزی ایران که فراتر از آن، ریشه در عملکرد تک تک ما داشته و دارد؛ چه وقتی به عنوان مردم کوچه و بازار، نژاد پرستی مان را با گفتن “عرب سوسمار خور” و “کردی که سر می بُرد” آشکار می کنیم و چه وقتی به عنوان روشنفکر، بیانیه سیاسی می نویسیم و در واقع ناسیونالیسم افراطی مان را پشت واژه های پرطمطراق پنهان می کنیم.
راستش فکر می کنم اگر من عرب یا کرد بودم و تا به حال، و با وجود همه بلاهایی که نه فقط در دوران جمهوری اسلامی بلکه از آغاز پروژه ایجاد دولت- ملت به زور سر نیزه رضاشاه پهلوی، به سر خودم و خانواده ام آمده، “تجزیه طلب” نشده بودم، با خواندن این بیانیه حتما در صف مدافعان جدایی از ایران قرار می گرفتم. به خصوص وقتی چنین جمله ای را می خواندم:
” در ایران علی‌رغم وجود نارسایی های بسیار در رفتارهای حاکمیت‌ها هیچگاه دولتی منبعث از گروهی قومی در رأس “ملت یا ملت‌های زیرسلطه” دیده نشده است.”
در واقع این جمله و جملاتی نظیر این، که نقض سازماندهی شده (systematic) بنیادی ترین حقوق ملتهای عرب، کرد، بلوچ و… را به “نارسایی هایی در رفتارهای حاکمیت ها” فرومی کاهد، به همان حاکمیتها هم جواز سرکوب هر نوع گفت و گو پیرامون حق تعیین سرنوشت را با زدن برچسب “تجزیه طلبی” یا “مجری سیاستهای امپریالیسی” می دهد. این افسانه که ملت شریف ایران همواره در موقعیت خطیر تهدید بیگانگان به سر می برد، اینجا هم مانند همیشه در خدمت توجیه این سرکوب و سانسور قرار می گیرد. گروهی از تشکیل دولت فدرال در ایران آینده صحبت کرده اند و گروهی دیگر که تا جایی که می دانم وجه مشترک همه شان “فارس” بودن است، و همه آنها تجربه زیست در کشورهای فدرالی مثل آمریکا، آلمان و سوییس را دارند که نه تنها تجزیه نشده اند بلکه از قدرتمندترین دولت-ملتهای جهان هستند، چنین سخت برآشفته شده اند؛ وای به زمانی که گروهی بخواهند در خاکی که خودشان و اجدادشان به دنیا آمده اند، دولت-ملت خود را تاسیس کنند. به این معنا، رفتار جمهوری اسلامی چندان غریب نیست وقتی فعالان سیاسی و مدنی کرد و عرب را به بهانه تجزیه طلبی اعدام می کند و وقتی حتی در سه سال گذشته، با وجود پایین تر بودن آمار اعدامهای سیاسی نسبت به دهه ۶۰، اکثریت زندانیان سیاسی که اعدام شده اند یا کرد بوده اند و یا عرب.
واقعیت این است که سیطره گفتار پهلوی، درباره “دولت- ملت” و “تمامیت ارضی” نه فقط در سیاستهای جمهوری اسلامی که در سیاست ورزی های مخالفان آن هم به روشنی دیده می شود. هر دو گفتار، از یک آبشخور سرچشمه می گیرند: مرزهای قراردادی باید به هر قیمتی حفظ شود حتی اگر ساکنان بخشی از آن، نه احساس تعلق و نه احساس خوشبختی در چارچوب آن مرزها داشته باشند. رو به رو با چنین واقعیتی، سئوال محتوم این است: اساسا چرا نباید کردها، عرب ها و بلوچ ها، از جدایی از ایران و داشتن دولت-ملتهای ساخته خودشان دفاع کنند؟ واقعا چه نویدی و چه آلترناتیو بهتری از دیگر سو به آنها داده شده و می شود؟ جز اینکه هنوز که هنوز است، کشتار روستای قارنا و کوچ اجباری ساکنان چندین روستای کردستان را که می تواند مصداق جنایت علیه بشریت باشد “نارسایی” توصیف می کنند!؟ جز اینکه به خاطر تغییر نام خلیج فارس به “خلیج”، کم مانده بود سر در سازمان ملل را پایین بیاورند و خلاصه هر چه فریاد داشتند بر سر همگان کشیدند اما درمورد تغییر نام تمامی شهرهای مناطق عرب نشین به اسامی فارسی بی مسمایی مانند “سوسنگرد”، تنها چند لطیفه ساختند و خندیدند؟ یک بار از خودمان پرسیده اید واقعا عرب ها باید به چه دلخوش کنند وقتی سرماخوردگی زندانیان سیاسی مرکز نشین را تا سطح مجامع بین المللی خبری می کنیم اما “فهیمه بدوی” (۶)، زندانی سیاسی عرب، نوزاد خود را در سلول انفرادی و در مقابل چشمان دو بازجوی مرد اداره اطلاعات اهواز به دنیا می آورد و ما نه می بینیم، نه می شنویم و نه حتی وقتی می شنویم، آن درد بزرگ را به رسمیت می شناسیم. واقعا بین جمهوری اسلامی و “ما”ی مخالف جمهوری اسلامی، در این موضوع چه تفاوتی وجود دارد که انتظار همراهی و هم رایی کردها و عرب ها و… را داریم؟! چرا عرب ها یا کردها، نباید حق تعیین سرنوشت خود را مطالبه کنند وقتی نویدی که نه فقط جمهوری اسلامی یا آدمهای عادی کوچه و بازار، بلکه روشنفکران و سیاست ورزان این جامعه نیز به آنها می دهند این است: یک بار دیگر، این ما، مای “فارس” که هیچگاه در کفش های شما راه نرفته و رنج و تبعیضی را که شما هر روزه احساس کرده اید، درک نکرده است، برای شما تعیین می کند: “مساله اصلی” چیست، کدام موضوع در اولویت است و به کدام مساله از چه زاویه ای باید پرداخت؟ “ما” که تعریفش از ائتلاف، “همه با من” است، دموکراسی مورد نظرش هم یعنی منِ مرکز محور، بهتر از همه می داند و به نمایندگی از همه تصمیم می گیرد که جدایی از ایران به نفع “قومیتها” نیست و دولتهای ضعیفی را ایجاد خواهد کرد و “ایران مقتدر” را لاجرم از میان خواهد برد. در این دیدگاه، اقتدار ایران مهمتر از سرنوشت، زندگی و خواست میلیونها آدمی است که در چارچوب آن اقتدار، بهترین جوانانشان را بر سر دار دیده اند و هنوز می بینند. در زمان ارائه راه حل برای از میان بردن این رنج و درد و تبعیض هم، این مای متکلم وحده دانای کل (۷) است که می گوید باید انجمن ایالتی- ولایتی باشد و فدرالیسم نباشد. حتی به خودش زحمت نمی دهد برای حفظ ظاهر دموکراتیک هم که شده بگوید: این پیشنهاد ما برای ساختار نظام سیاسی آینده است. برعکس، با بایدها و نبایدهای موکد خودش امکان انتخاب از مردم را سلب می کند.
جان استوارت میل در کتاب مهم خود، “انقیاد زنان”، به درستی نظام برده داری را با نظام مردسالاری مقایسه می کند و به کسانی که اعتقاد دارند زنان، مانند بردگان به دلیل تفاوتهای ذاتی خود فاقد توانایی لازم در انجام برخی از امورهستند، می گوید که هیچگاه، وضعیتی نبوده که زنان آزادی این را داشته باشند که این امور به اصطلاح مردانه را بیازمایند. او می نویسد: اگر ادعای شما درست است، بگذارید که زنان آزادانه وارد این مشاغل شوند و اگر خلاف ذاتشان باشد، شکست خواهند خورد و خود، کنار خواهند رفت . به نظر می رسد تحلیلهای فمینیستی کلاسیک استوارت میل، هنوز می تواند در پاسخ به کسانی که می گویند فدرالیسم، یا با تفسیر آنها، “تکه پاره شدن ایران” به نفع کردها و دیگر ملت ها نیست استفاده شود زیرا چنین وضعیتی، هیچگاه آزموده نشده تا خطا یا درستی آن معلوم شود. بیانیه “جمعی از فعالان سیاسی” نشان می دهد که حتی در نبود جمهوری اسلامی نیز کردها، عرب ها و سایر ملت های ایران، باز هم به طور بلافصل از چنین آزادی برای آزمودن آن وضعیت برخوردار نخواهند بود. در واقع به آنها گفته می شود: فدرالیسم به نفعتان نیست، زیرا “ما” هستیم که تشخیص می دهیم چه چیزی به نفع شماست. درست مثل زنان که به آنها می گویند برابری حقوقی به نفعتان نیست چون در آن صورت دیگر مردان وظیفه نان آوری نخواهند داشت و استقلال به معنای فقیر شدن و از دست دادن سقف بالای سرتان است.
چه خوشمان بیاید و چه نیاید، اگر به دنبال تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ایران هستیم، نمی توانیم حق تعیین سرنوشت را نادیده بگیریم. تحقق دموکراسی و حقوق بشر درد دارد، به جراحی سختی می ماند که شاید جای زخمش تا همیشه باقی بماند اما ناگزیر است. در واقع تا چند غده بدخیم در جامعه ایران درمان نشود، صحبت کردن از هر دموکراسی در آینده ایران ناممکن است؛ یکی از این غده ها، مساله حق تعیین سرنوشت و دیگری، مساله رهایی زنان است. تنها با پذیرفتن دموکراسی با تمام تبعات آن است که می توان امید داشت ققنوسی از آتش زاده شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-
http://www.amnesty.org.au/refugees/comments/25954/
۲-
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/09/146663.php
۳- بحث پیرامون بند ۴ این توافقنامه و ایرادات جدی وارد بر آن مجال و مقال جداگانه می طلبد. این بند مقرر می دارد: “هر دو طرف بر برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمام زمینه‏های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و … در جامعه تأکید می‏ورزند و خود را مدافع قانون مدرن و مترقی و انسانی در این زمینه می‏دانند و برای تصویب آن تلاش خواهند کرد.” مجال و مقال جداگانه می طلبد.
۴- از جمله می توان به مطالب زیر اشاره کرد:
http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2012/september/06/article/-7dc956d6b1.html
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/09/146673.php
۵- تاکید من در این مطلب بر عرب ها و کردها، به دلیل آشنایی بیشتر و از نزدیک تر با موارد نقض شدید حقوق آنان است.
۶- برای اطلاعات بیشتر درباره فهیمه بدوی، به منابع زیر رجوع کنید:
http://www.amnesty.org/en/library/asset/MDE13/059/2006/en/f179e22f-d428-11dd-8743-d305bea2b2c7/mde130592006en.html
http://www.amnesty.org/en/library/asset/MDE13/127/2006/en/91baca29-d3d7-11dd-8743-d305bea2b2c7/mde131272006en.html
http://www.amnesty.org/en/library/asset/MDE13/143/2006/en/e78633e6-d34c-11dd-a329-2f46302a8cc6/mde131432006en.html
http://shadisadr.wordpress.com/2012/05/02/fahime/
۷- درست است که “ما” نمی تواند ضمیر متکلم وحده باشد ولی در اینجا به عمد از عبارت متکلم وحده استفاده کرده ام زیرا گویندگان و پراکندگان گفتار “حفظ تمامیت ارضی به هر قیمتی” را علیرغم همه تنوع و تکثرشان، یک “واحد” سیاسی می دانم.
نقل به مضمون


Saturday, September 15, 2012

جوابیه ای کوتاه به آقای ابولحسن بنی صدر

    جوابیه‌ای کوتاه به‌ آقای ابولحسن بنی صدر - ابراهیم جهانگیری
 يکشنبه ۱۹ شهريور ۱٣۹۱ - ۹ سپتامبر ۲۰۱۲
                     کردها هیچ تعهدی در قبال تمامیت ارضی ایران ندارند

آیا دوست دارید حقیقت را بشنوید با رعایت حال و وضح شما و دیگر دوستان و روشنفکران فارس و به‌ خاطر اینکه‌ مقاله‌ا‌م نیز به‌ راحتی در وبسایتهای فارسی چاپ شود از حقیقت چشم پوشی کرده‌ و طوری بنویسم و با شما و دوستان دیگر سخن بگویم که‌ به‌ قولی نه‌ سیخ بسوزد نه‌ کباب. اما من بخش نخست را انتخاب میکنم و به‌ شما و دیگر دوستان قول میدهم چیزی که‌ مینویسم چکیده‌ فکری یک نفرو یا گروه‌ محدودی از کردها نیست، حتی به‌ صراحت میگویم در این مورد احزاب از مردم کرد عقبتر و ملایمتر در حرکتند. اما حقایق را باید گفت، زیرا زمان بازی با کلمات و طرح شعار و گفتمانهای غیر واقعی بسر آمده‌ و کسی از آن سود نخواهد برد.
جناب آقای بنی صدر در یادداشتی که‌ در وبسایت اخبار روز منتشرکرده‌ است از توافق دو حزب و سازمان سیاسیی کوردستانی ، حزب دمکرات کردستان ایران و کۆمه‌له‌ به‌شدت ابراز نگرانی کرده‌ و به‌ ویژه‌ از تکیه‌ کردن این احزاب بر حق تعیین سرنوشت ابراز ناخرسندی عمیق کرده‌ و باز هم با همان دیدگاه‌ بسیار تنگنظرانه‌ کردها را قوم خطاب کرده‌ و به‌ اصلهایی از توافقنامه‌ تاخته‌ است که‌ در آن از حق تعیین سرنوشت و فدرالیسم ملی_ جغرافیایی بحث شده‌است.
اقای بنی صدر آنچنان در تعصب نژادی خود غرق شده‌اند که‌ حقیقت عیان و تلخ آپارتاید نژادی و مذهبی در حق کردها و دیگر ملتهای ساکن محدوده‌ جغرافیایی ایران را نادیده‌ گرفته‌ و میگوید" برخی از فرمول‌بندی‌های توافق‌نامه یادآور شرایط ملت‌هایی است که یوغ استعمار را به گرده می‌کشند، درحالیکه در ایران علی‌رغم وجود نارسایی های بسیار در رفتارهای حاکمیت‌ها هیچگاه دولتی منبعث از گروهی قومی در رأس "ملت یا ملت‌های زیرسلطه" دیده نشده است."
انکار واقعیتهای ملموسی که‌ در ایران زمان شاه و بویژه‌ ایران اسلامی و نوع رفتار این حکومتها با کردها و قبول این حقیقت تلخ که‌ این رژیمها ، همیشه‌ کردها را از کمترین حق و حقوق شهروندی محروم کرده‌اند و هرگز آنها را در عمل شهروند درجه‌ یک که‌هیچ بلکه‌ درجه‌ دو هم به‌ حساب نیاورده‌اند میتواند تنها از زاویه‌و دیدگاه‌‌ یک متعصب قومی بیان گردد، چنین انسانی در هر مقام و منزلتی که‌ باشد قطعا نه‌ تحلیل گر منصفی است و نه‌ شایسته‌ آنست که‌ در مورد ملتی سخن بگوید که‌ با گوشت و استخوان تبعیضهای نژادی و مذهبی را حس کرده‌ و تجربه‌ کرده‌ است. رفتار بسیار خصمانه‌ و وحشیانه این رژیمها با مردم کورد بویژه‌ با فعالان سیاسی و مدنی این ملت ستمدیده‌، تبعیضصهای نژادی و مذهبی، ستمهای سیاسی اجتماعی و اقتصادی همه‌ و همه‌ بیانگر این واقعیت است که‌ از دیدگاه حکومتهایی مرکزی کردها ایرانی نبوده‌ و نیستند. حال چرا در چهارچوب محدوده‌ جغرافیایی ایران زند‌گی کرده‌ و تحت سلطه‌ حکومت مرکزی تن به‌ ایرانی بودن داده‌اند؟ حقیقت این است که‌ یک سیستم استعماری و زورگو آنها را به‌اسارت گرفته‌ است و بجز در مواردی که‌ به‌ کردها نیاز داشته‌ است و برای فریب افکار عمومی و در عین حال سوء استفاده‌ از احساست پاک این مردمان و این ملت که‌ آنها را ایرانیان شریف و اصیل و مرزبانان غیور مینامد، در دیگر موارد رفتار و کردار این حکومتها با این ملت هرگز نوع رفتار حکومتی نیست که‌ با شهروندان خود داشته‌ است. حال ممکن است گفته‌ شود که‌ این حکومت به‌ همه‌ ستم روا میدارد و فرقی بین فارس و کرد و عرب و بلوچ و ترک نیست. این ممکن است به‌ ظاهر درست برداشت شود اما چنانکه‌ به‌ عمق مسئله‌ نگاه واقعبینانه‌ داشته‌ باشیم در خواهیم یافت، این دو‌لتها‌ ستمی راکه‌ در حق ملتهای مختلف به‌ویژه‌ کردها روا داشته ‌و میدارند ستمی است مضاعف و چند برابر.
جناب آقای بنی صدر، بهتر آنست چشمها را گشود و دنیا را آنطوری که‌ هست دید نه‌ آنسان که‌ در ذهن خود داریم. دیگر زمان بیداری ملتها فرا رسیده‌ است و شما نمیتوانید بسان چند دهه‌ گذشته‌ این تئوریهای مسخ و فرسوده‌ را به‌ خورد نسل بسیار روشن و آگاه‌ امروزی بدهید. کردها ایرانی نیستند و هیچ تعهدی نیز در قبال ایران و تمامیت ارض و خاکی را ندارند که‌ شماها به‌ زور و نیرنگ و با طرح شعارهای احساسی آنرا تصاحب کرده‌اید. تا اینجای قضیه‌ روشن و شفاف و بی پرده‌، واقعیتهایی بود که‌ من از درون جامعه‌ی کردها برای شما بازگو کرده‌ام و این را نیز یاد آور شوم که‌ در این مورد نظر بقیه‌ ملتهای ساکن ایران نیز‌ اینچنین است و ترکها و بلوچها و ترکمنها و عربها نیز چنین فکر میکنند، من با آنها و سازمانهای این ملیتها در ارتباطم و درستی این موضوع را نیز خود شما بهتر از هر فرد دیگری میدانید. اما آیا کردها آماده‌اند در چهار چوب ایرانی دمکراتیک که‌ تمامی حق و حقوق آنها محترم شمرده‌ شود باقی بمانند ، من به‌ جرات میتوانم بگویم که‌ جواب این سوال به‌ احتمال زیاد مثبت خواهد بود. البته‌ در صورتیکه‌ شماها بتوانید اعتماد تام و تمام کردها را با صداقت در عمل به‌ خود جلب کرده‌ و در قانون اساسی آینده‌ حقوق کامل کردها را با گنجاندن اصل حق تعیین سرنوشت ‌ و در یک سیستم فدرال دمکراتیک برسمیت بشناسید. در این صورت احتمالا کردها با ایران ماندن را گزینه‌ برتر بدانند، البته‌‌ این نیز باید در رفراندومی که‌ مردم کرد در آن شرکت خواهند کرد به‌ رای گذاشته‌ شود . اما به‌ عقیده‌ اینجانب این تنها راه حفظ تمامیت ارضی ایران است. ارض و خاکی که‌ مال همه‌ ملتهای ساکن محدوده‌ جغرافیایی ایران بوده‌ و هست. به‌ همین دلیل این کردها نیستند که‌ مسئول حفظ تمامیت ارضی ایران را دارند، بلکه‌ شما و دیگر روشنفکران فارس و مرکزیت گرا هستید که‌ با به‌ روز کردن افکار و اندیشه‌های کهنه‌ خود میتوانید آنرا حفظ کنید. سخن آخر اینکه‌ در تمام دنیا رسم چنین بوده‌ است که‌ هر خلق و ملتی خود در مورد سرنوشت خویش تصمیم گیری خواهد کردو به‌ هیچ عنوان کسان دیگری از ملیتهای متفاوت حق دخالت در نوع تصمیم گیری آنها را ندارند.

www.akhbar-rooz.com
   تاکید متن از مدیریت وبلاگ است


Tuesday, September 11, 2012

حقوق ملیت های ایران ممنوع ، ماندگاری جمهوری اسلامی آری

 
یکشنبه, سپتامبر 9, 2012 - 21:04

رحمت عزیزی

 
 
اعتراضاتی که در دنیای مجازی از سخنان فروزنده شده همه از سوی افرادی از ملییتهای تحت ستم ایران بوده است. چرا که همفکران و همزبانان فروزنده هیچ اعتقادی به حق تعیین سرنوشت و ازادی انسانها در رقم زدن سرنوشت خود ندارند و تمامییت خواهی و حس برتری طلبی در یکایک آنان وجود دارد ن ابتدا به ساکن موضوع دفاع از تمامییت ارضی کشور از سوی هر شخص و سازمانی بدون هیچ دلیل و برهانی معنا و مفهومی غیر از دفاع از دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران نداشته و نخواهد داشت.
بر کسی پوشیده نیست که یکی از دلایل اصلی و بی شک علت و العلل عدم اتحاد عمل و ایجاد ائتلاف نیروهای سیاسی ایران همانا ترس از مطرح شدن خواسته های ملی دمکراتیک ملییت های ایران است. با وجود آنکه بیش از نیمی از جمعیت ایران را ملییت های غیر فارس تشکیل می دهند ولی با اینحال نیروهای سراسری هیچگاه در ائتلافها و اتحادهایی که در آن بر حق و حقوق ملییت های دیگرایران تاکید شود شرکت نمی کنند. و هرگونه همراهی با ملییت های ایران را در راه رسیدن آنان به مطالبات سیاسی و انسانی خود خطری برای تجزیه ایران قلمداد می کنند. این موضوع همانگونه که ذکر شد دلیل اصلی عدم توافق نیروهای سیاسی عرصه مبارزه علیه جمهوری اسلامی ایران است.

ملییت های ایران دستیابی به حق و حقوق سیاسی و انسانی خود را در این برهه از تاریخ ایران مهمترین هدف و آرمان خود قرار داده اند و برای رسیدن به این حقوق از هیچ کوششی فروگذار نخواهند کرد و تا رسیدن به رهایی و برطرف کردن ستم ملی از پای نمی نشینند. این موضوع امری است که به مذاق نیروهای سراسری تمامیت خواه و برتری طلب ملی خوش نمی آید و آنرا با منافع ملی و سازمانی خود در تضاد می بینند. بر همین اساس هر گونه ائتلاف عملی را با نیروهای ملییتهای ایران نمی پذیرند سهل است که برای جلوگیری از دستیابی ملییت های ایران به حق و حقوق خود با جنایتکاران حاکم در تهران نیز هم پیمان و همراه شوند.

از دیدگاه این برتری طلبان ادامه حکومت قرون وسطایی جمهوری اسلامی در ایران برای حفاظت منافع کلان ملت فارس در یک دایره بزرگتر به صرفه تر از پیش آمدن فضایی است که ملییت های ایران بتوانند در آن به حق و حقوق اساسی خود دست یابند. چرا که به باورنادرست این برتری طلبان قومی تقسیم عادلانه ثروت و قدرت بین همه ملییت های ایران باعث می شود که ملت فارس سهم بسیار کمتری نسبت به وضعیت کنونی و حاکمیت جمهوری اسلامی داشته باشند.

این روزها ویدیویی ازفرامرز فروزنده مدیر یکی از تلویزیون های ماهواره یی در فیسبوک به صورت گسترده منتشر شده است که در آن نامبرده توافقنامه حزب دمکرات کردستان ایران و کومله کردستان را سرآغاز حرکت به سوی تجزیه ایران خوانده و با مبنا قرار دادن این پیش فرض انتزاعی و ذهنی خود نتیجه می گیرد که برای جلوگیری ازاحتمال تجزیه ایران باید به پابوس خامنه ای "ولی امر مسلمین جهان" رفت.

"از دست بوس میل به پا بوس کرده ای

خاکت به سر ترقی معکوس کرده ای."

اینکه فروزنده دفاع از جنایتکاران حاکم در تهران را بر ایده خیالی تجزیه ایران ترجیح داده است و مقدم میداند حرف و حدیث تازه ای نیست. تمامی نیروها و شخصیت های سیاسی سراسری ایران نیز دفاع از تمامییت ارضی کشور را مقدم بر همه مطالبات، اهداف و خواسته های سیاسی خود می دانند و مدام در نوشته ها و سخنرانی های خود بی دلیل و بی مقدمه بر این اصل من درآوردی و ساختگی (دفاع تمامییت ارضی کشور)تاکید کرده اند و می کنند. تنها تفاوتی که میان فروزنده و سایرین هست شجاعت این "ایراندوست اصیل!" است که وی را از دیگران ممتاز می کند.

دیگر نیروها و شخصیت های ایرانی نیز با مطرح کردن مداوم و پی در پی موضوع دفاع از تمامییت ارضی کشور و مبنا قرار دادن این اصل به عنوان مهمترین و اولین گام هر حرکت و ائتلافی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی عملا همان ایده فروزنده را مطرح کرده اند و می کنند. چرا که عدم تلاش نیروهای سیاسی ملییت های ایران برای تجزیه ایران و تاکید مداوم آنان چه در برنامه های سازمانی و چه در نوشته ها و سخنرانی هایشان بر تلاش برای ایجاد ایرانی یکپارچه و آزاد نشانگر بی پایه و اساس بودن این فرضیه نادرست است. با وجود این مطرح کردن ابتدا به ساکن موضوع دفاع از تمامییت ارضی کشور از سوی هر شخص و سازمانی بدون هیچ دلیل و برهانی معنا و مفهومی غیر از دفاع از دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران نداشته و نخواهد داشت.

عدم اعتراض و رخنه از ایده شونیستی فروزنده از سوی همزبانان وی نیز خود گواه دیگری است که نشانگر مهر تایید گذاشتن بر این ایده ضد انسانی است. اعتراضاتی که در دنیای مجازی از سخنان فروزنده شده همه از سوی افرادی از ملییتهای تحت ستم ایران بوده است. چرا که همفکران و همزبانان فروزنده هیچ اعتقادی به حق تعیین سرنوشت و ازادی انسانها در رقم زدن سرنوشت خود ندارند و تمامییت خواهی و حس برتری طلبی در یکایک آنان وجود دارد و هیچگاه نمی توانند بپذیرند که ملییت های مختلف ایران نیز همچون دیگر ملتها و مردمان جهان از حق وحقوقی انسانی خود برخوردا باشند.
تاکید متن از مدیریت وبلاگ است

عکس العملهای به توافقنامه دو حزب کردی !


 

     ندا شهبازی 
يکشنبه ۱۹ شهريور ۱٣۹۱ - ۹ سپتامبر ۲۰۱۲
توضیح: در این نوشته احتمالا مجبور خواهم شد بعضی جملات را که در نوشتههای قبلی به آنها اشاره کرده بودم عینا تکرار کنم. ظاهرا گاهی تکرار مکررات لازم است.

انتشار توافقنامه مشترک حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله کردستان ایران، همانطور که انتظار می رفت به عکس العملهای انتقادی مثبت و منفی و گاها مخرب از سوی افراد و سازمانهای گوناگون انجامید. عکس العملهایی که ضمن در نظر گرفتن نقاط قوت و ضعف این توافقنامه، نشان از اهمیت آن در میان اپوزیسیون کرد و ایرانی دارد.
اما آنچه به صورت تکراری در میان اپوزیسیون ایرانی شاهد آن بودیم، وحشت از واژههای "
ملت کرد"، "جنبش رهایی بخش ملت کرد در ایران"، "حق تعیین سرنوشت"، "فدرالیسم" و امثالهم است. وحشتی که گاه آنچنان بالا میگیرد که صاحب فلان تلوزیون حاضر به بوسیدن عرق جبین بسیجیها میشود و مجری بهمان تلوزیون در ظاهر راضی به امضای توبهنامه و طلب عفو از رهبری میشود! و ایرانی باغیرت را به کمک می طلبد. فقط ماندهام این غیرت ایرانی چیست که یا در لباس زیر زنان جستجو میشود و یا در مرزهای فرضی ایران. در عجبم چرا با کشتار کولبران نوجوان کردستان، قتل جوانان هویت طلب آذربایجان و بلوچستان و خوزستان و یا به حجله فرستادن دختربچهها در نقاط محروم کشور، غیرت ایرانی به جنب و جوش نمی افتد.
پیشتر گفتهام و باز هم میگویم که ملت به گروهی بزرگ از مردم اتلاق می شود که دارای زبان، فرهنگ، تاریخ و میراث، بعضا نژاد و سرنوشت مشترک هستند که در یک قلمرو جغرافیایی و نه لزوما یک کشور زندگی میکنند. مردم یک ملت، دارای روحیات و علایق مشترکند و دوست دارند و میخواهند که در کنار هم یک ملت را تشکیل دهند. ملت ممکن است به عنوان یک جماعت فرهنگی و دارای بافت خاص، اما بدون خودمختاری سیاسی یا داشتن دولت وجود داشته باشد. با این اوصاف، ایران تنها یک کشور است. یک واحد جغرافیاییست که در طول تاریخ بارها و بارها دستخوش تحول شده و به کرات، مرزهای آن جابجا شدهاند. چیزی به نام زبان ایرانی وجود ندارد و آنچه به نام فرهنگ و تمدن ایرانی می شناسیم، متعلق به گروههای اتنیکی مختلف ساکن در این سرزمین است. حال اگر به هر دلیل مایلید که این مرزهای صدها بار جابجا شده ثابت بماند، راه آن زورگویی، نگاه از بالا و تحقیر و کوچک شمردن مردم ایران با استفاده از
واژههای "قوم" و"اقلیت" و انکار هویت ملیشان نیست.
در دنیای مدرن امروزی که هر کودک شش، هفت سالهای میداند، اگر بخواهد دوستی را برای خود نگاه دارد، باید به حقوق حقهاش احترام بگذارد و دوستش را آنطور که او می خواهد صدا کند، نه با اسامی و کلماتی که خودش می خواهد. بعید است از انسانهای تحصیل کردهای با پیشوند دکتر و مهندس و سرهنگ که سالهاست در دنیای مدرن زندگی می کنند، اما هر کجا به مشکل برمیخورند، در ذهن خود، به دیکتاتوری رضاخانی رجوع می کنند.
هر چند تجزیهطلبی و حق تعیین سرنوشت جرم نیست و حق است. اما آنطور که از سیاست و اساسنامه اکثر احزاب کرد ایران بر می آید، اصراری بر تجزیه ندارند. من ماندهام اپوزیسیون ایرانی چه اصراری دارد که با تلاش بر انکار هویت ملی کردها، آنها را وادار به استفاده از این حق کند.
در پی انتشار این توافقنامه، چند انتقاد اساسی در بین کردها و خطاب به رهبریت این دو حزب مطرح شد. اما به لطف موضعگیریهای تند و بعضا توهین آمیز اپوزیسیون ایرانی، بار دیگر نشانههایی واضح از اتحاد ملی در بین کردهای ایران، فارغ از هر اعتقادی دیده میشود.
چند کلام خطاب به رهبریت این دو حزب، آقایان ‌هجری و مهتدی:
مسلما هر فرد، حزب یا ائتلافی از احزاب حق دارند که پیش نویس یک توافقنامه با محور منافع ملی را تهیه کنند. اما با توجه به اصول شور و دموکراسی، زیباتر آن بود که پیش نویس این توافقنامه به سایر احزاب و روشنفکران کرد، ارائه میشد. به احتمال قریب به یقین و با نگاهی به مفاد این توافقنامه، بیشتر احزاب کرد در ایران به شما می پیوستند. با احترام به زحمات چندین سالهتان، آنچه ضامن بقای هر حزب یا دولتیست، صرفآ قدمت و ریشهداربودنش نیست، بلکه توجه روزبهروز به خواستههای مردمش است. امری که بی شک در شما دیده میشود. موفق باشید.
ندا شهبازی


  تاکید متن ازمدیر وبلاگ است      

Thursday, September 6, 2012

روایت اردوغان از تیرباران ۱۴۶ روشنفکر آذربایجانی در سال ۱۹۴۵

رجب طیب اردوغان در جلسه حزب عدالت و توسعه، در جواب کسانی که از سیاست های وی در قبال پناهجویان سوریه انتقاد کرده بودند، سخنرانی کرد. حزب مخالف جمهوریت خلق(CHP) از سیاست های اردوغان در پناه دادن به بیش از ۱۰۰ هزار نفر آواره سوری انتقاد کرده بود.

به گزارش اویرنجی سسی و به نقل از کانال خبرتورک، وی با گفتن اینکه ملت ترکیه همیشه درهای خود را به سوی برادران خود باز نگه داشته است و همواره به مهمان خود احترام میگذارد، به روایت جریانی پرداخت که در سال ۱۹۴۵ و در دوره حاکمیت حزب جمهوریت خلق(CHP) اتفاق افتاده است.

وی گفت: ” در سال ۱۹۴۵ تعداد ۱۴۶ نفر از روشنفکران آذربایجانی برای فرار از ظلم استالین و زندگی بهتر از طریق رود ارس به ترکیه پناه آوردند. آنها میخواستند در ترکیه و در میان برادران ترکشان پناه بیابند. آنها تصور نمیکردند که مورد خیانت دولت ترکیه واقع شوند.

استالین از دولت وقت ترکیه خواست تا آن ۱۴۶ نفر را به شوروی تحویل دهند. دولت وقت ترکیه هم با این درخواست استالین موافقت میکند و خبر از تحویل دادن آن ۱۴۶ روشنفکر به شوروی میدهند. روشنفکران آذربایجانی با التماس از دولت ترکیه میخواهند تا آنها را تحویل شوروی ندهند. ولی متاسفانه دولت وقت ترکیه درخواست آنها را قبول نمیکنند. روشنفکران آذربایجانی حتی از سربازان ارتش ترکیه میخواهند تا آنها را در خاک ترکیه به قتل برسانند تا زیر پرچم ترک کشته شوند و در سرزمین ترک به خاک سپرده شوند. اما دولت وقت در مقابل استالین نمیتواند مقاومت کند و آنها را تحویل میدهد. برادران آذربایجانیمان با دست های بسته به شوروی میروند و پس از چند روز تیرباران میشوند.

حال اگر حزب جمهوریت خلق بر سر کار بود پناهجویان سوری را با همان شرایط به دولت بعث سوریه تحویل میداد. ولی ما همواره در کنار کسانی هستیم که به کمک نیاز دارند.”