Friday, November 27, 2009

صدور احکام سنگین حبس برای یازده فعال آذربایجانی در تبریز


فردین و مرتضی مراد پور
دادگاه تبریز حکم داد
صدور احکام سنگین حبس برای فعالین آذربایجانی
جمعه۶ آذر ۱٣٨٨
ساوالان سسی : فردین مرادپور، مرتضی مرادپور، رسول بدلی، علی بدلی، امین پاشا قره باغی، جلال رجب زاده و آرش عشقی از فعالین مدنی آذربایجانی که ۱ خرداد ۸۸ بازداشت شده بودند به احکام حبس از شش ماه تا شش سال محکوم شدند. بازداشت این افراد در سالروز اعتراضات آذربایجانیها بر علیه کاریکاتور توهین آمیز چاپ شده در روزنامه دولتی ایران در سال ۸۵ صورت گرفته بود.این افراد در ۱ خرداد ۸۸ در جریان همایش خانوادگی در پارک ائل گولی تبریز پس از آنکه شعارهایی در رابطه با حقوق ملی و زبانی آذربایجانیها سر داده شده بود دستگیر شده بودند. شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی علی نژاد، فردین مرادپور نوجوان ۱۸ ساله به اتهام تهیه و تولید مواد منفجره، تبانی و اجتماع برای ارتکاب جرم بر علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به شش سال حبس تعزیری، مرتضی مرادپور دانشجوی دانشگاه آزاد عجب شیر به اتهام تبانی و اجتماع برای ارتکاب جرم بر علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به سه سال حبس تعزیری، رسول بدلی دانشجو به اتهام تبانی و اجتماع برای ارتکاب جرم بر علیه امنیت کشور به دو سال حبس تعزیری و علی بدلی، امین پاشا قره باغی، جلال رجب زاده و آرش عشقی هرکدام به شش ماه حبس تعزیری محکوم کرد. دادگاه همچنین در خصوص اتهام وحید آقاجانی، امین پاشا قره باغی و آرش عشقی مبنی بر اخلال در نظم عمومی، قرار عدم صلاحیت صادر و پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه جزائی تبریز ارجاع نمود. در جریان این پرونده ناصر بدلی و بهزاد صادقیان از کلیه اتهامات وارده تبرئه شدند. بر اساس حکم صادره استنادات قاضی برای صدور این حکم دست نوشته ها، سی دی ها و جزوات حاوی تبلیغ به نفع جریانات تجزیه طلب و قوم گرا بوده است. دادگاه این افراد به صورت غیر علنی تشکیل شده و حسین جداری، صمد احمدلو، حمیدرضا فرقانی،ا لهه ایزدی،منیژه جنانی و جاوید هوتن وکلای دادگستری در تبریز وکالت این فعالین را بر عهده داشته اند. چندی پیش نیز علیرضا فرشی استاد دانشگاه و همسرش سیما دیدار نیز که در جریان راهپیمایی خانوادگی ۱ خرداد ۸۸ بازداشت و به اتهام تبلیغ علیه نظام محاکمه شده بودند هر کدام به یک سال حبس تعزیری محکوم شدند. نیروهای امنیتی و انتظامی ایران در حین برگزاری مراسم راهپیمایی خانوادگی سعی در متفرق ساختن و دستگیری تظاهر دهندگان داشته و اقدام به تیراندازی به سوی معترضین و پرتاب گاز اشک آور نموده بودند.فردین مرادپور نوجوان ۱۸ ساله آذربایجانی در اثر اصابت گلوله ماموران و ترکیدن ترقه های موجود در جیبش مجروح و دچار خونریزی شدید شده بود. ماموران امنیتی سعی داشته اند تا با جلوگیری از حضور نیروهای امداد در محل و ممانعت از انتقال او به بیمارستان موجب مرگ وی شوند اما با حضور پدر مرادپور در محل حادثه وی به بیمارستان منتقل می شود.پس از انتقال مراپور به بیمارستان مامورین اداره اطلاعات تبریز پدر، مادر و برادر وی را دستگیر و با استناد به تهیه ترقه دست ساز تفریحی توسط فردین مرادپور، اتهام تهیه مواد منفجره را به این خانواده آذربایجانی وارد کرده اند که این اتهام موجب صدور حکم سه سال حبس تعزیری برای این نوجوان آذربایجانی شده است. در ماههای گذشته مسئولین امنیتی و قضائی ایران ضمن اختلاط پرونده تجمع ۱ خرداد ۸۸ فعالین ملی و مدنی آذربایجانی در پارک ائل گولی تبریز با پرونده حمله مسلحانه به امامزاده سید محمدآقای منطقه خلجان تبریز سعی در تصویر چهره ای شرورانه از فعالین مدنی آذربایجانی و ایجاد فضای رعب و وحشت در این منطقه داشته اند به گونه ای که علیرضا جمشیدی سخنگوی قوه قضائیه ایران و ایوب حقیقی مدیرکل امنیتی و انتظامی استاندار آذربایجان شرقی طی مصاحبه هایی با خبرگزاریهای داخلی و خارجی خبر از دستگیری عده ای از فعالین آذربایجانی که قصد بر هم زدن آرامش و امنیت تجمعات انتخاباتی از طریق بمب‌گذاری و اقدامات تروریستی را داشته اند داده بودند. ادعایی که همواره از سوی فعالین مدنی و فعالین حقوق بشر در آذربایجان رد شده است.

Thursday, November 12, 2009

نامه فرزاد کمانگر در سوگ احسان فتاحیان

نامه فرزاد کمانگر در سوگ احسان فتاحیان

اخبار روز: چهارشنبه ۲۰ آبان ۱٣٨٨

هر شب ستاره‌یی به زمین می‌کشند
و این آسمان غم ‌زده غرق ستاره‌ها است

سلام رفیق، چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ به کدام جرم تصورت کنم؟ جوانکی نحیف بر فراز چوبه‌ی دار که به شکفتن غنچه‌ی خورشید لب‌خند می‌زند؟ یا کودکی پابرهنه از رنج‌دیده‌گان پایین شهر که می‌خواست مژ‌ده‌ی نان باشد برای سفره‌های خالی از نان مردم‌اش.
چه‌گونه تجسم‌ات کنم؟ نوجوانی از جنس آزاد چشیده‌گان بالای شهر که الف‌بای رنج و مظلومیت، درس مکتب و مدرسه و زنده‌گی‌شان است. راستی فراموش کردم؛ شهرمن و تو پایین و بالا ندارد، چهارسوی آن رنج و درد است.
بگو رفیق بگو...
می خواهم تصورت کنم. در هیات «سیامند» که رخت عروسی به تن کرد تا به حنابندان عروس آزادی برود.
چه‌گونه؟ چه‌گونه تصورت کنم؟ در پوشش جوانی که راه شاهو را پیش گرفته تا از لابه‌لای جنگل‌های سوخته‌ی بلوط به کاروانی برسد که مقصدش سرزمین آفتاب است؟ ولی هیچ‌کدام از این‌ها که جرم نیست، اما می‌دانم

«تعلق به این خلق تلخ است و گریز از آن‌ها نامردی»....
و تو به گریز و نامردمی کردن

«نه» گفتی و سر به دار سپردی تا راست قامت بمانی
رفیق آسوده بخواب...
که مرگ ستاره نوید بخش طلوع خورشید است و تعبیر خواب چوبه‌ی داری که هر شب در سرزمین‌مان خواب مرگ می‌بیند، تولد کودکی است بر دامنه‌ی زاگرس که برای عصیان و یاغی شدن به دنیا می‌آید.
آرام و غریبانه تن‌ات را به خواب بسپار و با زهدان زمین بوسه ببند برای فردای رویش و رستن.
بدون لالایی مادر، بدون بدرقه‌ی خواهر و بدون اشک پدر آرام بگیر در خاک سرزمینی که ابراهیم‌ها، نادرها و کیومرث‌ها را به امانت نگه داشته است.
فقط رفیق بگو... بگو می‌خواهم بشنوم چه بر زبان‌ات چرخید آن‌گاه که صدای پا و درد به هم می‌آمیخت؟ می‌خواهم یاد بگیرم کدام شعر، کدام سرود، کدام آواز کدام اسم را به زبان بیاورم که زانوی‌ام نلرزد.

بگو می‌خواهم بدانم، که دل‌ام نلرزد آن‌گاه که به پشت سر می‌نگرم...
سفرت به خیر رفیق

Tuesday, September 22, 2009

یاشاسین آذربایجان

یاشاسین آذربایجان

آذربایجان واراولسون ایستمین یوخ اولسون


منیم دیلیم ، کولتوروم ائولن دئیل ،بو سوزه اینانون



Tuesday, August 25, 2009

اول مهرماه زنگ مدارس برای چه کسانی به صدا در میاید


سودئییبدیرمنه اولده آنام " آب" کی ، یوخ
* * *
" سو" دئییبدیر منه اولده آنام " آب" کی ، یوخ
یوخو " اویرتدی او شاقلیقدا منه ، " خواب " کی ، یوخ
ایلک دفعه کی ، چورک وئردی منه " نان " دئمه دی
ازلیندن منه " دوزدانه " ، " نمکدان " دئمه دی
آنام ، " اختر " دئمه یبدیر منه ، اولدوز " دئیب او
سو دوناندا ، دئمه یئب " یخ " دی بالا ، " بوز " د ئیپب او
" قار" دئیپب ، " برف " دئمه ییب ، " دست " دئمه ییب " ال " دئییب
منه هئچواقت " بیا " سویله مه یپب ، " گل " دئییب او
یاخشی خاطیر لاییرام ، یاز گونو آخشام چاغی لار
با غچا نین گون با تا نیندا کی ، ایلیق گون یا ییلار
گل ، دئیه ردی ، دارا ییم باشیوی ای نازلی با لام !
گلمه سن گر ، باجیوین آستا جا زولفون دار ارام
او دئمه زدی کی ، " بیا شانه زنم برسرتو "
" گر نیائی بزنم شانه سر خواهر تو "
بلی ، داش یاغسادا گویدن ، سن اوسان من ده بویام
وار سنین باشقا انان ، واردی منیم باشقا آنام
اوزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم
ائلیمه مخصوص اولان با شقا دیلیم واردی منیم
ایسته سن قارداش اولاق ، بیر یاشایاق ، بیرلیک ، اندک
وئریین قول - قولا ، بوندان سورا بیر یولدا گندگ
اولا ، اوز گه کولک لرله گرگ اخمایاسان
ثانیا ، وار لیغیما ، خالقیما خور باخمایاسان
یوخسا گر زور دئیه سن ملتیمی خوار ائده سن
گون گلر ، صفحه چونر ، مجبور اولارسان گئده سن
* * *

Wednesday, July 15, 2009

بازداشت و انتقال سعید متین پور فعال حقوق بشر اذربایجان به زندان اوین برای گذراندن هشت سال حبس تعذیری

شنبه ۲۰ تير ۱٣٨٨ -
ساوالان سسی : سعید متین پور روزنامه نگار و فعال حقوق بشر آذربایجانی که از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به هشت سال حبس تعزیری محکوم گردیده بود جهت گذراندن دوران محکومیت خود٬ بازداشت و به زندان
اوین تهران منتقل گردید
نزدیکان خانواده متین پور می گویند این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر آذربایجانی روز ۲۰ تیر ۸۸ از سوی قاضی صلواتی رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به این دادگاه احضار شده بود که پس از حضور وی در دادگاه٬ مامورین امنیتی او را بازداشت و به زندان اوین تهران منتقل کرده اند। این منابع می افزایند متین پور ساعت ۶ عصر روز شنبه طی تماسی تلفنی با خانواده خبر از بازداشت خود در زندان اوین داده است. سعید متین پور چهارم خرداد ۱۳۸۶ در زنجان بازداشت و پس از تحمل ۲۷۸ روز بازداشت موقت٬ در هشتم اسفند ۸۷ به قید وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شده بود.این روزنامه نگار آذربایجانی روز ۲۰ خرداد ۸۷ طی جلسه ای غیر علنی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی محاکمه و به اتهام ارتباط با بیگانگان به هفت سال حبس و به اتهام تبلیغ علیه نظام به یك‌سال حبس و در مجموع به هشت سال حبس تعزیری محكوم گردیده بود. دادگاه تجدید نظر استان تهران نیز آذر ماه ۸۷ حکم هشت سال زندان این فعال حقوق بشر آذربایجانی را تایید کرد.به گفته متین پور وی بیشتر مدت زمان بازداشت خود را در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تهران و تحت شکنجه شدید جسمی و روحی قرار داشته است.همچنین خانواده متین پور خبر از ناراحتی های گوارشی و سردرد و کمردرد شدید وی پس از آزادی از زندان اوین می دهند و اعلام می کنند انتقال سعید متین پور به زندان باعث نگرانی خانواده از وضعیت سلامتی جسمی او شده است.آنها می گویند متین پور در روزهای اخیر سرگرم معالجات پزشکی بوده است.متين پور فارغ التحصيل رشته فلسفه از دانشگاه تهران و عضو هیات تحریریه هفته نامه های یارپاق و موج بیداری و وبلاگ نویس و فعالی حقوق بشر آذربایجانی است که به خاطر سفر به ترکیه با این اتهامات روبرو شده است

Sunday, July 12, 2009

مسئله ترکستان شرقی و معادله دموکراسی خواهان در ایران "سید حیدر بیات

گزارش تصویری الجزیره از مبارزات ترکهای مسلمان چین را در اینجا ببینید. (Mbحجم )
اعتراض ترکهای مسلمان ترکستان چین و سکوت سیاستمردان ایرانی در دوسوی جبهه قدرت و اپوزسیون درسی بزرگ را را به ما می‌آموزد. درسی که هر روزه میشود آن را آموخت و همه روزه هم فراموش می‌کنیم.تابناک محسن رضائی در کنار ایرنای احمدی نِژاد، سحام نیوز کروبی، پیک نت و گویا نیوز اپوزسیون یکصدا در کنار دولت جمهوری اسلامی و صدا و سیمای ایران سکوت کرده‌اند. طبق قطعی‌ترین آمارها بیش از صد و پنجاه و شش نفر مسلمان چینی توسط چینی‌ها کشته‌اند اما سایتها و رسانه‌های ایرانی از دادن اخبار قطره‌ای هم دریغ می‌کنند.ایران از جنایت داشناکها در مقابل کشتار غیرنظامیان قره‌باغ و خوجالی حمایت کرد. این حمایت در سطح حکومتی به خاطر مسئله توازن قوا در جهان و حمایت از بلوک شرق، و در میان روشنفکران ایرانی به مثابه حمایت از نژاد آریایی صورت ‌پذیرفت.بعد از حمایت از داشناکها اکنون چینی‌ها نیز در مقابل ترکان ترکستان شرقی از سوی ایران و پان فارسیسم حمایت (سکوت به مثابه حمایت) می‌شوند.بعد از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری در ایران شاید امیدی به بهبود رابطه جهان ترک و دموکراسی‌خواهان ایرانی (فارسی) وجود داشت. اما مسئله ترکستان شرقی دوباره معادله‌ها را برهم زد. ترک‌ستیزی فصل مشترک نخبگان روسی، چینی‌ و فارسی است. به عبارت دیگر دموکراسی‌خواهان ایرانی (فارسی) به مسئله انسان بما هو انسان اعتقادی ندارند و ساختارهای کهن شعوبی و نِژادپرستی در ذهن آنان نشکسته است.اگر کسی این مسئله را قبول ندارد سری به رسانه‌های چینی، روسی و فارسی بزند

Thursday, July 9, 2009

تاجم نمی فرستی،تیغم به سرمزن /مرهم نمی گذاری، زخم دگر مزن

!!آقا ! دست ، یعنی زبان شما درد نکند
سلام بر قوم فارس ، سلام بر کوچک و بزرگانشان ، سلام بر ریز و درشت شان ، سلام بر نویسندگانشان
سلام به" چپ" و راستشان ، بر وزیر و وکیلشان ، سلام بر فرزندان بی هویت و آسیمیله شده ملل بدست شما و توسط شما، سلام برشما که خود را برتر و تاریخ تمدنتان را سرشار از حقوق بشری میدانید ! سلام برتاریخ سراسر ظلم و ننگین تان، بر ملل مقیم این سر زمین
پیک نت " مهدی کروبی، محمد خاتمی ، میرحسین موسوی با یکدیگربه تبادل نظر پرداختند. در این جلسه به شدت از حمله به مردم بی گناه و حمله به خوابگاه ها و منازل مردم انتقاد شد " ای با انصا ف ها !! بیش ازدو هفته، 25 شهر آذربایجان بخون خود اغشته شد دریغ از یک نشست و از یک کلمه حرف ، دریغ از یک همدردی خشک و خالی
پیک نت " علی خامنه ای در بخش دیگری از سخنان خود نیز بار دیگر عوامل خارجی را دخیل در بقول خود اعتشاشات " معرفی کرد "! " این که چگونه عوامل خارجی می توانند در عرض جند ساعت نزدیک به 3 میلیون جمعیت تهران را ازمیدان انقلاب تا میدان آزادی به حرکت در آورند از آن سئوالات تاریخی است
این سئوال تاریخی برای پیک نیت و شرکا نباید تعجب آور باشد ؟مگر شما نبودید که قیام بیش از 25 شهر آذربایجان را بمدت بیش از دو هفته " اغتشاشات " و " غائله "خواندید و به عوامل خارجی نسیت دادید
از آن سئوالات تاریخی است
ببری مال مسلمان که چو ما لت ببرند، دادو فریاد بر آری که مسلمانی نیست
بعنوان یک تورک آذربایجانی ضمن همدردی با بازماندگان کشته شدگان هر نوع خشونت ،سرکوب و شگنجه و زندانی کردن افراد را محکوم میکنم
به امید روزی که هرملتی حقوق ازدست رفته خود را باز یافته و سرنوشت خود را فقط و فقط ، خود تعیین نماید

Tuesday, July 7, 2009

تورک های آذربایجان در زندان شوونیسم فارس

ساوالان سسی: مهندس علیرضا فرشی٬ مدرس دانشگاه و همسرش سیما دیدار وبلاگ نویس و از فعالین مدنی آذربایجانی که از چندی پیش توسط ماموران اداره اطلاعات تبریز بازداشت شده بودند همچنان در وضعیت نامعلومی به سر می برند।به گفته نزدیکان خانواده دیدار٬ زمانی که پدر سیما دیدار با در دست داشتن سند ملکی جهت آزادی دخترش به بازپرسی شعبه چهار دادسرای عمومی و انقلاب تبریز مراجعه نموده است قاضی هاشم زاده به وی توهین نموده و او را به خارج از دفترش رانده است.همچنین عباس جمالی وکیل این فعالین می گوید قاضی هاشم زاده بازپرس پرونده اجازه ملاقات با موکلینش را به وی نداده است.شایان ذکر است علیرضا فرشی ۱ خرداد ۸۸ در جریان راهپیمای خانوادگی در پارک ائل گولی تبریز به دلیل سر دادن شعارهای در رابطه با حقوق زبانی آذربایجانیها توسط مأمورین وزارت اطلاعات دستگیر و خانم دیدار به روز ۲۸ خرداد به هنگام مراجعه به اتاق ۳۷ زندان تبریز برای ملاقات با شوهرش بازداشت شده است.علیرضا فرشی سردبیری نشریه دانشجویی "یول" دانشگاه تهران و سیما دیدار نیز مدیر مسئولی سابق نشریه دانشجویی "یاشماق" دانشگاه تهران را بر عهده داشتند و هر دو از فعالین دانشجویی سابق آذربایجان محسوب می شوند
به امید روزی که هرملتی حقوق ازدست رفته خود را باز یافته و سرنوشت خود را فقط و فقط خود تعیین نماید

Saturday, June 27, 2009

چرا نسبت به کشتار ملت احواز وآذربایجان سکوت اختیار کرده بودید؟عبدالعزیز عظیمی قدیم

اعتراضات گسترده مردمی به نتایج اعلام شده انتخابات اخیر توجه همگان
را به خود جلب کرده است آنچه مهم است احساس شکستی که در ساعات
اولیه اعلام نتایج به مخالفین وضع فعلی اعم ازتحریمی ها وشرکت کنندگان
تغییرطلب دست داد رفته رفته رنگ باخته و امید به آینده جای این احساس
منفی را گرفت.چرا که برگشت خوردن سیاستهای هاشمی فرصت طلب بر
سر خود یکی از وعده های بزرگ الهی بود که در مملکت خود بدون آمدن
بیگانگان توسط ظالمین وطنی به بت بزرگ ملقب و حرفها وشعارهای غیر
منتظره ای را از مردمی که خودش آنها را چنین بار آورده بود وتلویزیونی
که خودش سی سال در اختیار حاکمیت قرار داده بود به گوش خود شنید بدون
آنکه فرصتی برای دفاع و پاسخی به نامه اش داده باشند.
پروژه انگ زنی و برچسب زنی که حکومت در قبال هر نوع اعتراضی به
مخالفین و منتقدین خود بدان متوسل می شد و عده کثیری از ملت را تحت
تاثیر قرار می داد تا به راحتی به بایکوت صدای مخالف و سرکوب آزادیهای
آنان بپردازد بیش از پیش برای مردم ( دست کم نخبگان) آشکار گشت.
اگر این اعترضات زودتر از این شکل می گرفت یعنی زمانی که حاکمان دائمی
مکررا از احمدی نژاد دفاع و فریادها و اعتراضات دانشگاهیان و نخبگان و
حتی کاندیداهای رقیب را به بی انصافی! تعبیر می کردند بیشتر نتیجه می داد
و شاید شاهد چنین پیشامد های خونین نمی شدیم.
حکومتی که برای نگه داشتن مملکت به حال و هوای استبدادی خود دست به
هر کاری می زند برای این حکومت قبل از تقلب در شمارش تقلب در تبلیغات
را باید خورده گرفت.
اگر حکومتی قوه قضاییه دارد چرا فردی از قوه مجریه آنهم در زمان تبلیغات
انتخاباتی از کسانی به عنوان مفسدان اقتصادی اسم می برد ؟ چرا در
زمان تبلیغات انتخاباتی فرصتی برای دفاع به متهمین داده نمی شود و
بعد از انتخابات نیز مقام اول کشور بدون توجه به تاثیرات دوپینگی این
نوع تبلیغات مهر تایید بر سیاستهای دولت فعلی و نوع تبلیغات تقلبی می
زند و برای خروج از این بحران صنعی صرفا به دلجویی از چند فرد
مورد اتهام می پردازد.
حقی که در این بین ضایع شده است حق انتخاب آزادانه ملت است که
با دلجویی دیر هنگام و مصلحتی رهبری از یکی دو نفرکه قبل از
انتخابات برای حصول نتیجه! حتی پاسخ کوتاهی نیز به نامه برخی از
آنها نمی داد بر دیدگاه ملتی که خودش آنها را ملت با هوش خطاب می کند
تاثیر مثبتی نخواهد گذاشت هر چند که برخی از آنها به دایره اختیار رهبری
- نه اختیار خدادادی خودشان - باز گردند.
هر اندازه میر حسین موسوی و همفکران سرشناس وی بر حق تجدید انتخابات
تاکید جدی نمایند و هرچه موانع واقعی آزادی و به قول خودشان جمهوریت
نظام را نشانه گرفته و مردانه در قبال آن ایستادگی کنند نه تنها معترضین
فعلی را ثابت قدم در اعتراضات خود خواهند یافت بلکه بسیاری از مردم
بهت زده را نیز وارد این اعتراضات مزمن خواهند کرد چرا که خیلی از
مردم منتظرند ببینند میر حسین و جبهه اصلاحات در قبال حمایتهای آشکار
رهبری و نهادهای تحت نظارت وی از احمدی نزاد چه تصریحاتی خواهند
داشت؟ چرا که مردم مشکلات کشوررا ازجایی غیرازقوای سه گانه می بینند.
انصافا میر حسین تا کنون به وظیفه خود عمل کرده و زیر بار تهدید و
ارعاب نرفته که این مسئله برای راقم غیر منتظره بود . البته میر حسین
خوب می داند تهدید وی به سرنوشت اولین رئیس جمهور ایران بسیار
گستاخانه؛ بلکه رسوا کننده خود حضرات است که هر کسی را در راه
استبدا حزبی خود می بیننید تهدید به سرنوشتهای کذایی می کنند. و به
هیچ وجه میر حسین به چنین سرنوشتی دچار نمی شود چرا که این قضیه
با قضایای اوایل انقلاب تفاوت زیادی دارد و چنین کارهایی برای چند بار
و در مورد چند نفر قابل تکرار نیست . بانی این کارها هاشمی بود که نتیجه
کارهایش را می بیند و به سزای عملش می رسد.
ما از حوادث ایام اخیر نه ذوق زده ایم و نه نه نسبت به سرکوب کم سابقه
آزادی های ابتدائی انسانها بی تفاوت. اما اگر تهرانیها و تهرانبایجانی های
عزیزحساسیت پایتخت را در شهرستانهای پیرامون نمی بینند دلیل این
پیشامدها را در سکوت خود به هنگام کشتار و سرکوب مردم احواز
نقده تبریز و شهرهای کردنشین جستجو کنند. اگر مثل یک هموطن درآن
ایام با ملت تحت ستم پیرامون دست کم همدردی می کردید و انها را در
راه مبارزه برای آزادی و احقاق حقوق ملی یاری می کردید و با سکوت
خود حکومت را یاری نمی کردید بی تردید امروز همسوئی بیشتری از
ملت ترک و عرب و کرد و بلوچ مشاهده می کردید.
وقتی هزاران آذربایجانی به جرم اعتراض به اهانت روزنامه ایران
بازداشت می شدند شما دوستان آزادیخواه ما سکوت اختیار کردید.
روزنامه های شما همانند روزنامه های محافظه کار از کنار اخبار
مبارزاتی آذربایجان و احواز و بلوچستان و کردستان می گذشتید و
هفته نامه های ما نیز بدون محاکمه توسط وزارت اطلاعات برای همیشه
پلمپ می شد دریغ ازدرج یک خبرکوتاه ازنشریات وسایتهای خبری شما.
از خانم عبادی هم می خواهیم عکس العمل خود را در مورد کشتار
ملت عرب و ترک و .. در سالهای اخیر بازگو کنند تا بدانیم جاده
همدردی و همفکری دو طرفه هست یا یک طرفه.؟
با این حال معتقدیم هنوز دیر نشده است و برای نیل به آزادی واقعی که
مطالبات همه ساکنان ایران را تضمین کند می توانیم افراط و تفریط ها
را کنار گذاشته و دست در دست هم داده و با اعلام انزجار از سیاستهای
شوونیستی یک قرن اخیر درپی آزادیهای مشروع و خدادادی همه
ساکنان ایران باشیم. ان شاء الله
جمعه 5 تیرماه 1388

Thursday, June 18, 2009

ساعت مان را با وقت شوونیسم فارس کوک نکنیم

چند سخنی با تــــــــــــــــــــــــــو هموطن تورک آزربایجانیم
قصد و نیت ورق زدن تاریخ را ندارم و نیت آن را هم ندارم تاریخ جنایت
و ظلم رفته براین ملت ستمدیده را بار دیگر برایتان بنویسم و خاطرتان را
آزرده کنم .آقای دکتری ازکانادا در مصاحبه ای تلویزیونی، شرکت تورک
های آزربایجان را درمبارزه ی کنونی از واجبات می دانست ایشان
می فرمودند من کمتر از آنم که برای آذربایجان تعیین تکلیف کنم
ولی از آنطرف مبارزین تورک آزربایجان را مورد خطاب قرار میداد
که چگونه یلاکارد تعیین کنند وچه شعارهای را بدهند این یعنی پارادوکس
میگویند : یک شعر بافی " یک نوع گلیم بافی در یزد که با آرنج کوبیدن
ووو بافته می شود " شعری نوشت و حضور جناب آقای سعدی در شیراز
فرستاد سعدی بعداز خواندن شعر، شروع به بدو بیراه گفتن ، که مردیکه
این چه مزخرفاتی است نوشته ای ؟! مرد شعربا ف در جواب گفت
درمصلی و کنارقنات زیردرختان سربه فلک کشیده نشسته ای بلبل زبانی
میکنی ! گربیائی و یزد شعربافی کنی/ اوردک ازکا.. بیافتد جفت جفت
ایشان می فرمودند : آزربایجان نباید ساکت بنشیند . مبارزه کنونی یک مبارزه
مدنی و علیه دیگتاتوری است ووو این قبیل فرمایشات مصلی ی
اولا باید عرض کنم آذربایجان خیلی وقت است که مبارزه مدنی خودش را
شروع کرده است و وقتیکه همین دولت را مورد خطاب قرارمیداد. دولت
خاتمی / احمدی نژاد، جوانان آزربایجان را بضرب گلوله سرخ و جامعه
آزربایجان را سیاه پوش میکرد . ای کاش قوم فارس ساکت می ماند .تهمت ها و انگ زدن ها
بجای خود و حتی کار بجائی رسید که مخالفین دولت فرمودند در این مورد
ما کنار خاتمی /احمدی نژاد هستیم گویا بار دیگرتمامیت مرضی ایران زمین
بخطرافتاده بود !آقای دکترمگر مبارزه خلق تورک مدنی و علیه دیکتاتوری نبود؟
. مگر مشروطیت ، 21 آزر ، قیام سال سال 57 نهضت 85 مبارزه مدنی
و علیه دیکتاتوری نبود ؟! چه بلائی سرمان آوردند ! و میاورند
پسر اقای ایت الله شریعتمداری از پاریس نامه به روحانیت قم می نویسد
همان آیت الله ی که جانش را در مخالفت با ولایت فقیه داد و روحانیت قم
یا انگ جاسوسی زد یا سکوت خفت بار نمود
و شما مارا تشویق به همراهی با این قوم می فرمایید
نظر دادن آزاد است ولی لطفا مخالفین نظر خود را با الفاظ ، نشستن در
کنار کامپیوترو حکم دادن وو مزین نفرمایید که حتی نشستن درکنارکامپیوتر

نیز بین شما و تورک های داخل آزربایجان فرقی میان زمین تا آسمان
است .آیا شما هم آنجا لو میروید ؟ آیا شما هم مورد هجوم وحشیانه شبانه قرار
میگیرید . بگذار پاریس نشینان به روحانیت قم شکایت کنند ولی شما من وامثال من
را دیگر به آغوش قوم فارس حواله ندهید
بخدا قسم!! ، من وامثال من با این لالائی ها شما دیگر بخواب
نخواهیم رفت ।
شیر مادرانمان حرام مان باشد اگربار دیگر باین نغمه های که
بوی قوم شوونیسم ،فارس میدهد یک لحظه در ترد آن تردید کنیم
******************
ائل باجیما ،قارداشیما ، یول یولداشیما
* ئوزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر*
* دوغما ائللریمیز قارانلیقدادیر *
* یانیب یاندیرمایاق یادین اوجاغین *
* ائویمیز سویوقدیر, قیشدیر, شاختادیر *
"شعر از سهند"
**************************

Friday, June 12, 2009

شوونیسم فارس اگر میدانست شرم چیست؟ و چه معنائی دارد باید تا بناگوش سرخ میشد

وبلاگ " تئهران اوشاقلاری " فیلترینگ و از طرف بلاگفا بسته شد "
بار دیگر دست ننگین شوونیست قوم فارس از آستین بدر آمد و یکی دیگراز وبلاگ های ملت ستمدیده تورک را نتوانست تحمل کند . و ببهانه های فاشیستی - شوونیستی خود این وبلاگ رابه تیغ سانسور کشید
" این وبلاگ بدلیل عدم رعایت قوانین سایت بلاگفا مسدود است"
کدام قوانین ؟! در حالی رئیس جمهور آقای محمود احمدی نژاد از دزدی و غارت بیت المال آنهم در سران نظام در یک رسانه سرتاسری افشاگری میکند و کاندیدای دیگر که گویا قرار است بر مسند رئیس جمهوری تکیه زند از فجایع و دروغگوی ووو دولت احساس خطر می فرمایند و از گرانی بیکاری و از سانسور فریادشان به ارش اعلا رسیده است، شما انتقاد یک وبلاگ نویس را " عدم رعایت قوانین " می نامید! واژه ملت تورک برای شما قابل تحمل نیست شیشه عمر شما و نابودی شوونیسم و فاشیسم قوم فارس با بیداری ملت تورک رو بفناست و درد قوانین شما همین جاست ملت تورک آذربایجان دیر یا زود افکار قرون وسطائی شما را بزباله دان تاریخ خواهیم انداخت تفکر هیتلریسم رضاشاهی زنگ خطر نابودی خود راروز بروز بیشتر می شنود با بستن وبلاگ های ملت جلوی پیشرفت تاریخ را نمی توانید بگیرید " سنگ را بسته سگ را رها کرده اید " وبلاک تورک را ببنیدید و وبلاگ فارسیان را باز کنید . وبلاگ " تئهران اوشاقلاری " روز بروز محبوبیت خود را در میان سایت ها و وبلاگ نویسان باز میکرد و این برای افکار پس مانده هیتلریسم این قوم قابل تحمل نبود و دستور بستن آنرا صادر کردند باز هم صورت مسئله را پاک و با خود مسئله دست بگریبانند
اگر ما از این ترفنده ها می ترسیدیم در بزم عاشقان نمی رقصیدیم
تورک اوشاقلاری بچه های بابکند تکیه گاهشان کوه ساوالان است عظمت و سربلندی را از کوه شان و ادب و استقامت را از بابک شان آموخته اند
چشم به انتظار " تهران اوشاقلاری " دروبلاگ دیگر
گله جک بیزیمدیر

Friday, May 22, 2009

با پلنگان جنگیدم ودریغا از خرچسونه ها شکست خوردم "برتولت برشت

ای " شیخک " ننگت باد
" گفتگوی تمدنت" در جمع همفگرانتان چهره منفورواقعی تان را هرچه بیشتر نمایان کرد .در پشت آن چهره روباه صفت "با پوزش از روباه " و بظاهر خندان چهره کریه خود را بنمایش گذاشتید.
عظمت و سربلندی تورکان آذربایجان با اراجیف شما و امثال شما صدمه ای نخواهد دید شما با" کثیف" کردن چاه زمزم مثل برادر حاتم طائی معروف شده و خواهید شد. این ننگ را نه با آب دریاها حتی با آب اقیانوس ها نیز نمی توانید بشوید
شوربختی های قوم یا ملت فارس همیشه سکوت در برابربد کرداری ها هتاکی ها، عربده کشیدن شوونیستی و پوستین پوشی های جعلی بوده است که فرهنگ و ادب شونیسم فارس را در این سرزمین بنمایش گذاشته است
و این بار از زبان رئیس به اصطلاح گفتگوی تمدن ها بیان شده است آیا شما قوم یا ملت فارس بازهم به این سکوت سراپای ننگین خود خود ادامه خواهید داد؟! یا اینکه شهامت بخرج داده آنرا محکوم خواهید نمود
و دامن خود را بیش از این آلوده به ننگین تفکر شوونیستی نخواهید کرد ؟
شما فرهنگ ،ادب و علم را آنهم با خانه نشین کردن زن ها در ثریا جستجو نکنید
هر تورک آذربایجانی که بخاک می افتد یا به زندان میرود ، هر خانواده تورک آذربایجانی که بی سرپرست می شود و یا فرزندش را از دست میدهد شما ای شیخ ! و همفکران شما جواب گو هستید
مادران تورک ما از کودکی نامردمی ها شما را با آوازی بلند و با ادبیات بابک گونه، برای ما لالا ئی گفته و خواهند
و تو ای شیخ و هم فکرت " رشتی ها " و " تورک ها " را به بی ناموسی متهم کرده و خندیده اید
ما سارا را داریم و آوازش را، سال های سال است که آواز ملی مان شده است
مادرانمان و خواهرانمان در خانه همیشه و همیشه آنرا زمزمه میکنند
او به تنهائی از ناموس خود در مقابل فاسد افرادی مثل شما که جز به به پایین تنه فکر دیگری نداشتند خود را به آب
زد
شما فاقد این ادبیات هستید
واین بزرگ فرهنگ تورک آذربایجانی برای شما در طول تاریح کمپکس ایجاد کرده
چاه زمزمه ما با گثافت های مثل شما آلوده نخواه دشد
ملت تورک آذربایجان از نیش های عقربی شما و وزیر ارشادت ، مشاور ووو زیاد دیده است طوفان تورک آذری در زمان ورزیدن ، شما و امثال شما را نیز مثل" شاهنشاه عاری از مهرتان" وادار به توبه و گریه خواهد کرد
* * *

Saturday, May 9, 2009

من بو گوزل تورک دیلین آیری دیله قاتمارام

قبریمین اوستونده سیز تورکی بو شعری یازین
نازلی شیرین دیل واریم ، ئوزگه دیله یازمارام
دوغراسالاردا منی اُوز دیلیمی آتمارام
جنتی وئرسز منه ، دونیانی ساتساز منه
من آنامین ناز دیلین باشقا دیله ساتمارا
شهریاریم دوز دییب قاتما دیلین دیللره
من بو گوزل تورک دیلین آیری دیله قاتمارام
باخ بو دیلین سایه سی ، گزدی آدیم دیللره
اولماسا گر بو دیلیم هئچ یئره من چاتمارام
اوندا کی من اولموشم قورلایین اوز یوردوما
چون بودور عادت منیم ئوزگه یئره یاتمارام
قبریمین اوستونده سیز تورکی بو شعری یازین
اوز دیلیمی آتمارام ، باشقا دیله ساتمارام
"ازسایت اورنجی"

Sunday, May 3, 2009

ظهور و سقوط نهضت ملی - دموکراتیک آذربایجان

ننگ با" قلم" و" مصاحبه " پاک نمی شود
امروزها رسم بر این شده است برای اداره " سایت ها " و پخش " صدا و تصویر " از" توابان" آنهائی که نزده می رقصند ویا آنهائی که از دیدگاه ناسیونالیستی به اصطلاح خواهان" آزادی " هستند !استفاده می شود و آنها چنین فکرمیکنند که گویا این " آزادی " از کانال سرسپردگی درآستانه دولت فاشیستی آمریکا و صهیونیسم جهانی میگذرد . و خوش رقصی را بدان جا رسانیده اند که حد و مرزی برآن نیست
میگویند : زن و شوهری را درگردنه ای ، دزدان به اسیری گرفتند . مال و اموالشان را به یغما بردند نوبت به جانشان رسید . رئیس دزدان نگاهی به همسر مرد انداخت و گفت : اگر همسرت برای ما برقصد با جان شما کاری نداریم . مرد نگاهی به همسرش انداخت حاکی از رضایت اجباری داشت . ولی زن ، مخالفت در قیافه اش نمایان بود مرد آهسته در گوش همسر نجوا، که جان ما به این رقص تــــــــو بستگی دارد ، کافیست دست و پایی تکان بدهی . بالاخره بعداز گفتگوی زیاد زن به این کار تن داد . ولی آنچنان رقصی کرد که مرد درتمام عمر زندگی مشترکش ندیده بود .بعداز رفتن دزدان مرد نگاهی به همسرکرد و گفت :درست است که من گفتم برقص ولی ..
حال قضیه این گونه رسانه ها هست و چنان می رقصند که رسانه های خود دول نامبرد ه انگشت بدهانند !
آیا؟ نهضت عظیم ملی – دموکراتیک مردم آذربایجان به رهبری پیشه وری کمتر وبی ارزش تر از حکومت جمهوری آزربایجان به رهبری محمد امین رسول زاده بود ؟!چطور می شود عامل سقوط حکومت امین زاده بحق مطرح و محکوم می شود ولی عاملین سقوط حکومت ملی – دموکراتیک پیشه وری که اگر بی نظیر نباشددر کم نظیر بودنش شکی نیست در پرده ابهام و مطرح کردن آن برای آقایان خط قرمز شده است .و با مطرح کنندگان عاملین این کشتار فجیع بر خورد هیستریک وو اولترا ناسیونالیستی می شود اگراین خوش رقصی نیست پس چه نامی می شود بدان گداشت!
" ملتی به ستوه آمده از تئوری های ناصواب مرکز در راستای بی هویت واستحاله کردن او و تبعیضات اجتماعی،فرهنگی و اقتصادی شوونیسم فارس،برای گرفتنحق خود قیام کرد، ولی قیام این ملت وجه المصالحه شرق و غرب شد" (1)
"همین جا درستی این نظریه را باید تایید نمود که اگرارتش شاهنشاهی بدون پشتیبانی و دخالت دولت های آمریکا و بریتانیا به آزربایجان حمله می کردندقوای مسلح و نیروهای ملی – دموکراتیک آذربایجان و آزادی خواهان ایران قادربودند با آنها مقابله نموده و اراده ملت را حاکم نمایند،ولی حقیقت این است که نقشه حمله به آزربایجان به دستور آمریکا و انگلیس با برنامه ریزی مستشاران نظامی آمریکا و فرماندهی شوارتسکف آمریکائی انجام گرفت . "(2)
" ...سرکوب نهضت ملی آذربایجان درالویت قرارداشت،آچسن در ملاقات با علاسفیرکبیرایران درآمریکاچراغ سبز نشان داد. تا دولت ایران به آزربایجان حمله نظامی بکند و دولت های انگلیس و آمریکا طی نامه های جداگانه به قوام السطنه، پشتیبانی و حمایت خود رااز اعزام نیرو به آذربایجان اعلام داشتند ." (2)
" ..قبلا به این آمار توجه کنید: به موجب آمار دادستانی ارتش تعداد 2500 نفردر دادگاه های صحرائی به اعدام و تعداد 800 نفر به حبس های طویل المدت محکوم شدند . افزون براین بیش از 20000 نفر بدون محاکمه شهید شدند . 36000 نفر مهاجر با خانواده هایشان به جهنم بدرآباد و گروه کثیری از کارمندان شاغل در آذربایجان دردوره حکومت ملی که عضوفرقه هم نبودند به شهرهای دوردست ایران تبعید گردیدند . هفتاد هزار به شوروی مهاجرت نمودند و دها هزارفر ازدهات و شهرهای آذربایجان برای نجات خود به شهرهای دیگر ایران مهاجرت کردند"(2)
درباره سوزاندن کتاب های تورکی ،"جشن کتاب سوزان" قطعه – قطعه کردن فرزندان دلاور آذربایجانی را در اردبیل ، بستان آباد ، اورمیه ،وووگردانیدن سرشان در شهرو تجاوزبه زنان و دختران ووو واقعیت و حقیقت های تلخی است که در سینه هر تورک آذربایجانی( بجز آنهائی که ..) آتش سوزانی است که هرگز،هرگز خاموش نخواهد شد. و ازسینه به سینه ازمادران داغدیده به فرزندان و از خواهران به براداران نقل خواهد شد
فریدون ابراهیمی این قهرمان ملی " پس از ورود قوای اعزامی به تبریز بازداشت و محکوم به اعدام گردید درزندان مخبرین آمریکایی برای مصاحبه با وی مراجعه کردندمصاحبه با آنها را رد کرد و اظهار داشت که آمریکا در سرزمین من مرتکب این همه فجایع شده و من با مخبرین روزنامه های آنها مصاحبه نمی کنم .. به دستور شاه باعجله او را در جلوی باغ گلستان به دار آویختند "(2)
حال به گفته ای از یک رسانه توجه فرمایید:" آقای ...کارگران جهان را هم ول کنید! دست از فلسطین و چین و... بکشید . از آمریکا برای ما دشمن نسازید ! "
حال همین جمله را با جمله فریدون ابراهیمی مقایسه کنید !
ستم ملی جدا از مبارزه برعلیه فقروناعدالتی نیست .
مبارزه ملی-دموکراتیک لازم و ملزوم یکدیگرند .
* * *
( 1) حیدرشادی مدیرمسئول وسردبیر هفته نامهء خبری دانشجویان تورک دانشگاه تهران .ضمیمه شماره10 ، 18 آذرماه 1381
(2) مصاحبه دکتربهزاد بهزادی ، حقوقدان ، مدیر مسئول فصلنامه آذری حرکت 21 آذر در آذربایجان" فصل نـــــــــو 1 دی1384
http://faslenou.persiangig.com/andishe/108401.htm

Monday, April 20, 2009

از مقاله "حیات و مدنیت"درج شده در فصلنامه وارلیق بقلم ابراهیم رفرف

نامیدن اشیاء با نام حقیقی آغاز عقل است
وقتی شخصی در ایران اصرار بر" آذری " نامیدن زبان ما دارد ، مرا د وی " تورکی آذری " نیست ، مراد وی آن است که از کلمه " تورکی " احتراز کند و به نحوی آن را انکار نماید . از این رو استفاده از این کلمه در جغرافیای ایران هیچگونه وجهه قانونی واخلاقی نداشته وبدان می ماند که زبان فارسی را مثلا " تاتی " بنامیم تا ازاهمیت آن کاسته شود. شکسپیرمیگفت: گل سرخ اگربا نام دیگری نامیده شود،مگرازعطروبوی آن چیزی کم میشود؟! حقیت امر آن است که انسان معشوقه خود را با هر اسمی بخواند ، آن اسم مقدس می شود . اما نام گذاری ها در آذربایجان متاسفانه نه از روی عسق و محبت ، بلکه از روی بغض و کینه صورت می گیرد ،که نام زبان ما ،و نام جغرافیائی سرزمین ما قربانی این کینه گشته است. ...این همه اسامی جغرافیائی اصیل و تاریخی را به جرم فارسی نبودن با خیال آسوده محکوم به مرگ می کنند و به جای آن ها کلمات بی هویت مورد علاقه خود را می نشانند. از این رو پاسداری از اسامی اصیل تاریخی شناسنامه ملی ما را تسکیل می دهند ، به هیچوجه جنبهء تفننی نداشته و برای ما وظیفه ای مقدس محسوب می شود و لذا ما باید به جای سخن شکسپیر درخصوص نام کل سرخ ،به یک سخن حکمت آمیزچین استناد کنیم گفت
نامیدن اشیاء با نام حقیقی آغاز عقل است

Wednesday, April 15, 2009

تبرئه ناسیونالیستهای افراطی ، اتهام علیه دموکراتها

تبرئه ناسیونالیستهای افراطی،اتهام علیه دموکراتها
پیرامون یک نوشت ی محمد آزادگر
سیروس مددی
مترجم: بهروز مطلب زاده
طبق این نقشه، برای آنهائی که به خصلت ضدانسانی استثمار و ناعادلانه بودن سیستم سرمایه داری باور دارند و در عین حال با مهر به زبان مادری و هویت ملی خود، خواهان مبارزه در راه آن هستند، از مارکس و انگلس و لنین «فاکت» می آورند تا اثبات کنند که «نه! چپگرا که نمی تواند وطنش را دوست بدارد! نه। چپ که نمی تواند زبان مادری اش را دوست بدارد...
مقدمه
انتشار آذربایجانی و فارسی سخنرانی من تحت عنوان «۲۱ آذر و امروز» در جلسه بزرگداشت ۶٣ - مین سالگرد جنبش ۲۱ آذر درشهرکُلن،مورد توجه آذربایجانی ها و علاقمندان به مسائل آذربایجان در کشورهای مختلف جهان قرار گرفت و با برانگیختن عکس العمل های متفاوت، بحث های بی سابقه ای را دامن زد مسائل مطروحه و مواضع اتخاذ شده با استقبال وسیع دمکرات های آذربایجان مواجه شد। کسانی که از راه یافتن اندیشه ها و رفتارهای ضددمکراتیک و زیانبار در میان برخی فعالان جنبش ملی آذربایجان در سال های اخیر، بیمناک بودند و آن را برای امر مبارزه خطرناک می دانستند به وجد آمدند و گشایش افق دمکراتیک نوینی را در مقابل دیدگان خود احساس کردند। نامه ها و نوشته های بسیاری به دستمان رسیده است که نشان می دهند افراد بسیاری با کسب روحیه ای جدید به مبارزه جلب شده اند و بسیارند کسانی که با دوری گزیدن از آن افکار زیانبار به بازنگری درباره مسائل مطروحه پرداخته اند। در این میان و در کنار برخورد مثبت و تأییدآمیز کسانی که خواست و آرزویی جز آینده سعادتبار برای مردم آذربایجان و دمکرات های آن ندارند، ناسیونالیست های افراطی و عده ای "مجهول الهویه" که خود را در پوشش ناسیونالیسم افراطی پنهان کرده اند، به یورشی گسترده علیه من و همفکرانم و نیز اندیشه های ما پرداختند। افراد و محافلی که در مواجهه با این اندیشه ها، سیستم فکری خود را در تنگنا و خطر می دیدند به دور از منطق و از روی درماندگی،از طریق نوشته ها، سخنرانی ها و «میکروفون» ها، به پراکندن اتهامات سخیف پرداخته و حتی از تهدیدات فیزیکی نیز خودداری نکردند. اما این «اتهام» زنی ها و تهدیدات نه تنها نتوانست کوچکترین خللی در اراده ما به وجود آورد، بلکه برعکس بر میزان جدی بودن خطر این تفکرات ضددمکراتیک برای جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان- که ما روی آنها تأکید کرده بودیم- مهر تأیید زد و من و همفکرانم را در پایداری در مواضع درستی که اتخاذ کرده بودیم، مصرتر ساخت. اندیشه های طرح شده از جانب ما، نه تنها موافقین و مخالفین را به طور جدی به میدان کشاند، بلکه در عین حال افراد میان دو صندلی نشین را هم به تنگنا انداخت و دچار مشکل کرد. یکی از آن نیروهایی که در این میان به شدت دچار آشفتگی و بحران گشت، [تشکل] «جنبش فدرال دمکرات آذربایجان» بود. این تشکل که از گرد هم آمدن افراد دارای افکار و اندیشه های متناقض شکل گرفته است، در برخورد با یک مسئله جدی و اساسی دچار بحران شد. این حادثه دور از انتظار هم نبود. در واقع مخمصه ای که «ج. ف. د. آ» به آن گرفتار آمده نه حاصل «توطئه» های ما، بلکه نتیجه و بازتاب طبیعی وضعیت داخلی خود آنها و نیز نوع برخوردشان با مسائلی است که از سوی ما طرح شده اند. محمد آزادگر که مسئله شرکت من در بنیانگذاری این «تشکیلات» را دروغ قلمداد می کند، خود به خوبی می داند که علت اصلی کناره گیری و عدم همکاری من با این «تشکیلات»، مخالفت من با به کارگیری سیاست «نه سیخ بسوزد نه کباب» از سوی آنها بود. ** پس از انتشار متن «۲۱ آذر و امروز» هرچند هیچ موضع رسمی از جانب آزادگر و دوستانش در برابر آن اعلام نشد، اما در عین حال اولین عکس العمل ها نیز از درون خود آنها بیرون آمد. در سه ماه و نیم گذشته دو تن از آنان مطالب مفصلی در ضدیت با من و اندیشه هایم نوشته اند. تا جایی که حتی یکی از آنها به نام علیرضا اردبیلی نقش نیروی کمکی کانال تلویزیونی «گوناذ تی وی» را به عهده گرفت، با این همه نه تنها نظر رسمی این «تشکیلات» اعلام نگردید، بلکه حتی نامه ای که ما در رابطه با نوشته علیرضا اردبیلی به آدرس مسئولین آن فرستاده بودیم نیز بی پاسخ ماند. از اینها گذشته تشکیلات «مدنی»!، «عدالتخواه»! و «دمکرات»! آزادگر و دوستانش - حتی به نام دفاع از حق آزادی بیان هم که شده- نه تنها گامی علیه اتهام زنندگان و تهدیدکنندگان برنداشت، بلکه از سوی بعضی از آنان، عملکرد افراد تهدیدکننده توجیه و لاپوشانی نیز شد. آری، یکی از آن نیروهایی که راه «دیالوگ» را سد کرد، همین «فدرال – دمکرات» ها بودند. و اما بالاخره بعد از گذشت سه ماه، نظر «رسمی» تشکل نامبرده به شکلی غیرمنتظره، هیستریک و نابرازنده اعلام گشت. آزادگر برای عقب نماندن از قافله و در اصل برای «جبران مافات» وارد میدان شد. نوشته او تحت عنوان «آقای سیروس مددی براستی دنبال چیست؟» منتشر گشت. این نوشته، هم از نقطه نظر مضمون و هم از نظر متد برخورد آن به عنوان نقطه عطفی در زندگی سیاسی نویسنده اش و همچنین در تاریخ «ج.ف.د.آ» ثبت خواهد شد. «مشکوک» و «وابسته» جلوه دادن من و رفقایم از جانب محمد آزادگر و دوستانش، با توجه به شناخت ٣۰ ساله ای که از ما دارند، به عنوان لکه ای نازدودنی در تاریخ زندگی آنها به ثبت خواهد رسید. من و همفکرانم و نیز همه تشکل ها و افرادی که مسائل آذربایجان را پیگیرانه دنبال می کنند، از وجود نظرات و افکار گوناگون موجود در درون «ج.ف.د.آ» بی اطلاع نیستیم. این راز پنهانی نیست. خود دوستمان هم در نوشته اش به وجود تفکرات مختلف در درون آن جریان اشاره کرده است. اینک می توان گفت که مباحث در میان آنها نیز ادامه یافته و بالاخره یکطرفه شده است. ما تا به امروز همه نوشته های انتقادی جدی و منطقی را در سایت آذربایجان درج کرده ایم. هر چند که من در مورد هیچ کدام از آنها تاکنون چیزی ننوشته ام. اما در اینجا لازم می دانم تا به این نوشته غیرمنتظره و عاری از پرنسیپ دوستمان بپردازم. پیش از پرداختن به نوشته آزادگر لازم است درباره «غیرمنتظره» بودن آن توضیحی دهم: اگر همه گفته های ایشان در طول زندگی سیاسی خود را هم کنار بگذاریم و صرفاً به همین حرفها و نظراتی که او در طی این سه ماه و نیم گذشته بیان کرده است بپردازیم، در می یابیم که هیچکدام آنها با محتوای این نوشته خوانایی و مشابهت ندارد. از همین رو است که آنرا «غیرمنتظره» می نامیم. من در این نوشته قصد استناد به گفتگوهای خصوصی و نظراتی که او با من و تعداد دیگری از مبارزین آذربایجانی در میان نهاده است، ندارم و چنین عملی را بی پرنسیپی می دانم و لذا از آنها بهیچ وجه سخن نخواهم گفت. امیدواریم آقای آزادگر در نوشته های آتی خود روشن سازند که کدام «برهان قاطع» ایشان را وادار به اتخاد چنین مواضعی نموده است. I نوشته محمد آزادگر از نظر مضمون و متد، به دو بخش قابل تفکیک است: بخش اول مواضعی است در قبال مسائل و نظرات مطروحه از جانب من و سایت «آذربایجان» و بخش دوم تخریباتی است که با «ایهام» و «استعاره» انجام می گیرند که در اصل سر منشائی جز فقدان منطق ندارند و برازنده شخصی با آن سابقه سیاسی نیستد. آیا درون جنبش ملی آذربایجان گرایشات افراطی و انحرافات وجود دارد؟ از نظر آزادگر کدام گرایش ها خطرناک ارزیابی می شوند؟ ایشان می نویسد: مسائل مطروحه از جانب سیروس مددی و همفکرانش «حرکت ملی آذربایجان را تضعیف می کند و آن را به انحراف می کشاند... از [طرح این مسائل] جمهوری اسلامی و طیف سلطنت و دنبالچه های فکری آنان، برای سرکوب حقوق و خواسته های حق طلبانه تُرک ها در ایران، از آن استفاده می کنند ...» محمد آزادگر طرح کدام یک از مسائل را باعث تضعیف و به انحراف کشیده شدن جنبش می داند که در عین حال می توانند به عنوان وسیله تبلیغاتی دشمن به کار گرفته شوند؟ مگر سیروس مددی در سخنرانی خود چه گفته و سایت «آذربایجان» چه مسائلی را طرح کرده است که از نظر آقای آزادگر آنچنان مضرّ تشخیص داده شده که ایشان همصدا با شبکه هایی- که وصف حالشان برای خود او نیز آشکار است، حُسن نیت ما در خدمت به جنبش ملی آذربایجان را زیر سئوال برده و بدنبال «مقصود واقعی» ما می گردد.*** من گفته ام: به موازات سرکوب ما و هویت ملی مان از سوی جمهوری اسلامی و شوونیزم فارس، از یک سو مقاومت در برابر آن نیرومندتر و گسترده تر می گردد. و از طرف دیگر با نیرومندتر شدن و گسترده تر گشتن جنش، گرایش جدیدی وارد صحنه می شود. این خط یا گرایش جدید- علیرغم استنادش به ۲۱ آذر دموکراتیک- مدام ضددموکراتیک تر می شود. این گرایش جدید به زیان نهضت ملی- دموکراتیک آذربایجان تمام می شود. من با ذکر چند مثال روشن کوشیده ام نمونه هایی بدست دهم. من گفته ام: نیروهایی که رژیم جمهوری اسلامی را- به مثابه رژیمی که شوونیزم فارس را به یکی از ارکان ایدئولوژی دولتی بدل کرده است- به باد فراموشی می سپارند و در ناکجا آباد به دنبال دشمن میگردند؛ کسانی که به جای پیشبرد مبارزه ملی-دمکراتیک در آذربایجان، پرچم مبارزه برای «تورانیزم» را برافراشته اند، آنها که به بهانه مخالفت با سازمانهای افراطی کُرد به مقابله با مردم کُرد بر می خیزند و ... تبلور چنین خط و گرایش زیانباری به شمار می روند. آیا محمد آزادگر و دوستانش وجود چنین گرایش ها و انحرافاتی را می پذیرند؟ و اگر جوابشان آری است، در این صورت، آیا بررسی و نشان دادن ضررها و زیان های آن را جزء وظایف خود می شمارند یا نه؟ و اگر چنین گرایش هایی از نظر آنها وجود خارجی ندارند، چرا آن را با صراحت کامل بیان نمی کنند؟ آیا خط کسانی که اخیرا، در روز روشن و در مقابل چشمان عده ای با تهدید از آزادگر می خواستند، «بیرون بیاید» تا آنها با او «حرفهایشان» را بزنند، خط ضددموکراتیک است یا نه؟ دوست گرامی که تا دیروز بحق به خطرناک بودن آن گرایش اذعان می کرد، چه شده است که امروز هنگام بیان موضع «رسمی» مجبور شده است چنین کند؟ محمد آزادگر در پاسخ به این سئوالات است که در بن بست و در وضعیت متناقضی گرفتار می آید. در واقع او با نوشتن اینکه: «... خطر پان تُرکیسم، تورانیزم و گرگ خاکستری اساساً ساخته و پرداخته دشمنان حرکت ملی آذربایجان است» از یکسو همه گرایش های ضددموکراتیک مورد اشاره مرا در «پان ترکیسم، تورانیسم و گرگ خاکستری» خلاصه می کند!! و سپس خطر آنها را منکر می شود. (درباره این نکته که آیا من هم مشمول این دشمنان می گردم یا نه، بعدتر سخن خواهم گفت.) اما واقعیت ها غیرقابل انکارند. او نمی تواند وجود گرایش های افراطی را از بیخ و بن کتمان کند، لذا به آن اعتراف می کند. لیکن با «اما و اگر» ها. او می نویسد: « ... البته بسیار طبیعی است که در میان حرکت ملی آذربایجان گرایش های افراطی ملی هم باشند که این ها نقداً خطری برای حرکت ملی آذربایجان نیستند. این گرایش های افراطی هم در حقیقت عکس العمل و بازتابی است در مقابل پان ایرانیسم و فارس گرایی افراطی و گرگ درنده حی و حاضر جمهوری اسلامی ....». با این حساب نویسنده با زیر پا گذاشتن آنچه که بیش از این گفته است، تأیید می کند که: ۱- در نهضت گرایش های افراطی وجود دارد. ۲- این گرایش های افراطی، واکنشی در برابر شوونیزیم فارس و جمهوری اسلامی است. ٣- و «نقدا» خطری برای جنبش محسوب نمی شوند. می خواهم روی این چند نکته کمی مکث کنم: آیا از نظر محمد آزادگر کدام گرایش ها افراطی هستند؟ ایشان برای نشان دادن این گرایش های افراطی به مبارزان ما، چه گامهایی برداشته است؟ مبارزه تعارف پذیر نیست! باید با شفافیت و صداقت به میدان آمد. من همواره آنچه را که برای آینده سعادتبار و خوشبختی خلق و میهنمان زیانبار تشخیص داده ام، نوشته و نمونه های مختلف آنرا- چه بصورت شفاهی و چه در قالب مکتوب بیان کرده ام. اینها مسائلی نیستند که من، امروز به آنها رسیده باشم. من اکنون آنها را یک بار دیگر در سخنرانی ام با عنوان «۲۱ آذر و امروز» مورد تأکید قرار داده ام. راستی کجای اظهارات من محمد آزادگر را اینچنین ناراحت کرده و او را برآشفته است؟ من همواره هم وجود گرایش های افراطی را خاطرنشان کرده ام و هم بر روی عکس العملی بودن حد معینی از آن نیز تأکید ورزیده ام. برای نمونه، ۱۰ سال قبل، در نوشته ای با عنوان «ما و مسئله ستم ملی، تبعیض و مرکزگرائی در ایران»- که در مجله «آذربایجان» انتشار یافت، گفته بودم: «مهر ورزیدن به زبان و فرهنگ و هویت ملی، حفظ حتی المقدور آن در برابر تعدی های ملی و جستجوی راههایی برای پایان دادن به این ستم و تحقیر پدیده مثبتی است که بویژه در سالهای اخر در میان برخی منسوبین به ملل غیرفارس زبان گسترش یافته است. در مواردی این مهر ورزیدن ها شکل افراطی به خود گرفته و بصورت «ملت پرستی افراطی» تظاهر می یابند. هر چند سرمنشا این افراطی گری در شوونیسم و تبعیض حاکم بر کشور نهفته است ولی آن «تز»، دلیل صحت این «آنتی تز» نیست. اگر مقصود از مبارزه با شوونیسم و ملت پرستی افراطی حاکم بر کشور، برداشتن موانع رشد و تعالی و تأمین زندگی بهتر برای انسانهاست؛ در اینصورت باید با اندیشه ها و ابزارهای انسانی و دموکراتیک به جنگ این انسان ستیزی ها رفت و راههایی متناسب با هدف جستجو کرد.» آری، من همین حرفهائی که محمد را اینچنین آشفته ساخته، یک بار دیگر، و این بار، ۱۰ سال پس از نوشته شدن آنها، در صحبت های اخیر خودم تکرار کرده ام: « در یک قرن گذشته کسانی که به مثابه نمایندگان آن ملت [ملت فارس] سخن گفته اند و نیز اکثریت روشنفکران آن، با سلاح شوونیزم برای سرکوب و از میان بردن هویت ملی ما کوشیده اند، این یک حقیقت تلخ است. من همیشه گفته ام که راه برون رفت از این وضع، حرکت از موضع شوونیزم و به کار بستن شیوه هائی که شوونیست های فارس به کار می برند، نیست. آری، تحت تأثیر جنایاتی که شوونیزم فارس در حق ما مرتکب شده است، در میان جوانان ما، حد معینی از پدیده فارس ستیزی پدید آمده است که به نوبه خود قابل درک است. اما با این همه نمی توان به صرف وجود «داشناک» ها در میان ملت ارمنی، شوونیزم فارس در میان ملت فارس و به خاطر وجود پ. ک. ک و پژاک در میان ملت کُرد، با این ملت ها دشمن شد. طرح دعوا و مجادلات «خونی» و «نژادی» به جای استفاده از راه های دمکراتیک قطعاً مبارزه ما علیه شوونیزم را به شکست می کشاند». واکنش های تند و تیز و نفرت شدید ملتهای تحت ستم علیه شوونیسم حاکم، کاملاً «قابل درک» است. بلی، باید آنها را درک کرد. ولی فرق بزرگیست میان «درک» کردن و «لاپوشانی» کردن. فرق است میان «درک» کردن و راه انداختن عملیات تخریبی علیه کسانی که حاضر به لاپوشانی نیستند و نیز انکار حسن نیت آنان برای خدمت و تلاش برای کشف «مقصد » واقعیشان! همین جا لازم است به یک نکته دیگر نیز اشاره کنم. آزادگر تا کی می تواند همه اشکالات و حرکت های افراطی نوظهور در جنبش را بالکل «طبیعی» و دربست عکس العمل در برابر شوونیزم فارس قلمداد کند و با کند و کاو برای یافتن «هدف واقعی» دیگرانی که به افراطیون گفته اند «بالا ی چشمتان ابروست» خود را به در و دیوار بکوبد تا شاید بتواند دل افراطیون را به دست آورد. در درون جنبش ما، به ویژه در میان کسانی که تازه به جنبش می پیوندند، میزان معینی از «تندی» وجود دارد بلی، این تندی امری طبیعی است. در کشوری که نزدیک به ۹۰ سال سیاست ستم ملی، تمرکزگرائی افراطی و تبعیض حاکم است، وجود چنین «تندی» هائی از سوی ملتهای مورد سرکوب طبیعی است. و اما در چنین شرایطی وظیفه آن مبارزانی که خود را دمکرات می دانند چیست؟ ما موظفیم افرادی را که به دلیل وجود شوونیزم، چنین عکس العمل هایی را بروز می دهند، روشن و آگاه کنیم. روشنگری نیز علاوه بر دقت در اعمال و کردار خودمان، از طریق نشان دادن خطا و زیانبار بودن آن عکس العمل های تند امکان پذیر است. آقای محمد آزادگر! شما در این زمینه چه کرده اید؟ شما زیانبار بودن کدام گرایش افراطی را به مبارزانمان نشان داده اید؟ آیا چنین کرده اید یا با کشیدن دست نوازش بر سر افراطیون حرفه ای، آنها را در کنار خود نگه داشته اید؟ در درون جنبش ما نوع دیگری از افراطیگری نیز وجود دارد و آن، افراطگرایی کاملا آگاهانه و کاملا حساب شده است. محمد آزادگر نمایندگان این گرایش افراطی «پروفسیونل» و «خودآگاه» را خوب می شناسد و از منابع اصلی تغذیه آن مطلع است. این گرایش افراطی «حرفه ای» و «عامدانه» همواره می کوشد تا آن تندروانً «عکس العمل» گرای فوق الذکر را به افراط گرایی بیشر سوق دهد و آنها را مدام در مواضع افراطی نگه دارد. باید حساب این دو نوع افراطیگری را از یکدیگر تفکیک کرد. در همه کشورهای جهان، سازمان ها و تشکل های گوناگونی که دارای اندیشه های متفاوت و استراتژی و تاکتیک مختلف هستند وجود دارند. طبیعی است که در میان ما نیز چنین باشد. ولی طبیعی بودن هر چیزی الزاماً بمعنی درست بودن آن نیست. پیدایش تشکل ها و جریانهای مختلف نشان همین واقعیت است. هر نیروئی می کوشد تا حقانیت خود را به ثبوت رساند. II چرا از از بحث و گفتگو باید هراسید؟ محمد آزادگر از اینکه ما با آوردن مثال های مختلف، زیانبار و نادرست بودن گرایش های افراطی درون جنبش را آشکارا بیان کرده ایم، برآشفته و نوشته است: « ... آقای مددی و دوستانشان در سایت آذربایجان با جار و جنجال و هیاهوی بسیار سعی می کنند نشان بدهند که قصد آنها از طرح این بحث ها خدمت به حرکت ملی و دمکراتیک آذربایجان است، ولی نوشته ها و موضع گیری های آنها البته چیز دیگری را نشان می دهد». شگفتا! کدام یک از نوشته های من و دوستانم در سایت «آذربایجان» از طرف این دوست گرانقدر و اصحاب «آچیق سوز» نشان «جار و جنجال و هیاهو» است؟ کدام موضع گیری ما نشان از آن دارد که قصد ما نه خدمت به آذربایجان، بلکه خلاف آن است؟! راستی چه کسانی هیاهو راه انداخته اند؟ این هیاهو در اصل هفته هاست که با مشارکت و یاری یاران تشکیلاتی محمد آزادگر و با استفاده از همه امکانات رسانه ای از جمله تلویزیون، پالتاک و انبوه سایت های اینترنتی – علیه ما - به راه انداخته شده است. اگر دوست گرامی ما به جای «اشاره چشم و ابرو» صریح و شفاف تر صحبت می کرد، خدمت بیشتری به مبارزان آذربایجان کرده بود. جنبش ما اصلاً نیازی به امر و نهی و صدور «فتوا» و متهم کردن دگراندیشان از طریق کنایه و ایهام ندارد. جنبش برای نیرومند شدن نیازمند بحث های مستدل است. وحشت آزادگر از کدام بحث است؟ چرا او با توسل به حربه ای نابرازنده، مانند آن محافل افراطی «مورد لطف» اش به «انگ» زدن روی آورده است. علت این کار او - که سبب حیرت همه آنهائی شده است که او را «میشناسند »- چیست؟. ایشان از تجربه تشکیلات های سیاسی – که عمری را با آنها گذرانده- چه درسی گرفته اند؟ **** از خوانندگان گرامی خواهش می کنم به سطور دیگری از نوشته ایشان توجه نمایند. ایشان با اشاره به من و همفکرانم می نویسند: «آنهایی که خطر پان تورکیسم را برجسته میکنند بهتراست اول تکلیف خودشان را با پان ایرانیسم و ناسیونالیسم فارس گرای افراطی و راسیسم جمهوری اسلامی روشن کنند.» شگفتا! آقای آزادگر چه قصدی از نوشتن این سطور دارد؟ مواضع من و دوستان همفکرم علیه شوونیزم فارس و راسیسم جمهوری اسلامی - و نه تنها راسیسم بلک همه هستی آن رژیم- برای ایشان و اصحاب «آچیق سوز» مشخص نیست؟ آیا موضع من، دوستانم، سایت آذربایجان و هزاران چپ دموکرات آذربایجانی در آذربایجان، ایران و دیگر کشورهای جهان برای آزادگر و یارانش ناشناخته است؟ به راستی محمد آزادگر در صدد تحریک چه کسانی علیه ماست؟ او برای بدست آوردن دل چه کسانی به طرح چنین ادعاهای مضحک و خنده داری می پردازد؟ اگر حتی مواضع و عملکرد من و یارانم در طول زندگی سیاسی مان، علیه ناسیونالیزم افراطی فارس و جمهوری اسلامی را هم نادیده بگیریم، آیا همین «۲۱ آذر و امروز» - که آزادگر را مجبور ساخته است تا از نشستن در بین دو صندلی دست بکشد – گویای مواضع روشن ما در باره شوونیسم فارس و رژیم جمهوری اسلامی نیست؟ چرا محمد آزادگر خود را دچار چنین وضع خنده آوری ساخته است؟ مخالفت فکری چه نیازی به این حرف ها دارد؟ آیا از نظر ایشان «گناه» اعتراض ما به سیاست های زیانباری که برشمردیم، آنچنان بزرگ و نابخشودنی است که همه «ثواب» های ما را هم خنثی و بلااثر ساخته است!!!؟ III آزادگر چرا فرمان «بحث سیاسی ممنوع! دشمن سوء استفاده می کند» را صادر کرد؟ شوونیزم فارس، رژیم ایران و دیگر دشمنان ما، با هزار و یک چشم ما را زیر نظر دارند. آنها برای تضعیف مبارزه ما علیه شوونیزم با چنگ انداختن به هر خس و خاشاکی خواهند کوشید تا از مواضع انتقادی من و دوستان همفکرم سوء استفاده کنند. چه کسی می تواند این واقعیت را کتمان کند؟ مگر از نوشته «افشاگرانه؟؟!!» محمد آزادگر علیه من و «فتوا»هایش سوء استفاده نخواهد شد؟ مگر تاکنون از آن سوء استفاده نشده است؟ مگر در سایت «تریبون» که متعلق به یکی از همسویان ایشان است، سخن از «تیم سیروس مددی و حامیان امنتی آن» نمی رود؟ صدور فرمان «بحث سیاسی ممنوع!! زیرا دشمن سوء استفاده می کند» تا چه اندازه صحیح است؟ در جنبش ما نیز همانند همه جنبش های دیگر افکار و اندیشه های گوناگونی وجود دارند. اگر چنانچه این افکار و اندیشه های مختلف طرح و بشیوه ای دموکراتیک به بررسی و بحث گذاشته شوند، آنگاه هم آن اندیشه ها پخته تر و تکامل یافته تر خواهند گشت و هم مردم و فعالین جنبش در آن شرکت خواهند جست و امکان انتخاب آزاد خواهند یافت. آیا نسل ما - من و آزادگر – از سیاست «معامله» در پشت درهای بسته و «قایم باشک بازی» کم صدمه دیده است؟ سایت «آذربایجان» به هنگام منتشر ساختن متن «۲۱ آذر و امروز» به حق نوشت: «شوونیست های فارس که با نیت لکه دار کردن مبارزات دمکراتیک ما، عادی ترین خواست دمکراتیک ما را هم «پان ترکیسم» می نامند، با خوشحالی خواهند کوشید تا از این نوشته به سود خود استفاده کنند. اما با این همه این نوشته در کلیت خود به دمکراتیسم و مبارزه در راه حقوق ملی مردم آذربایجان خدمت خواهند کرد. ما با ایمان راسخ به این حقیقت این نوشته را به خوانندگان خود تقدیم می کنیم». ما همیشه طرفدار بحث و گفتگو درباره مسائل مربوط به مبارزه خودمان بوده ایم. من حتی در مقدمه همان نوشته خود «ما و ستم ملی، تبعیض و تمرکزگرائی در ایران» که مربوط به ۱۰ سال پیش است، صاحبان افکار و اندیشه های مختلف را به بحث و گفتگو فرا خوانده بودم. ما در تمام نوشته های خود - حتی در رابطه با الفبا و اورفوگرافی از فعالین خواسته بودیم تا در آن مباحث فعالانه شرکت کنند. من و همفکرانم هنوز هم به ضرورت چنین بحث و گفتگوهائی اعتقاد داریم. آری، سوءاستفاده خواهد شد. اما به اعتقاد ما نتیجه نهائی این بحث ها آن خواهد بود که با از میان رفتن نواقص و کاستی ها، مردم ما خواهند توانست با چشمانی باز، دست به انتخاب بزنند که این خود نهضت ما را پیش خواهد راند. در تمام جهان این فقط تشکل های دارای ایدئولوژی توتالیتر هستند که به خود اجازه صدور فرمان «بحث سیاسی ممنوع» را می دهند. محمد آزادگر که می کوشد تا خود را غیرتوتالیتر و «غیر استالینی» معرفی کند، چرا چنین فرمانی را صادر می کند؟ و اما یک نکته دیگر. ظاهراً آنچه که موجب ناراحتی و برآشفتگی دوستمان گشته نه هر «بحثی»، بلکه فقط بحث درباره موضوعاتی است که ما مطرح کرده ایم. شاید هم اساساً اصحاب «آچیق سوز» در میان آذربایجانی ها افکار و اندیشه متفاوتی نمی بینند. و یا می بینند و فقط مواضع و آراء طرح شده در سایت «آذربایجان» را خطر «نقد» ارزیابی کرده و چنین نوشته هائی را علیه آن منتشر می کنند. آقای محترم! در میان مطالبی که هر روز از تلویزیون گوناذ پخش می شود، شما هیچ نکته قابل انتقادی نمی یابید؟ همه آنچه که آنها می گویند صحیح است و هرآنچه سایت «آذربایجان» می گوید خطاست؟ آنها همه خادم هستند و «آذربایجان» خائن؟ خوانندگان گرامی باید توجه داشته باشند که پیشاهنگ فکری محمد آزادگر، یعنی علی رضا اردبیلی، در نوشته ای، جنبش را بی عیب و نقص دانسته و تنها مرا «خارج خوان» معرفی کرده است. به بخشی از نوشته او توجه کنید: «از آنجا که بنیان های نظری دوره کنونی جنبش ما از سوی «قور قود» زمانه ما جناب دکتر جواد هیئت و استادان شجاع و دانشمندی چون پرفسور حمید نطقی و دکتر محمدعلی فرزانه پی ریزی شده است، تکامل نظری مان بدون درگیری های فردی، بسیار هارمونیک و به دور از جار و جنجال پیش می رود». با این حساب، «پیامبران» اصحاب «آچیق سوز» ظهور کرده و با کتابهای مقدس خود هدف، راه و تاکتیکها را بی کم و کاست، با تمام جزئیاتش نشان داده و رفته اند. پاسداری از دین ارائه شده از سوی این «پیامبران» نوظهور به اصحاب «آچیق سوز» سپرده شده و تفسیر این دین جدید نیز انحصارا به محمد آزادگر و علی رضا اردبیلی محول گشته است. از آنجا که سیروس مددی و «آذربایجان»ی ها، درچهارچوب تفسیر این مفسرین نمی گنجند، لذا «خوارج» اند. و این خود بسیار پر معنی است! ما در همینجا از اصحاب «آچیق سوز» تقاضا می کنیم تا لطف فرمایند و «دستورات» و «احکام» تعیین شده از سوی این سه ادبیاتشناس، برای شرایط فوق العاده بغرنج و تاریخی آغاز قرن ۲۱ را با تمام تفرعاتشان در سایت اینترنتی خود منتشر کنند تا شاید ما هم با خواندن آنها از دین «خارج» نشویم و با اشاره چشم و ابرو به «خیانت» متهم نگردیم. «آچیق سوز» چرا به مصداق یک ضرب المثل آذربایجانی «گوشت نیاورده تقاضای کوفته می کند!!» به اعتقاد من، دکتر هیئت، دکتر نطقی و آقای فرزانه از این رسالتی که اصحاب «آچیق سوز» به آنها نسبت می دهند، روحشان هم خبر ندارد. آدمهای دنیادیده ای مثل آنها نمی توانند چنین ادعاهایی کرده باشند. اینها فقط ابداعات کسانی مثل علی رضا اردبیلی است که ادعای مدرنیته دارند و اندیشه های استبدادی می پراکنند. او با این مقدمات است که اعتلای فکر و اندیشه را «بدعت» و «ارتداد» قلمداد می کند. *** در این سه چهار ماهه اخیر، محمد آزادگر و همفکرانش با همه توان کوشیده اند تا ثابت کنند که گویا ما، کل جنبش ملی آذربایجان را جنبشی «پان ترکسیتی» می دانیم و با آن مخالفیم. دوستان محترم ما از کدام گفته ما چنین استنتاجی را بیرون کشیده اند؟ این یک دروغ و یک افتراست. نه دوستان عزیز! ما همه جنبش ملی آذربایجان را «پان ترکیستی» نمی دانیم. ما می دانیم که نیروهایی هستند که تلاش می کنند تا ما را به این موضع هُل دهند. از این تلاشها بی خبر نیستیم. جنبش ملی آذربایجان، جنبشی پان ترکیستی نیست. هر چند که در درون جنبش ملی «پان ترکیست» ها و «بوزقوردها» ها نیز وجود دارند. ما این نکته را بارها یادآوری کرده ایم که تفکر «پان ترکیسم» و «بوزقورد» برای جنبش ملی آذربایجان بسیار زیان بخش است. ما بارها تأکید کرده ایم که ما هیچ مخالفتی با آنهائی که پان ترکیسم را به معنای برادری میان ترکان می فهمند نداریم. اما باید توجه داشت که «پان ترکسیم» مفهوم سیاسی معین و شناخته شده ای دارد. این را باید محمد آزادگر خوب بداند. این تفکر به هویت ویژه ای به نام «آذربایجان» اعتقاد ندارد و تلاش می ورزد تا آن را در «ترکیسم» ذوب کند. ملت آذربایجان یکی از ملت های ترک زبان است ولی مانند همه ملت های دارای ریشه زبانی مشترک، آذربایجان ما زبان، فرهنگ و تاریخ مخصوص به خود را دارد. وقتی که از تاریخ سخن می گوییم، منظورمان نه آن تاریخ ده هزار سال پیش کوه های آلتای، بلکه تاریخی است که هویت امروزی آن را شکل می دهد. آذربایحان مسائل سیاسی ویژه و بتبع اولی راه حل های ویژه خود را دارد. این نکته شامل هر دو آذربایجان - شمالی و جنوبی- است. امروز این بحث هانه تنها فقط در میان ما، بلکه در جمهوری آذربایجان نیز مورد بحث و مجادله است. (نمونه کوچک این کشمکش در جمهوری آذربایجان، بحث و مجادله درباره دوبله فیلم های ترکی ساخت ترکیه به زبان آذربایجانی است که طی ماه گذشته در باکو جریان داشته است. ترک گرایان با دوبله کردن فیلم های ترکیه مخالفند و آذربایجان چی های خاص جمهوری آذربایحان طرفدار دوبله این فیلم ها هستند. قانون اساسی آذربایجان به حق به آذربایجانی بودن زبان مردم آذربایجان تأکید دارد و در عوض «ترک پرستان» با سر دادن شعار «یک ملت، یک زبان» با آن مخالفت می ورزند. خوانندگان گرامی در این رابطه در مقاله آنار رسول رضا اوغلو (نویسنده نامدار آذربایجان) تحت عنوان «اندیشه های من درباره آذربایجان گرایی» (در بخش مربوط به « زبان») به اطلاعات مفیدی دست خواهند یافت. بنابرین آنانی که تلاش می کنند تا ما را دشمن برادری ملت های ترک نشان دهند، کاری جز شانتاژ و تخریب انجام نمی دهند. پان ترکیسم الزاماً به معنی ملحق کردن ملت های تُرک زبان به ترکیه نیست، بلکه خودداری از دفاع از منافع آذربایجان در برابر « نیرومندترین موجودیت تُرک» است و کوتاه آمدن در برابر آن. مثال ساده ای که آوردم به عنوان یک نمونه عبرت آموز است. IV مسئله ای بنام «محمد امین رسول زاده» یکی از مسائلی که محمد آزادگر را برآشفته است، موضوع جنجالی محمد امین رسول زاده است. همانطور که قبلاً هم به مناسبت های مختلف گفته ام، من از سال های ۱۹٨۵ به طور جدی به مسئله رسول زاده علاقه مند شده به مطالعه آثار او پرداختم و چند نوشته او را هم به فارسی ترجمه کردم. من در جریان نوشتن بیوگرافی رسول زاده و در جستجوی منابع مختلف به یک بریدگی و خلاء ده ساله در بخشی از زندگی این شخصیت برخوردم و این نکته مرا به جستجو و کنکاش بیشتر درباره زندگی او تشویق کرد. نتیجه آخرین بررسی و تحقیقات من نشان داد که محمدامین رسول زاده در آن سال ها، با تأسف بسیار به نام «منافع ملی» و «استقلال» آذربایجان، دست در دست آلمان هیتلری به فعالیت پرداخته است. مشاهده سرانجام تلخ و فاجعه بار زندگی محمد امین رسول زاده مرا به این نتیجه رساند که اگر انسان حتی در ملت دوستی خود نیز حد و مرز را رعایت نکند لاجرم با سرنوشتی فاجعه بار مواجه خواهد گشت. اینجا نیز باید حد و مرز را رعایت کرد. برخلاف تبلیغات گردانندگان محترم تلویزیون «گوناذ»، آشنایی من با سرگذشت فاجعه بار رسول زاده مربوط به دیروز و پریروز نیست. من بسیار قبل از آنکه فلان مأمور شوروی در سال ۲۰۰٣ کتاب خود را بنویسد، یعنی در سال ۱۹۹۷ در سمینار «آذربایجان در آستانه قرن» که در برلین برگزار شد، در پاسخ آقای اردبیلی - که بر طبل ناسیونالیزم می کوبید- با اشاره به سرانجام رسول زاده، بر ضرورت دوری گزیدن از افراطیگری تأکید کردم. (فیلم ویدوئی جریان آن سمینار هنوز قابل دسترس است). من در آن سمینار از جمله گفتم: «ببینید ناسیونالیزم افراطی شخصیت بزرگی چون رسول زاده را به کجا کشاند که او، حتی حاضر شد با بزرگترین سیستم جنایت در تاریخ بشریت یعنی با فاشیسم دست اتحاد دهد». اظهارات من درباره رسول زاده در آن روز هم، درست همانند امروز «دوستمان» و همفکرانش را به شدت ناراحت و برآشفته کرد. اکنون ۱٣ سال از برگزاری آن سمینار می گذرد، با این حال عالیجناب علی رضااردبیلی هنوز هم علی رغم روشن شدن حقایق، علیه کسانی که حرفی علیه رسول زاده «داهی» او بر زبان بیاورند اعلام جنگ صلیبی می کند. من هرگز نمی خواهم به دوستمان قره جه لو- بخاطر نوشتن زندگینامه رسولزاده بر اساس بیوگرافیهای جعلی- در «آچیق سوز» اتهامی بزنم. اشتباهات موجود در نوشته او محصول بی دقتی است. خطاهای دوستمان آقای محمود فاضلیان در مقاله «رسول زاده الگویی از گذشته به آینده» را نیز می توان بحساب بی اطلاعی او گذاشت. ولی اظهارات اردبیلی ها و آزادگرها را دیگر نمی توان توجیه کرد! رسول زاده یک شخصیت تاریخی است. او نیز در طول زندگی خود دوره های مختلفی را پشت سر نهاده است. من، هم در «۲۱ آذر و امروز» و هم در دیگر صحبت های خودم، نه درباره همه زندگی رسول زاده، بلکه فقط در مورد فصل معینی از زندگی او سخن گفته ام. در این رابطه، میان مخالفین سه فکر مختلف وجود دارد. دسته اول هنوز نمی توانند این حقیقت را بپذیرند و ارائه اسناد و مدارک بیشتری را طلب می کنند. دسته دوم اکنون این حقیقت را می دانند، اما تلاش می کنند تا آن را «ماست مالی» کرده و بقول تبریزی ها «گرد» اش کنند. شرکت کنندگان در این دسته از یک طرف نمی توانند از رسول زاده بگذرند و از طرف دیگر نمی خواهند فاشیزم را مورد تأیید قرار دهند. احمد اوبالی و عارف کسگین کارشناس «مرکز تحقیقات استراتژیک آسیائی اروپائی ترکیه» از نمایندگان برجسته این دسته هستند. و بالاخره دسته سوم که همکاری رسول زاده با فاشیزم را تأیید می کنند اما معتقدند این کار، هیچ خدشه ای به «داهی» بودن رسول زاده وارد نمی کند!. در میان دسته سوم گروهی حتی آنقدر پیش می روند که بدون پرده پوشی و باصراحت از شکست فاشیزم هیتلری ابراز تأسف می کنند. برای هر کدام از این سه دسته نمونه های جالبی می توان ارائه داد. با تأسف باید گفت که، علیرضا اردبیلی با «داهی» خواندن رسولزاده و تبرئه او- بخاطر ماجراهای حکومت «مساوات»- «شرمگینانه» به دسته سوم تعلق دارد. آقای «نسیمان یاقوبلو» (از «تاریخ» نویسان جمهوری آذربایجان و نویسنده چند کتاب درباره رسولزاده. م) نیز یکی دیگر از سخنگویان برجسته این دسته است. این حضرت که از طرف «تلویزیون گوناذ» برای رد «اتهام» هائی که من به رسول «نسبت» داده ام، برای مصاحبه با آن تلویزیون فراخوانده شده بود، در مصاحبه خود با آقای احمد اوبالی، او را در وضعیت بسیار سختی قرار داد. نسیمان در آن مصاحبه صریحا گفت: « من شخصاً امروز هم بر این اعتقادم که ای کاش در آن زمان آلمان موفق به نابودی بلشویزم (اتحاد شوروی) می گشت ... مگر این چه اشکالی دارد؟» (درباره این سخنان مضحک و دهشتناک نسیمان بیگ نگاه کنید به نوشته کوتاه نویسنده این سطور با عنوان «آقایانی که از شکست فاشیزم هیتلری متأسفند») واکنون محمد آزادگر در کجا ایستاده است؟ به قسمتی از نوشته او توجه کنید: « ... برخورد تحریف آمیز، یک جانبه، تحریف شده و خام به بیوگرافیهای سیاسی محمد امین رسول زاده، ائلچی بیگ و یا حتی پیشه وری، و استفاده ابزاری از آنها نه تنها در خدمت حرکت ملی آذربایجان نیست، بلکه درست در تقابل با آن قرار د ارد». اولاً من از هیچ بیوگرافی حرف نزده ام. همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، اشاره من به دوره های معینی است. ایکاش ایشان لطف می کردند و برای نمونه هم که شده می گفتند که کجای بیوگرافی رسول زاده از طرف من تحریف شده و مورد استفاده «ابزاری» قرار گرفته است. آقای آزادگر که مدعی است «تحریف» صورت گرفته، به تبع اولی مدعی است که از بیوگرافی تحریف نشده هم خبر دارد. در این صورت باید گفت: دوست گرامی! شما چرا از سر لطف، برآن سال های مورد بحث زندگی رسولزاده و اعمالی که من بر آنها انگشت گذاشته ام پرتوی نمی افکنید؟ البته ایشان اینجا نیز مثل همیشه نیازی به اقامه دلیل و برهان نمی بیند و تنها با صدور «حکم» کار را فیصله می دهد. به راستی آنکه از رسول زاده استفاده ابزاری می کند کیست؟ «آچیق سوز» یا «آذربایجان»؟ چه کسی از محمد امین رسول زاده استفاده ابزاری می کند؟ من و همفکرانم یا آزادگرها؟ این شما هستید که با «داهی» نامیدن رسول زاده در صدد یارگیری و جمع آوری نیرو هستید یا ما؟ مگر او «داهی» شما نیست؟ رفیق تشکیلاتی ایشان مدعی است که رسول زاده همواره نظرات خود را اصلاح کرده است. آیا در قاموس شما، همکاری و همدستی با فاشیزم، نامش «اصلاح» است؟ آیا همکاری تنگاتنگ با فاشیزم «اصلاح» است یا افلاس و فلاکت؟ اگر«دوستان» ما «اصلاحات» پس از اتحاد با فاشیست ها را در نظر دارند، آن وقت باید گفت که این دوستان محترم من غیرمستقیم به وجود «چیزهایی» معترفتد. و اگر چنین است، بزرگواری فرموده حداقل یک سند دراین باره نشان دهند و همه ما را راحت کنند. رثائیه ای که رسول زاده در سال ۱۹۵۴ در سوگ «عبدالرحمان فتحعلی بیگ دودانگینسکی» (Əbdulrahman fətəlibəy Dudanqinski) فاشیست معروف و رهبر سرکرده لژیون های آذربایجان [که دوشادوش ارتش آلمان می جنگیدند] نوشته است، به تنهایی برای اصحاب «آچیق سوز» کفایت می کند. آخر آن عالیجنابانی که نام ارگان رسول زاده و پان ترکیست ها را برای سایت خود انتخاب کرده اند، باید از سرگذشت «داهی» خود هم مطلع باشند. نه! ماجرا در همینجا به پایان نمی رسد، آزادگر نتیجه گیری می می فرمایند و «فتوا» هم صادر می شود. بر اساس «حکم» ایشان، بیان این حقایق تاریخی از سوی سیروس مددی: « ... نه تنها در خدمت حرکت ملی آذربایجان نیست بلکه درست در تقابل با آن است»! این هم یک «جرم» دیگر! و بالاخره بر اساس همین «جرائم» است که من و همه آن کسانی که مانند من فکر می کنند از سوی محمد آزادگرها «مشکوک» قلمداد می شوند. این است آن فاجعه بزرگ. این نتیجه عمل کسانی که از گذشت روزگار هیچ نیاموخته و سرشان را در آسیاب سفید کرده اند. V مسئله فقط شخص پیشه وری نیست. سخن بر سر موقعیت چپ های دموکرات آذربایجان در جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان است! محمد آزادگر مدعی است که سیروس مددی با طرح و تحریف یک جانبه بیوگرافی پیشه وری از آن استفاده «ابزاری» می کند. من در کجای «۲۱ آذر و امروز» و دیگر اظهارات بعدی خود بیوگرافی پیشه وری را نوشته و تحریف کرده ام؟ من با اشاره به مواضع مشخص پیشه وری، خطاب به کسانی که زیر نام این دمکرات بزرگ خط ضددمکراتیک خود را پیش می برند، گفته ام که : «لطفاً بروید پیراهن خودتان را به تن کنید! لطفا با پرچم خودتان به میدان بیایید!» آیا فاکتهای مشخص ارائه شده از طرف من تحریف هستند یا کار آنهایی که پیشه وری را «بوزقورد» (گرگ خاکستری) معرفی می کنند؟ اگر چنانچه «آچیق سوز» واقعاً مخالف تحریف بود، نه به من بلکه باید به آنانی اعتراض می کرد که در سالگرد ۲۱ آذر، مراسم «زوزه گرگ» راه می اندازند. نه آقایان! اگر ما هم مانند دیگران با تحریف زندگی و حیات این شخصیت دمکرات از او یک «تورانیست» می ساختیم و عکس و تصویرش را به همراه «گرگ خاکستری» منتشر می کردیم، آن وقت به طور قطع از دید آزادگر و همفکرانش، کارمان «در تقابل با حرکت ملی آذربایجان» قرار نمی گرفت!!! نیروهایی که پرنسیپ های پیشه وری را در تقابل با مواضع ضد دمکراتیک و خط حرکت خود می بینند، در اصل از افکار و اندیشه های واقعی این دمکرات بزرگ است که وحشت دارند. به همین جهت است که ما را [بخاطر طرح افکار و اندیشه های او] نمی بخشند و می کوشند تا ما را مخالف جنبش وانمود سازند. پیشه وری به مثابه یک چپ دمکرات در عین حال که مالکیت خصوصی، سیستم سرمایه داری و فئودالیزم را برای جامعه بشری زیانبار می دانست، در همان حال که به جهان «آقایی- بردگی» نفرت می ورزید، ویژه گی دورانی را که خود در آن به سر می برد به درستی درک می کرد و با علم به فقدان پیش شرطهای عملی ساختن آن ایده آل ها، توانست دمکرات های «آذربایجان» گرای مخالف ستم ملی، جنبشهای دهقانی بر ضد اربابان، جنبش کارگری، ضد فاشیست ها و هواداران صلح را متحد کند. او رهبر جنبشی بود که از اتحاد این نیروها بوجود آمد. من آنچه را که قبلا در «۲۱ آذر و امروز» گفته ام، اینک یک بار دیگر تکرار می کنم. آن نیروها و اشخاصی که تا دیروز با پیشه وری به دلیل چپ بودنش دشمنی می کردند، امروز نه می توانند از پیشه وری بگذرند و نه می توانند ضدیت هیستریک خود با نیروهای چپ را کنار بگذارند. در نتیجه ادعا می کنند که پیشه وری اندیشه چپ را رها کرده و به ملیت پرستی گرویده بود. البته بعضی ها پا را از این هم فراتر می گذارند و از او سیمایی ضدچپ و «ضدکمونیست!!» نیز عرضه می کنند. این حضرات ابتدا آگاهانه و با تردستی، چهره ای و تعریفی جعلی از چپ ارائه می کنند و سپس پیشه وری را بخاطر نگنجیدنش در آن در قالب و تعریف، «ضد چپ» معرفی می کنند. آیا این است استفاده ابزاری از نام پیشه وری و یا آن سیمای واقعی که ما از پیشه وری حقیقی عرضه می کنیم؟ مسئله بر سر شخص پیشه وری نیست، بر سر پرنسیپ هاست. رهبران ملیت پرست افراطی در آذربایجان ما- آگاه یا نا آگاه- در همصدایی با کنسرن های بزرگ بین المللی و مرتجعین داخلی، به هر خس و خاشاکی چنگ می اندازند تا نسل جوان ما را با زهر ضدیت با چپ مسموم کنند. هدف آنها منزوی کردن کامل چپ است. اشخاص « مجهول الهویه » و سایت های اینترنتی - که محمد آزادگر خوب می شناسدشان- تأمین کننده مواد لازم برای این سمپاشی هستند. برای نمونه، سایت «سوزوموز» متعلق به سازمان مهران بهاری را در نظر بگیرید که در روزهای گذشته با پیراهن عثمان کردن دو مقاله کوچک از ارانی - که او آنها را در سن ۱٨ سالگی، در دوره غیرکمونیست (شاید هم ضدکمونیست) بودنش نوشته است- هیاهوی بسیاری علیه چپ به راه انداخت. این جریان که با همه نیرو مشغول سمپاشی علیه نیروهای چپ است، به خوبی اطلاع دارد که دکتر اِرانی، بعدها، زمانی که دیگر یک کمونیست بود از نوشتن آن مطالب ابراز تأسف کرد. («سوزوموز» می داند که محقق گرامی آقای محمدعلی حسینی مقاله ای درین خصوص نوشته است). آقای محمد آزادگر! چه کسی تاریخ را تحریف می کند؟ شما بسیار خوب می دانید که برای اولین بار در ایران، این نیروهای چپ بودند که به مقابله با شوونیزم فارس پرداخته و خواستار تأمین حقوق ملی همه ملتهای ایران شدند. علی رضا اردبیلی که به بیماری جنون چپ ستیزی گرفتار شده است ، خوب می داند که یکی از علل دشمنی شاه پرستان ایران با کمونیست ها، همین مسئله بود. آنها هنوز هم که هنوز است، «فرقه کمونیست ایران» را به خاطر «گناه» طرح «مسئله ملی» در ایران نمی بخشند. ولی آن موسسات و محافلی که از دیدگاه این عالیجنابان «خطر» محسوب نمی شوند، کاری به حقایق ندارند. آنها برای بدنام کردن و از میدان به در بردن چپ ها به هر خس و خاشاکی چنگ می زنند. عنصر ضدکمونیست و ضدآذربایجانی مانند خلیل ملکی را به عنوان نمونه ی از کمونیست ها معرفی می کنند و پیشه وری را «بریده از چپ» و یا حتی «ضد چپ». و حال شما چه می گویید؟ آیا آنها هستند تحریف کنندگان تاریخ یا سیروس مددی و «تیم» اش؟ آنها هستند که در تقابل با جنبش ملی دمکراتیک قرار دارند یا سایت «آذربایجان»؟ چرا صدایتان در نمی آید؟ سیمای پیشه وری و چپ های دمکرات امروزی معرفی شخصیت واقعی پیشه وری – جدا از یک حقیقت تاریخی- در عین حال ارائه یک نمونه و یک الگو برای چپ های دمکرات، برای دموکراتهای آذربایجان نیز هست. همانگونه که خود پیشه وری بر سر گور ستارخان گفت: «یادبود مردمان بزرگ در تربیت نسل جوان تاثیر وسیع و عمیقی دارد!» (آژیر. شماره ۱۷۷) خود پیشه وری یکی از شخصیت های درجه اول- و شاید هم بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر ماست. بزرگداشت او نیز تأثیر بسزائی بر تربیت نسل جوان ما خواهد داشت. و صد البته کسانی هم وجود دارند که از این تأثیر به شدت می ترسند. نمونه پیشه وری، امکانات وسیعی برای شرکت فعال چپ های دمکرات آذربایجان در نهضت ملی دمکراتیک ایجاد می کند. این نمونه، اشخاص دارای تمایلات چپ را بسوی نهضت جلب می کند. افراد و جریاناتی مانند «سوزوموز» در واقع از همین می ترسند. ناسیونالیست های افراطی نمی خواهند دمکرات هایی با اندیشه های چپ در جنبش حضور داشته باشند و برای همین هم به طرق مختلف و از هر راه ممکن تلاش می کنند تا چپ های دمکرات را از میدان بدر کنند. از یاد نبرده ایم که در سال های انقلاب بهمن، مرتجعین تبریز که شاهد نفوذ عمیق صمد بهرنگی ها در میان مردم بودند و از سودمند بودن این نفوذ مردمی به نفع نیروهای چپ خبر داشتند، در و دیوار شهر را با شعار «پسر، صمد کمونیست نیست!» پر کرده بودند. اکنون نیز این سناریو یکبار دیگر تکرار می شود. سایت هائی که اساساً معلوم نیست از کجا هدایت می شوند، علیه چپ های جنبش ملی دمکراتیک آذربایجان جنگ صلیبی اعلام کرده اند. اکنون «مک کارتیزم» دهشتناکی بر جنبش حاکم است. با توسل به انواع تهمت ها پروژه مصادره کردن درگذشتگان و تبدیل زنده گان به «تواب» و «خانه نشین»، پیش برده می شود. طبق این نقشه، برای آنهائی که به خصلت ضدانسانی استثمار و ناعادلانه بودن سیستم سرمایه داری باور دارند و در عین حال با مهر به زبان مادری و هویت ملی خود، خواهان مبارزه در راه آن هستند، از مارکس و انگلس و لنین « فاکت » می آورند تا اثبات کنند که «نه! چپگرا که نمی تواند وطنش را دوست بدارد! نه. چپ که نمی تواند زبان مادری اش را دوست بدارد!» آقای آزادگر! آنهائی که «خود را به در و دیوار می کوبند» و نیز آنهایی که «هیاهو به راه می اندازند» را باید در میان این شبکه های گسترده جستجو کنید!، نه در سایت «آذربایجان» که می دانید با چه سختی روی پا ایستاده است!!! افسوس که در تئوریزه کردن این کارزار پرهیاهو، در به وجود آمدن این فعالیت های «تخریباتی» و نیز در تیزتر کردن این شمشیر، دوستانی نیز شرکت دارند که سالیان دراز در سنگر مشترکی در کنار هم مبارزه کرده ایم و دوستیمان عمری ٣۰ ساله دارد. «تئوری» ای که یکی از دوستان بسیار عزیز من- که مایل نیستم نامش را بیاورم- عرضه کرده است، ورد زبان گردانندگان «گوناد تی وی» و ... است. تئوریهایی نظیر: «جمهوری اسلامی ایران از چپ ها علیه نهضت ملی پشتیبانی می کند!!» و «چپگرایان همدستان رژیم هستند!!» از یک سو کسانی را که برای مبارزه با شوونیزم فارس به جنبش می پیوندند، با زهر چپ ستیزی مسموم می سازد و از طرف دیگر برای شرکت چپ در جنبش ملی موانع جدی ایجاد می کند. آنهایی که شعار «چپ ها دشمن ما هستند» را سر می دهند، اکنون که نمی توانند پیشه وری را نادیده بگیرند، چنین جلوه می دهند که گویا او در دوره «۲۱ آذر» از چپ برگشته و حتی ضدچپ شده بود. دوست گرامی! این است معنی استفاده ابزاری! تحریفگران تاریخ را، تقابل با جنبش را، باید در اینجا جستجو کنید!. پس چرا صدایتان در نمی آید؟ VI آیا با ایزارهای کثیف می توان در راه آرمانهای پاک مبارزه کرد؟ در رابطه با موضوع هدف و وسیله یک بار دیگر به مسئله رسول زاده باز می گردم. رسول زاده در عین حال که یک شخصیت است همزمان یک پرنسیپ و یک متد نیز هست. او و همدستانش را بخاطر همکاری با فاشیسم باید محکوم کرد. آنها بهیچ عنوان- حتی برای کسب استقلال آذربایحان نیز نمی بایست به این کار تن در می دادند. از نظر من این شعار که «هدف وسیله را توجیه می کند» شعاری است مطلقا غلط و نادرست . آنان که دستیابی به اهداف پاک با ابزارهای کثیف را ممکن می دانند، شارلاتانهایی بیش نیستند. کسانی که قادر به انتقاد از رسول زاده نیستند، از این پرنسیپ می ترسند. باور به این پرنسیپ مانع از آن می گردد که انسان به هر «وسیله» ای تمسک جوید و به طور مثال برای از میدان بدر بردن مخالف فکری خود، به او انگ «امنیتی» بزند. فلسفه «هدف وسیله را توجیه می کند» همسن و سال تاریخ بشری است ولی تئوریزه کردن آن نصیب «ماکیاولی» مشهور گشته است. این فلسفه که در اندرزهای این شخص خودفروخته به یک شاهزاده تئوریزه شده، برازنده آزادیخواهان و مبارزان حقیقت جو نیست. متاسفانه در دوره اخیر- در میان مبارزان حقوق ملی آذربایجان، کسانی پیدا شده اند که این اندیشه را بعنوان یک تفکر مثبت تائید می کنند. و در این میان، هستند کسانی که عمر خود را در میدانهای مبارزه صرف کرده اند. کسانی که با بی اخلاقی مشکوک خواندن مخالفان فکری را مجاز می دانند، اگر وقتش فرا رسد خود نیز قربانی این بی پرنسیپی خواهند گشت. آیا در تاریخ بشری مثال ها در این زمینه اندکند؟ آقای آزادگر! نکنید این کار را. این راه را باز نکنید و گرنه فردا خود شما از نخستین قربانیان آن خواهید بود. *** چهار سال قبل، در صحبتی با آزادگر و دو دوست همسازمانی اش در توضیح علت عدم همکاری ام گفته بودم: «ما نیازمند چنان سازمانی از دموکراتهای آذربایجان هستیم که دارای اندیشه، خط و سیاستی روشن باشد. با کشیدن دست نوازش بر سر همه و با تقیه نمی توان خطی شفاف پیش برد. اگر قرار است خط ما با خطوط انحرافی متمایز نشود، آنگاه علت وجودی سازمان جدید خود بخود منتفی می شود. شما میخواهید بی آنکه کسی را برنجانید، همه را داشته باشید. با توجه به وضع موجود جنبش من نمی توانم با این شیوه موافق باشم و بنابرین نمی توانم با شما همکاری کنم.» و در پاسخ دوستی که گفت: «می خواهیم همه را در زیر یک پرچم گرد آوریم» تاکید کردم: «به شما اجازه نخواهند داد همه را در زیر پرچم خود جمع کنید. این امکان پذیر نیست! شعار همه با هم هرچند که بسیار زیباست، ولی امکان ناپذیر است. این سیاست به تمکین شما در برابر انحرافات منجر خواهد گشت. یا پیش نخواهد رفت و یا شما را فلج خواهد کرد.» این گفته های مرا غیر از آقای آزادگر آن دو دوست دیگر نیز حتما به یاد دارند. اکنون چند سال از آن زمان می گذرد. گذشت زمان نشان داد نظر من نادرست نبوده است. تشکیلات جدید نه تنها علیه انحرافات گامی بر نمی دارد، بلکه «سود که نکرد، مایه را هم خورد». اکنون خطر را نه در جای دیگر، بلکه در سیروس مددی و همفکرانش جستجو می کنند و علیه آنان تخریبی باورنکردنی پیش می برند. در نتیجه این تخریبات است که اشخاص معلوم الهویه «مقصود واقعی» ما را در «جای دیگر» جستجو می کنند. این آدرس را به آنان محمد آزادگر نشان داده است. و این خود فاجعه ایست. آنجا که اخلاق و سیاست در برابر هم قرار می گیرند، فاجعه رخ می دهد. ما در تاریخ بارها شاهد این فجایع بوده ایم. انجام سخن کدام مشی بسود جنبش ملی- دموکراتیک آذربایجان، بسود مردم آذربایجان و آذربایجان است؟ و کدام مشی رژیم ایران و شوونیسم ایران را به خطر می اندازد؟ [من همواره تعمدا صفت «دموکراتیک» را بدنبال «ملی» قید می کنم. حقوق ملی بخش جدایی ناپذیر دموکراتیزم است. ولی این کفایت نمی کند. شرط لازم است ولی کافی نیست. ما حق نداریم برای بیداری حس ملی از هر وسیله ای استفاده کنیم. مبارزه در راه حقوق ملی مطلقا باید از راههای دموکراتیک پیش برده شده، با عناصر دیگر دموکراسی ترکیب شود و دستکم با آنها در تناقض و تقابل و دشمنی قرار نگیرد.] در شرایط سرکوب ملت ما، در شرایطی که دشمن با استفاده از مدرنترین وسایل ارتباط جمعی، هویت ملی ما را بسرعت تخریب می کند. آیا در چنین شرایطی کدام مشی را باید در پیش گرفت؟ از دیدگاه ما خط افراطیگری، جنبش را میان مردم منزوی می کند؛ امکان گردآوری نیرو را از ما سلب می کند، جنبش را در برابر دیگر نیروها و خواسته های دموکراتیک قرار می دهد و به سوی شکست می راند. برخلاف نظر محمد آزادگر و «آچیق سوز» چی ها، ارتجاع ایران و شوونیسم فارس چیزی جز این نمی خواهند. این نیروهای ارتجاعی در تحلیل نهایی از افراطگرایی سود می برند. آنچه دشمن را به وحشت می افکند مشی معقول، رئال و دور از افراط است. آنانکه خود را دشمن رژیم- نه فقط دشمن رژیم، بلکه همه نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی- محسوب می کنند، باید در این باره بطور جدی فکر کنند. آن آذربایجانیانی که ادعا می کنند دموکرات، مدرن و عدالتخواه هستند، اگر بخواهند در عمل چنین باشند، باید چنین مشی ای را در پیش گیرند. «آذربایجان» گرایی است که مطالبات ملی را از طرق دموکراتیک تعقیب می کند، مبارزه در راه حقوق ملی را در پیوند با عناصر دموکراتیک دیگر و – یا دستکم – بدون تقابل با آنها طرح می کند و از این راه دشمن را با مشکل مواجه می سازد. آنانکه نه در حرف، بلکه در عمل با جمهوری اسلامی مخالفند، جنبش را نه از راه «تازاندن»، بلکه از راههای معقول پیش می رانند؛ شانتاژ، تخریب و «انگ زدن» را پیشه خود نمی کنند و در جبهه شفافیت و دیالوگ قرار می گیرند. ما در جانب این خط قرار داریم. این مشی را با شانتاژ نمی توان از میدان بدر برد . علیرغم اینکه ما با امکانات نابرابر مبارزه می کنیم اما پس نخواهیم نشست. مطمئن باشید. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است! سیروس مددی کلن- ۱۶ مارس ۲۰۰۹ Sirus_madadi@yahoo.de *- متن اصلی این نوشته – بزبان آذربایجانی- چند هفته قبل منتشر شده است. اینک با انتشار ترجمه فارسی آن طیف وسیعتری در جریان مباحث و موارد مورد اختلاف قرار می گیرند. امیدواریم گفتگوها بدور از هیاهو و اتهام، در فضایی معقول و بشیوه ای دموکراتیک جریان یابند. جنبش ما نیازمند چنین رفتاریست. سایت آذربایجان عنوان اصلی نوشته چنین است: «محمد آزادگر: افراطی ملیتچیلره برائت، حقیقی دموکراتلارا اتهام» (محمد آزادگر ناسیونالیستهای افراطی را تبرئه می کند و دموکراتهای واقعی را متهم) است. عنوان فعلی را من انتخاب کرده ام. مترجم **- من از جمله کسانی بودم که در اوایل سال ۲۰۰۴ نخستین گامها را برای ایجاد یک سازمان جدید برداشتیم. درباره جلب شخص محمد آزادگر که آن هنگام در یک سازمان دیگر فعالیت می کرد، تردیدهایی وجود داشت. و من از جمله کسانی بودم که مانعی برای شرکت او نمی دیدیم. ... بخاطر مسائل پیش آمده در جلسه سوئد شرکت نکردم و در سپتامبر ۲۰۰۴ از طریق نامه ای درین باره توضیح دادم. چون اسناد تصویب شده را متفاوت با اندیشه هایم یافتم، ارتباط خود را بالکل قطع کردم. در نشستی که با شرکت آزادگر و دو دوست دیگر در کلن، عدم صحت مشی اتخاذ شده – از نظر خودم - را بیان نمودم و به دوستان آرزوی موفقیت کردم. بعد از این بود که سایت «آذربایجان» راه اندازی شد. چند دوست دیگر نیز بودند که هر یک بخاطر دلایلی- که خاص خودشان بود- هر کدام در مرحله ای همکاریشان را قطع کردند. من چه نیازی به قلب واقعیت دارم؟ ***- عنوان متن آذربایجانی نوشته آزادگر این است: «سیروس بگ مددی نین حقیقی مقصودی ندیر؟» یعنی «مقصود حقیقی آقای سیروس مددی چیست؟». بنابرین در نوشته حاضر هر جا که از «مقصود واقعی» سخن می رود، اشارات ایست به متن اصلی این نوشته. م ****- در اینجا لازم است به نکته دیگری که محمد آزادگر از آن علیه من استفاده کرده است، اشاره کنم . و آن موضوع «واهاب تبریزلی» است. این شخص ترجمه متن گفتگوی من با «گوناذ تی وی» را در سایت اخبار روز منتشر کرده است. ایشان می نویسد: « شادی و وجد واهاب تبریزلی ها (مترجم سخنان سیروس مددی) از اختلافات ،تشتت و تقابل نیروهای حرکت ملی آذربایجان و دامن زدن به این اختلافات با رودررو گذاشتن گرایش های مختلف درون حرکت ملی آذربایجان بدون اما و اگر نشان میدهد که چه دست های پلیدی بظاهر بنام طرفداری از حرکت ملی آذربایجان مشغول توطئه علیه آن هستند» واهاب تبریزی کیست؟ آیا آقای آزادگر او را می شناسد؟ من که نمی شناسم. گفته ها و نوشته های من و دوستانم می تواند عده زیادی را «شادمان» کند. آیا اندکند کسانی که از سخنرانی دو و نیم ساعته هم تشکیلات های آزادگر در تلویزیون گوناذ علیه من به وجد می آیند. آیا هلهله و شادمانی موسساتی که ۲۴ ساعته «نظرات مخالف را در برابر هم قرار می دهند»، ۲۴ ساعته دموکرات های چپ را با انواع اتهامات بمباران می کنند و «تفرقه» می اندازند، جایز است و شادی از گفته های ما ناشایست؟ محمد آزادگر این شخص - برای ما ناشناس را- مامور سازمانهای اطلاعاتی ایران معرفی می کند. محمد گرامی! آیا این اتهامات شما متکی به سندی است؟ یا نظرات او شما را به این نتیجه رسانده است؟ من واهاب تبریزی را نمی شناسم و درباره او حاضر نیستم به کسی هم «چک سفید» بدهم. ولی مامور اطلاعاتی خواندن فردی صرفا به خاطر نظراتش امری بی نهایت غیراخلاقی است. شما بی آنکه این شخص را بشناسید، بخاطر ترجمه گفته های من او را متهم می کنید. لطفا درباره مامور بودن او به جامعه توضیح دهید! و اگر نتیجه گیریتان فقط و فقط به خاطر نظرات اوست، محتاط باشید. این اسلوب، این مهرزنی و این متد- در دورانی که شما هم آن را خوب بخاطر دارید، فاجعه ها ببار آورده است. آیا این نکته یکی از درسهای عمر سپری شده شما نیست؟ [افزوده نویسنده بر ترجمه فارسی] در فاصله انتشار ترجمه این نوشته، آزادگر در پاسخی به «واهاب تبریزلی»، نخست نظرات سیاسی او را منطبق با مواضع جمهوری اسلامی ایران و خودش را مامور معرفی کرد و سپس نظریات اورا «کاملا در انطباق»؟؟؟ با نظریات سیروس مددی (کدام نظریات؟) دانست! من چند سال قبل مطلبی درباره برخورد علیرضا نوریزاده با صفرخان قهرمانی نوشته بودم. تیتر آن نوشته این بود: «این دیگر یک نظر نیست، یک سقوط اخلاقی است». اینجا نیز همان تیتر در ذهن من تداعی شد. آیا محمد آزادگر می داند که با این شتاب کجا می رود؟ [این بخش را من برای حفظ تسلسل بحث، با توافق نویسنده از متن به زیر نویس منتقل کردم. مترجم] برای خواندن این مقاله به زبان آذری به آدرس زیر مراجعه کنید

Thursday, March 26, 2009

آنکس که حقیقت را بداند و لی آنرا انکار کند جنایتکار است .برتولد برشت

آقای مئهران باهارلی در مقاله ای ، سیروس مددی چه می گوید- انتشار یافته در سایتی که خود را ملقب به "تریبون آزاد " نموده است !" کِءچلین آدین قویالار زلفعلی " نوشته اند .. بنا به گفته خود"منظورس.مددی" در مصاحبه با گون آذ تی وی، یک آکادمیسین نبوده بلکه یک عمله ( به ترکی فهله!) می باشد . رئیس حزبی هم ایشان را " دایناسور " خوانده است . از بقیه برای جلوگیری اتلاف وقت میگذرم
س.مددی میگوید" در سال 1336 در تبریز متولد و الساعه بعنوان یک کارگر در آلمان کار میکنم ." اقای مهران باهارلی ایشان را" عمله!" یا " فهله" می خواند!! این شعرطنزرا ازشادروان م.ع.صابر درهوپ هوپ نامه شامل حال اقایان است
باکو فعله لرینه
بو چرخ فلک ترسینه دوران ایدیر ایندی! / فعله ده اوزین داخل انسان ایدی ایندی
اولماز بو که ، هر امره دخالت ایده فعله / دولتی اولان یرده جسارت ایده فعله
(" با هارلی" ،" اردبیلی" ، ایلدریم" اولان یرده، جسارت ایده فعله

آسوده نفس چکمگه حالت ایده فعله / یا اینکه حقوق اوسته عداوت ایده فعله
بوچرخ فلک ترسینه دوران ایدی ایندی / فعله ده اوزین داخل انسان ایدی ایندی !
فعله! منه بیر سویله ، نه دن حرمتک اولسون؟ / آخر نه سبب سوز دیمگه قدرت اولسون؟
ال چک،بالا،دولتلیلره خدمتون اولسون / آز- چوخ سنه ویردیکلرینه منتون اولسون!
بو چرخ فلک ترسینه دوران ایدیر ایندی
دولتلی، اماندور، اوزکی سالما بلایه، / فعله سوزی حق اولسه ده باخما او صدایه،
آندانما، فقیرک اولماز عقلی، ذکاسی،/ چون یوخدر اونون سن کیمی پاکیزه لباسی ،
یوق ثروتی،یوق دولتی، یوق شالی ، عباسی/ وار کهنه چوخاسی، دخی برتکجه قباسی،
بو چرخ فلک ترسینه دوران ایدیر ایندی!
* * *
یک قرن زندگی کردن درفرهنگ پانفارسیسم ، جریان یافتن چنین ادبیاتی درفرهنگ روشنفگران آذربایچانی آیا جای تعجب دارد ؟! در طول این جنگ و جدل، که نه آثاری از دیالوگ بود و نه گفتمان! فهمیدم ! از دیالوگ فرسنگ ها بدوریم
تلویزیونی که فکر میکردم ازآن ملت تورک است تلویزیون" اوبالی" ها شد
اوبالی: شماحق ندارید در تلویزیون ما... / چه زود با یک جرقه فکرهای بزک کرده پوست انداختند
خوش بود گر محکی تجربه آید بمیان

سخنی چند با شما که
اگر آزادی « من » ازدر دریوزگی و نوکر مابی دولت آمریکا"به رهبری بوش ها این منفورترین شخصیت سیاسی جهان" ، انگلیس " بلرها نوکر حلقه بگوش آمریکا" اسرائیل " منفرترین دولت نسل کش جهان " و روسیه ( چه تزاری ، چه بلشویگی ، چه پوتینی ) میگذرد
« من » عطای این آزادی را به لقایش بخشیدم ،سید جعفرپیشه وری میگفت: "آذربایجان دیر یا زود حق و اختیار خود را خواهد گرفت و فرزندان او این وظیفه مقدس را به هر قیمتی بوده باشد انجام خواهد داد ." آری آذربایجان آ زادی خود را بدون سر سپردگی با خون فرزندان خود بدست خواهد آورد به این ایمان داشته باشیم اگر دولت های نامبرده آزادیبخش بودند که نیستند ، اول مردم خود را آزاد میکردند . فرزندان مردم آمریکا برای خاطر یک مشت سرمایه دار و ایجاد خاور میانه بزرگ ! در عراق و افغانستان .. لت و پار نمی شدند . فرزندان یهود و مردم انگلیس و روس تاریخ درخشان تری ار بزرگ ارباب خود ندارند .میگذرم ، چون قصد باز کردن صفحات تاریخ درخشان توامان با قتل و غارت این دول را ندارم . پس شما " نویسندگان " و" گردانندگان رادیو و تلویزیون و سایت ها " که خود را ببهای خون کودکان و و زنان به نا چیز مبلغی فروخته ایید آنچه میگویید خودتان هستید . خود را طرفدار دموکراسی وانمود میکنید !! آگاه باشید
و جدان" تنها آگاهی انسان است که هرچند هم سعی کنی گناه کاری را با هزار توجیه فریب، گردن کس دیگری و یا چیز دیگری بیاندازی فریب نمی خورد و با چشمان باز مستقیم در چشمانت خیره می شود و میگوید" : خودتی

Monday, March 23, 2009

از اسم تورکی هم ترس و واهمه دارند



ساوالان سسی: شورای تامین استان اردبیل طی مصوبه ای دستور تغییر نام ترکی مغازه عباس لسانی را صادر نموده است.ماموران اداره اماکن نیروی انتظامی اردبیل روز پنجشنبه ۲۹/۱۲/۸۷ با ابلاغ شفاهی اخطاریه ای به عباس لسانی فعال شناخته شده آذربایجانی٬دستور شورای تامین استان اردبیل جهت تغییر نام مغازه او را به وی ابلاغ نمودند.
بر اساس ابلاغیه ای که ماموران به روئیت آقای لسانی رسانده اند وی باید نام ترکی مغازه اش راتا مورخه ۱/۱/۸۸ تغییر دهد و در غیر این صورت مغازه وی پلمپ خواهد شد.عباس لسانی اعلام نموده است که حاضر نیست نام ترکی مغازه اش را به هیچ وجه تغییر دهد. مغازه لسانی «چنلی بئل»نام دارد که نام قلعه کور اوغلی قهرمان تاریخی آذربایجانیها است.چندی پیش نیز تعدادی از فعالین مدنی آذربایجان در اردبیل به اتهام "عضویت در گروه ها و دسته جات غیر قانونی جهت بر هم زدن امنیت ملی" محاکمه و به تحمل ۵ سال زندان در تبعید محکوم گردیدند.طبق حکم صادره منظور از گروههای غیر قانونی "حرکت ملی آذربایجان" و تشکیلات "چنلی بئل" عنوان شده و عباس لسانی نیز به عنوان رهبر گروه مذبور معرفی می گردد.به گفته فعالین حقوق بشر: "در آذربایجان تشکیلاتی به این نام وجود ندارد و "چنلی بئل" تنها نام محل کسب آقای لسانی است و این اقدام شورای تامین استان اردبیل در راستای زمینه چینی برای صدور حکم سنگین برای نامبرده به اتهام تشکیل گروه جهت بر هم زدن امنیت ملی صورت می پذیرد."لسانی، آبانماه ۸۷ پس از تحمل سی ماه زندان ناشی از دو مجازات پی در پی از زندان یزد آزاد گردید.منابع حقوق بشری اعلام می دارند: "در ماههای اخیر در اکثر شهرهای آذربایجان فشار بر اماکنی که نامهای ترکی دارند افزایش یافته است به گونه ای که اماکنی که دارای اسامی ترکی هستند بعد از یکبار اخطار پلمپ می شوند."سال گذشته «مصطفی پور محمدی»، وزیر وقت کشور در جواب سوال نمایندگان آذربایجان در خصوص بخشنامه تعویض نامهای ترکی به فارسی٬ خبر از لغو این مصوبه داده بو
د

Saturday, March 7, 2009

روز جهانی زن مبارک باد


هشتم ماه مارس، روز جهانى زن گرامى باد

www.oyrenci.com

روز هشتم ماه مارس هر ساله به عنوان روز جهانى زن گرامى داشته مى شود. پيشنهاد برگزارى چنين روزى درسال ١٩١٠ ميلادى در يكى از كنفرانس هاى سوسياليست ها در شهر كپنهاك از سوى "كلارا تستكين" زن مبارز آلمانى طرح و بعدها هشت مارس از سوى سازمان هاى زنان بعنوان روز جهانی زن معرفی گردید. پيشينه اين روز به مبارزات زنان كارگر كارخانجات نساجی شهر نیویورك بر مى گردد كه در سالهاى اوايل قرن بيستم در اعتراض به پایین بودن سطح دستمزدها و بهبود كلى شرایط كار دست به تظاهرات زده و از سوى پلیس سركوب شده بودند.سازمان هاى بين المللى اين روز را هر ساله با شعار هاى خاصى پيرامون حقوق و مسائل زنان برگزار مى كنند. تشكل ها و سازمان هاى زنان در جوامع مختلف با توجه به مسائل و مشكلات موجود جامعه خود محور هاى متفاوتى براى اين روز در نظر مى گيرند.مشكلات زنان در آذربايجان به دليل وجود چارچوب هاى اجتماعى بسته و باور هاى كهنه و فشار هاى بى حد رژيم جمهورى اسلامى و سياست هاى بغايت عقب مانده آن پيوسته در حال افزايش بوده و به يكى از مهمترين معضلات اجتماعی آذربايجان تبديل گشته است. بر همگان آشكار است كه بدون حضور واقعا آزاد زنان در عرصه هاى اجتماعى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى تصور جامعه ای آزاد و دمكراتيك توهمى بيش نيست و بدون پشتیبانی نيروى زنان، حركت بالنده آذربايجان به سر منزل مقصود نخواهد رسيد و از سویی حضور زنان در ميدان مبارزه اجتماعى با وجود ديواره هاى تنگ و محدود كننده كه هم چون زنجيرى نيروى زنان را در هم كشيده، ميسر نخواهد بود.
جنبش زنان آذربايجان در ارتباط تنگاتنگ با حركت ملى قرار دارد، بر آن تاثير گذاشته و از آن تاثير مى پذيرد. اين ارتباط بايد هر چه بيشتر و عميقتر گردد. حركت ملى بايد زمينه هاى مشاركت هر چه فزونتر زنان در تمامى عرصه ها را فراهم آورد چراکه حركت خودآگاهانه آذربايجان به نيروى زنان نياز دارد و بدون نقش فعال زنان و بدون وجود فرصتهای برابر برای ایشان اين حركت در رسیدن به مقصود نهایی خود ناموفق خواهد بود.بر خلاف دكترين ها و تئورى هاى واپسگراى نظام حاكم جمهورى اسلامى كه مركزى ترين خواسته آن بيرون راندن زنان از امور اجتماعى است، حركت گسترده مردمى و آينده نگر آذربايجان مى بايد در تمامى شئونات اجتماعى فرصتهاي برابر با مردان براى زنان ايجاد كرده و اين انديشه را در عمل به اثبات برساند. جنبش دانشجويى آذربايجان اين روز را به تمام زنان بويژه به شير زنان آذربايجان كه جزو اولين اعتراض كنندگان به محدودیتهای اجبارى علیه زنان در سال ٥٨ و همواره از پیشتازان مبارزه در راه احقاق حقوق ملت آذربایجان بوده اند، تبريك گفته و براى آنها آرزوی موفقیت روز افزون دارد. امید است ملت آذربایجان اعم از مرد و زن در کنار هم و دوشادوش هم در راه اعتلای آذربایجان و احقاق حقوق ملت آذربایجان کوشا بوده و در انجام این وظیفه ملی موفق باشیم
.

گله جك بيزيمدير

Sunday, March 1, 2009

بماسبت روز جهانی زبان مادری

روز جهانی زبان مادری
ساوالان سسی: منابع موثق از اردبیل گزارش می دهند، محمد صادقی اصل، فعال مدنی و دانشجوی تاسيسات دانشگاه علمي کاربردي اردبيل عصر روز چهارشنبه ۷ اسفند ۸۷ توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.پیشتر ماموران اداره اطلاعات اردبیل در روز ۱۷ بهمن دو برادر دیگر این فعال مدنی را بنامهای رامین و ابراهیم صادقی اصل را که آنها نیز از فعالین مدنی آذربایجانی به شمار می روند بازداشت کرده بود و از همان روز محمد صادقی ، نیز تحت تعقیب بوداتهامات وارده به برادران صادقی تا کنون مشخص نیست وآنها ازحق داشتن وکیل وملاقات با خانواده محرومند.در این میان، فعالان حقوق بشر آذربایجانی از شکنجه برادران صادقی ابراز نگرانی می کنند.در همین رابطه، فاخته زمانی، دبیر انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران، آداپ در مصاحبه با رادیو آزادی می گوید: ما از شکنجه برادران صادقی نگران و ناراحت هستیم و تنها دولت ايران را مسئول کامل وضعيت سلامتی افراد بازداشت شده می دانیم.به گفته وی اخبار رسیده ازسوی زندانیان دیگری که در بازداشتگاه اداره اطلاعات اردبیل به سر می بردند حاکی از شکنجه رامین صادقی و برادرش جهت کسب اعترافات دروغین بر علیه فعالین دیگر آذربایجانی است.طبق اخبار موثق نامبردگان در بازداشتگاه اداره اطلاعات اردبیل جهت دادن اعترافات واهی ، ضرب و شتم می شوند وآنها را با شوک الکتریکی شکنجه می کنند.پیش از این نیز رامین صادقی در جریان مراسمات روز جهانی زبان مادری در۲ اسفند ۸۵و به هنگام پخش اعلامیه روز جهانی زبان مادری دستگیر و پس از یک ماه بازداشت موقت به قید وثیقه آزاد شده بود.سازمان عفو بین الملل همزمان با اتشار بیانیه ای رامین صادقی را زندانی عقیده نامیده وخواهان آزادی وی شده بود.