Thursday, May 7, 2015

توسعه پایدار و زبان مادری


ژاله تبریزی
در دوره جهانی شدن، درحالی که اقتصاد، سیاست و ارتباطات، جهانی شده است و دنیا به یک دهکده تشبیه می شود، توسعه پایدار تنها می تواند در رابطه مستقیم با جامعه جهانی، معنی و مفهوم داشته باشد.

اصطلاح خودکفائی که در گذشته پایه استقلال و توسعه نامیده می شد اکنون به یک اصطلاح ضد توسعه ای تبدیل شده است زیرا تولید داخلی هر آنچه که از نظر اقتصاد کلان در دراز مدت به صرفه نیست می تواند ضررهای جبران ناپذیر به اقتصاد ملی، نیروی انسانی و محیط زیست بزند.
استفاده از تکنولوژی و ابزار مدرن نیز زمانی که با فرهنگ مدرنیته همراه نباشد می تواند بحران های حاد اجتماعی ایجاد کند. حکومت محمد رضاشاه گواه صادق این مدعاست که می خواست بدون مدرنیته یعنی آزادی، دموکراسی، شرکت دادن مردم در اداره امور کشور و برسمیت شناختن حقوق جمعی همه مردم، ایران را به دروازه تمدن بزرگ برساند ولی جامعه بدون گشایش سیاسی آمادگی جذب توسعه فنی صرف توسط کارشناسان خارجی را نداشت لذا هم آزادیخواهان علیه دیکتاتوری شاه شورش کردند و هم بازار و روحانیون سنتی درصف مخالفین قرارگرفتند و شرایط انقلابی فراهم شد.
در جهان امروز توسعه پایدار، روی سه موضوع اساسی و عمده، یعنی توسعه اقتصادی، پیشرفت اجتماعی و ارتباط آن با محیط زیست تعریف می شود. برای نخستین بار در سال 1987 خانم گرو برانتلند([1]) نخست وزیر نروژ برای توسعه جهانی از عبارت توسعه پایدار استفاده کرد. در توسعه پایدار نخست باید کیفیت زندگی انسانها را بهبود بخشید و ثانیا قابلیت زیست کره زمین را حفظ کرد. در مورد ارتقای کیفیت زندگی انسان سیاستهای توسعه به گونه ای باید تدوین شود که سلامت جسم و روان، امکانات آموزشی پرورشی، بهداشتی و امنیتی انسانها تامین گردد.
توسعه پایدار چهار بعد اساسی دارد این ابعاد چهارگانه عبارتند از:
اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیست محیطی و متذکر میشوم که توسعه پایداردرهرکشور، جامعه، فرهنگ و حتی در هر موقعیت و در طول زمان متفاوت است بهمین دلیل در حالی که توسعه پایدار یک چالش جهانی است، راهکارهای عملی فقط میتواند بصورت ملی، محلی و بومی تعریف شود. رویکردهای توسعه پایدار انعکاسی از تنوع چالشهای اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و سیاسی است که کشورهای مختلف با آن مواجه اند و تفسیرهای متعدد و مختلف از توسعه پایدار از عقاید و علائق مختلف مشتق می شود.
توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باید بموازات هم انجام بگیرد وگرنه نتایج عکس ببار می آورد. دراغلب کشورها رشدناموزون ساختار موجود جوامع را تخریب کرده و مانع تکامل طبیعی و تدریجی آن شده است بعنوان مثال جمهوری اسلامی بدون برنامه ریزی علمی و صرفا برای عوام فریبی بعد از پایان جنگ ایران و عراق عمده سرمایه گذاری و ایجاد صنایع را در چند استان مرکزی کشور متمرکز کرد و استان های پیرامون را که عموما و جامعه ملل غیرفارس است درحالت عقب ماندگی نگاهداشت که این امر باعث پیدایش جنبش های گریز از مرکز گردید و حکومت در مقابه با آنها به سرکوب متوسل شد و باین ترتیب شکاف بین مرکز و پیرامون روز بروز عمیق ترگردید. توسعه یک منطقه نباید به بهای ویرانی مناطق دیگر تمام شود.
توسعه پایدار درحقیقت بایستی قبل از هر چیز به توسعه نیازهای انسان نیز جواب گو باشد. نیازهائیکه برای بقای انسانها ضروری است. آموزش و پرورش، و در این میان آموزش به زبان مادری یکی از اصول کلیدی و پایه ای توسعه پایدار است و آگاهی در این زمنیه چشم انداز توسعه پایدار است. در دنیای امروز طراحان آموزش و پرورش برای توسعه پایدار حفظ تنوع فرهنگی و زبانی را مبنای سیاستهای خود قرار میدهند. خانم ایرینا باکووا دبیر کل یونسکو در پیام خود به مناسبت پانزدهمین سالگرد روز جهانی زبان مادری به این امر مهم صحه گذاشت و درسال 2015 آموزش به زبان مادری را یکی از الزامات توسعه مطرح کرد. برابر با اطلس یونسکو هم اکنون 20 زبان و لهجه در ایران در حال مرگ و نابودی می باشند و بنا به گفته سازمان ملل متحد درحال حاضر 6700 زبان در دنیا در خطر نابودی هستند. سازمان ملل برای نجات این زبان ها بودجه هنگفتی را اختصاص داده است و یونسکو برای زنده کردن زبانها و فرهنگها در تلاش است زیرا با مرگ هر زبان، تاریخ و فرهنگ یک ملت نیز از بین میرود. گفته میشود برای از بین بردن ملتی کافی است زبان و فرهنگش را از بین برد. بنابراین دفاع از تنوع زبانی، انتقال فرهنگ و زبان ملتها به نسلهای بعدی یکی ازچالشهای توسعه پایدار است. امسال (2015) سازمال ملل در ماه سپتامبر تعریف جدیدی از توسعه پایدار ارائه خواهد داد.
دراین نوشته هدف اصلی من در رابطه با توسعه پایدار توضیح ضرورت تحصیل به زبان مادری در ایران است که بیش از 70 در صد جمعیت آنرا ملتهای غیر فارس تشکیل میدهند. زیرا وقتی انسانها نتوانند براحتی و با زبان مادری خود باسواد شوند نمی توانند در توسعه پایدار نقش اساسی بعهده بگیرند بدینجهت اهمیت آموزش بزبان مادری در امر توسعه صد چندان می شود یعنی توانا بود هر که دانا بود.
زبان مادری اولین عامل در شکل گیری شخصیت، فرهنگ و هویت فرد می باشد انسان به زبان مادری فکر میکند و می اندیشد، عواطف خود را بیان می کند. مجمع عمومی سازمان ملل در 17 مه 2007 قعطنامه ای را تصویب کرد که به موجب آن کشورهای عضو قبول کردند از سیاستی پیروی کنند که آن سیاست در جهت نه فقط حفظ حق انسان نسبت به زبان مادری بلکه تلاش در جهت حفظ زبان هائی که در حوزه ی افتدار آن دولت هستند نیز می شود.
زبان مادری حقی است که مادر به فرزندش میدهد کودک با این زبان در شکم مادر رشد را آغاز میکند و این زبان را از گهواره با خود دارد، زبان خانواده و مادرش است که او را به دنیا آورده است و بالاخره این زبان "هویت" او است. اما زبان مادری او توسط خودکامگان در اولین قدمهای رشدش از او سلب میگردد و با نام آموزش و پرورش، پرورش او در موقع ورود به مدرسه در نطفه خفه میشود کودک اعتماد به نفس خود را از دست میدهد، زبان مدرسه برایش از همان ابتدا تبعیض را دیکته میکند، اهمیت فرهنگ و زبان شیرین مادری برایش بی ارزش می گردد، از همان ابتدا جنگ روانی بین زبان مادری و زبان زور را آغاز میکند و در این فضای نا امن تحصیل دشوار و لذت آموختن تلخ می شود.
کودک مهارتهای خود را پنهان یا از دست میدهد. او باید هم نوشتن کلمات را یاد بگیرد و هم خود و معنی کلمه را اما اگر کودک ازهمان ابتدا به زبان مادری تحصیل کند، خلاقیتهایش رشد میکند یادگیری توام با شوق و ذوق خواهد بود و یادگیری زبان دوم برایش آسانتر و با اشتیاق همراه خواهد بود. من فقط به جزئی ازمشکلات عظیم کودکان غیرفارس اشاره کردم، کودکان ما این دوران زیبا را با تلخی سپری میکنند و با نا برابری ها از همان ابتدا آشنا می شوند.
متاسفانه امروز در مقابل خواسته برحق ملل غیرفارس یعنی تحصیل به زبان مادری، جمهوری اسلامی ایران و اپوزیسیون آن ما را تجزیه طلب می نامند و این مسئله گاهی به حقوق بشر نیز کشیده میشود که خود خطری است برای حقوق بشر. در واقع از نظر من آن گونه از همبستگی ملی که متضمن حذف دیگری های ناهمساز با انگاره های فرهنگ برتر است،خود مروج جدائی طلبی است و جدائی طلبی محصول سرکوب و نفی و انکارحقوق واقعی غیرفارسهاست.
جامعه بین المللی اهمیت و ضرورت آموزش به زبان مادری را پذیرفته و آن را به عنوان یک حق اساسی بشری به رسمیت شناخته است از جمله میتوان به اعلامیه سازمان ملل متحد درباره حقوق مردمان بومی که در ژوئن 2006 تصویب شده است، ماده 27 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مصوب 16 دسامبر 1066، ماده 30 کنوانسیون حقوق کودک مصوب 20 نوامبر 1989 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مواد مختلف از جمله بندهای 3 و 4 ماده 4 اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیتهای قومی، ملی، مذهبی و زبانی اعلامیه مصوب 18 دسامبر 1992 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق زبانی مصوب سال 1996 در 52 ماده مبسوط تهیه و تدوین شده است که در آن تمامی جزئیات مربوط به حمایت از زبان قومیت‌ها و تکالیف دولت‌ها در این خصوص قید گردیده است، بندهای سه گانه منشور زبان مادری مصوب سال 1996 یونسکو در مورد حق تحصیل به زبان مادری و تکلیف دولت‌ها در قبال آن می‌باشند. جمهوری اسلامی ایران هیج کدام از معاهدات بین المللی در مورد زبان مادری را نه تنها رعایت نکرده است بلکه سیاست‌های آسیمیلاسیون اجباری و برنامه‌های آموزشی آن بر ضد این معاهدات بوده است.
زبان مادری یک حق ابتدائی و اساسی فرد در هر جامعه ای می باشد و حق دارد به زبان مادری خود تحصیل کند. زبان از لحاظ اجتماعی وسیله ارتباط بین افراد جامعه و از لحاظ سیاسی هویت ویژه ملتها و مشخصه اصلی حفظ موجودیت هرملتی است.
دولت مرکزی ایران آموزش به زبان مادری را در قانون اساسی به رسمیت شناخته است (اصل 15 قانون اساسی) و ملزم به اجرای آن است. عدم تحصیل به زبان مادری نه تنها در صد بیسوادی را در مناطق مرزی بالا برده بلکه سازمان نهضت مبارزه با بیسوادی را نیز درتلاش برای ریشه کن کردن آن عاجز نموده است. اقای علی باقری رئیس نهضت مبارزه با بیسوادی می گوید([2]) که در سرشماری سال 1390 باسوادترین استانها، تهران، اصفهان، البرز و مازندران و... شناخته شده اند و بی سوادترین استانها، استان سیستان و بلوجستان، آذربایجان غربی، کردستان، لرستان و خراسان جنوبی می باشد. به گفته ایشان این بیسوادی منشاء خسارت است و افراد نمی توانند با توسعه پایدار ارتباط مستقیم برقرار کنند.
به گزارش جوان پرس در استان آذربایجان غربی 32 درصد مردم بی سواد هستند([3] ) بنا به اعلام معاون سوادآموزي اداره کل آموزش و پرورش استان 32 درصد بي سوادان بالاي 6 سال را مردان و بيش از 66 درصد را زنان تشکيل مي دهند و استان آذربایجان غربی در امر مبارزه با بیسوادی در رده 29 و 30 قرار دارد.
ترک تحصیل در دوره ابتدایی، رفوزه شدن های مکرر در دوره دبیرستان و همچنین قبولی حداقل درکنکور سراسری باعث عقب ماندگی غیرفارسها در دراز مدت می شود که در نود سال گذشته این امر اتفاق افتاده است.
آمارهای زیادی از کودکان در روستاهای آذربایجان شرقی وجود دارد که در دوران ابتدائی ترک تحصیل میکنند و دیگر قادر به برگشتن به مدرسه و ادامه تحصیل نیستند. با توجه به این امر باید از خود پرسید تا کجا این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد انگار با سواد شدن فقط به زبان فارسی میتواند انجام گیرد و نه با زبانهای دیگر. زبان عربی، زبان آموزشی وعلمی دربیست و دو کشور و زبان ترکی، زبان آموزشی و دانشگاهی در هفت کشور دیگر است.
وحشت از زبان مادری در بین برتری طلبان و تمامیت خواهان آن اندازه بالاست که آنها را از قدرت فکرکردن بازمیدارد. محمد خاتمی و حسن روحانی هر دو از آرای اکثریت مردم اعم از ترک و کرد و فارس و بلوچ و عرب و ترکمن، برای انتخاب شدن استفاده کردند و قولهای فراوان دادند ولی قادر نبودند یکی از آن وعده ها را بر آورده کنند بهمین جهت اعتماد مردم از آنان سلب شد.
بی توجهی به خواسته های ترکها، ترکمنها، بلوچها، کردها، عربها و قشقائی ها و... به حدی است که بعد از 36 سال حکومت جمهوری اسلامی ایران نتوانسته اصول 15 و 19 قانون اساسی را اجرا کند. هم حکومت جمهوری اسلامی و هم اکثریت اپوزیسیون آن، از کثیرالمله نامیدن کشور ایران وحشت دارند.
فعالین آذربایجانی به خاطر مبارزه مدنی شان برای تحصیل به زبان مادری، حقوق ملی فرهنگی و محیط زیست در زندان ها هستند. نگاه امنیتی به مسئله غیرفارسها توسط جمهوری اسلامی ایران همچنان ادامه دارد و آنها را تحریک میکنند که برای خواسته های به حق خودشان به خشونت متوسل شوند.
ستم مضاعف بر ملیت ها و قومیت های مختلف و متنوع در ایران، درست مانندِ ستم فرهنگِی جمهوری اسلامی بر زنان می باشد.
تاکید میکنم که ایران کشوری است کثیرالمله متشکل از ملتهای بلوچ، ترکمن، ترک، عرب، کرد، فارس، قشقائی و... کشور ایران از یک ملت واحد تشکیل نشده بلکه از ملتهای متنوع تشکیل شده است. رشد هویت طلبی در بین ملتهای غیر فارس یک واقعیت عینی است و اکثر جوانان را به خود جذب کرده است این نیروهای جوان نمی خواهند از یکطرف مانند پدران و مادران خود در تبعیض زندگی کنند و از طرف دیگر رفتارهای ناشایست، غیردموکراتیک، خشونت آمیز و تحقیرکننده ی این ملل، جنبشهای هویت طلبی را بیش از بیش رادیکال می کند.
به این نکته مهم نیز باید اشاره کنم که بیشتر احزاب و سازمانهای سیاسی امروز، حقوق بشر و کنوانسونهای سازمان ملل را سر لوحه برنامه های خود قرار میدهند ولی وقتی قعطنامه هائی برای دفاع ازحقوق بشر در ایران صادرمی کنند، از ابتدائی ترین خواسته ملل غیرفارس در ایران که تحصیل به زبان مادری است نه تنها دفاع نمی کنند بلکه اشاره به این مساله مهم را تجزیه ایران تلقی میکنند.
یادآوری میکنم که خواسته های ملل غیرفارس در مصوبات سازمان ملل نوشته شده است حق تعیین سرنوشت، حق تحصیل به زبان مادری، در همه این بیانیه ها و مصوبات آمده و مواردتبعیض و راسیسم هم تعریف و مشخص شده اند.
 
آوریل 2015


No comments: