Monday, October 22, 2012

ادبیات چپ سنتی را باید از جنبش سیاسی آذربایجان طرد کرد

نقدی گذرا به مقاله "مانیفست مهران بهاری" به قلم علی قره جه لو
  یونس شاملی         
آقای علی قره جه لو طی مقاله ایی تلاش کرده اند دیدگاههای مهران بهاری را تحت عنوان
 
   
مانیفست مهران بهاری" برای خوانندگانشان توضیح دهند. اما مرور این مقاله، جدا از فکر جاری در آن، نظر مرا به مسئله دیگری جلب کرد. مسئله ایکه نه تفاوت در فکر بلکه متدهای مورد استفاده در این مقاله است. متدهایی که نه تنها در راستای شکوفایی ادبیات سیاسی جنبش ما نیست، بلکه نشانهء از یک عقب گرد به گذشته و توسل جستن به معیارهای عقب مانده چپ سنتی است که نهایتا غیر از تخریب حاصل دیگری برای جنبش ملی دمکراتیک خلق ما ندارد. من در اینجا بصورت خلاصه تنها به سه مورد از این متدها که ماهیتا نه تنها نادرست بلکه حتی غیراخلاقی نیز هستند، اشاره میکنم





 یک: زبان ترکی مقاله مورد انتقاد و زبان فارسی نقد
زبان نوشتاری مقاله آقای مهران بهاری که آقای علی قره جلو در این مقاله به اصطلاح آن را نقد کرده اند به ترکی نوشته شده است. اما پاسخ و نقد ایشان به این مقالهء ترکی به زبان فارسی تحریر شده است. آیا برای هر خواننده ایی این پرسش پیش نمی آید که چرا آقای قره جه لو نقد خود به یک مقاله ترکی را به فارسی تحریر کرده اند؟ اگر مقاله آقای بهاری به ترکی است، یعنی فقط ترکی خوان ها از متن مقاله ایشان میتوانند مطلع شوند و اگر آقای قره جه لو متن مقاله انتقادی خود را به ترکی می نگاشتند باز هم تنها ترکی خوان ها میتوانستند متن مقاله ایشان را بخوانند. اگر چنین میبود عدالت برقرار میشد. اما انتخاب زبان فارسی برای نقد مقاله (به زبان ترکی) مهران بهاری و انتشار آن در مئدیای فارسی چه معنی دیگری غیر از به اصطلاح افشای مهران بهاری در مئدیای فارسی و خوش خدمتی به این مئدیا میتواند داشته باشد؟
آیا آقای قره جلو نمیداند که نوشتن نقد به زبان فارسی (آنهم با آن لهن تند مملو زا توهین، تحقیر و تحریف) علیه فعالین و یا نویسندگان ترک در ایران میتواند به مسمومیت بیشتر فضای مئدیای فارسی و جامعه فارس نسبت به جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان کمک کند؟
  انتشار نقد مسائل داخلی جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان به زبان فارسی، غیر از فرستادن سیقنالهای نامرئی در مظلوم نمایی به جامعه سیاسی فارس در ایران و جلب حمایت آنان در برخورد با اندیشه ها و یا گرایشان فکری و سیاسی در جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان نیست؟
غیر از این چه هدف و انگیزه ایی میتواند فارسی نوشتن یک نقد علیه یک مقاله ترکی را توضیح دهد؟
به نظرم استفاده از این روش منافع خلق ترک در ایران و جنبش ملی دمکراتیک متعلق به این خلق در آذربایجان را تامین نمیکند. بلکه این روش مطلقا در استخدام منافع غیر آذربایجانی و غیرترکی در ایران است.
دو: سایتهایی که این مقاله را منتشر کرده اند
مقاله "مانیفست مهران بهاری" آقای علی قره جه لو در چهار سایت فارسی (اخبار روز، ایران گلوبال، عصر نو و راه کارگر) و سایت متمایل به چپ فارس یعنی آذربایجان آنلاین و (بالاجبار) در سایت آچیق سؤز (که آقای قره جه لو عضو این گروه محسوب میشود) منتشر شده است. به عبارت ساده تر این نوشته از سوی سایتهای فارسی زبان مورد استقبال قرار گرفته است. مطمئنا و بتدریج سایتهای فارسی زبان بیشتری این مقاله را نیز منتشر خواهند کرد. اما این تصور که سایتهای آذربایجانی بیشتری این مقاله را منتشر کنند بسیار غیرمحتمل است.
فکر میکنید، علت گرایش سایتهای فارسی زبان برای نشر این مقاله چیست؟ اگر مقاله در جهت منافع خلق ما منتشر شده است، معمولا در سایتهای فارسی مهر سانسور میخورند. اما این مقالات در سایتهای آذربایجانی بصورت وسیعی منتشر میشوند
علت استقبال سایتهای فارسی زبان از این مقاله یکی دیگر از جهت های منفی متدی استکه نویسنده مقاله آگاهانه و یا ناخودآگاه در نوشتار خود و در عین حال انتخاب زبان آن به خطا رفته است. متدی که خود گویایی غیر اصولی بودن این شیوه کار و حتی گاه غیراخلاقی بودن و خودزنی آن را نشان میدهد.
سه: بازتولید ادبیات چپ سنتی در توهین، تحقیر، تخریب و تحریف
اول قصد داشتم تمامی مفاهیم توهین آمیز، تحریف شده و تحقیرکننده را در این مقاله بشمارم بعد از یکی دو پاراگراف متوجه شدم که شمار این نوع واژه ها و مفاهیم بقدری زیاد است که نیازی به شمردن آنها نیست. چون خواننده این مقاله به راحتی وزن سنگین این واژه ها و مفاهیم اهانت آمیز و تحقیرکننده را حتی در سطور و پاراگرافهای اولیه آن متوجه خواهد شد.
بخشی از مفاهیم تحقیر و توهین آمیز و تحریف شده ایی که آقای قره جلو آقای مهران بهاری را به آن متهم میکنید را از متن مقاله یادآور میشوم تا هر کسی حدیث مفصل را از این مجمل بخواند؛ (اتهامات) "به انحراف کشاندن حرکت ملی-دمکراتیک آذربایجان، "نجات جمهوری اسلامی"، "شبکه ایی که در تاریکی کمین کرده"، "جا انداختن سیاست انحرافی و عمیقا ارتجاعی"، (تحقیرها) "شبکه مهران بهاری"، "اشباه مجهول الهویه"، "شبکه لو رفته"، "امام غایب"، "ادعاهای انحرافی"، (توهین ها) "خانه اشباح"، "شیادی"، "دنائت ها و پستی ها"، (تحریف ها) "دشمنی با چپ"، " نفرت پراکنی در بین ملیتها"، " رو در رو قرار دادن خلق آذربایجان با خلق فارس" و...!
زبانی که در نقد خود از این مفاهیم استفاده میکند زبان سیاسی چپ پوپولیستی و سنتی است. این زبان با ادبیات مدرن سیاسی در تعارض است. نگاه مثبت در این زبان مرده است و تخریب حرف اول را میزند. ادبیات سیاسی جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در ایران بایستی این ادبیات را برای همیشه از خود دور کند. بایستی از بازتولید این زبان و خودزنی های آن در جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان ممانعت به عمل آورد. بایستی به یک زبان سازنده، دینامیک ، زنده و مدرن تکیه کند و از توهین، تهمت و افترا بستن به مخالفان خود برای همیشه دست بشوید. این آنچیزیست که قلم آقای علی قره جلو در این نوشته در تناقض با آن عمل کرده است.
نتیجه گیری:
یکی از وظایف اصلی فعالین و نویسندگان متعلق به جنبش به جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در ایران پروراندن ادبیات سیاسی دمکراتیک و استفاده از ادبیات سیاسی در اشکال مدرن و پداگوژیک ان است. امروز نسل جوان ترک در آذربایجان و ایران انتظار بیشتری از فعالین و نویسندگان میان سال خود دارند.
قرار نیست هر کسی و هر نسلی تجارب گذشته را دوباره از سربگذارند. انتقال تجارب مبارزاتی و تاکید به شیوه های دمکراتیک در برخورد با مسائل سیای خود راهگشای برپایی یک جامعه دمکراتیک در آینده است. فعالین پیشرو جامعه سیاسی ترک در ایران بایستی با رفتار و کردار خود به برپایی و تحکیم مناسبات دمکراتیک میان فعالین جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان کمک کنند.
آیا مقاله مورد ذکر آقای علی قره جه لو با مضامینی که فوقا به آن اشاره کردم، در خدمت تحکیم مناسبات دمکراتیک در درون جنبش سیاسی خلق ترک در ایران قرار میگیرد؟ پاسخ من به این پرسش منفی است.
Yunes.shameli@gmail.com آدرس ایمیل جهت جلوگیری از رباتهای هرزنامه محافظت شده اند، جهت مشاهده آنها شما نیاز به فعال ساختن جاوا اسكریپت دارید
20121022
 


Friday, October 19, 2012

آغلاما آذربایجان/ اصغر زارع کهنمویی

اؤیرنجی سسی:اینجا حیات سکته کرده است. ناری نیست، نوری نیست، صوری نیست، صدایی نیست، هیچ نیست، حتی نیایش و خواهش هم نیست، تو گویی آفرینشی هم در کار نیست. بهت است و اشک‌های فرو خورده و گرد مرگ. پشت هر کوهی تلی از خاک است. پانصد بم فروریختهو زنان و مردانی نگران، افسرده، مبهوت و چشم‌به‌راه.
آذربایجان غمباد زده است. باید ساعت‌ها در لابلای کوه ها چشم به جاده‌ای که جاده نیست، بدوزی تا روستاها را که دیگر روستا نیستند، سان ببینی؛ مرگ را سان ببینی.
اینجا بم نیست. زمین هموار کویر نیست. اینجا کوهستان است. کوه های سر به فلک ساییده، اراده آدمی را به نزاع خسته کننده و بی‌پایان فرا می‌خوانند. اینجا در صدوبیست کیلومتری فرودگاه تبریزٰ، حتی فرود بالگرد نیز با مشقات فراوانی همراه است. چند بار باید فرود آیی و بلند شوی، تا همه را نجات داده باشی؟ من به شما می گویم؛ پانصد و سی بار. تراژدی بم بزرگ بود و همه حجم آن در یک فضای قابل دسترسی متمرکز بود و تراژدی آذربایجان بزرگ تر است در حجمی وسیع و پراکنده.
چگونه می توان اندوه بی‌پایان پیرمرد هفتادساله دهکده “کویج” را درک کرد وقتی با بغضی جان‌سوز از مرگ برادرش سخن می‌گوید؟ چشم‌های گریان زنان روستای “اوشاد” را تصویر کرد؟ چه رنجی می‌کشی وقتی جسد بی جان پدرت را بدون اینکه لباس‌هایش را از تن بیرون آوری، خاک کنی. تو بیل دست بگیر و بر صورت همسر جوان و کودک سه ماهه‌ات خاک بریز و از درد منفجر نشو.
وارد ده که می شوی دو صحنه دلخراش را همزمان تجربه می‌کنی. در یک سو، تلی از خاک است که تو گویی با ابهتی ابلیس‌گونه زیستن را به سخره گرفته و در سوی دیگر، جمعی نالان می‌بینی که با چشم‌های، نگران مرگ را به نظاره نشسته اند. بسیاری از آنها گریه نمی کنند اینجا حیات نیست پس اشک هم نیست. مگر گریه جزوی از حیات نیست؟
زلزله که می‌آید، مرثیه‌نگاری برای رنچ‌دیدگان مد می شود. تب نخستین که فرو می‌ریزد مرثیه‌نگارها راه خانه خود می‌گیرند و رنج‌ها لابلای رسانه‌ها بایگانی می‌شوند. زلزل‌دیدگان گدا نیستند به محبت و مرثیه و آه و افسوس و لایک و… نیاز ندارند. آنان غذا و آب و مسکن می‌خواهند. با آنان از موضع حق برخورد کنیم نه از موضع مهر. خدمت به آنان وظیفه‌ی دیگران و حق آنان است. خدمت به زلزله‌دیدگان لطف نیست، تکلیف است. تکلیف فراموش نمی شود کسانی که به تکلیف عمل نمی کنند، ستمگرانند.
تلخ است اگر بگویم ۲۴ساعت بعد از زلزله، زنان و مردانی به‌غایت نگران و درمانده را دیدم که هراسان و خواهش‌گرانه پیش من می آمدند و گفتند: “بیست و چهار ساعت است غذا نخورده‌ایم گرسنه‌ایم چیزی برای خوردن دارید؟” اینها کسانی هستند که بر پایه باورهای سنتی و بافت اچتماعی منطقه هرگز خواهش نمی‌کنند. در اندیشه‌ی این غیرتمندان دست تمنا دست کثیفی است. اما آنجا دست های زیادی به سوی من دراز شد. خدایاٰ کاش دست‌های من آنقدر پر بود که این دست‌های پینه بسته و چشم های خونین را پر و سیر می کردم.
سوگ‌مندانه باید بگویم آن دست‌های پینه‌بسته هنوز به روی جهانیان باز است. این دست‌ها آزمون بزرگ انسانیت برای همگان است. طبیعت اهل تعارف نیست. هر جای کره زمین می تواند سودای لرزیدن اختیار کند. تصور کنیم به جای آذربایجان، زیرپای ما و خواهران و فرزندان و کسان ما می لرزید. تصور کنیم هر یک از ما مجبور بودیم خانواده خود را از زیر خاک در آوریم و با رنجی عظیم دوباره زیر خاک کنیم. تصور کنید آخرین بوسه جوان هیجده ساله روستای کویج را بر بدن بی روح همسر نازنینش. او مرا به خانه اش برد که دیگر خانه نبود و گفت : اینجا خانه ما بود “او” را اینجا از دست دادم. جهزیه “او”زیر این خاک‌ها است. عجیب بود او گریه نمی‌کرد اما نمی توانستی به چشم هایش نگاه کنی چشم های سبز او کهکشان رنج بود.
روایت غم تمامی ندارد. از دوستان خواستم روستای کویج را ترک کنیم تا به یکی دیگر از آن ۵۳۰ روستای دیگر برسیم. هنوز سوار ماشین نشدم که نعره های تلخ پیرمرد شصت ساله مرا و همه را به خود خواند. او و همسرش کنار جاده نشسته‌اند. همسرش لقمه ای کوچک به دست گرفته و او را دلداری دهد: “آغلاما کیشی آغلاما… ” و او در میان جیغ‌های بلندش می‌گوید” “چگونه گریه نکنم برادرم پسرعموهایم کشته شدند.” این صحنه تلخ در ادامه اما به‌یکباره وجهه حماسی به خود می گیرد آن زن داغدیده آذربایجانی صدایش را درشت تر می کند و همچون یک قهرمان فاتح می گوید” آغلاما کیشی بیز هله ساغیق” گریه نکن مرد ما هنوز زنده ایم.
من این سخن بزرگ آن زن را آغاز دوباره حیات در سرزمین هزاره ها دیدم. آذربایجان خاک شد اما آذربایجان هنوز زنده است. فردای واقعه، اهالی تبریز که هنوز از فروریختن خانه‌های خود هراس داشتند رهسپار روستاهای صعب العبور زلزله زده شدند تا در آه بلند روستایی ها سهیم باشند. این حضور آنقدر بود که تمام جاده هفتاد کیلومتری تبریز – اهر را به پارکینگ تبدیل کرد.
زلزله تراژدی تلخی بر کوهستان قره‌داغ تحمیل کرد اما فراتر از آن، ‌بی‌توجهی و سکوت اعجاب‌انگیز رسانه ملی تراژدی تلخ‌تری خلق کرد. عصر شنبه، عصر غم انگیزی برای روستائیان زلزله زده بود. در حالی که مردم زیر آوار جان می‌دادند، صدا و سیما بی توجه به این اندوه بزرگ برنامه های عادی خود را پیش گرفت و ساعت ها به پخش مستقیم مسابقات والیبال و بستکبال و فوتبال المپیک پرداخت. این درد بزرگی است که رسانه به ضد رسانه تبدیل شود. فردای روز واقعه، من با عطشی بسیار برای یافتن خبری از زلزله شبکه سهند را انتخاب کردم متاسفانه سیمای تبریز که نزدیک ترین رسانه به محل واقعه است مستند حیات وحش پخش می کرد.
قره‌داغ جایگاه بزرگی در تاریخ مبارزات مردم آذربایجان دارد. همین فرزندان قره‌داغ بودند که مشروطه به انجام رساندند. صد سال پیش ستارخان با یاران قره‌داغی خود ایران را از سلطه دیکتاتورها نجات داد و اینک خویشان و کسان ستارخان قره داغی خانه و کاشانه خود را از دست داده اند و چشم به جاده دوخته اند. بر تمام مردم ایران تکلیف است که به این انتظار و به آنهمه جانفشانی پدارن این رنج دیدگان اسخ شایسته دهند. روستائیان زلزله دیده در ۵۳۰ روستای اهر هریس ورزقان چشم به راه هستند آنها امروز به غذا نیاز دارند فردا به مسکن.
نه،‌ زلزله نشده است. روستائیان نمرده‌اند. همه چیز آرام است. تلوزیون “خنده بازار” “المپیک” “احیا” “خداحافظ بچه” و “قرائتی” نقویان” حیات وحش” و … پخش می کند. ایرانی ها طلایه دار شده اند. مردم پایتخت سرازیر خیابان ها شده اند تا “خدا” را فرابخوانند و سعادت را قدر بخواهند. ایران خوشحال است. هیچ کودکی در قره‌داغ گریه نمی‌کند. اینجا سمفونی مرگ نمی‌نوازند

 

 


Saturday, October 13, 2012

از زلزله آذربایجان تا حقوق ملی - دکتر سیمین صبری

            سیمین صبری روانپزشک و از فعالین حقوق بشر است. او در سال ۱۹۶۴ در شهر تبریز متولد شد و دوران کودکی تا جوانی و تحصیلات متوسطه اش را در شهر علمدار گرگر گذراند. در سال ۱۹۸۸ بعد از دستور عدم صلاحیت تحصیلی از سوی کمیته گزینش دانشجو در دانشگاه، کشور را ترک کرد.
او از سال ۲۰۱۱ به عنوان روانپزشک در نروژ کار می کند و علاوه بر آن عضو کمیته ی هشت نفری بررسی سیاست پناهندگی در نروژ که زیر نظارت وزارت دادگستری و پلیس تشکیل شده است، کار می کند. این کمیته توسط وزیر اقتصاد سابق نروژ رهبری می شود. وی همچنین عضو فعال یکی از احزاب مطرح در نروژ نیز هست که در ترکیب دولت کنونی بخش قابل ملاحظه ای را تشکیل می دهد.
سخنرانی ها و مقالات سیمین صبری پیرامون وضعیت زلزله زدگان و حقوق ملیت های مختلف در ایران؛ ترغیب ام کرد تا با او گفت و گویی داشته باشم.
وقتی در ارتباط با زلزله ی آذربایجان می پرسم، می گوید: تمامی فعل و انفعالات بعد از وقوع زلزله فاجعه بار در آذربایجان نشان میدهد که رفتار مسئولین جمهوری اسلامی نسبت به آن از سویی و حمایت مردمی از صدمه دیدگان از سوی دیگر بسیار متفاوت تر از زلزله در مناطق دیگر ایران بوده است:
۱. یکی از ویژگیهای این زلزله در مقایسه با دیگر زلزله های تاکنونی در ایران، که حتا اعتراضاتی را در میان خود مسئولین رژیم برانگیخت، دیرکرد هفت ساعته رسیدن امدادگران به محل وقوع زلزله بود. این در صورتی است که امدادگران اولین ساعت بعد از اینگونه حوادث را مفیدترین زمان کمک رسانی ارزیابی می کنند.
۲. ممانعت از کمک رسانی دولت های همسایه و جهان به زلزله زدگان در آذربایجان. برای مثال اعلام کمک ترکیه به زلزله زدگان پشت مرزهای ایران که در انتظار پذیرش از سوی دولت ایران مانده بود.
۳. تلاش برای سرپوش گذاشتن به عمق فاجعه زلزله در صور تاخیر در خبررسانی مطبوعات و رادیو تلویزیون ، و حتا دریغ رهبران جمهوری اسلامی (رهبری نظام و رئیس جمهور) برای ابراز تسلیت نسبت به آسیب دیدگان زلزله در همان روزهای اول فاجعه زلزله، این در حالی ست که ابراز تسلیت از سوی مقامات بین المللی و خبررسانی مطبوعات خارجی با سرعت بیشتری انجام گرفت.
ـ نقش دولت و همینطور مردم منطقه و خصوصن زنان را در مناطق زلزله زده چگونه ارزیابی می کنید؟
عمده ترین راهکارها در برخورد با مسائلی از این نوع اقدامات وسیع دولت چه از جنبه مادی و چه از جنبه معنوی است که می تواند به درجه معینی آلام مردم را تسکین بخشد. اما با کمال تاسف همگان دیدند که وزیر بهداشت جمهوری اسلامی روز دوم زلزله اعلام کرد که کمک رسانی به زلزله زدگان به پایان رسیده است، در حالی که اینک بعد از ماه ها هنوز زلزله زدگان در سرمای طاقت فرسای منطقه در انتظار کمک برای اسکان هستند.
بعد از رفتار غیرمسئولانه جمهوری اسلامی در این مناطق و با وجود مشکلات فراوان کمک های وسیع مردمی به ویژه از سوی مردم آذربایجان چهره دیگری به مسئله زلزله در آذربایجان داده است. جدا از اینکه فراهم آوردن وسایل اولیه زندگی برای زلزله زدگان از اهمیت بسزایی برخوردار بود و هست، اما همیاری و ابراز همدردی و نوع دوستی خود تسکینی بر آلام مردم، به ویژه کودکان و زنان زلزله زده، بود. در یک فاجعه انسانی مصدومین بیشتر در انتظار دستی برای یاری و یا همدردی از سوی مردم و یا مسئولین دولتی هستند.
ـ در چنین شرایطی به عنوان یک روان پزشک چه کمک هایی را توصیه می کنید؟
در چنین شرایطی جنبه روانی و حمایت روحی از مصدومین‌ بر جنبه مادی آن میچربد. این البته بدان معنی نیست که نیازهای مادی و احتیاجات اولیه مصدومین نادیده گرفته شود. این فاجعه برای بسیاری از کسانی که یک و یا چند تن از نزدیکانشان را از دست داده اند، می تواند اختلالات و آسیب های روانی سنگین و طولانی مدتی را برای آنان در پی داشته باشد. بروز آثار و علائم ترس و اضطراب و یا ترس مستمر نزد خردسالان شبیه به بزرگسالان می باشد و هر چیزی را که بتواند آنرا با زمین لرزه مرتبط کند قادر خواهد بود که عکس العمل های شدیدی را نزد آنان در پی داشته باشد. هجوم سیل آسای خاطرات این حادثه بدون اینکه قادر به متوقف کردن آن باشند، تلاش برای گریز و طفره رفتن از موقعیت ها و افکاری که می تواند به نحوی تداعی گر این فاجعه باشد، بسیاری از مصدومین بی قراری جسمانی سنگینی را تجربه می کنند و تنها در این انتظار می نشینند که بعد چه پیش خواهد آمد. کاوش های روان شناسی نزد انسان های مناطق آسیب دیده ناشی از زلزله؛ اذعان به این واقعیت دارد که هر آنجا که شتاب برای در اختیار گذاشتن کمک ها و دراز کردن دست های یاری از سوی جامعه و همچنین جامعه جهانی به سوی آسیب دیدگان سریع تر بوده است، زخم های جسمانی و روحی آسیب دیدگان با سرعت بیشتری تسکین و التیام یافته است.
ـ این کمک رسانی به چه صورت باید انجام گیرد؟
امر کمک رسانی نه به صورت فرمالیته بلکه باید به صورت سیستماتیک صورت گیرد به طوری که آسیب دیدگان بعد از معاینه از سو‌ی‌ پزشکان عمومی بر اساس درجه آسیب روحی‌ طبقه بندی شده به متخصصین ارجاع دهند.
من معتقد هستم که پیشگیری و اقدام سریع در مورد بیماری های روحی‌ درست به اندازه اهمیّت آن درمورد بیماری های جسمی‌ مهم و تعیین کننده است.
روح حسّ اتحاد و نوع دوستی‌ یکی‌ دیگر از جوانب مثبت فلاکت‌های طبیعی است که شاید ما در مواقع عادی از بیدار نگاه داشتن آن غافل می مانیم.
ـ آیا کودکان این مناطق می توانند بار دیگر شادی زندگی و کودکانه ی خود را به دست آورند؟
هر اقدام حتا کوچک در توجه به کودکان و جدی تلقی کردن آنان اهمیت بسزایی در چنین شرایطی دارد. کودکان بیش از آنچه ما گمان می‌کنیم حوادث را درک و به سرعت ضبط می کنند. کودکی خودتان و آنچه را که از آن روزها هنوز چون امروز به یاد دارید به عنوان مثال تصور کنید.
کودکان آسیب پذیر‌ترین موجودات حوادث طبیعی و اجتماعی هستند. اینکه شادی و نشاط روزی دوباره به آنها باز خواهد گشت، بسیار محتمل است چون درست به همان اندازه که ضربه پذیرتر از بزرگسالان هستند، در موقع تداوی بیماری و آسیب روحی‌ بسیار انعطاف پذیرتر و پذیراتر از بزرگسالان نیز هستند.
مدت زمان لازم برای برآورد کردن این آرزوی زیبا بستگی به سرعت عمل و پی گیری گروه‌های داوطلب در منطقه دارد که وظیفه ی دولت بی‌ صلاحیت و حتا کار شکن را به عهده گرفته و همچنان بذر امید و دلگرمی‌ را در میان آسیب دیدگان می کارند.
ـ چه راهکارهایی را برای برون رفت از بحران توصیه می کنید؟
هر اقدامی که به نظر ما بسیار ناچیز می نماید به نظر کودکان بسیار با ارزش و مهم است، این موضوع از گوش دادن به سخنان معمولی آنان‌ و گذراندن وقت با آنها یا بازی با آنها شروع شده تا اقداماتی سازمان یافته چون تشکیل تئاتر و مدرسه سیّار را شامل می شود. نکته قابله ملاحظه در این رابطه اجرای برنامه هایی از سوی فعالین مدنی آذربایجان در اجرای تئاترهای سیار و تشکیل اولین کلاس درسی به زبان مادری کودکان (ترکی) در آن منطقه بود.
برای رفتار مناسب با کودکان در چنین شرایطی به هیچ ابزار مخصوصی جز ابراز محبت نیاز ندارید و لازم نیست هر کس در این زمینه به علم روانشناسی‌ کودک مجهز باشد تا بتواند از عهده کمکی برای کودکان برآید. نگاه گرم و رفتاری مهربانانه می تواند کار ده ها جلد کتاب و مقاله را انجام دهد.
ـ ایران کشوری ست با تفاوت های زبانی و فرهنگی گوناگون ولی به دلیل حکومت های دیکتاتور ستم های مختلفی از شهروند عادی تا لایه های دیگر اجتماع متوجه مردم شده است که گاهی در درون اجتماع مخالفان حکومت کنار هم مبارزه می کنند و گاهی مقابل و علیه هم. شما وضعیت حاضر را چگونه می بینید؟
ایران یک کشور کثیرالملله است. بخش اعظم جامعه سیاسی فارس ایران متاسفانه از پذیرش واقعیتی چنین آشکار اجتناب می کند. بیداری ملیت های غیرفارس در ایران به ویژه در دو دهه ی گذشته شرایط سیاسی را در میان فعالین سیاسی و مدنی تغییر داده است. زلزله در آذربایجان، بی اعتنایی دولت و کمک های وسیع مردمی در این منطقه پرده از این واقعیت برمی دارد.
اگر تا قبل از شکل گیری جمهوری اسلامی تمامی خلق ها در راستای تحقق دمکراسی مبارزه می کردند، امروز بعد از به گل نشستن آن مبارزات ضد استبدای علیه نظام مستبد سلطنتی و رشد جنبشهای ملی ـ دمکراتیک متعلق به ملیت های غیرفارس در ایران، چهره تضادهای سیاسی حتا در میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی نیز تغییر کرده است. امروز دو بلوک سیاسی (بلوک سیاسی جامعه فارس و بلوک سیاسی جامعه غیرفارس) در مخالفت با جمهوری اسلامی چهره می نمایند و البته که در نزد باورمندان به این دو بلوک بندی نگرش متفاوتی نسبت به چشم انداز سیاسی در ایران وجود دارد. این تفاوت نگاه به سیاست از سوی فعالین این دو بلوک سیاسی گاه حتا باورمندان این دو گرایش را در مقابل هم قرار می دهد.
ـ زمینه ساز شکل گیری دو بلوک سیاسی جامعه ی فارس و غیرفارس چه می تواند باشد؟
در واقع تیپولوژی اتنیکی (قومی) فارسی دولت ایران زمینه ساز شکل گیری دو بلوک سیاسی فوق است. چه جامعه ی سیاسی فارس از آنجا که دولتمداری حاکم را یک دولتمداری فارسی می بیند، از موضع صاحبخانه با نیروهای سیاسی بلوک جامعه غیرفارس رفتار می کند. این رفتار صاحبخانگی و ادبیات امر و نهی که معمولا از سوی مرکزگرایان مورد استفاده قرار می گیرد، به اختلافات جدی تری راه می برد. برای نمونه هرگونه مطالبه حقوق ملی، حقوق فرهنگی و حقوق زبانی از سوی فعالین بلوک جامعه سیاسی غیر فارس با اتهامات بسیار ناروایی چون تجزیه طلب و غیره مواجه می گردد و این خود به تنش بیشتر در میان این نیروها راه می برد. این اتهامات حتا و معمولا از سوی دولت نیز به این فعالین زده می شود.
به نظر من هنوز فعالین بلوک سیاسی جامعه فارس از روی درایت با مسئله ملیت ها و حقوق برابر آنان در ایران برخورد نمی کنند. به همین سبب گاه تنش و تضاد در این عرصه افزایش می یابد. اما به نظر می رسد که رشد بیشتر جنبش های ملی ـ دمکراتیک متعلق به ملیت های غیرفارس به تدریج تعادل لازم را برای همکاری میان این دو بلوک و برای عقب راندن جمهوری اسلامی فراهم خواهد آورد. در غیر این صورت این جمهوری اسلامی ست که از این وضعیت برای استمرار حیات ننگین خود بهره خواهد جست. امیدوارم عقلانیت و درایت بیشتر بتواند نیروهای سیاسی در ایران را متحدا علیه جمهوری اسلامی بسیج کند.
شهرزادنیوز


Monday, October 1, 2012

آزادی فعالین بازداشت شده در مراسم اولین سالگرد در گذشت خانواده جعفرزاده


 

 بنا به خبرهای رسیده از خوی امروز شنبه 8 مهر، فعالینی که برای شرکت در مراسم اولین سالگرد درگذشت مرحوم ابراهیم جعفرزاده، مینا کهربایی و فرزندشان آیلا جعفرزداده به خوی رفته و دستگیر شده بودند، آزاد شدند. این فعالین که عبارت از مبارز سرشناس عباس لیسانی، عسگر اکبرزاده، رحیم غلامی، سیامک میرزایی، فریدون آقازاده، میثم آزادی، بهنام نور محمدی و خانم ایشان، حمید قربانعلی زاده، کیانوش توحیدی، حسن فتحی، امیر بابایی، سعید ابراهیم زاده، فریدون آزادی و ... بودند دیروز دستگیر شده و به قرنطینه‌ی زندان خوی منتقل شده بودند. دیروز جمعه دادگاه این فعالین با حضور قاضی کشیش برگزار شد و 30 میلیون تومان قرار وثیقه برای هر یک از فعالین تعیین گردید، اما این قرار وثیقه با مخالفت فعالین روبرو گردید و فعالین حاضر به ارائه وثیقه نشده و در نهایت بدون وثیقه آزاد شدند.

سال پیش نیز در مراسم خاکسپاری خانواده‌ي جعفرزاده بیش از 60 نفر از فعالین ملی آذربایجان توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی بازداشت شده بودند که پرونده 22 نفر آنان در دادگاه انقلاب خوی در حال بررسی است و چندی پیش برای 18 نفرشان اتهامی نامربوط وارد شد.

2012-09-30 00:27:22