Thursday, August 30, 2012

تاکید به حق تعیین سرنوشت افراط گرایی است یا تاکید به حفظ تمامیت ارضی؟

تاکید به حق تعیین سرنوشت افراط گرایی است یا تاکید به حفظ تمامیت ارضی؟
به بهانهء گفتگوی رادیو زمانه با دکتر مهرداد درویش پور
رادیو زمانه در گفتگو با دکتر مهرداد درویش پور به حواشی زلزله در آذربایجان پرداخته است. اما بخش پایانی این گفتگو مسیر سخن از کمکهای انساندوستانه به زلزله زدگان خارج شده و به اشلهای های سیاسی مسئله کشیده شده است. آقای درویش پور ضمن تمرکز به همیاری و همبستگی انسانی در شرایط وقوع حوادث طبیعی مثل زلزله در این گفتگو، نقش تبعیض اتنیکی در عرصه توسعه اقتصادی را نیز که منجر به ویرانیهای بیشتر در این زلزله شده است، به درستی بیان کرده است. اما در بخش پایانی آقای درویش پور از شیوهء به انزوا راندن افراط گرایان قومی (آنهایی که تنیش قومی را افزایش میدهند و یا جدایی طلب هستند) سخن به میان آورده است.
افراط گرایی قومی مد نظر دکتر درویش پور داشتن اندیشهء "جدایی طلبی" است. اندیشه ایی که به زعم آقای درویش پور به "تنش های قومی" دامن میزند.
پرسش اینجاست که آیا واقعا "جدایی طلبی" نشانهء افراط گرایی است؟ آیا دارندگان فکر "جدایی طلبی" به زعم آقای درویش پور و "استقلال طلبی" به زعم باورمندان به شعار استقلال سیاسی در میان فعالین آذربایجانی، افراط گرایی تلقی میشود؟ آیا استقلال طلبی یک "نگرش سیاسی" نیست و در چارچوب آزادی اندیشه و بیان منشور جهانی حقوق بشر نمی گنجد؟ آیا در دنیای مدرن سیاسی طرح شعار "استقلال سیاسی" برای یک ملت افراط گرایی تلقی میشود؟
"استقلال خواهی" در غرب یک نگرش سیاسی تلقی میشود و حتی مطالبه اش نیز مطالبه ایی حقوقی بحساب میآید. آنچنانکه در کانادا همین نگرش منطقه کبک را به پای یک رفراندم سیاسی برای استقلال برد. همین دیدگاه به کوزوو و بعد از آن به سودان جنوبی استقلال عطا کرد. تمامی این پروسه ها بر اساس برآورد دادگاه بین المللی لاهه در چارچوب حقوق بین المللی انجام گرفته است.
در عین حال و برای همگان روشن است که اندیشه سیاسی استقلال طلبی در بطن خود تحقیر، اهانت و یا تبعیض علیه کس و یا کسانی (ملتی) را مد نظر ندارد، بلکه بخشی از پیشروان یک ملت یا ملیت برای رهایی از اسارت دولت استعمار (چه خارجی و چه داخلی) استراتژی استقلال سیاسی را برای سعادت ملت خویش برمیگزینند.
اندیشهء استقلال طلبی تجربه بسیار گرانی را در دهه های اخیر از سر گذرانده است، استقلال ملتهایی که در اسارت استعماری اتحاد شوروی سابق بودند، استقلال ملتها در یوگسلاوی سابق که در اسارت ملت حاکم صرب بودند، همگی حاکی از آنست که ملتها (گروهای انسانی که دارای زبان، سرزمین، تاریخ، فرهنگ، گاه دین و فرهنگ و در نهایت شعور ملی مشترک هستند ملت تلقی میشوند) بر اساس قوانین بین المللی و حق تعیین سرنوشت و حق اداره خود، حق دارند و میتوانند بر سرنوشت سیاسی خود تصمیم بگیرند.
ترکها، کردها، بلوچها و عربها و ترکمن ها و... را نمیتوان صرفا به خاطر حفظ تمامیت ارضی ایران که امروز با یک دولتمداری تک اتنیکی (فارس) و در عین حال استبداد (دینی) اداره میشود، راضی ساخت. بایستی به تکرار و تکرار این واقعیت تلخ را مطرح کنیم که "حفظ تمامیت ارضی" شعار جامعه سیاسی فارس و یا نمایندگان سیاسی ملیت فارس در ایران است. این شعار از آن جهت برای این گروه اهمیت دارد که "دولتمداری فارسی" موجود در کشور را همچنان حفظ کند. این شعار برای ملیتهای غیرفارس هیچ جذبیتی ندارد، چون منافع آنان را تامین نمیکند. هر گروه و یا انسان غیرفارسی که به شعار "حفظ تمامیت ارضی" با دولتمداری (اتنیکی) فارسی مهر تایید بزند، یا نادان و فریب خورده است و یا منافعی دارد. وگرنه یک انسان سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس باید مغزش معیوب باشد که سیطره دولتمداری اتنیکی غیر (فارسی) را که همانا پذیرفتن اسارت سیاسی خلق خویش است، بپذیرد.
آنچه که از نظر حقوقی برای جنبش های سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس اهمیت دارد و جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک ساکن در ایران نیز بر آن تاکید دارد، "حق تعیین سرنوشت" و حداقل "حق اداره منطقه خویش" است. هر نیروی سیاسی متعلق به خلقهای غیرفارس که از این اصل عدول کنند، در واقع یوغ اسارت استعماری دولت (اتنیک) غیر را بر گرده خلق خویش آویخته اند.
امروز، از آنجا که تیپولوژی اتنیکی دولتمداری در ایران بر پاشنه اتنیسیتیت (قومیت) فارسی میچرخد و شوربختانه تمامی نیروهای سیاسی متعلق به خلق فارس (تمامی احزاب و سازمانها و شخصتهایی سیاسی که خود را سراسری میخوانند) نیز هدفشان جز استمرار دولتمداری فارسی در ایران نیست، تاکید به شعار "حفظ تمامیت ارضی" در ایران، معنی دیگری جز حفظ و ا ستمرار "دولتمداری فارسی" بعد از جمهوری اسلامی را ندارد. این شعار مطلقا منافع خلقهای غیرفارس را که هشتاد سال است خود را در اسارت دولتمداری فارسی می بییند، تامین نمیکند. این شعار تنها گرایش افراطی (از جنبه نژادپرستانه و استعماری) جامعه سیاسی فارسی را تامین میکند. اما به دلیل جاافتادن برتری سیاسی و تفوّق دولتمداری فارسی بر دیگر ملیتهای ساکن ایران، احزاب و شخصیتهای سیاسی جامعه فارس در ایران، فرصت عادلانه اندیشیدن و واقعگرا بودن را از کف داده اند. و به احتمال زیاد، اگر گردش سیاست بر این پاشنه بچرخد، این گرایش سیاسی در ایران همان نقشی را ایفا کند که ناسیونالیسم شونیسم صرب در یوگسلاوی سابق بازی کرد. به عبارت دیگر اگر تغییری در دیدگاه جنبش سیاسی خلق فارس در ایران صورت نگیرد و از آنجا که اهرم قدرت دولتی نیز امروز در دست این نیروی سیاسی است، واقعا ممکن است فاجعه یوگسلاوی در ایران تکرار گردد.
متاسفانه و باز هم متاسفانه تا به امروز جنبش سیاسی در جامعه فارس نخواسته است که به آلترناتیوهای دیگری چون برپایی یک "دولت چند ملیتی" در ایران بیاندیشد و اندیشه غیر دمکراتیک برپایی "دولت تک ملیتی" (فارسی) را به "دولت چند ملیتی" از نوع سوئیس و یا هندوستان تغییر دهد. آرزوی من اینست که غلبه واقعگرایی (پذیرفتن ایران چند ملیتی و به رسمیت شناختن آن) حداقل در بخشی از جنبش سیاسی جامعه فارس (در مرکز) بتواند راه پرهزینه یوگسلاوی را بر مردم ایران تحمیل نکند. برای نمونه خلق و یا ملیت ترک در ایران، تاریخ دولتمداری هزار ساله را قبل از کوتادی رضا شاه بر گرده تاریخ خود دارد. این خلق حتی از نظر کثرت جمعیتی نیز اگر از جمعیت فارس زبان در ایران بیشتر نباشد کمتر نیست. این کدامین منطق و یا کدامین عقلانیت است که انتظار دارد رهبران فکری و سیاسی جامعه ترک در ایران بپذیرند که در اسارت یک دولتمداری غیرخودی (فارسی) بمانند و بویژه حقارتها و تبعیض های همین دولتمداری فارسی را در هشتاد و اندی سال گذشته به چشم دیده و با گوش و پوست خود آن را لمس کرده باشند. این در شرایطی است که رهبران سیاسی جامعه فارس (اگر فکر حفظ جغرافیای سیاسی ایران را دارند) نمیخواهند دولتمداری حاکم بر ایران را با تیپولوژی اتنیکی ایران (چند اتنیکی) سازگار کنند و پلاتفرمی را در جهت برپایی یک دولت چند ملیتی در فردای جمهوری اسلامی بپذیرند.
استراتژی برپایی یک دولت چند ملیتی در بعد از جمهوری اسلامی میتواند تمامی نیروهای سیاسی متعلق به بلوک های سیاسی موجود (بلوک سیاسی فارس و بلوک سیاسی ملیتهای غیرفارس) را زیر یک چتر جمع آورد و انگیزه و انرژی وسیعی برای تمرکز نیروی سیاسی و یورش برای فتح سنگرهای ارتجاع و استبداد حاکم را فراهم آورد. جمع شدن زیر یک چتر ابدا به معنی فراموشی آرمان سیاسی و استقلال جنبش های واقعا موجود نیست، بلکه این برنامه مشترک و هدف مشترک (یعنی برپایی یک دولت چند ملیتی) است که میتواند نیروی سیاسی وسیعی را به میدان رزم سیاسی بکشاند. کسانیکه با این استدلال من تضاد دارند، یا نادان و فریب خوده اند و یا منافعی دارند. منافعی که در هر صورت در تطابق با منافع خلق ترک و دیگر خلقهای غیرفارس در ایران نیست.
در اینجا میخواهم صمیمانه بگویم؛ کسانی با این استدلال سیاسی به میدان می آیند که "دولت ایران یک دولت اتنیکی نیست"! باید برای این دسته بگویم که، این نظریه، این تئوری، این تبلیغات و این فریب دیگر برای رهبران فکری و سیاسی خلقهای غیرفارس در ایران برملا شده است. اگر میخواهید خلقها را فریب دهید، چارهء دیگری برای آن بیابید.
یونس شاملی
20120820
گفتگویی دکتر مهرداد درویش پور با رادیو زمانه




 

 


Wednesday, August 22, 2012

سخنی در باب گوگوش و امثال گوگوش – دکتر سیمین صبری

سخنی در باب گوگوش و امثال گوگوش – دکتر سیمین صبری
 

سخنی در باب گوگوش و امثال گوگوش،انسانهایی که از هوبت و فرهنگ خود فاصله گرفته اند و در هویت و فرهنگ دیگری حل شده اند انسانهایی از خود بیگانه هستند. اینجا دو مسئله مطرح هست یکی استحاله شدن و دیگر الینه شدن. استحاله شدن به مفهوم حل شدن در فرهنگ دیگری است و الینه شدن در واقع یکی از نتایج استحاله است یعنی از خود بیگانگی. کسی که از خود بیگانه است تلاش دارد تا خود را از فرهنگ خود و هویت خود جدا بداند چرا که در منظر او هویت و فرهنگش تحقیر آمیز و کم ارزش است ، این مسئله از آنجا نتیجه میشود که چنین شخصی در محل زندگی ، در مملکتش و در محل کارش و… تحقیر شده و سرکوب شده و چون تاب مقاومت نداشته و مطالعه ای در هویت و فرهنگ خود نداشته در نتیجه ساده ترین راه را تسلیم در برابر هجمه های فرهنگی دیده .

گوگوش یکی از نمونه های بارز و زنده ی استحاله و الینه هست ، فردی که برای خوشمزگی و خود شیرینی هم که شده  سعی خود راجدای از فرهنگ و هویت اصیلش نشان دهد و به همین مناسبت آسانترین راه را تحقیر خویش میداند و البته تحقیر ملت خویش. صد در صد گوگوش در بچه گی شاهد تحقیر و توهین به پدرش بوده که اصالت تورک داشت . او در کودکی شاهد تحقیر و توهین به خودش هم بوده و این بیماری او ریشه در کودکی و از خود باختگی او دارد. امروز در تهران تعدادی از تورک های آسیمیله شده هم به این مرض مبتلا هستند . آنها برای اینکه خود را جزیی از ملت فارس نشان دهند و فاصله ی خود را با ملت تورک بیشتر و بیشتر کنند، می کوشند که بیشتر و پیش تر از برخی فارسهای خود برتر بین به تحقیر تورک ها و خویش بپردازند. من گوگوشرا میفهمم که به تورک ها جوک بگوید چرا که این کار جزیی از زندگی و فرهنگ او شده است ، چرا که او این مرض را از سالهای پیش با خود داشته و دارد ، در واقع او بیماری است که نمیداند بیمار است… آن روز که گوگوش در تهران شاهد جوک گفتن و تحقیر و توهین به پدرش از جانب دیگران بود ، آن روز بیماری او شروع شد و متاسفانه نخواست و نتوانست که به درمان بیماری خود بپردازد.اما مسئله دیگر نگاه سیاه و سفید وار به مسایل است ، برخی چنین می پندارند که افرادی چون گوگوش که صدای خوبی دارند و هنرمند خوبی هستند میتوانند در هر زمینه الگو و راهنما باشند ، این مسئله یکی از اشتباههای مسلم ماست که از کودکی عادت کرده ایم همه چیز را سیاه و سفید ببینیم یا خوب یا بد. حال آنکه هر کسی نقاط قوت و ضعف دارد . گوگوش هنرمند خوبی برای فارسها و فارس زبانان است اما زندگی شخصی پر تلاطم و سینوس وار داشته است. این یک حقیقت است که او صدای خوبی دارد اما نمیتواند الگوی اخلاقی و کرداری ما نسل جوان باشد. او نمیتواند مؤدب باشد و به همه ی انسانها و حقوق آنها احترام بگذارد اما خوب میتواند موقع ترانه خواندن شکلک در بیاورد و تماشاچی ها را مسرور سازد . به هر حال در بعضی زمینه ها سر است و در بعضی دیگر ته سر!!!
از سایت : http://www.yurd.net

 

 



Tuesday, August 21, 2012

تبدیل گون آز تی وی به پر ببیننده ترین تلویزیون در بین ملتهای ساکن ایران

                                                   تبدیل گون آز تی وی به پر ببیننده ترین تلویزیون در بین  ملتهای ساکن ایران   
تبدیل گون آز تی وی به پر ببیننده ترین تلویزیون در بین ملتهای ساکن ایران
تبدیل گون آز تی وی به پر ببیننده ترین تلویزیون در بین ملتهای ساکن ایران
اؤیرنجی سسی : بنا به گزارشات ارسالی خبرنگاران اؤیرنجی سسی از شهرهای ایران کانال تلویزیونی گونازتی وی در روزهای اخیر و پس از وقوع زلزله ی قره داغ به پربیننده ترین کانال تلویزیونی ماهواره ای در میان اقشار مختلف ملتهای ساکن ایران تبدیل شده است.
بنا به آنچه از مشاهدات عینی برمی آید پس از بایکوت خبری از سوی تلویزیون ایران، گوناذتی وی با پوشش مناسب اخبار و رویدادهای روی داده در مناطق زلزله زده به خوبی توانست بایکوت خبری حاکمیت را شکسته و بعنوان مرجع خبری و تصیم گیری ملت آزربایجان جنوبی تبدیل گردد.
گزارشها حاکی است هر چند این تلویزیون به زبان ترکی آزربایجانی پخش می گردد با این حال به پرببینندترین تلویزیون مناطق کردستان و فارس نشین گرده است .
گزارش دانشجویان آزربایجانی نزدیک به اؤیرنجی سسی از کردستان حاکی است در تمام بین اکراد صحبت از تصاویر پخش در ارتباط زلزله قارداغ دارد.
نفوذ این تلویزیون در بین ملتهای ساکن ایران مخصوص آزربایجانیان به حدی است که حسین باستانی از سردبیران تلویزیون فارسی بی بی سی به این امر اعتراف نموده و در مصاحبه خبری با این تلویزیون گفته : یک تلویزیون وابسته به نیروهای گریز از مرکز ابتکار عمل کمک به زلزله زدگان را در دست گرفته است .
سایت اؤیرنجی سسی تشکرات و قدردانی خویش را از مسئولین گوناذتی وی ابراز می دارد
   مدیریت سایت آرتاساوالان  تشکرات و قدردانی خویش را از تمام مسئولین گوناز تی وی ابراز می دارد


Monday, August 20, 2012

جوابیه تسلیت شجریان !

جوابیه تسلیت شجریان! ــ کامران
آقای شجریان یا بهتره بگم استاد
سال 85 با حرف هاتون دل 35 میلیون تورک آزربایجان رو شکستین
تورک هایی که همه آوازهاتون رو با جون دل گوش میکردن
اما شما در مقابل اعتراض اونها به توهین روزنامه ایران خودتان بهتر میدانید چه گفتید
همان روزها بود که مردم کاستهای شما را شکستند یا در یک کارتن جمع کردند گذاشتند دم در ها
همان روزها بود که شما راه ارتباطی خود با این ملت را بریدید
استاد این مردم همان مردم سال 85 هستند که گفتید در ایران جای این گونه اعتراض ها نیست هر کس ناراحت است برود .....
نمیدانم کجا را گفتید که بروند
از خاک مادرزادی
امروز چه شده که تسلیت می گویید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سال 85 یادمان نمی رود
که ما هم می خواستیم که برای جوانانمان می خواندید که تفنگت را زمین بگذار
آن روز ملت تورک آزربایجان با مظلومیت تمام کشته دادند
اما دل شما از جنس چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مطمئن هستم که سنگ نیست چرا که برای جوانان تهران نمی خواندید
نمی خواهم زیاد طولش بدهم
شاید از لهجه تورکی من متنفر باشید
اما خواستم بگویم
بگویم که ممنون از تسلیتتان
نمی خواهم جواب بدی شما را با بدی بدهم
اما این را بدانید که امروز محبوبیت محسن چاوشی خیلی خیلی خیلی بیشتر از مثل شماست( از نظر نویسنده )
حداقل با آن صدای خش دارش برای آزربایجان خواند
اما شما چه کردید در قبال این مردم
خداحافظ صدای نازنین مردم فارس
خداحافظ یادگار گذشته نحس


Wednesday, August 15, 2012

کودکی در جستجوی مادرش و ملتی به تماشای "خنده بازار"

كودكى در جستجوى مادرش و ملتى به تماشاى خنده بازار..
سه شنبه, اوت 14, 2012 - 23:48
از: دکتر آراز سلیمانی
 كودكى در جستجوى مادرش و ملتى به تماشاى خنده بازار....! انسانهادر زیر آوارها زنده به گور شده اند, هنوز از زیر آوار ها صدای انسان‌ها شنیده میشود
کودکان در میان آوارها شیون میکنند , ملت آزربایجان در سوگ و ماتم است. صدا و سیما ,تلویزیون دولتی, برنامه خنده بازار پخش میکند, رهبر دینی شان( بی دینی شان) خامنه ای در تلویزیون ظاهر می‌شود و نیم ساعت از حزب الله لبنان و از تمام مسلمین جهان صحبت میکند ولی انگار از وقوع زلزله و مرگ و زخمی شدن هزاران انسان‌ها در کشوریکه اداره میکند , در آزربایجان نشنیده است. رئیس دولت , رئیس جمهور محمود احمدی نژاد هم انگار از وقوع چنین سانحه و تراژدی عظیم انسانی در مملتیکه اداره میکند بی‌خبر است. و با خفتی بی مانند یک روز هم زود تر از برنامه تعیین شده به عربستان سفر میکند. تلویزیونهای خارجی ساعتها قبل از تلویزیونهای ایرانی از وقوع زلزله و سانحه بزرگ انسانی در آزربایجان خبر میدهند. پیامهای تسلیت از خارج می‌رسد ولی نه از رهبر خبری است و نه از رئیس جمهورش. پیشنهاد کمک‌ها از خارج از طرف دولت رد میشود. کامیونهای کمک ا ز کشور های آزربایجان و ترکیه در مرزها متوقف میشود. همه خبرهائیکه از تلویزیونهای ایران پخش می‌شود و در مطبوعات نوشته می‌شود ضدو نقیض است غیر از یک مورد, آنهم بی اندازه کوچک و جزئی جلوه دادن خسارات زلزله در آزربایجان .به کمک رسانی های خود جوش آزربایجانیها هم مانع تراشی میکنند. پاسدارها و بسیجی ها جلو کمک رسان ها را در راه‌ها میگیرند. به خیلی از ده‌های دور افتاده که به کلی ویران شده اند, هنوز کمک نرسیده است. مسئولین بی مسئول در تلویزیون پایان عملیات نجات رسانی را اعلان میکنند ولی بنا به گفته شاهدان عینی که منطقی و باور‌کردنی هنم به نظر میرسد, هنوز از زیر آوار ها صدای ناله و زاری به گوش میرسد. این است نمونه ای ازوضعیت آزربایجانی ها در ایران.