Friday, November 8, 2013

تمایلات شوونیستی در رابطه با مساله ملی در ایران !

  1.  تمایلات و نقطه نظرهای شوونیستی در زمینه مساله ملی در ایران چند ملیتی، کشوری که بیش ازنصف اهالی آنرا ملت های غیرفارس تشکیل میدهند، بسیاررایج وهمه گیراست . نه تنها ناسیونالیست های متعصب فارس و آریا پرستان دو آتشه، منکر وجود ملت های غیر فارس در ایران بوده و زبان فارسی را زبان همه ساکنین ایران میدانند، بلکه بسیاری از"کمونیست" ها و"چپ"های متعلق به ملت فارس نیزدر برخورد به مساله ملی، اپورتونیست ها وشوونیستهائی بیش نیستند. این واقعیت را با کمترین توجه به مواضع و جهت گیریهای این افراد در مواردی که سخن از مساله ملی و ستم ملی در ایران به میان می آید، میتوان مشاهده کرد. بدبختانه، برخی از "چپ" ها و"کمونیست" های متعلق به ملت های غیرفارس نیز، در رابطه با مقوله حساس ملی،آلوده به سموم شوونیسم می باشند. اغلب این مدعیان کمونیسم و سوسیالیسم، در مقالات و نوشته های خود، از طرح مطالب مربوط به ستم ملی درایران، زیرکانه و به بهانه های مختلف، طفره میروند. این فرصت طلبان شوونیست ، نه تنها از پرداختن به مساله ملی در ایران چندین ملیتی عامدانه خودداری میکنند، در عین حال، هر مارکسیست انقلابی را که ابعاد وسیع ستم ملی را در ایران مطرح ساخته و قاطعانه علیه شوونیسم رایج در رابطه با مساله ملی، جهت گیری و افشاگری می کند، به ملت گرائی و ناسیونالیسم و عدول از اصول سوسیالیسم و کمونیسم، متهم می سازند.آنها در سایت های تحت سانسور خود، در برخورد به مساله ملی، حکومت نظامی برقرار کرده و آشکارا ازانتشار مقالاتی که شوونیسم و برتری طلبی قومی و نژادی را مورد نقد و بررسی علمی و واقع بینانه قرار میدهد، سربازمیزنند. کافی است در نوشته ای راجع به نژاد پرستی و ستم ملی موجود در ایران، شوونیسم حاکم و اجباری و تحمیلی بودن زبان فارسی در نواحی غیر فارس نشین کشور، صحبتی به میان آید یا اشاره ای به اصل حق تعیین سرنوشت ملل گردد، تا این مدعیان سینه چاک سوسیالیسم و این چپ های شوونیست به مثابه سانسورچی های قهار، از انتشار آن نوشته، خودداری کنند.

    مهم نیست کسی قبول کند یا نکند،ایران سرزمین ملت ها ی مختلف و زبانها و فرهنگ ها و آداب و رسوم مختلف می باشد.همانگونه که طی قرون و اعصار، اقوام و تیره های گوناگون در آن زندگی کرده اند، در حال حاضر، دراین سرزمین پهناور، ملت های مختلف زندگی میکنند که یکی از آنها همانا ملت فارس می باشد. ملتهای غیر فارس ساکن ایران، هرکدام دارای زبان و فرهنگ و آداب و رسوم خود می باشد. زبان فارسی تنها زبان یکی ازملت های ساکن ایران یعنی ملت فارس بوده و برای دیگر ملت های ساکن این سرزمین، زبان بیگانه محسوب میگردد. این زبان طی ده ها سال، توسط رژیمهای شوونیست حاکم در ایران به ملت های غیر فارس کشور، تحمیل شده است. در این کشورچند ملیتی، بر خلاف اصول و موازین دموکراتیک، بیش از نود سال است شوونیسم فارس، حاکم است . به همین جهت نیز، زبان و آداب و رسوم و ادبیات و فولکلور ملتهای غیر فارس که بیش از نصف اهالی کشور راتشکیل میدهند، توسط رژیمهای شوونیست حاکم،همواره زیر پا لگدکوب شده است. در حال حاضر نیز، در مدارس و ادارات دولتی، درنقاط غیر فارس نشین کشور، بر خلاف اصول دموکراتیک و موازین انسانی، زبان فارسی به مثابه زبان رسمی کشور و یگانه زبان تدریس، مورد استفاده قرار میگیرد.

    ستم ملی در سطح گسترده، از زمان آغاز دیکتاتوری عنان گسیخته رضا خانی تا به امروز درایران اعمال شده است. در دوران حکومت استبدادی رضا شاه، نه تنها زبان فارسی به منظور تحکیم پایه های حکومت مطلقه، به مثابه زبان رسمی، به زبان اداری و آموزشی در سرتاسر کشور مبدل گردید،بلکه آگاهانه و بطور سیستماتیک، سیاستی شوونیستی در رابطه با ملت های دیگر ساکن ایران و زبان و فرهنگ آنها دنبال می شد. گروهی از" دانشمندان ومحققین" درباری که در بین آنها چند تنی از آذربایجانیهای شوونیست وابسته به استعمار انگلیس نیز بودند، مامور ساختن تاریخ جعلی برای ایران شدند.اسم بسیاری از شهر ها و آبادیهای آذربایجان و دیگر نقاط غیر فارس نشین، از ترکی و دیگر زبانها به زبان فارسی برگردانده شد.تاریخ گذشته ایران، به تاریخ شاهان هخامنشی وساسانی، محدود گردید.هاله ای از تقدس و فر وشکوه ساختگی دوراسامی شاهان این دو سلسله را احاطه کرد. کورش، داریوش، انوشیروان بیدادگر و شاپور ذوالاکتاف، همان شاهی که از کتف اعراب ریسمان میگذراند، در جامه های زربفت نبوغ وعظمت و عدل و معدلت و مردمداری در صحنه تاریخ، حضوری مجدد یافتند! درحالیکه که تاریخ شاهان هخامنشی و ساسانی به طور تصنعی برجسته شده ومورد ستایش قرار می گرفت ،آگاهانه سیاست بی توجهی در رابطه با تاریخ سلسله شاهان اشکانی و تاریخ ایران بعد از اسلام، اعمال می گردید.

    در تمام دوران سلطه گری شاهان پهلوی، پدر و پسر، تبلیغات دروغین رژیم میکوشید همه ساکنین ایران را ازنژاد"خالص" آریائی به حساب در آورده و نسبت به ترکها وعربها، سیاست تحقیر و بیحرمتی را پیش براند. در رابطه با زبانهای غیر فارس موجود در ایران نیز، همان سیاست شوونیستی آریائی، اعمال میشد . زبان فارسی به مثابه زبان" ناب اهورائی و آریائی،" بر تخت حکمرانی نشسته، مورد احترام خاص قرارمیگرفت. حال آنکه زبانهای دیگررایج درکشور،زیر پای شوونیسم حکومتی لگدمال گردیده، پست و خوار شمرده میشدند . زبان ترکی که اهالی آذربایجان و میلیونها تن دیگر در ایران بدان حرف میزنند، بویژه مورد بیحرمتی نژاد پرستان آریائی حاکم، واقع میشد. زبان ترکی، زبان مادری اهالی آذربایجان از دید آنها زبان اقوام بیابانگردمهاجمی محسوب میشد که با زور و قلدری، به مردم آریائی نژاد آذربایجان، تحمیل شده بود! این"حادثه ناگوار" تاریخی، سبب شده بود که اهالی آذربایجان از موهبت حرف زدن به زبان باستانی خویش که گویا لهجه ای از زبان فارسی بود، محروم بمانند! در مورد زبان و فرهنگ و ادبیات دیگرملت های ساکن ایران نیزهمین سیاست نژاد پرستانه وشوونیستی، اعمال میگردید.در تمام دوران حکومت خاندان پهلوی، یکی از کارهای زشت و ناهنجار قلم بدستان دروغ پردازو جیره خوار،همانا اشاعه و رواج شوونیسم و نژاد پرستی و توهین و تحقیر ملتهای غیر فارس ایران بود. درحقیقت امر، با این دروغ پردازیها و شعبده بازیها بود که شوونیستها توانستند تدریجا زبان فارسی را درجامعه اسیرچنگال دیکتاتوری عنان گسیخته، جا بیاندازند. وقتی با حربه زورو قلدری، زبانی را به مدت 90 سال به ملتهای تحت ستم تحمیل کنی، تردیدی نباید داشت که در بین خود این ملتها نیز کسانی پیدا شوند که زبان بیگانه را برزبان مادری خود ترجیح داده و در مواردی حتی به مبلغین این زبان اجنبی، مبدل شوند!

    از دیگرتاثیرات سوء تحمیل زبان فارسی بر ملتهای غیرفارس، همانا متروک ماندن و آسیب دیدن زبان و فرهنگ این ملتهای تحت ستم بود.در تمام این مدت، آثار ادبی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی و ترجمه و کار تحقیقی در ایران کثیر المله، در زبان فارسی به رشته تحریردر آمده است. ادبا، محققین ودانشمندان ملت های غیر فارس در طول ده ها سال مجبور شده اند به زبان فارسی مطلب نوشته و به خلق آثاربه پردازند. شاعران و نغمه سرایان آذربایجانی و کرد و عرب و بلوچ در اغلب موارد، به زبان بیگانه شعر سروده واحساسات قلبی خود را بیان داشته اند. بدین ترتیب در زمینه فرهنگ وادبیات و کار تحقیقی، تحمیل زبان فارسی بر ملت های غیر فارس،بس زیانبار و سخت دردناک و فاجعه آمیزبوده است. زبانها و فرهنگ های ملتهای غیر فارس ساکن ایران در شرایط تسلط مرگبارزبان فارسی، از رشد و بالندگی طبیعی، باز مانده اند. در طول 90 سال گذشته، تنها در دوران به قدرت رسیدن حکومت های دموکراتیک در آذربایجان و کردستان، زبان های ترکی و کردی توانسته اند از زندان اسارت شوونیسم فارس آزاد شده و نفس راحتی بکشند!

     و ترقی خواهانه چشمگیری در کلیه شئون اقتصادی و اجتماعی جامعه دست زد. از جمله این تحولات و دگرگونیها، یکی نیز رسمیت یافتن زبان ترکی و متداول شدن آن در ادارات دولتی بود . تابلوهای مغازه ها هم از زبان فارسی به زبان ترکی برگردانده شدند. تدریس به زبان ترکی در مدارس آذربایجان معمول گردیده و کتابهای درسی به زبان مادری اهالی یعنی زبان ترکی، انتشار یافتند.شعرا و نویسنگان آذربایجانی برای نخستین بار پس از دوران انقلاب مشروطه، امکان یافتند به زبان ترکی به خلق آثار ادبی به پردازند. روزنامه ها و مجلات وکتابها در زمینه های گوناگون، به زبان ترکی انتشار یافته و شکوفائی بیسابقه ادبی وهنری در آذربایجان، به وجودآمد . اینجا البته جای آن نیست که در رابطه با انبوه فرقه دموکرات آذربایجان در روز 21 آذر ماه 1324 شمسی، به رهبری سید جعفر پیشه وری از کمونیست های نامدارقدیمی، به حکومت رسیده و بمدت یکسال در اریکه قدرت باقی ماند . در طول این یکسال پر حادثه، در کردستان نیز حکومتی به رهبری قاضی محمد، زمام قدرت رادردست گرفت. درآذربایجان، فرقه دموکرات به اصلاحات دموکراتیکاصلاحات و تحولات اجتماعی، اقتصادی و ادبی که در زمان حکومت کوتاه فرقه دموکرات درآ ذربایجان به وقوع پیوست، صحبت شود.در یک عبارت میتوان گفت کوششها و نوآوریهای فرقه دموکرات، سیمای آذربایجان را تغییرداد و جامعه نیمه مرده را حیاتی نوین بخشید.

    در21 آذر سال 1325، عمرحکومت های دموکراتیک در اذربایجان و بخش هائی از کردستان، در نتیجه حمله وحشیانه آرتش به این دو سرزمین بلا دیده، به پایان رسید . در کردستان، قاضی محمد، صدر فرقه دموکرات کردستان و چند تن از یارانش اعدام شدند. در آذربایجان، در همان روز 21 آذر خونین ، بسیاری از اعضا و هواداران فرقه در تبریز بدست اجامر و اوباش مسلح شاه پرست، به فجیع ترین وجهی به قتل رسیدند. در ماههای پس از یورش وحشیانه آرتش به آذربایجان، هزاران تن از مبارزین فرقه توسط رژیم شاه کشته شده و فجایع بیشماری توسط آرتش ضد مردمی مهاجم، به وقوع پیوست. از جمله ددمنشی هائی که ارتجاع هاردرآذربایجان به خون آغشته در این ماههای کشتار و جنایت مرتکب شد، یکی هم همانا کتاب سوزانی در نقاط مختلف این سرزمین مبارزه ومقاومت بود.کتابهای درسی،همراه با دیگر کتابها و نشریات که به زبان ترکی درآذربایجان در طول یک سال حکومت فرقه دموکرات به چاپ رسیده بود، در شعله های آتش خشم و کینه شوونیست های کینه توزسوخته وبه خاکستر مبدل شدند.زبان تحصیل در مراکز آموزشی نیزکه در زمان حکومت فرقه زبان ترکی بود، جایش را به زبان فارسی داد.

    بدون تردید، به قدرت رسیدن فرقه دموکرات آذربایجان و فرقه دموکرات کردستان، حادثه بس مهمی در تاریخ معاصر ایران و خاورمیانه محسوب میگردد. هنوزهم که بیش ازشصت سال از این مبارزات ترقی خواهانه و دموکراتیک میگذرد، خاطره درخشان آن از یاد ها زدوده نشده است. حال باید دید موضع بسیاری ازسازمانها و احزاب"چپ" و"کمونیستی" ایران در رابطه با این جنبش های خونین توده ای چیست؟ واقیعت امر این است که بسیاری از این "چپ" ها و"کمونیست" ها، ازهرگونه یادآوری خاطره جنبشهای دموکراتیک در آذربایجان و کردستان در آن ایام پرشورمبارزه و بیداری افکار، سرباززده و درنوشته های خود، کوچکترین اشاره ای به وقایع مهم سیاسی آن دوران، نمی کنند.گوئی نه در بخشهای مهمی از ایران در آن زمان، اتفاقی افتاده و نه بزرگترین کشتار ازادیخواهان و مبارزین در شهرها و دهات بخون آغشته آذربایجان بدست آرتش شاه، به وقوع پیوسته است! درآذرماه، در تاریخ مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه در ایران، دو حادثه مهم سیاسی اتفاق افتاده است. یکی به خون کشیده شدن جنبش های دموکراتیک در آذربایجان و کردستان در سال 1325 و دیگری کشته شدن سه تن ازدانشجویان مبارز دانشکده فنی تهران در16 آذر سال 1332 علیه رژیم مزدورشاه میباشد. نشریات بسیاری از سازمانهای "چپ" و "کمونیست" درایران درحالیکه همه ساله به حق، مبارزات پرشور دانشجویان دانشگاه ها علیه رژیم خودکامه شاه را یاد آوری کرده و خاطره دانشجویان جان باخته 16 آذر را گرامی میدارند، کوچک ترین اشاره ای به کشتار وحشیانه مبارزین از جان گذشته خلق بپاخاسته آذربایجان در آذر ماه سال1325 نمی کنند. راستی دلیل این نسیان و فراموشکاری چیست؟ مگر کشتار هزاران تن از مبارزین فدائی و اعدام قاضی محمد و هم رزمانش، جنایت بزرگی محسوب نمی شود؟ راستی چرا اغلب سازمانها و تشکیلاتی که خود را چپ و کمونیست میدانند، در سالگرد یورش و حشیانه ارتش شاه به آذربایجان و کردستان، سکوت کامل اختیار کرده و چند سطری درمحکوم کردن این جنایت مخوف و دهشتناک، نمی نویسند؟ آیا دلیل این غفلت وعدم یادآوری از خاطرات مهم تاریخی، اپورتونیسم وشوونیسم محض نیست؟ آیا این ازیاد بردن وحشیگریهای آرتش شاه درآذربایجان درسال 1325، به معنای دشمنی موذیانه با جنبشهای دموکراتیک خلق های آذربایجان و کردستان درسالهای فراموش نشدنی و خونین 1324 و 1325، نمی باشد؟

    کسی نمی تواند این واقعیت را انکارکند که درتا ریخ معاصرایران، پیشه وری اسمی فراموش نشدنی و شخصیت بسیار برجسته ای محسوب میشود .این مبارز خستگی ناپذیر راه آزادی که در یکی ازدهات خلخال آذربایجان دریک خانواده زحمتکش وفقیری درسال 1272 شمسی متولد شد، درصحنه سیاست ایران، ازجنبش مسلحانه جنگل گرفته تا 21 آذر1325، نقش برجسته ای بازی کرده است. پیشه وری که درهمان اوان جوانی، به صف مبارزه درراه آزادی پیوست، تمام عمر درراه رهائی توده های محروم و زحمتکش، تلاش وجانفشانی کرد. پیشه وری از برجسته ترین رهبران حزب کمونیست ایران بود. این حزب در سال 1920 میلادی، بهمت گروهی ازسوسیالیست های ایرانی مقیم قفقاز که در بین آنها اذربایجانی ها در اکثریت بودند، تشکیل یافت. پیشه وری سالها سردبیر نشریه معروف " حقیقت " از ارگانهای کارگری حزب کمونیست ایران بود. او در جنبش جنگل، فعالیت چشمگیری داشت. پس ازشکست این جنبش توسط ارتجاع هار به سرکردگی رضا خان قزاق، پیشه وری درتهران، در سازمان دادن مبارزات سندیکائی کارگران، سخت کوشا بود . درسال 1309 شمسی، این مبارز خستگی ناپذیر راه آزادی، به جرم فعالیت های کمونیسی و کارگری، از جانب دستگاه ترور و اختناق رضا خانی دستگیر گردیده، به زندان افتاد. پیشه وری یازده سال تمام در سیاه چالهای مخوف حکومت استبدادی، متحمل بدترین آزارها و فشارها گردید. در سال 1320، پس از بر افتادن بساط زور و قلدری رضا خان،وی از زندان آزاد شده، فعالیت سیاسی خود را از سر گرفت . او در سال 1322 ، نشریه افشاگر و مبارز آژیر را در تهران انتشار داد .

    در انتخابات دوره 14 مجلس شورای ملی، با اکثریت آرا از تبریز انتخاب شد.ارتجاع هارایران، بخاطر ترس و وحشتی که از حضور پیشه وری درمجلس احساس میکرد، اعتبار نامه نمایندگی او را رد کرد . در 12 شهریورسال 1324شمسی، پیشه وری در تبریز در همراهی با تنی چند از آزادیخواهان آذربایجان، فرقه دموکرات آذربایجان را تشکیل داد. در 21 آذر1324، فرقه دموکرات تحت رهبری پیشه وری، بدنبال مبارزات مسلحانه توده های زحمتکش دهقانی ، قدرت سیاسی را درد ست گرفت . چنانکه مشاهده میشود تمام عمر پیشه وری به مثابه مبارزی از جان گذشته و کمونیست صادقی، در مبارزه بی امان در راه رهائی توده های محروم و زحمتکش، سپری گردید. اما بسیاری از "چپ" ها و"کمونیست" های ایرانی، بدون توجه به این واقعیت های ملموس، در مقالات و نوشته های خود در زمینه تاریخ جنبش کمونیستی و دموکراتیک در ایران، اسمی از پیشه وری نمی برند و از فداکاریهای او در راه آزادی وعدالت اجتماعی، ذکری به میان نمی آورند. به نظر من، این غفلت و فراموشکاری، رابطه نزدیک با همان شوونیزمی دارد که همچون مرض مزمنی بسیاری از افراد و سازمانهای "چپ" ایرانی را سالهاست دچار خود ساخته است . در رابطه با اسم فراموش نشدنی پیشه وری و اندیشه ها و فعالیت های سیاسی پردامنه او، توطئه سکوتی در عالم مطبوعات چپ و رادیکال در ایران، همواره وجود داشته است .حال آنکه در تاریخ مبارزات دموکراتیک وآزادیبخش و حرکت های چپ و کمونیستی ایران، شخصیت هائی همچون پیشه وری وحیدرعمو اوغلی، بسیار نادر میباشند. ارتجاع هار حاکم نیز،همواره با اسلحه تهمت و افترا مذبوحانه کوشیده است انسانهای فداکار و مبارزی همچون پیشه وری را افرادی بدنام و آلت دست بیگانه نشان دهد تا از تاثیر نفوذ مبارزات و خاطره درخشان آنها در بین توده های زحمتکش، بکاهد. تردیدی نیست که این تبلیغات ارتجاعی در موضع گیریهای فرصت طلبانه و شوونیستی بسیاری از سازمانهای"چپ" و "کمونیستی" ایران در مورد مبارزینی همچون پیشه وری، بی تاثیر نبوده است.

    اما دررابطه با اصل حق تعیین سرنوشت ملل که درکنفرانس انترناسیونال سوسیالیسها در سال 1896، در لندن تصویب گردیده و درسالهای بعد، بارها درکنفرانسهای دیگر سوسیالیستی تایید شده است، تذکر مختصری دراینجا داده و صحبت مفصل دراین مورد را به نوشته دیگری، محول میکنم .حق تعیین سرنوشت ملل یک حق مسلم سوسیالیستی وانسانی است. اما بسیاری از سازمانهای "چپ" و "کمونیست" ایرانی به نحوی ازانحاء از قبول این اصل، سرباز میزنند. برخی دیگر نیزکه روزی این اصل مسلم سوسیالیستی را قبول داشتند، این روزها سازی دیگر نواخته، درنهایت فرصت طلبی، این ماده را از برنامه حزبی خود، حذف کرده اند! کارل مارکس( 1983- 1918) به مثابه یک کمونیست عدالت خواهی، مخالف سرسخت هرگونه شوونیسم و ستم ملی بود اما ما در ایران، "کمونیست" ها و" چپ" هائی داریم که نه تنها علیه ستم ملی مبارزه ای نمی کنند، نه تنها از پذیرش اصل حق تعیین سرنوشت ملل، طفره میروند، بلکه برخی از آنها حتی این واقعیت مسلم را که در ایران ملتها وجود دارند،در نهایت فرصت طلبی انکارمیکنند! این یک واقعیت است که در برخورد به مساله ملی وستم ملی درکشورهای کثیر المله از آنجمله درایران، کمونیستها همواره باید منافع پرولتاریا را درمد نظر داشته و به دنباله روان بورژوازی، (چه بورژوازی خودی و چه بورژوازی غالب) مبدل نشوند. اما کمونیست ها درعین حال،ضروری است که اصل حق تعیین سرنوشت ملل را در کشورهای چند ملیتی برسمیت شناخته و درهمه حال، قاطعانه علیه برتری طلبی نژادی، شوونیسم و ستم ملی، مبارزه کنند.

    چهارشنبه, نوامبر 6, 2013 - 20:43

    حسن جداری



Saturday, October 26, 2013

در نقد چپ نمایان و در دفاع از حق تعیین سرنوشت خلقها

 
آقای تبریزی در نقد دیدگاههای من نوشته ایی را در ایران گلوبال درج کرده اند که هم اشکالات اساسی نوع بیان آنها وجود دارد و هم با نارسایی های ترمینولوژیک مشحون شده است. من تلاش کرده ام آن نوشته را از منظر فکری و در خطاب به ایشان در بندهای زیر و بصورت خلاصه بررسی کرده ام.
یک: مینویسد: " ناهمسانی بزرگ دیدگاه من و شما در این است که شما ناسیونالیست
هستید و من ناسیونالیست نیستم" (پایان نقل قول

دفاع از حقوق ملی خلق ترک، هیچ ربطی به ناسیونالیست بودن یا نبودن ندارد. جعفر پیشه وری و اغلب یارانش کمونیست و سوسیالیست بودند، اما مبارزه خلق ترک برای تشکیل دولت ملی آذربایجان را در بخش جنوبی آن رهبری کردند. این اتفاق فقط در آذربایجان رخ نداده است، جنبش های رهایبخش ملی در موارد زیادی توسط سوسیالیستها رهبری شده است. بنابراین ناهمسانی بزرگ من و شما آن چیزی نیست که شما عنوان کرده اید، چون من نه ناسیونالیست هستم و نه ناسیونالیست بوده ام. من پیرو اندیشه "سوسیالیسم دمکراتیک" یا "برابری طلبی دمکراتیک" (نه کمونیسم) هستم. تفاوت نگاه من و شما (برای نمونه) در فهم از چپ خود را نشان میدهد. فهم شما از چپ و در برخورد با مسئله ملی در ایران، فرار از مسئولیت و سطحی نگری و تکیه بر شعارهای دهان پرکن است. اما چپ مورد نظر من در تلاش برای ارائه یک راه حل دمکراتیک برای حل مسایل جدی در جامعه و از آن جمله مسئله ملی در ایران است. شما با تمسخر دیدگاه فعالین مدنی خلق ترک (برای نمونه در کامئنت اول تان) میخواهید پز بدهید و ناسیونالسیتهای افراطی فارس را به حمایت خود جلب کنید، اما من در صدد یافتن راه حلی هستم که خلق فارس (نه ناسیونالیستهای افراطی در آن) نیز بتواند سعادتمندانه و بدور است نظامهای استبدادی و استعماری در کنار ملتهای دیگر ساکن در ایران زندگی کند. شما ادبیات دولتی ایران را تبلیغ میکنید و من آن را نقد میکنم. تفاوتهای دیگر فکر من و شما را میتوانید در ادامه این نوشته بخوانید.

دو: مینویسید: "دیدگاه من درباره زبان ها دیدگاهی بی طرفانه است"، زبان جز ابزاری برای پیوند میان انسان ها هیچ نیست" (پایان نقل قول).

اولا؛ دیدگاه بیطرفانه در مورد زبانها دیدگاهی غیرمسئولانه است. چون اگر تمامی زبانها موجود در جهان به مثابه میراث فرهنگی و تاریخی بشریت به دست ما رسیده است، ما هم در قبال حفظ و حراست از آن میراث مسئولیت داریم و بی طرفی در این رابطه یعنی بی مسئولیتی در قبال میراث تاریخی و فرهنگ بشریت.

دوما؛ هیچ انسانی نسبت به زبان مادری خود نمیتواند بیطرف باشد. زبان مادری جوهره رشد انسان را از بطن مادر و حتی در اشکال آوایی در گوش کودک زمزمه میکند. اعلامیه جهانی زبان مادری نیز اهمیت زبان مادری و مسئولیت دولتها و البته انسانها را در قبال آن مورد تاکید قرار میدهد. اما شما در اینجا برای خواننده گانتان موعظه میکنید که نسبت به زبان و زبان مادری "بی طرف" هستید!!

سوما؛ شما در کامنت مملو از تمسخر و طنز تحقیر تان (دلیل بیکاری زبان فارسی است، دلیل گرانی زبان فارسی است، دلیل تورم زبان فارسی است، دلیل کمبود خانه زبان فارسی است، دلیل رشوه خواری زبان فارسی است، دلیل کمبود کالا زبان فارسی است، دلیل بیماری زبان فارسی است، دلیل زمین لرزه زبان فارسی است...) غیر از دفاع از موقعیت برتر زبان فارسی در ایران چه معنی دیگری دارد؟ جناب آقای تبریزی ظاهرا ترک؟؟! البته دفاع از زبان فارسی ایرادی ندارد، اگر با تحقیر و تبعیض دیگر زبانهای غیرفارسی در ایران همراه نباشد.
چهار؛ کاربرد زبان ابدا آن چیزی نیست که شما اسم ان را "ابزار پیوند انسانها" نام گذاشته اید. این تنها یکی از کاربردهای زبان است. زبان ابزار شناخت، ابزار بیان احساسات و تلطیف هنری آن، براینده هویت اتنیکی و دیگر مسائل بسیار مهم در زندگی انسانی است. فکر میکنید تاکید علوم تربیتی به آموزش زبان مادری چیست؟ به نظرمیرسد که بی اهمیت بودن زبان مادری پیش شما، اهمیت و جایگاه کل زبان را برای شما تا حدی کاهش داده استکه آن را جز ابزاری ارتباطی نمیدانید. البته تصور دیگر اینست که شما برای فرار از واقعیت و بی اهمیت جلوه دادن زبان مادری (آگاهانه و ناخودآگاه) به تحکیم موقعیت زبان فارسی در ایران تاکید میکنید.

چهار: مینویسید: " آن چه که مردم یک سرزمین را خوشبخت یا بدبخت می کند رژیم است نه زبان" (پایان نقل قول).

اولا؛ چه کسی در کجای عالم "زبان" را با یک "رژیم سیاسی" مقایسه کرده است که شما این دو را در تقابل هم قرار داده اید؟ پارامترهای تشکیل دهنده و یا توضیح دهنده یک دولت چگونه میتواند با پارامترهای توضیح دهنده زبان مورد مقایسه قرار داد. اما ارتباط دولت و زبان و یا سیاست زبانی دولت را میتوان به بررسی گذاشت. سیاست زبانی دولت فارسی ایران، سیاستی استعماری با تکیه بر ایدئولوژی شونیستی است. در این نکته یکی از پارامترهای شناخت دولت، زبان و سیاست آن در قبال زبان است. در این رابطه میتوان به سیاست رسوای آسیمیلاسیون و تحقیر و تبعیض علیه زبانهای غیرفارسی در ایران مثال آورد.

شما با مطرح کردن مقایسه "رژیم" و "زبان" از یکسو سطح نازل نگاه به مسئله را به نمایش میگذارید و از سوی دیگر به دلیل نفرتی که از زبانهای دیگر دارید، قیاس مع الفارقی را با خوانندگانتان در میان میگذارید که برای آگاهان خنده دار و برای ناسیونالیستهای افراطی فارس خوشحال کننده است. این سخن شما حتی دولت ایران را نیز بسیار خرسند میکند. خرسندی دولت ایران در قبال این سخن شما از آنجا نشات میگیرد که شما "سیاست زبانی" دولت ایران را که سیاستی استعماریست میخواهید با این تفاسیر از تیررس آگاهی مردم دور نگه دارید. به بیان دیگر مقایسه شما (میان رژیم و زبان) عملا خاک پاشیدن به چشم مردمی ایستکه علیه ناعدالتهای زبانی مبارزه میکنند.

پنچ: " چرا من و یا دیگران نیرو و زمانی را که می توانیم برای کوبیدن رژیم آخوندهای مفت خور به کار ببریم باید برای پرداختن به زبان مادری و زبان پدری و زبان عمه ای و زبان خاله ای به کار گیریم؟" (پایان نقل قول).

باز هم تمسخر "زبان مادری" در جمله طنز تحقیرآمیز شما مبنی بر "زبان مادری، زبان پدری، زبان عمه ایی و ..." خودنمایی آشکاری از نفرت شما نسبت به زبانهای غیرفارسی در ایران را نشان میدهد. در این بخش نیز باز قیاس مع الفارق را برای فریب خوانندگانتان بکار برده اید. دو پدیده مبارزه سیاسی علیه استبداد و استعمار دولتی ایران را با مبارزه برای حقوق فرهنگی یعنی "پرداختن به زبان مادری" مقایسه کرده اید!! این مقایسه هم مثل قیاسهای قبلی شما و از نوع پوپولیسم چپ نمایانه شماست. مبارزه ملتهای غیرفارس برای اعاده حقوق ملی خود اسمش "پرداختن به زبان مادری و زبان عمه ایی و یا زبان خاله ایی" نیست، اسم آن "مبارزه رهایبخش ملی است" و اسم جنبش های آن خلقها نیز جنبش های ملی دمکراتیک متعلق به ملتهای ساکن در ایران است. با سفسطه نمیتوان مبارزات ملی دمکراتیک خلقهای غیرفارس را آنهم با نام چپ و ستاره قرمز قلابی به زیر سایه برد.

شش: "مردم گرسنه ایران در جستجوی نان هستند نه پان!" (پایان نقل قول).

باز هم پوپولیسم و عوامفریبی در این جمله شما موج میزند. در این بیان فرض نادرست شما از مبارزات ملی دمکراتیک خلقها این استکه آنها با هدف تحقق "پان ایسم" فعالیت میکنند و نه برای جاری شدن عدالت و با این تصور نادرست شما به اصطلاح کشف بزرگتان را با مردم در میان میگذارید که مردم "پان" نمیخواهند بلکه "نان" میخواهند!!

شما در هیچ موردی در این نوشته تان به حقوق اساسی خلقهای غیرفارس در ایران اشاره نکرده اید و تنها و تنها به تمسخر فعالین سیاسی ملتهای غیرفارس اکتفا کرده اید. اسمتان را هم تبریزی گذاشته اید که مثلا برای خودتان در بین ترکها اعتباری هم کسب کنید. اما خیانت به خلق خویش چیزی نیست که با شما عینیت بیابد. پیشترها نیز عناصری همواره در خدمت دشمن خلق ما بوده است.

مردم و در واقع وجدان بیدار آنها به دنبال جاری شدن عدالت در جامعه است. صرف داشتن نان کافی برای زیستن سعادتمندانه نیست. اغلب انسانها در طبقات مادون با تقلا هم که شده نان روزشان را درمی آورند. از نظر شما چون نان در میآورند، کافی ایست، چون نوشته اید که "مردم در جستجوی نان هستند"، اما فلاکت زندگی اجتماعی فشارهای روانی بسیار سنگینی را بر آنان تحمیل میکند. بنابراین بایستی این شعار را از این بررسی بدست داد که مردم بدنبال عدالت هستند که معاش و عدالت اقتصادی اصلی ترین عنصر آن عدالت است. جمعه, اکتبر 25, 2013 - 09:17

یونس شاملی

کامئنت آقای تبریزی در زیر منبع فوق:

دوست گرامی، یونس شاملی، ناهمسانی بزرگ دیدگاه من و شما در این است که شما ناسیونالیست هستید و من ناسیونالیست نیستم و گفتگوی من و شما در هر زمینه ای مانند زبان یا فدرالیسم و ..... تا صد سال دیگر به جائی نخواهد رسید! از این روی بهتر است شما نوشتار مرا درباره پنداری پلید و پلشت و دوزخی و اهریمنی و زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم بخوانید تا بدانید که من نه پان آریا هستم و نه پانفارس هستم و نه پیرو پان های دیگر http://iranglobal.info/node/16195

دوست گرامی، یونس شاملی، شما می گوئید: (آقای تبریزی که اسمت را گذاشته ای تبریزی ترک و شغلت را کرده ای دفاع از زبان فارسی، خود این کار اسمش کمپلکس است و تناقضی بسیار جدی را با خود به یدک می کشد )

دوست گرامی، من بارها و بارها نوشته ام که دیدگاه من درباره زبان ها دیدگاهی بی طرفانه است و زبان جز ابزاری برای پیوند میان انسان ها هیچ نیست و هرگز نباید مانند ناسیونالیست ها از زبان بتی ساخته و همه چیز را فدای آن کرد و این کردار انسان ها است که آنها را به خوب و بد بخشبندی می کند نه سخن گفتن به این زبان و آن زبان و آن چه که مردم یک سرزمین را خوشبخت یا بدبخت می کند رژیم است نه زبان! پس من کی و کجا مانند پان آریاهائی که در عالم هپروت سیر می کنند کارم دفاع از زبان فارسی است؟ زبان کاربردی هفتاد میلیون ایرانی هم اگر به جای زبان فارسی، زبان ترکی باشد برای من تفاوتی ندارد، سخن من این است که به جز پان نامه نویسان میلیاردرزاده ای که از بس خورده و نوشیده اند که از سیری دارند می ترکند کدام یک از مردم گرسنه ایران سفت و سخت از این زبان و آن زبان چسبیده است؟ و چرا من و یا دیگران نیرو و زمانی را که می توانیم برای کوبیدن رژیم آخوندهای مفت خور به کار ببریم باید برای پرداختن به زبان مادری و زبان پدری و زبان عمه ای و زبان خاله ای به کار گیریم؟ برای نمونه در ایران بهای نان در ۲۴ ساعت ده برابر شد و اکنون به پانزده برابر نیز رسیده است! و زمین لرزه نیز خانه های مردم بی نان مانده آذربایجان را با خاک یکسان کرد! اکنون اگر من به نزد مردمی که خانه هایشان با خاک یکسان شده است و نالان و گریان و دردمند و درمانده و گرسنه و تشنه و بی یار و یاور بر روی آوار و سنگ و کلوخ نشسته اند بروم و بگویم: ( .......... ای مردم وقت آن رسیده است که فریاد اعتراض از تحمیل زبان فارسی بر ملت های غیر فارس سخن به میان آید! .......... ) آن مردم به من چه می گویند؟ آیا آن مردم گرسنه که در جستجوی نان هستند نه در جستجوی پان برای من کف می زنند یا مرا سنگباران می کنند؟ یاد دادن و یاد گرفتن زبان بد نیست اما بت ساختن از زبان و همه چیز را رها کردن و سفت و سخت از زبان چسبیدن بد است و این کاری است که ناسیونالیست هائی که پیرو پان های رنگارنگ هستند انجام می دهند و سود آن نیز به رژیم آخوندی می رسد! سخن کوتاه، مردم گرسنه ایران در جستجوی نان هستند نه پان!

انتشار از:

• یونس شاملی





Friday, October 18, 2013

هوچیگریهای اخیر سایت "اخبار روز" سراسر دورغ و تحریف است

اخیرا سایت اخبار روز علیرغم رفتار مزورانهء تاکنونی خود، اینبار در هئیبت یک حزب سیاسی تمام عیارسیاسی ظاهر شده و طی بیانیه ایی ( در بخش یاداشت سیاسی، تحت عنوان دهان پرکن،  "هشدار «اخبار روز» نسبت به رودر رو قرار دادن مردم ایران")، با توسل به دروغ و تهمت علیه فعالین ملی و مدنی متعلق به ملیتهای غیرفارس در ایران، به نفرت پراکنی علیه آنان دست زده است. سایت "اخبار روز" و مسئول آن فواد تابان، در بازگشت آشکارا به سیاست خائنانه فداییان اکثریت، یعنی همسو با رفتار رژیم جمهوری اسلامی، به عملهء رژیم ارتجاع علیه خلقهای تحت ستم و فعالین و پیشروان آن تبدیل شده است.  
 
1-سایت "اخبار روز" در این بیانیه خود به دروغ مینویسد: "اخبار روز ... تریبون خود را در اختیار همه ی کسانی که علیه «ستم ملی» فعالیت می کرده اند گذاشته است." (تاکیدات از من است)
 تعداد قلمهایی که علیه ستم ملی مینویسند (بعلاوه خود من) و امروز از انتشار مطالب آنها در سایت اخبار روز جلوگیری میشود کم نیستند. این دروغی آشکار استکه "اخبار روز" مینویسد که تریبون خود را در اختیار "همه ی" کسانیکه علیه ستم ملی فعالیت میکنند قرار داده است. چندین مقاله خود من و در این اواخر همه نوشته های من امکان نشر در سایت "اخبار روز"را ندارند. حتی آخرین نوشته من که در پاسخ به یک نوشته در آن سایت بود نیز، اجازه نشر در "اخبار روز" نیافت.
 
سایت اخبار روز در این بیانیه فعالین سیاسی و مدنی متعلق به ملیتهای تحت ستم در ایران را مبلغ "دشمنی و جدایی بین مردم ایران" میخواند، بدون اینکه حتی یک فاکت، یک جمله از یک نوشته ایی را بعنوان سند حرفهایش بیان کند. حتی سخن نادرست یک یا دو فرد هم نمیتواند دلیل سیاه کردن یک جنبش سیاسی وسیع توسط "اخبار روز" گردد. این درحالیست که تفکرات فاشیستی در میان بعضی از احزاب جامعه فارس به عیان و آشکار بیان شده و حزب سومکا عملا تفکر هیتلری را در ایران نمایندگی میکند. اما آیا میتوان بخاطر برنامه یک حزب کل احزاب جامعه فارس را با همان اتهام به حاشیه راند؟ این شیوه نمونه برجستهء ایی از تخریب چهره فعالین و سیاسی مدنی ملیتهای غیرفارس و خاک پاشیدن به چشم مردم توسط سایت "اخبار روز" است.
 دروغ و تهمت بسیار بزرگ دیگر سایت "اخبار روز" در بیانیه مذکور فعالین سیاسی و مدنی متعلق به ملیتهای غیرفارس را متهم میکند که: "همه، جنایات حکومت اسلامی را که فارس و ترک و کرد و عرب نمی شناسد، به پای «فارس» می نویسند." (پایان نقل قول)
کجا و چه کسی چنین سخن نادرستی را برزبان رانده است معلوم نیست. چون فاکت و منبع این سخن در بیانیه ذکر نشده است. من اطمینان کامل دارم که این سخنان نه در بیان و یا قلم یک فعال سیاسی و مدنی متعلق به ملیتهای غیرفارس، بلکه در خیالات موهوم مسئولین سایت "اخبار روز" شکل و فرم پیدا کرده است. دهها جمله بی اساس و بی نشان در این بیانیه سایت "اخبار روز" مداما تکرار شده است بدون اینکه به منبع سخن اشاره ایی شده باشد.
 
3- سایت "اخبار روز" اما یک فاکت را، آنهم نه دقیق" برای اثبات مدعای خود آورده است. فاکت مذکور از قلم "اخبار روز" چنین جاری شده است: "در تظاهراتی که در بروکسل علیه اعدام های گسترده در خوزستان برپا شده است، بنابر گزارش ها، برخی سخنرانان «بر وحدت ملل غیرفارس در رویارویی با سیاست های لجام گسیخته دولت مرکزی ایران» تاکید کرده اند" (پایان نقل قول)
در این سخن (یا نقل قول)، به وحدت ملل غیرفارس و مقابله با سیاستهای دولت مرکزی ایران به درستی تاکید شده است. تاکید به "وحدت ملل غیرفارس" که به خاطر ستم ملی روا شده بر آنان اشتراک دارند، نه تنها چیز عجیبی نیست، بلکه تاکید درست و بسیار بجایی است. درست مثل اینست که ما دعوت به وحدت و اتحاد زنان را از سوی فعالین زن، به دشمنی با مردان تفسیر کنیم.  درست مثل این می ماند که فعالین اجتماعی که معلولین را برای رفع مشکلات اجتماعی شان به وحدت و اتحاد دعوت میکنند، این دعوت را دشمنی با انسانهای سالم تلقی کنیم. دعوت به وحدت ملیتهای غیرفارس در ایران و برای مبارزه با ستم ملی روا شده اقدامی بسیار درست است. این ستم در ایران بر خلق فارس روا نمیرود که در این وحدت از آن خلق نیز دعوت بعمل آید. این درست مثل آن می ماند که اجاره نشین ها برای مقابله با فشار صاحبخانه ها اجارنشین ها را به اتحاد عمل فرابخوانند و کسی مثل "اخبار روز" پیدا شود و بگوید چرا صاحبخانه ها را در این اتحاد دعوت نکرده اید! حالا نگاه کنیم به تفسیر خصمانه سایت "اخبار روز" از دعوت به وحدت ملیتهای غیرفارس در بروکسل.
 
"اخبار روز" در تفسیر نقل قول وحدت ملیتهای غیرفارس که فوق نقل شده، مینویسد: " این «اتحاد» همه به جز «فارس» ها فقط وقتی می تواند منطقی و عاقلانه باشد که «فارس»ها هم پیمان و همدست حکومت ایران تلقی شوند و اتحاد همه علیه «فارس» ها باشد."
 
آیا فکر نمی کنید نویسنده بیانیه "اخبار روز" با سخنان فوق، منطق عقل اش ضایعه گشته و پارانویای قوم پرستی اش چنین سخن بی منطق و مهملی را به قلم وی جاری ساخته است؟ اگر چنین تفسیری درست باشد، بایستی از دعوت به اتحاد زنان نیز دشمنی با مردان تلقی گردد. و یا دعوت  جامعه معلولین برای اتحاد، به دشمنی علیه انسانهای غیرمعلول به حساب آید! این است منطق دم بریده و ضدیت کور "اخبار روز" در برخورد با فعالین سیاسی و مدنی غیرفارس در ایران.
 قامت بیانیه سایت "اخبار روز" حتی به رئوس به اصطلاح "سیاست دمکراتیک" نیز مزین شده است. من با مروری کوتاه به رئوس این به اصطلاح سیاست دمکراتیک، ماهیت فکری و رفتاری سایت "اخبار روز" و مسئول آن آقای فواد تابان را برای خوانندگان بیشتر روشن میکنم.  
رئوس سیاست به اصطلاح دمکراتیک مد نظر "اخبار روز" و تفسیر من به دنبال هر بند از آن به قرار زیر است:
 بند اول: - "هدف مشترک و مقدم همه ایرانیان، شکستن استبداد و استقرار دموکراسی در کشور است. این امر ترک، کرد، فارس، عرب، ترکمن و بلوچ نمی شناسد. استقرار دموکراسی در کشور بزرگترین شانس و تنها راه حل دموکراتیک مساله ی ملی در ایران است،" (پایان نقل قول)
تفسیر: هدف مشترک و مقدماتی مردم ایران، شکستن استبداد سیاسی است. اما هدف تمامی خلقها در ایران استقرار دمکراسی نیست. فعالین سیاسی خلقهای غیرفارس اساس دمکراسی را راه حل دمکراتیک مسئله ملی در ایران نمیدانند. دلیل روشن این سخن بی حقوقی های باقی مانده در دمکراسی های شناخته شدهء جهان است. برپایی دمکراسی و اعاده حقوق ملی دو امر کاملا جداگانه از همدیگر هستند و عدم حل شدن مسئله ملی در دمکراسی هایی چون اسپانیا، کانادا، انگلیس، بلژیک و حتی فرانسه و دیگر کشورهای دمکرات جهان نشان از این مدعا دارد. در عین حال برای آگاهان روشن استکه مبارزه برای دمکراسی از آن ملتهایست که صاحب دولت هستند و برای دمکراتیزه کردن دولت حاکم به مبارزه دمکراتیک یا دمکراسی خواهی روی میاوردند. دولت ایران یک دولت تمام عیار فارسی است. بنابراین این تنها خلق فارس در ایران است که صاحب دولت است. و از آنجا که ماهیت این دولت استبدادی با ماهیت دینی است، مبارزه خلق فارس (و از جمله سایت فارسی اخبار روز و فواد تابان فارس) در برخورد با رژیم جمهوری اسلامی نیز مبارزه ایی دمکراتیک و برای برقراری دمکراسی است. اما هدف اولیه ملیتهای غیرفارس در ایران، تاسیس دولت در مناطق ملی خودشان (عملی شدن حق ملل در تعیین سرنوشت خود) است، چه در درون جغرافیای سیاسی ایران، اگر این فرصت را بیابند (آنچنانکه در عراق و یا کانادا و... این فرصت را یافتند) و یا در خارج از آن، اگر این فرصت به آنها داده نشود (آنچنانکه که در یوگسلاوی سابق این فرصت به ملل غیرصرب داده نشد). در شرایط کنونی، اما جنبش های ملی دمکراتیک خلقهای غیرفارس با تمامی توان از از جنبش دمکراسی خواهی در ایران حمایت میکنند. اما اگر "اخبار روز" هو وجنجالها برای گل آلود کردن فضا را کنار بگذارد، هدف اولیه ملیتهای غیرفارس ( که گفته میشود هفتاد درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند) در ایران شرکت در رفرم دادن به یک دولت فارسی نیست. این مسئولیت در حیطه جامعه فارس و به رهبری جنبش سیاسی آن جامعه  در ایران است. هدف اصلی خلقهای غیرفارس، برای شکل گیری برابری سیاسی در ایران، تاسیس دولت در مناطق ملی خودشان است. این استراتژی نه تنها عجیب نیست، بلکه بسیار هم دقیق و همچنان منطبق با قوانین بین المللی و منشور جهانی حقوق بشر است. حال اگر این استراتژی در چنته سایت "اخبار روز" و مسئول آن جایی نمی یابد، این مشکل ملیتهای غیرفارس نیست که برای ناآگاهی فواد تابان و یا آگاهانه خود را به ناآگاهی زدن ایشان، ملیتهای غیرفارس را از مسیری که در پیش گرفته اند باز بدارد.  
 سایت "اخبار روز" اگر پنبه ها را از گوشش بردارد، متوجه خواهد شده که با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشود و با دمکراسی دمکراسی گفتن، ایران به دمکراسی دست پیدا نخواهد کرد. مردم ایران یکبار در سال 57 هزینه گزافی برای آزادی و دمکراسی پرداخت کرده اند. تکرار دوبارهء این تجربه چیزی جز تکرار همان فاجعه نخواهد بود. دمکراسی اگر چه شانس واقعا بزرگی برای گشایش در جامعه ایران است، اما هیچ دولتی در ایران نمیتواند حقوق نزدیک به هفتاد درصد جامعه (ملیتهای غیرفارس) را سرکوب کند و به دمکراسی هم دست پیدا کند. دمکراسی در ایران چند ملیتی، بدون برابر حقوقی سیاسی میان ملیتهای ساکن در آن خواب و خیالی بیش نیست. فواد تابان با بیانیه به اصطلاح "دمکراسی طلبانهء!" خود، باز هم میخواهد مردم را به مسیری ببرد که اینبار نه دین پرستان با ابا و امامه، بلکه اینبار نژادپرستان آریاپرست با کت شلوار و کراوات مشکی هزینه های سنگین دیگری را برگرده مردم در ایران بگذارند.
 بند دوم: - "در ایران دموکراتیک، هر تصمیمی که ساکنین مناطق ملی در روندی دمکراتیک بگیرند و در مجامع برگزیده همه ایرانیان مورد تایید قرار بگیرد، باید مورد احترام باشد،" (پایان نقل قول)
تفسیر: فریب بزرگ این بند، همان فریب بزرگی است که دست اندرکاران "اخبار روز" برای ملیتهای غیرفارس بعد از جمهوری اسلامی در سرمیپرورانند. مینویسند "تصمیم ساکنین مناطق ملی" (یعنی مناطق آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان، ترکمن صحرا و...) "بایستی مورد تایید مجامع برگزیده همه ایرانیان" قرار بگیرد تا مورد احترام باشد! این بدان معنی است که ملیتها سرنوشت خود را در مناطق خودشان تعیین نکنند، بلکه مجمع کل ایرانیان برای ملیتهای مختلف و مناطق ملی آنها تصمیم بگیرند!؟ این بند با حقوق بین المللی و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و منشور جهانی حقوق بشر در تعارض کامل است. حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، این حق را به ملیتهای ساکن ایران و در مناطق ملی شان به آنها میدهد که خود راسا در مورد سرنوشت سیاسی خویش تصمیم بگیرند، نه اینکه فریب سایت "اخبار روز" را بخورند و مثلا برای سرنوشت مردم آذربایجان، مردم اصفهان و شیراز رای بدهند و یا برای سرنوشت کردستان، در کرمان و یزد رای بدهند! رسوایی دمکراسی نوع "اخبار روز" را هم با همین بند میتوان به نیکی نشان داد. فریبی به این بزرگی و در روز روشن! تازه اینها هنوز به قدرت سیاسی دست نیافته اند. فکر کنید اگر چنین اتفاقی بیافتد چه فاجعه ایی در انتظار ملتهای غیرفارس و کل مردم در ایران خواهد بود؟
بند سوم: - "مادام که نظر مردم مناطق ملی، در یک روند دمکراتیک مشخص نشده، هیچ حزب و گروهی نمی تواند نظر خود را نظر مردم آن مناطق تلقی کرده، خود را نماینده مردم آن منطقه بنامد،" (پایان نقل قول)
 
تفسیر: سایت "اخبار روز" دایهء مهربانتر از مادر شده و گویا از عالم غیب هم اصول نازل کرده باشد، چیزهایی میگوید در اوایل انقلاب ضدسلطنتی از زبان خمینی در افواه عامه مثالهایی چون "خیار سبز است" و یا "مینی بوس از اتوبوس کوچکتر است" در زبان مردم جاری بود. پرسش از سایت "اخبار روز" اینست که، کدامین حزب سیاسی خود را نماینده مردم و یا مناطق ملی خوانده است که شما چنین بندی را به بیانیه کذایی خودتان اضافه کرده اید؟ هم مان میدانیم که چنین چیزی از سوی هیچ حزب و گروهی در مناطق ملی بیان نشده است. آوردن این بند تنها به خاطر لجن پراکنی وتخریب احزاب سیاسی و فعالین مدنی متعلق به ملیتهای ساکن در آن است. اما یک پرسش از فواد تابان مسئول "اخبار روز" جایش خالی است و آن اینکه، این درست که  "احزاب سیاسی" حق ندارند خود را نماینده مردم بدانند، اما آیا "اخبار روز" از کجا این حق را یافته است که خود را نماینده مردم بداند و فتوا بدهد که "احزاب سیاسی" این حق را دارند و یا آن حق را ندارند؟ پرسش من به فواد تابان اینست که؛ شما به عنوان یک فارس، (خودتان در برنامه تلویزیون نوروز به آن اذعان کرده اید) چگونه و با کدامین اختیارات حقوقی و یا سیاسی و... به خودتان این اجازه میدهید که برای احزاب سیاسی ملیتهای غیرفارس تعیین تکلیف کنید؟  من مطمئنم که کسی در میان ملیتهای غیرفارس در ایران سخنان مفت عمله های استعمار داخلی و اسبتداد سیاسی را هرگز جدی نمیگیرند. اما شما هم حد خودتان را خودتان رعایت کنید و به مداخله در جامعه غیرفارس پایان دهید.
در عین حال بد نیست، این آگاهی را هم به مسئول "اخبار روز" بدهیم که که بالاخره سرنوشت سیاسی هر جامعه ایی را احزاب سیاسی آن جامعه تعیین میکنند. بنابراین سرنوشت جامعه آذربایجان نیز بدست احزاب سیاسی ترک و سرنوشت کردستان نیز به دست احزاب سیاسی کرد، و سرنوشت بلوچستان نیز به دست احزاب سیاسی بلوچ و ... ورق خواهد خورد. چه بخواهید و چه نخواهید. این بند از سیاست به اصطلاح دمکراتیک شما، تنها  و تنها از نفرت شما نسبت به احزاب متعلق به خلقهای غیرفارس در ایران حکایت میکند. وگرنه هر کسی میداند که احزاب سیاسی هر جامعه ایی در سرنوشت سیاسی آن جامعه نقش اساسی دارند. همچنانکه احزاب سیاسی جامعه فارس در فارسستان و ایران نیز چنین نقشی بازی میکنند.
بند چهارم: - "ما جانبدار حل و فصل مسایل کشور از جمله رفع تبعیض علیه اقوام و ساکنان مناطق پیرامونی با تکیه بر روش های مسالمت آمیز، عدم تمرکز تا جایی که در تقابل با الزامات توسعه پایدار و همه جانبه قرار نگیرد ، اعمال تبعیض مثبت به سود مناطق پیرامونی، تامین حداکثر همبستگی میان اقوام چند پاره ای که پاره ای از آن ها ساکن ایران هستند، می باشیم. " (پایان نقل قول)(تاکیدات از من است)
تفسیر: "اخبار روز" و هر گروه سیاسی متعلق به جامعه فارس میتواند برای حل و فصل مسائل سیاسی روش خاص خویش را درپیش بگیرد. روش مسالمت آمیز شما، ربطی به حقوق برابر خلقهای ساکن در ایران را ندارد. قرار نیست چون شما با روش مسالمت آمیز در مبارزه دارید، خلقهای غیرفارس زیر مهمیز سیاستهای شما قرار بگیرند. خلقهای غیرفارس نیز روشهای سیاسی خاص خودشان را دارند. شگرد و شیوه مبارزه جنبش سیاسی خلق ترک در آذربایجان جنوبی نیز، مسالمت آمیز است.
اما جمله میانی این بند، رسوایی آشکار سایت "اخبار روز" و مسئول آن را برملا میکند، آنجا که مینویسد: "عدم تمرکز تا جایی که در تقابل با الزامات توسعه پایدار و همه جانبه قرار نگیرد" (پایان نقل قول). به عبارت دیگر، مرز عدم تمرکز سیاسی در ایران را، نه حقوق مستتر در حقوق بین المللی و یا کنوانسیونهای منشوجهانی حقوق بشر، بلکه قانون من درآوردی "توسعه پایدار و همه جانبه" "آقای فواد تابان" تعیین میکند. گویا آقای تابان از همین حالا میدانند که مرز "توسعه پایدار و همه جانبه" از کجا میگذرد! عجب خیالاتی این آقایان در سرمی پرورانند. در یکی از شهرهای فارس یا فارسستان خواهند نشست و مرزهای "عدم تمرکز" در آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان و ترکمن صحرا و... را تعیین خواهند کرد! گاهی از این اظهار نظرها انسان در حیرت میشود. این آقایان کسانی هستند که چند دهه در کشورهای اروپایی زندگی کرده اند و حداقل چند و چون گردش سیاست در این کشورها را دیده اند. اما گویا انگار نه انگار که دیده اند!
بند پنجم: - "ساکنین ایران با صدها رشته پیدا و پنهان با هم در پیوند قرار دارند و "ملت ایران" واقعیتی است انکارناپذیر. آن بخش از روشنفکران و نیروهای سیاسی سراسری که تنوع ملی-قومی کشور را نادیده می گیرند و حتی در رد ضرورت آموزش به زبان مادری، صدها صفحه را سیاه می کنند، نقشی مخرب در حفظ و تقویت وحدت همه ایرانیان بازی می کنند و با همنوایی با خاک پرستان افراطی، آب در آسیاب ماجراجویان و عوام فریبانی می ریزند که تحت پوشش مقابله با ستم ملی، مردم ایران را به اعمال خشونت علیه یکدیگر تحریک و تشویق می کنند و در جلب حمایت جنگ طلبان افراطی در کشور های دیگر، سر از پا نمی شناسند."
تفسیر: بایستی به "اخبار روز" و آقای تابان بگویم که، ملتی بنام ایران وجود ندارد. آنچه که امروز ملت ایران خوانده میشود، همان دولت-ملت سیاسی حاکم بر کشور ایران است. دیروز دولت- ملت یوگسلاوی و دولت- ملت اتحاد شوروی هم وجود داشت. رومانتیزه کردن ملت ایران، دردی را دوا نمیکند. اتفاقا درد اساسی در ماهیت همان "ملت ایران" است. تاکنون در این هشتاد و اندی سال، همین مفهوم "ملت ایران" که اسم مستعار "ملت فارس" است، بعنوان بزرگترین ابزار سرکوب علیه ملیتهای غیرفارس در ایران مورد استفاده قرار گرفته است. در عین حال بعد از هشتاد و اندی سال توهین، تحقیر و تبعیض علیه ملیتهای غیرفارس، دیگر چیز آن پیوندها که آقای تابان در ذهنشان دارند، باقی نمانده است. اگر واقعا "سایت اخبار روز" و همفکران آن میخواهند پیوندی را شکل دهند، قبل از هر کسی، بایستی جامعه سیاسی فارس در ایران از خود مایع بگذارند و نشان دهند که مثل پیشینیانیشان نمی اندیشند و مثل آنان عمل نمیکنند. اما بیانیه "اخبار روز" که میتوان آن را بیانیه نفرت علیه فعالین سیاسی و مدنی ملیتهای غیرفارس نام گذاشت، تمامی این سخنان فریبنده فواد تابان را پنبه میکند. همچنانکه عنوان کردم "ملت ایران" که شما امروز از آن سخن میگویید، اسم مستعار "ملت فارس" است، که بوسیله دولتها شاه و شیخ از سویی و عناصری مثل فواد تابان از سوی دیگر به زنجیر اسارت خلقهای غیرفارس و به ابزار استحمار، استبداد و استعمار داخلی در ایران تبدیل شده است. دولت- ملت ایران زمانی میتواند برای ملیتهای ساکن ایران اعتباری داشته باشد که بجای دولت تک ملتی (فارسی) امروز به یک دولت چند ملیتی (ترک، فارس، کرد، بلوچ، عرب و ...) تبدیل گردد، درست مثل دولت سوئیس، مثل دولت کانادا، مثل دولت عراق و... ولاغیر. وگرنه رومانیزه کردن مفهوم "ملت ایران" بدون یک چالش جدی در تغییر ماهیت آن چیزی جز حفظ زنجیرهای اسارت ملتهای غیرفارس در ایران نیست و نخواهد بود.
نتیجه اینکه؛ تبلیغات مسموم علیه حقوق ملیتهای غیرفارس و فعالین سیاسی ومدنی آنها هیچ کمکی به حل مسئله ملی در ایران نمیکند. تحریف کردن مسئله ملی و مبارزه علیه ستم ملی  و تقلیل آن به مفاهیم بغایت نادرستی چون دعوای فارس و ترک، دعوای کرد و فارس و غیره نیز، نه تنها هیچ کمکی به حل مسئله نمیکند، بلکه مناسبات سیاسی را بیش از پیش مغشوش و بحرانی میکند. استفاده از مفاهیم چون "دولت فارسی"، "استعمار داخلی"، "شونیسم فارس" و... اصلا و ابدا ربطی به خلق فارس و حقوق این ملت در ایران ندارد. این مفاهیم بیانگر واقعیت های عینی در ساختار و رفتار سیاسی دولتهای حاکم وعمله های آن در هشتاد و اندی سال گذشته است. خلق فارس در ایران نیز قربانی استبداد سیاسی در این کشور است. بنابراین تحریف مبارزه خلقهای برای حقوق برابر سیاسی و منعکس کردن آن به مثابه دعوای گروههای ملی که در بیانیه "اخبار روز"، حرکتی مرتجعانه برای انحراف اذهان عمومی از مبارزه ملی، مترقی و دمکراتیک آن خلقهاست.
ما در مبارزه خلق فارس علیه استبداد سیاسی دینی حاکم بر ایران خود را در کنار آن خلق می بینیم و انتظار داریم که پیشروان سیاسی این خلق نیز اهمیت و وزن مبارزه ملتهای ما علیه استعمار داخلی را نیک بدانند و در این مبارزه اگر کمکی نمیکنند، حداقل مانع تراشی نکنند. این همیاری مطمئن ترین پل برقراری یک ارتباط سالم میان این ملتهاست. تبلغ و ترویج دشمنی میان خلقها حرکتی بغایت ناهنجار و ارتجاعی است. بنابراین پیشروان سیاسی جامعه فارس در ایران بایستی پیشداوریهای موهوم خود را در خصوص جنبش های ملی دمکراتیک ملیتهای غیرفارس کنار بگذارند و حقوق ملی آنها و بویژه حق تعیین سرنوشت ملی آنان را به رسمیت بشناسند و راه را برای همکاریها و احیانا اتحادهای آتی هموار سازند.
20133-03-12
    یونس شاملی
 
 
 
 

Tuesday, October 15, 2013

نامه سرگشاده جمعی از فعالان فرهنگی درباره‌‌ی سخنان اخیر رئیس فرهنگستان هنر ایران در اهانت به ترکان

در اعتراض به سخنان علی معلم دامغانی که در آن آشکارا بر ترکان آذربایجانی اهانت شده است متن نامه زیر از طرف فعالان داخل خطاب به رئیس جمهور ایران برای امضا تهیه و در لینک زیر قرار داده شده است.
 رئیس جمهور محترم، جناب آقای روحانی!
اخیرا آقای علی معلم دامغانی با انتشار متنی در دنیای مجازی، آشکارا بر ترکان آذربایجانی که بخش بزرگی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند تاخته است. ما گمان نمی‌کنیم این توهین نوعی لغزش زبانی و یا سهوالقلم بوده باشد. زیرا وی در مقدمه‌ای مبسوط نوعی نبرد خیالی در مزرهای حکومت ساسانی 1500 سال پیش به راه انداخته، و از روزنه‌ی غمیاد گذشته، هویت و زبان امروزین ما را به سخره گرفته است. پیداست که گفتمان رضاخانی مبنی بر تقابل ایران اهورایی و توران اهریمنی همچنان تبعیض قومی را در نهاد ناآرام کسانی چون آقای معلم بازتولید می‌کند.

جناب آقای روحانی!
اگر پیش از این حق خدشه‌ناپذیر انسانها در انتخاب سبک دلخواه زندگی و تحصیل به زبان مادری به رسمیت شناخته شده بود، آقای معلم جرئت جولان کشورگشایانه‌‌ از ختن و خوارزم تا قفقاز و عراق عرب نمی‌یافت. اگرعنایتی جدی به اعتراض‌های پیشین ما در خصوص جلوگیری از چنین هتک‌هایی می‌شد، آقای معلم اینک چنین فراغ‌بال و آسوده‌خاطر ناروا سخن نمی‌گفت. چون وی نیک می‌داند که توهین‌کنندگان به هویت‌هایی که از یکسان‌سازی آهنین رضاخانی جان به در برده‌اند،‌ پیوسته پاداش و تشویق دیده‌اند و مروجان بازگشت به خویشتن و احیاگران زبان مادری مستوجب داغ و درفش و زندان گشته‌اند. نمونه‌ها اندک نیستند، از محمد بی‌ریای مظلوم بگیرید تا سعید متین پور محبوس که اینک بندی اوین است.
پیداست که آقای معلم دامغانی صرفا یک شخص نیست و به سبب تکیه‌زنی بر ریاست نهاد دولتی فرهنگستان هنر، سخنش می‌تواند در قوام نوعی سیاست فرهنگی که برسازنده‌ی نظام تولید معنا برمحور زبانی خاص است، موثر واقع شود. به عبارت دیگر، نهادی که باید خانه هنر همه اقوام باشد، با احتکار حقانیت و حق حیات در انبان یک فرهنگ، می‌تواند به بیگانه‌سازی و کافرپنداری و در نتیجه ندای شوم نابودی دیگری دامن زند. به علاوه، کردار ویرانگر و گفتار ذات‌انگارانه‌ی آقای معلم در عین آنکه با گرایش اعتدالی دولت تدبیر و امید همخوان نیست، حامل نقض حقوق شهروندی ما ترکان و به موجب قانون مستوجب عقوبت است.
علیهذا ما امضا کنندگان این نامه به عنوان بخشی از فعالان سیاسی و فرهنگی خواهان عزل وی و عذرخواهی‌اش از ساحت مردم شریف این خطه هستیم. همچنین فرصت را مغتنم شمرده ‌آزادی کسانی را که به سبب اعتراض به چنین توهین‌هایی دربند و زندان هستند، طلب می‌کنیم. چراکه به گمان ما به آن اندازه‌ای که زندانیان اصلاح‌طلب در معرض دید رسانه‌های مرکزگرا قرارگرفته‌اند، زندانیان هویت‌طلب در محاق نسیان افتاده‌اند.
_______________
رونوشت به:
ــ دفتر رهبری؛
ــ ریاست قوه قضائیه؛
ــ ریاست مجلس؛
ــ فرهنگستان هنر
 
2013-10-11 18:59:02


Thursday, October 3, 2013

نقدی بر مقاله نوشین احمدی خراسانی درباره زنان غیرفارس

ژاله تبریزی

 چندی پیش مقاله ای تحت عنوان «جنبش های قومیتی و مطالبات زنان»[1] به قلم نوشین احمدی خراسانی در سایت «مدرسه فمینیستی» چاپ شد که خانم خراسانی می خواهد در آن مقاله رابطه فعالین زنان مرکز گرا را با فعالین زنان غیر فارس تبیین و فرموله کند که کاری است ضروری و باید از خانم احمدی خراسانی تشکر کرد که شجاعت بخرج داده و گفتگو درباره یکی از مهمترین مسائل اجتماعی را شروع کرده است اما متاسفانه در مقاله ایشان از ادبیات و اصطلاحاتی استفاده شده است که اصل مساله را تحت الشعاع قرار می دهند.

 گفتنی است که رشد جنبش های ملی درایران  در دهه های اخیر که ناشی از گسترش شهر نشینی و بالا رفتن آگاهی ملی از یک طرف و تشدید ستم ملی توسط حکومت مرکزی از طرف دیگر است بسیاری از گروههای مرکزگرا را که خیال می کردند همه چیزاز تهران هدایت خواهد شد، نگران ساخته بویژه که جداشدن غیر فارس ها از تشکل های سراسری وایجاد تشکل های مستقل ملی بعضی ها را عصبانی کرده وبه چاره اندیشی واداشته است.
 من با همه ارزش واحترامی که به فعالین زنان داخل کشور دارم و با درک شرایط سختی که فعالین جنبش های اجتماعی در داخل کشور دارند وهمچنین با توجه به تاثیری که نوشته خانم نوشین احمدی خراسانی می تواند روی افراد بی خبر از موضوع داشته باشد یادآوری چند نکته مهم درباره مقاله ایشان را ضروری می دانم تااشکالات مواضع خانم خراسانی هم برای خودشان و هم برای دیگران آشکار شود و درصورت تمایل به بازبینی نظریات خود بپردازند.

 روشن است که خانم احمدی خراسانی حق دارد هر طور که دلش بخواهد فکر کند و اظهارنظر نماید و من البته با حرفی که ایشان می زنند مخالفم اما بقول ولتر تا پای جان ایستاده ام که ایشان بتوانند حرف خود را بزنند ولی خشونت کلامی در تمام جملات نوشته اش موج می زند که قومیت نامیدن ملل غیر فارس ساکن درایران وخرده فرهنگ گفتن به فرهنگ ملی آنان، جدائی طلب خطاب کردن به استقلال طلبان ملی، عدم تحمل اندیشه های دیگر و زیر پا گذاشتن پرنسیپ های دموکراسی با بکار بردن کلمات تحقیرآمیز نمونه هائی از خشونت کلامی ایشان است.

 نداشتن تولرانس و درک نادرست از دموکراسی و آزادی عقیده و رواج خشونت که مصداق بارز آن تحقیرغیر فارس ها باساختن جوک های توهین آمیز می باشد، در ایران چنان رایج شده است که حتی مدعیان آزادیخواهی و برابری طلبی  نیز وقتی به مهمترین گسل اجتماعی ایران یعنی گسل مرکز و پیرامون و افزایش نیروی گریز از مرکز برخورد می کنند متاسفانه تا حد یک مدافع آپارتاید سقوط می کنند و از تمامیت ارضی و زبان فارسی تابو می سازند و باین ترتیب حقوق ملی و حقوق فرهنگی غیر فارس ها را انکار می نمایند. نباید از یاد برد که در دوران ما دولتهای توتالیتر با کنترل کامل رسانه ها عملا فرهنگ جامعه را کنترل و هدایت می کنند و آنگونه که برای بقای حاکمیت خود مفید تشخیص می دهند فرهنگ سازی کرده واز طریق سیستم آموزشی، فرهنگ عدم تحمل مخالف را به جامعه تلقین می کنند و چنین است که این دولت ها  کشورشان را اداره نمی کنند بلکه آنرا کنترل می کنند.

خانم نوشین احمدی خراسانی پیشگامی زنان غیر فارس را درمبارزه برای برابر حقوقی زنان با مردان بعنوان یک واقعیت می پذیرند و می خواهند ازاین پتانسیل واقعی برای ارتقاء جنبش زنان مرکز گرا (که ایشان آنرا جنبش زنان ایران می نامند) استفاده بکنند ولی بین آنان تمایز قا ئل می شوند و  درنظر نمی گیرند که درزندگی روزمره یک زن غیر فارس هویت جنسیتی با هویت ملی برهم منطبق شده است و زنان مبارز غیرفارس نمی توانند یکی از این دو هویت را فدای دیگری بکنند. برای من آذربایجانی که با معیارهای جهانی دموکراسی از نزدیک آشنا هستم و منشور جهانی حقوق بشر را مبنای فعالیت مدنی خود قرارداده ام دفاع ازهویت ملی ام همراه با دفاع از برابری و دموکراسی مهمترین انگیزهای مبارزاتی ام  می باشند و من تنها نیستم. بدینجهت تازمانی که زنان مرکزگرا هویت ملی زنان غیر فارس را برسمیت نشناسند نمی توانند آنان را تنها با طرح مسائل جنسیتی شان به جنبش زنان مرگز گرا نزدیک کنند.
در جنبش زنان طی دهه ها زنان غیرفارس در میان زنان مرکز گرا مستحیل و هویت باخته بودند و مطلقا به خواسته های فرهنگی و ملی آنان توجه نمی شد. در جلسات و گردهمائی های زنان از ستم ملی، از ستم فرهنگی و اقتصادی و سرکوبی در مناطق غیرفارس و از عقب نگاهداشتن برنامه ریزی شده ملل غیر فارس نه تنها صحبت نمی شد بلکه طرح این مسائل را تضعیف جنبش سراسری و بخطر انداختن تمامیت ارضی تلقی می کردند.
در این جلسات از قتل های ناموسی در خوزستان، خودسوزی زنان درکردستان، از سنگسار زنان در آذربایجان و... صحبت می شد بدون اینکه به تبعیض اقتصادی و فرهنگی در آن مناطق پرداخته شود و توضیح داده شود که عقب ماندگی مناطق ملی ناشی از سیاستی است که از نظر جامعه شناسی «استعمار داخلی» نامیده می شود. از کودکان خیابانی و ترک تحصیل کودکان بحث می شد بدون اشاره به هویت اتنیک این کودکان که عموما کودکان خانواده های مهاجر از مناطق غیرفارس به تهران هستند و الی آخر تا اینکه بخشی از زنان غیر فارس به این نتیجه رسیدند که باید مسائل خود را در دفاع از زبان مادری خود و از موضع هویت ملی خودشان پیگیری بکنند واین مستلزم فاصله گرفتن از مرکزگرا ها بود. خانم احمدی خراسانی در جستجوی راههای ارتباطی با آنهاست اما ظاهرا در محیطی که خانم خراسانی فعالیت دارند اوضاع خیلی آشفته است و شبح جدائی و جدائی طلب بالای سر همه پرواز می کند زیرا خانم خراسانی مجبور شده زنان مرکزگرا را که آنان را «غیر قومیتی» می نامند، نصیحت بکنند که به زنان «قومیتی» نزدیک بشوند و بین جدائی طلب ها و برابری خواهان فرق بگذارند و همه را با چوب جدائی طلبی نرانند.
سیاستی را که خانم احمدی خراسانی دررابطه با زنان غیر فارس به همفکرانش توصیه می کند تازگی ندارد. این خط فکری از سیاست شکست خورده گروههای سیاسی سراسری بعاریت گرفته شده است. این گروهها «کمیسیون مساله ملی» تشکیل می دهند که در اصل نه برای حل مساله ملی و برابر حقوق کردن غیر فارس ها با فارس ها بلکه دقیقا برای استفاده از نارضایتی های موجود در میان ملل غیر فارس و کانالیزه کردن آن نارضایتی ها در خدمت حکومت مرکزی وتلویحا فارس می باشد. البته بجای کلمه فارس از کلمه ایران استفاده می کنند زیرا بطور طبیعی فارس رابرابر با ایران می دانند.

برابر دانستن ایران با فارس چنان عادی شده است که سالهاست فریاد تاجیک ها و افغانها را بلند کرده که چرا ایرانیان شعرای فارسی گوی را ایرانی می نامند.

 در اینجا مشکلی که مرکز گرا ها دارند به تعریف ایران وایرانیت بر می گردد. کشوری که از سال 1936 به بعد رسما در دنیاایران نام گرفته باقی مانده امپراطوری صفوی است وعلیرغم اینکه کشورهای متعددی از شمال و جنوب وشرق و غرب این امپراطوری جداشده اند اما ساختار امپراطوری آن همچنان باقی مانده است و می دانیم که همه امپراطوری ها از ملت های مختلف تشکیل می شوند. با روی کارآمدن رضا شاه درسال 1925 بخاطر منافعی که جهان خواران آنروز داشتند همین باقی مانده امپراطوری صفوی، دولت - ملت جدید نامیده شد و با رسمی شدن زبان فارسی، زبان اکثریت ساکنان این جغرافیا قدغن و مورد ستم واقع گردید. ازآن تاریخ ممالک محروسه قبلی به ایران آریائی تبدیل گردید و پان ایرانیسم بعنوان ایدئولوژی این دولت – ملت برگزیده شد و سیستم آموزشی وسیله رواج آن ایدئولوژی گردید بطوری که هر دانش آموزی اگرمطالعاتی غیرازمتون درسی نداشته باشد، با گرفتن دیپلم متوسطه ذهنیت پان ایرانیستی پیدا می کند، امری که همه شاهد آن هستیم.
این دولت – ملت سازی مصنوعی ازبقایای یک امپراطوری نتوانست یک هویت واقعی برای ایران وایرانی تولید کند و حفظ این دولت – ملت تا به امروز تنها با زورسرنیزه وسرکوب غیر فارس ها عملی شده است.
 پان ایرانیسم که ایدئولوژی رژیم قبلی بود هرگز از دایره فارس ستایان و آسیمیله شده ها در فرهنگ فارسی فراتر نرفت و پس از انقلاب مشکل دوچندان گردید. کافی است پا را از ایران بیرون بگذارید تا ببینید که ایرانیان خود را چطور معرفی می کنند: عده ای خود را «پرس» معرفی می کنند، آذربایجانی ها خود را ترک آذربایجانی، کردها خودشان را کرد، عربها خود را عرب، بلوچ ها خود را بلوچ و ترکمن ها خودرا ترکمن معرفی می کنند.
خانم نوشین احمدی خراسانی متوجه این بحران هویت و درهم گوئی ناشی ازآن نیست بدینجهت زنان را به قومیتی وغیر قومیتی تقسیم می کند ولی توضیح نمی دهد چرا هشت میلیون نفر آذربایجانی درشمال رودخانه ارس بعنوان «ملت» برسمیت شناخته می شوند و عضو رسمی سازمان ملل متحد هستند ولی سی میلیون نفرازهمین آذربایجانی ها درجنوب رودخانه ارس با همان زبان، تاریخ وفرهنگ « قوم» خطاب می شوند؟
 حکومتکران آگاهانه از اصطلاح «قوم» درباره ملل غیر فارس ساکن در ایران استفاده می کنند زیرا اگر ازکلمه «ملت» استفاده بکنند باید «حق تعیین سرنوشت ملل بدست خودشان» را که از اصول حقوق بین الملل است برسمیت بشناسند و چون حاضر نیستند این حق طبیعی را برسمیت بشناسند لذا کلمه تحقیر آمیز «قوم» را بکار می برند که زندگی ماقبل شهرنشینی را تداعی می کند و توضیح نمی دهند که در کجای دنیا قوم سی میلیون نفری وجود دارد و چرا آذربایجانی ها که از قرن نوزدهم تجدد و سیستم آموزشی مدرن رابه ایران آورده اند اکنون از تحصیل بزبان مادری خود محروم هستند و در قرن بیست یکم «قوم» نامیده می شوند؟
جوهر کلام خانم نوشین احمدی خراسانی درمقاله اش بصورت جملات زیر بیان می شود:
 «...اما مسئله ای که در این میان وجود دارد آن است که جنبش برابری خواهانه زنان در ایران معاصر، علاوه بر جنبش های برابری خواهانه و مدنی قومیتی، زبانی و... با نوع دیگری ازجنبش قومیتی روبروست که خود را در چارچوب «جدائی طلبی» تعریف می کنند. طبعاَ هدفی که جنبش های جدایی طلبانه قومیتی، اعلام کرده اند معطوف به «برابری و تبعیض زدایی از قانون» نیست بلکه خواهان برپایی و تشکیل کشور دیگری حول قومیت واحد هستند. بی شک این نوع جنبش های جدایی طلب قومیتی در نهایت نمی توانند فصل مشترکی با جنبش برابری خواهانه زنان بیایند و از همین رو جنبش زنان در ایران ناگزیر است که میان دورویکرد «جدایی طلبانه» و« برابری خواهانه» قومیتی (که درسال های اخیر در میان اقلیت های مذهبی و قومیتی هم به شدت فعال شده) تمایز قائل شود و هم پیمانان خود را در میان جنبش های قومیتی زنان که قائل به برابری هستند شناسایی کند. اما متأسفانه گاه می بینیم که بخشی از فعالان جنبش زنان، هیچ تفاوتی میان این دو رویکرد قائل نمی شوند و بسیار پیش می آید که همه این جنبش ها را به یک چوب می رانند: با چوب «جدایی طلبی». روشن است که حاصل این نگاه تعمیم گرا و غیرمسئولانه چیزی نیست به جزناتوانی در ایجاد ارتباط با حرکت های حق خواهانه ی اقوام ایرانی، و بد فهمی از ماهیت جامعه چند فرهنگی ایران....»
متأسفانه خانم احمدی خراسانی در پاراگرافی که نقل شد درنقش یک رهبر حزبی ظاهر می شود و نه درنقش فعال برابر حقوقی زنان و با طرد زنانی که آنان را جدائی طلب می نامد عملا زنان را به خودی وغیر خودی تقسیم می کند و در پی ارتباط وجذب زنانی است که اندیشه سیاسی مشابه خانم خراسانی دارند یعنی نوعی عضوگیری حزبی  و ایدئولوژیک واین نقض آشکاراصول و معیارهای تشکل های مدنی است که داشتن دیدگاه سیاسی مستقل راحق هرفرد وجزئی از حقوق انسانی واولیه افراد میداند. مقصود  من در اینجا دفاع از این یا آن تفکر نیست بلکه نشان دادن تفکر طرد گرائی است که حقیقت را درانحصار خود می داند و مثل احزاب سیاسی، سیاست اتحاد و ائتلاف مشروط تعیین می کند.  اشکالات متدیک جدی نیز درمقاله خانم نوشین احمدی خراسانی وجود دارد مثلا خانم خراسانی زنان غیر فارس را به جدائی طلب و برابری خواه تقسیم می کند و جدائی طلب ها را طرد می کند. این نوع برخورد مکانیکی وساده کردن مساله به دورانداختن بچه با آب تشتی که بچه در آن شسته شده است شباهت دارد زیرا با این متد نه تنها نمی توان نیرو جذب کرد بلکه ارتباطات اندک موجود زنان فارس با زنان غیر فارس نیز که طیف گسترده ای را تشکیل می دهند  قطع می شود.
 
 
زنان غیر فارس دارای گرایشات سیاسی وایئولوک متعددی هستند و درعین حال همگی معتقد به فعالیت مدنی و دموکراتیک می باشند این زنان ضمن مبارزه برای برابرحقوقی زنان با مردان، برای حل مساله ملی راه حل های بسیار متفاوتی را مطرح می کنند. بطور خلاصه می توان گفت کلیه زنانی که به شکلی برای حقوق ملی و یا بخشی از حقوق ملی خود مبارزه می کنند «زنان هویت طلب» نامیده می شوند درمیان هویت طلبان اعم از زن یا مرد کسانی هستند که معتقدند اگر اصول 15، 19 و 48 قانون اساسی فعلی بدرستی اجرا شود مساله ملی در ایران حل می شود. عده ای هستند که صرفا روی مساله زبان و فرهنگ تاکید دارند و معتقدند اگرآموزش به زبان مادری انجام بگیرد مسائل حل می گردد اما اکثریت کسانی که صاحب نظر درمساله ملی هستند معتقدند که مساله ملی تنها با بدست آوردن «حق تعیین سرنوشت ملی» قابل حل است و حتی دموکراسی نیز قادر نیست مساله ملی را حل کند زیرا اگر دموکراسی مساله ملی راحل می کرد می بایست مساله ایرلند را در بریتانیا، که زادگاه دموکراسی است، حل بکند و یا دموکراسی فرانسه نتوانسته است مساله ملی کرس را حل کند و نمونه های دیگری از این نوع در کشورهای اروپائی زیاد است.
 باید دانست که موضوع مساله ملی، رهائی (امانسیپاسیون) است و نه دموکراسی و کسانی که می گویند باید دموکراسی برقرار شود تا مساله ملی حل گردد موضوع را وارونه مطرح می کنند زیرا ملت سازی و دولت سازی مقدم برایجاد سیتم حکومتی دموکراتیک است و بدون حل مساله ملی نمی توان ازدموکراسی درکشورهای کثیرالملله حرف زد. حل مساله ملی مقدمه دموکراتیزاسیون جامعه است نه حاصل آن. سوسیالیسم طی هفتاد سال دراتحاد شوروی نتوانست مساله ملی را حل کند و با انحلال اتحاد شوروی، ناسیونالیسم درکشورهای تازه استقلال یافته  باردیگر با قدرت بمیدان آمد.
بلحاظ تئوریک مساله ملی شباهت زیادی به مساله زنان دارد موضوع مساله زنان نیز امانسیپاسیون است. تازمانی که زنها در یک جامعه رهائی پیدا نکنند، نمی توان ازآزادی و دموکراسی واقعی درآن جامعه حرف زد وحق طلاق درمساله زنان نیزدرست مانند حق تعیین سرنوشت درمساله ملی است.
 طرفداران حق تعیین سرنوشت در میان فعالین ملی اشکال مختلفی را برای حل مساله ملی پیشنهاد می کنند عده ای طرفدار «خود مختاری» عده ای دیگر طرفدار «خودگردانی» بسیاری طرفدارفدرالیسم اتنیک و عده ای نیز طرفدار فدرالیسم استانی هستند. طرفداران کنفدرالیسم نظیر سوئیس هم زیاد است.
 بخش رادیکال طرفداران حق تعیین سرنوشت از استقلال ملی دفاع می کنند. این عده معتقدند که در ایران نژاد پرستی و استعمار داخلی وجود دارد و تبعیض درحق ملل غیر فارس طی نودسال گذشته در مغز طبقه حاکمه مرکزگرا چنان رسوخ کرده است که حاضر نیستند حتی به تعهدات بین المللی خود که درسازمان ملل متحد قبول کرده و زیر آن تعهدات امضاء گذاشته اند، عمل بکنند       لذاتنها با استقلا ل ملی می توان از این تبعیض ها خلاص شد.
 لازم به تذکراست که درمیان فعالین ملل غیرفارس درایران، جدائی طلب وجود ندارد بلکه استقلال طلب وجود دارد. تجزیه طلبی در تقابل با تمامیت ارضی قرار دارد.کسانی که اصطلاح تجزیه را بکار می برند تمامیت ارضی را ازلی و ابدی فرض می کنند درصورتیکه مرزها درطول تاریخ بوجود آمده اند تا تغییربکنند.
 در ایران تجزیه طلبی طبق قانون جرم است درحالی که استقلال طلبی در قوانین بین المللی، یک خواست مشروع و حق است. لذا وقتی کسی تجزیه طلب معرفی می شود عملا همچون یک مجرم درنظر گرفته می شود.
 ازطرف دیگر گرایشات سیاسی گوناگون درجنبش های ملی، ثابت وابدی نیستند و فعالین ملی درجریان فعالیت خود مواضع خودرا تغییرمی دهند بقول معروف فقط مرده ها و احمق ها نظرشان تغییر نمی کند. باین ترتیب فعالین جنبش های ملی رانمی توان به دو دسته میانه رو وتند روتقسیم کرد و عده ای را جدائی طلب وعده دیگری را برابری خواه نامید و یکی را بردیگری ترجیح داد. با درنظر گرفتن تنوع گسترده عقاید درمساله ملی تقسیم بندی خانم احمدی خراسانی ذهنی وغیر قابل اجراست و بجای حل مشکل برمشکلات موجود می افزاید.
 هنگامی که اتحادیه اروپا تشکیل شد بسیاری فکر می کردند مساله ملی با ازبین رفتن مرزها دراروپا برای همیشه حل شد درصورتیکه امروز می بینیم نه تنها حل نشده بلکه تشدید شده است و حل مساله ملی ربط چندانی به دموکراسی ومرزهای مصنوعی ندارد.هم اکنون دربریتانیا مساله اسکاتلند بمرحله نهائی رسیده است و پارلمان بریتانیا تصویب کرده است که درسال 2014 درمیان اهالی اسکاتلند رفراندوم صورت بگیرد تا معلوم گردد که می خواهند مستقل بشوند یا با بریتانیا بمانند.
 حکومت خود مختار کاتالان دراسپانیا اعلام کرده است که سال آینده رفراندوم برگزارخواهد کرد تا ازاسپانیا جدا شود زیرا حکومت مرکزی مادرید، کاتالانیا را استثمار می کند. دربلژیک فلامان های هلندی زبان می خواهند ازوالون های فرانسه زبان جدا بشوند زیرا معتقدند که قرنهاست والون ها آنان را استثمار کرده اند. درایتالیا لامبارد ها درایالت ثروتمند شمال سودای جدائی از روم را در سر دارند. البته هنوزمعلوم نیست این رفراندوم ها منجر به جدائی گردد چنانکه ایالت فرانسه زبان کبک در کانادا تابحال دوبار رفراندوم برای استقلال انجام داده و در هر دو مورد رای نیاورده است و هم اکنون حزب استقلال طلب کبک حکومت محلی کبک را در دست دارد ولی ازکانادا جدا نشده است. در همسایگی ایران کردستان عراق عملا درپوشش فدرالیسم ازعراق جداشده است اما اسما جزئی ازعراق می باشد. دنیا حق استقلال ملتها را برسمیت شناخته و تنها در ایران و بعضی از کشورهای عقب مانده است که اموری ازاین قبیل هنوز تابو می باشند.
 جنبش زنان دردنیا جزوجنبش های مدرن واومانیست محسوب می شود. گام اول دراومانیست بودن اعتقاد به اصالت انسان است بدون هیچگونه تبعیض وفرق گذاشتن بین انسان ها. خانم خراسانی خود را برابری طلب می نامند و حتما می خواهند که زنان از نظر حقوقی با مردان برابر باشند ولی با تعجب متوجه می شویم که ایشان زنان استقلال طلب را طرد می کنند واین یک تناقض آشکار میان اندیشه وعمل ایشان است.
 علاوه بر موارد فوق خانم نوشین احمدی خراسانی درسیاستگزاری زنان استقلال اطلب را طرد می کند که اتفاقا اغلب ازفعال ترین ها درمیان همزبانان خود هستند این نوع سیاستگزاری  حق داشتن عقیده مستقل را از زنان غیرفارس صلب می کند و در عمل بطور غیرمستقیم از زنان غیر فارس می خواهد که از همزبانان خود جدا بشوند و به کسانی بپیوندند که هویت ملی و هویت فرهنگی آنان را انکار می کنند ولی زنان غیر فارس (که خانم خراسانی آنان را بصورت تحقیر آمیز زنان قومیتی می نامد) اعم از ترک و کرد و عرب و بلوچ و ترکمن و غیره خوب می دانند که «چراغی که بخانه رواست به مسجد حرام است». زنان غیر فارس اگر امروز فعال و مطرح و درمیان همزبانان خود پذیرفته شده هستند دقیقا بخاطر فاصله گرفتن آنان از سیاستی است که خانم احمدی خراسانی پذیرش آن سیاست را تجویز می کند.
 
چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۲ - 2 اکتبر 2013
·         ژاله تبریزی
1] http://www.feministschool.com/spip.php?article7366
تاکید از مدیریت وبلاگ است



ت