Friday, June 27, 2014

یاشار گولشن: باخت تيم ايران و خوشحالي ما!

  
 مسابقات اخير جام جهاني فوتبال با دو شکست و يک مساوي و احراز رده آخر گروه براي تيم ايران پايان يافت.

اگر داد و قال رسانه هاي حکومتي و شور و هيجان محافل ايراني در طول دو هفته اخير نبود ميشد خيلي ساده به تماشاي مسابقات نشست و حرفي از سياست فوتبال هم نزد. اما از آنجا که در اين مدت بخشي از ايرانيان با رفتار وهیجانات خود وجه ديگري از آن توهم بیمار گونه را که به فرهنگ ايراني موسوم است برجسته نمودند و در کنار آن کساني نیز اين مرض را تئوريزه نمودند، برخورد به این موضوع ضروری میشود.
در اينجا براي توضيح ورژن ورزشي اين مرض اجتماعي به مقاله اي استناد ميکنم که خود به تنهائی يک آئينه تمام نما است. مهرداد درويش پور که باستناد منابع خبری ایرانی، در حوزه‌های نظری و سیاسی از جمله در جنبش زنان، ضدنژادپرستی، صلح، دانشجویی و حقوق بشر فعال است در فاصله کوتاهي از پايان مسابقه تيمهاي ايران و بوسني که به حذف تيم ايران انجاميد در يادداشتي با عنوان چه کسانی از باخت ایران خوشحال می شوند؟ از لزوم تشويق تيم هاي ايراني دفاع کرده و به کساني که مخالف اين سياست اند برچسب وابستگی به اسلامگرايان حکومتي و افراط گرايان گروه هاي اتنيکي تحت ستم زده است. اين شيوه سخن گفتن آقاي درويش پور خود سندي ديگر از شيوه يکسويه تحليل مدل ايراني را در بعد ورزشي-سياسي اش بدست ميدهد. در اينجا نيز وي مطابق مدل مرسوم ایرانی، با طرح فاکتهاي عام مسلم وقتي به انطباق آن با مسائل ايران ميپردازد نتيجه گيري خود را بر پايه توهم (در حالت خوشبينانه) ویا بر پايه جعل واقعيت (در حالت بدبينانه) قرار ميدهد.

ما اين شيوه تحليل جهت دار را اولين بار نيست که ميبينيم. اگر تحليلگران مذهبي همه چيز را به وحدانيت ربط ميدهند تحليل مدل ايراني نيز تئوري هاي عام را در قالب افکار ايراندوستانه خود تغيير ماهيت ميدهد.

مهرداد درويش پور نوشته خود را با یک تئوري درست شروع ميکند:

زمانی مارکس گفته بود دین افیون توده ها است. پرسش این جا است آیا امروزه، فوتبال خود به افیون توده ها بدل نشده است؟ صاحبان سرمایه اما این مسابقات را امیدی برای سرمایه گذاری و سودهای کلان و دولت ها آن را امیدی برای افزایش منزلت بین المللی خویش می یابند. به ویژه دولت های دیکتاتور و توتالیتر به طور کلی به مسابقات جهانی ورزشی همچون ابزاری سیاسی برای کسب مشروعیت و منزلت بین المللی خویش و سرپوش گذاشتن بر نارضایتی های درونی سود می جویند. علاوه بر آن این واقعیتی است که معمولا مسابقات جام جهانی به لحاظ روانی فاصله دولت ها و ملت را کاسته و حس همبستگی ملی را افزایش می دهد.”

اين بخش از نوشته درويش پور صراحتا و از يک موضع مترقي تائيد ميکند که دولت های دیکتاتور و توتالیتر در سه مورد اساسي از اين مسابقات سود ميجويند. نخست برای کسب مشروعیت و منزلت بین المللی خویش ، دوم سرپوش گذاشتن بر نارضایتی های درونی”. و سوم براي کاهش به لحاظ روانی فاصله دولت ها و ملت“.

اگر همه اين مقاله حول محور تزهاي مطرح شده در همين پاراگراف دور ميزد به حق بايستي انتظار داشت که درويش پور نيز همراه آن دسته از ايرانيها که از باخت و حذف تيم ايران و عدم راهيابي به دور دوم خوشحال شدند خود نفس راحتي از اين بابت ميکشيد. به عبارت ديگر، اگر درويش پور خود را در قالب يک روشنفکر آزاده ميبيند پس دليلي نبايد در بين باشد که وي با کسب مشروعيت و منزلت بين المللي دولتهاي ديکتاتور و توتاليتر مخالفت کند و نخواهد ابزاري براي سرپوش گذاشتن بر نارضايتي ملي از اين دولتها باشد و در عين حال مايل هم نباشد که ملتها از نظر رواني دولتهاي ديکتاتور و توتاليتر را از خود بدانند. از اين رو عقل سليم ميگويد که شکست طرفند اين دولت براي کسب اهداف سه گانه بالا بايستي باعث انبساط خاطروي و هر انسان آزاده شود. اما از آنجا که در تحليل مدل ايراني و در برخورد به مسائل ايران، تئوري هاي جهان شمول قلب ماهيت ميدهند و فاکتها و تئوريها مفاهيم متفاوتي پيدا ميکنند، مهرداد درويش پور نيز -بر خلاف روح نقل قول بالا- در جمله بعدي اش تحليل متفاوتي در مورد ايران ارائه ميدهد.  درويش پور ميگويد:

 جمهوری اسلامی ایران شاید به دلیل باورهای دینی اش، اهمیت چندانی به ورزش و حتی مسابقات بین المللی نمی دهد. وي در ادامه سه دليل براي اين ادعايش ارائه ميدهد: نگرانی حکومت از حضور زنان در استادیوم های ورزشی، نگرانی از جشن های شادی در صورت پیروزی که می تواند به چالشی علیه حکومت بدل شود، شاید ... ضعف مدیریت.

با نگاهي به دلايل سه گانه ذکر شده در مقاله درويش پور تنها نکته قابل بحث اين نکته میتواند باشد که گويا جشن هاي شادي مردم در صورت پيروزي حکومت را نگران میکند، چرا که نگراني حکومت از حضور زنان در استاديوم هاي ورزشي هيچ ارتباطي به مسابقات خارج از کشوري در صحنه جهاني نداشته و ضعف مديريت نيز ربطي به اهميت دادن يا ندادن به کسب اعتبار جهاني پيدا نميکند و صرفا ميتواند توجيهي براي عدم موفقيت ها تلقي شود.

مشابه اين توجيه که گویا حکومت نگران جشن شادي مردم است البته از زبان خيلي از محافل ايراني که عملکرد تيمهاي اعزامي ايراني را تعقيب ميکنند نيز مطرح ميشود، اما واقعیت امر اینست که قرائن و شواهد موجود مشخصا نه تنها اين مساله را رد ميکند بلکه بر عکس، موید اين است که حکومت اسلامي به انواع لطائف الحيل به دنبال بهره برداري سياسي و اجتماعي از حضور تيم ايران در جام جهاني است. حجم انبوه پوشش خبري و تفسير رسانه هاي حکومتي از صدا و سيما گرفته تا سايت ها و نشريات اصلاح طلب و اصول گرا و نمونه هاي متعددي که حتي کار را به افراط گري نيز ميکشاند بيش از آن است که کساني آنرا بتوانند انکار کنند. رفتار هاي حساب شده محافل تبليغاتي در دميدن بر افسانه برتري تيم ايران در مقابل آرژانين و بالا بردن هيجان و انتظار عمومي از اين طريق، انتشار عکسهای روحاني و ظريف در حال تماشاي مسابقه تيم ايران نمونه هاي دست به نقدي هستند.

خيلي ها منبع اين شايعات را که گويا حکومت نگران جشن شادي مردم است را به بدنه اي از خود حکومت ربط ميدهند تا شوق بيشتري را در ميان مردم ناراضي ايجاد کند، بحصوص اینکه در شرائط بده و بستان با دولتهاي غربي هر نوع حمايت ملي از دولت به اصطلاح اميد که موجب افزايش منزلت حکومت در ميان خارجيان میشود خود غنيمتي است. بعلاوه اصلا مشخص نيست چرا حکومت بايد از شادي ناشي از پيروزي ورزشي تيمي که مدتها از تريبون هاي دولتي در مورد آن تبليغ شده است ناراحت باشد. این که دیگر جشن و آتش بازی چهارشنبه سوری نیست. مردمي که هيجان زده و شادمان به خيابانها بريزند، پرچم جمهوري اسلامي را بالا بگيرند، انرژيهاي انباشته را در يک شب تخليه کنند و فردايش شاد و شادمان به زندگي روزمره خود برگردند چه خطري براي حکومت دارند؟ برنامه ریزی برای اين حرکت اجتماعي از زبان سايت تابناک خود به تنهائي روشنگر است.

" واقعیت آن است هر جامعه‌ای نیاز به شادی‌های میدانی اینچنینی است و باید در این زمینه گام برداشت و از این فرصت‌ها برای تخلیه و تزریق شادی مشروع به جامعه بهره برد و مسئولان حوزه‌های گوناگون نیز تنها به مدیریت نظم چنین شادی‌هایی بپردازند تا فرهنگ شاد بودن و شادی صحیح حکمفرا شود و کم کم یاد بگیریم در چنین جشن‌هایی چگونه شادی کنیم. برای نمونه در کنار همراهی قابل تقدیر پلیس و دیگر نهادهای مسئول با مردم و عدم سخت‌گیری حتی در قبال تخلفات رانندگی، این امکان بود تا نهادهایی چون آتش نشانی ورود کنند و در برخی میادین ‌آتش بازی کنند و عملاً محل تمرکز جشن‌ها و نوع مدیریت جشن بهبود یابد که البته با توجه به معدود بودن چنین روزهایی در سال، ‌معمولاً چنین برنامه‌هایی وجود ندارد. این فرصت‌ها، وقت تخلیه عمومی از فشارهای وارده از دلمشغولی‌ها و فشارها زندگی است؛ بنابراین باید از آنها‌ به خوبی ‌بهره‌برداری ‌و حتی چنین فرصت‌های مدیریت شده‌ای ایجاد کرد. "

جدا از نظر سطحي وغير واقعی مهرداد درويش پور در مورد برخورد حکومتي به شادي مردم در پي پيروزي تيمهاي ورزشي، مساله قابل توجه ديگر در نوشته وي تناقضي است که در رابطه با مرجع استفاده از همبستگي ملي حاصل از هيجانات پيروزي تيم ورزشي کشور به چشم ميخورد.

درويش پور در عين اينکه در ابتداي مقاله خود اذعان دارد که دولت های دیکتاتور و توتالیتر به طور کلی به مسابقات جهانی ورزشی همچون ابزاری سیاسی نگاه ميکنند و با اينکه در پاراگراف بعدي نوشته خود تصريح ميکند حکومت استبداد دینی در ایران است که مایل است از دستاوردهای تیم ملی فوتبال ایران بهره برداری سیاسی کند، اما يکباره همه اين رشته ها را پنبه کرده و از اينکه اين مسابقات را مهمترین فرصتی ميبيند که همبستگی ملی را افزايش ميدهد بصورت مثبت ياد ميکند.

وي ميگويد با این همه به گمان من مردم ایران همچون یک ملت بیش از همه به مسابقات جام جهانی و پیروزی در آن چشم دوخته اند. اگر بپذیریم "هویت ملی" قبل از همه یک سازه ذهنی و "حس مشترک" تعلق گروهی است، آن موقع باید پذیرفت مسابقات جام جهانی فوتبال - در کنار حمله خارجی و یا شاید بیش ازآن – مهمترین فرصتی است که همبستگی ملی را به رغم تفاوت ها و تنش های درونی افزایش می دهد. بطور خلاصه به نظر درويش پور اين مسابقات در عين اينکه به  دولت های دیکتاتور و توتالیتر کمک ميکند که مشروعیت و منزلت بین المللی خویش را افزايش دهد و همزمان فاصله دولت ديکتاتور و ملت تحت ستم را نيز کاهش ميدهد اما از آن طرف همبستگي ملي را نيز افزايش ميدهد.

اما نکته قابل توجه اینجاست که کارکرد دوگانه همبستگي ملي و کسب مشروعيت دولتهاي ديکتاتور در ذات خود متضاد بوده و در اينجا اين سوال ناگزير به ذهن ميايد که ايا جهت اين همبستگي ملي رهائي از ستم دولتهاي توتاليتر و ديکتاتور است- همانطور که کليت نوشته درويش پور تلويحا مويد آنست - و يا بر عکس، همانطورکه خود وي در اول مطلب خود به صورت اصول عمومي تصريح کرده، دولتهاي ديکتاتور از اين همبتسگي براي کسب مشروعيت و کم کردن فاصله خود با ملت سود ميجويند؟ به نظر ميرسد آقاي درويش پور خود جواب اين سوال را در ادامه مقاله ميگويد: در مورد مردم ایران حاکمیت 35 ساله استبداد دینی در ایران چنان منزلت ایرانیان را در جهان خدشه دار کرده است که به نظر می رسد امید به پیروزی در جام جهانی، مهمترین فرصتی است که "ایرانیان" همچون یک ملت منزلت خود را درجهان بالا ببرند و حس تحقیر ملی ناشی از برخورد حکومت یا در هم شکستن اعتماد به نفس ایرانیان مهاجر در مواجهه با نژادپرستی در غرب را تسکین دهند.

نکته اول در اين پاسخ درويش پور جابجائي ملت با دولت در بالا بردن منزلتشان در جهان است. اگر اصل عام ميگويد دولتهاي ديکتاتور و توتاليتر با استفاده از فوتبال منزلت خود را در جهان بالا ميبرند اما وقتي پاي ايران و تحليلگر ايراني به ميان ميايد با يک جابجائي مختصر جاي دولت توتاليتر با ايرانيان عوض ميشود.

اين نقل قول حاوي يک نکته کليدي ديگري نيز هست. در اشاره به همبستگي ملي اينجا سخني از هدف همبستگي ملي براي مبارزه با دولت توتاليتر و ديکتاتور نيست. حرفي از استفاده از به خيابان ريختن مردم براي مبارزه با دولت توتاليتر هم نيست بلکه حاصل اين همبستگي ملي مورد اشاره مهرداد درويش پور بالا بردن منزلت ايرانيان در جهان و التيام اعتماد به نفس مهاجرين ايراني ميباشد. اما واقعيت مگر غير از اينست که که وقتي ايرانيان در ميادين ورزشي براي تشويق تيم اعزامي حکومت ايران با پرچم ايران به صحنه ميايند، اگر منزلتي نيز در نگاه خارجيان کسب ميکنند طبعا اين منزلت به حساب کشور و پرچم آن کشور و بالطبع حکومت ايران سرازير ميشود که اين تيم را به ميدان آورده و آنرا تبليغ و پشتيباني ميکند؟ در اينصورت مگر نتيجه کار هماني نميشود که نويسنده ميخواهد آنرا در شرائط ايران بر عکس نشان دهد؟

اين شيوه کار که مهرداد درويش پور از اميد پيروزي تيم ملي در نظر دارد مرا ياد تشنگاني مياندازد که در ميانه دريا آب شور دريا را به اميد رفع تشنگي مينوشند. اينکه پيروزي تيم هاي ورزشي ايراني در خارج حس تحقير ملي ناشي از برخورد حکومت را بتواند بالا ببرد البته ميتوانست درست باشد اگر ايرانيان تيمي را مستقل از حکومت سرهم ميکردند تا بتوانند پيروزي آنرا به عنوان پيروزي منزلت خود به حساب آورند. طبيعي است که چنين چيزي ممکن نيست و هر تيمي که به خارج ميرود اولا ساخته و پرداخته ارگانهاي جمهوري اسلامي است، دوما نام و نشان جمهوري اسلامي را دارد و سوما موفقيت احتمالي آن به مدد امکانات مالي و تدارکاتي و تبليغاتي و لابي گري ارگانهاي حکومتي ممکن ميگردد.

اينکه جمعي از شيفتگان تيم براي توجيه بازي کردن در زمين آب پاشي شده توسط حکومت، چنين توجيه کنند که گويا حکومت ايران مايل به پيروزي ورزشکاران ايراني در خارج نيست جدا از موفقيت سياست موذيانه خود حکومت براي کشاندن خيل ناراضيان ايراني در خارج براي حمايت از تيمهاي ايراني، توجيه ناشيانه آن جمعي است که از بابت هورا کشيدن براي موفقيتي که در نهايت حاصل آن به جيب حکومت سرازير ميشود احساس ناخوشايندي دارند. براي حکومتي که در روزهاي به اصطلاح انتخابات در ايران، زناني را برای راي دادن به صحنه میآورد که در مواقع ديگر با عنوان بد حجاب دستگير ميکند، حضور خيلي از زنان ايراني خارج ازکشور در حاليکه خود را در پرچم جمهوري اسلامي پيچيده اند و با آرايش و پوششي که در ادبيات جمهوري اسلامي در موارد مشابه ديگر عبارات رکيک در مورد آنها بکار ميرود، نعمتي آسماني است.

اينکه اين حاملان پرچم جمهوري اسلامي و اين تشويق کنندگان تيم ملي اعزامي حکومتي از روي شيفتگي و احساس شخصي به اين هيجانات ميرسند اصل مساله را که نتيجه اش به کيسه دولت توتاليتر و ديکتاتور ميرود تغيير نميدهد. به عبارت ديگر، مساله برد و باخت تيم ايران به کنار، اما کساني که جانانه براي پيروزي اين تيم فرياد ميزنند و کساني که پرچم ايران را –خواه با نقش اسلامي يا بدون آن- بخود ميپيچند خواسته يا ناخواسته به قلک جمهوري اسلامي سکه اي مياندازند.

نکته کليدي ديگري که اقاي درويش پور در ادامه مقاله خود مطرح ميکند و چنين مينمايد که با اين شيوه طرح مساله ، سياست و برنامه ريزي حکومتي را در حاشيه قرار ميدهد مساله نامگذاري تيم ايراني است. وي ميگويد:

پاره ای نابخردانه تیم ملی ایران را "افتخار پارس" خواندند.

من نميتوانم با قطعيت بگويم که آيا آقاي درويش پور اين مساله را با علم و اطلاع کمرنگ ميکند تا مساله شيفتگي بخش تاثير گذار ايرانيان خارج کشور و استفاده دولتهاي توتاليتر و ديکتاتور را در سايه قرار دهد و يا اين نگاه وي ناشي از ضعف تحليل اش ميباشد. اگر آقاي درويش پور نداند که اين پاره اي در واقع همان سيستم سياست گذاري حکومت اسلامي است که در جهت کسب مقبوليت جهاني و جلب نظر ايرانيان مهاجر خارج کشور ابداع شده است قاعدتا تحليلش بيش از حد سطحي است. حکومت ايران پيش از اين نيز از کارهاي مشابه کرده است. منحصر به اين مسابقات هم نيست. پيش از اين نيز تيم هاي ايراني به عناويني چون شاهزادگان پارسي خوانده شده اند. تمام سيستم تبليغاتي دولتي نيز پشت اين نام گذاري بوده و ميخواست به ايرانيان اين حس را القا کند که آنها تيم منتسب به دوره به اصطلاح عظمت ايران را تشويق ميکنند. اين محرک خوبي براي جماعتي است که از وضعيت کشور خود احساس سرشکستگي ميکنند و در رویای یک دوران خیالی باشکوه آماده اند حتی با چشم پوشی به واقعیتها به صحنه بیایند.

رژيم اسلامي اين نامگذاري را عليرغم همه هزينه هائي که در داخل کشور و در ميان غير فارس ها و بعضا در میان بیخبران خودی برايش ايجاد ميکرد انجام داد و آنرا تبليغ کرد چرا که میدانست چنين شکلي از تبليغات در ميان طيفي از ايرانيان بخصوص در خارج از کشور که از وابستگی به حکومت اسلامی شرم میکنند از بيشترين مقبوليت ميتوانست برخوردار باشد. نکته جالب اینست که این سیاست حکومت اسلامی در عین استفاده از توهم موجود ایرانیان، با این کار خود توهم دیگری را نیز بار آنها میکند و آن اينکه گويا ايرانيان تيمي را تشويق ميکنند که ربطي به حکومت اسلامي و دولت توتاليتر و ديکتاتور ايران ندارد!

اينکه بخشي از مردم غير فارس که اسير هيجانات تلقيني صدا و سيماي حکومتي نشدند و اين تيم را نماينده خود ندانستند و از باخت آن خوشحال شدند واقعيت مسلمی است اما اينکه مهرداد درويش پور اين احساس را صرفا به افراطگرايان نسبت ميدهد دور از انصاف است. انتظار معقول اين بود که همه آزاد انديشان ايراني صرف نظر از اينکه از چه تيره و تباري هستند و صرف نظر از اينکه تيم اعزامی به چه نامي خوانده شده به اين بخش از مردم شادمان ميپيوستند و همبستگي ملي را نه در جهت اهداف حکومتي بلکه بسود عدالت و آزادي رقم ميزدند.

 منتشر شده در جمعه, 06 تیر 1393 07:26
چه کسانی از باخت ایران خوشحال می شوند؟ 
iranwire.com
مردم تشنه شادی هستند یا این شکست مستحق شادی بود؟ 
www.tabnak.ir

یورد نت



No comments: