یک پرسش و یک پاسخ
آقای ایرانخواه مینویسد: آقای شاملی، چرا اینقدرمی کوشید که هر
جور هست این مرزبندی قومی را در هر رویداد سیاسی و اجتماعی ایران مبنا سازید؟
نمایش مسخره ای برگزار شد و از میان هشت خیانتکار فاسد یکی که از همه شیاد تر بود
"رئیس جمهور" اعلام شد. حالا این خط کشی فارس و غیر فارس را از کجا
درآوردید؟ هم در میان وابستگان رژیم و هم در میان مخالفان آن هم فارس هست و هم غیر
فارس. مسئله جنایت و فساد یک رژیم و فقر و سرکوب و ستم به یک ملت 80 میلیونی است.
کی گفته که نخبگان فارس هوادار حسن روحانی هستند؟ این همه مخالفت و افشاگری
نویسنده های فارس زبان از این شیاد را نمی بینید؟ شما با فارسی خواندن این رژیم
جنایتکار هم به فارس ها تهمت می زنید و هم برای رژیم آبرو می خرید. با تأسف باید
بگویم تا زمانی که قوم محوری دیدگاهتان را قبضه کرده نمی توانید برداشت درستی از
رویداد های کشور داشته باشید.
پاسخ
به پرسش:
آقای ایرانخواه، من کوشش خاصی برای
نشان دادن مرزبندی قومی در حوادث سیاسی از خود نشان نمیدهم. من واقعیت موجود را
توضیح میدهم. اگر شما ردپای مسئله ملی را در رویدادهای سیاسی نمی بینید این مشکل
من نیست. نگاه کنونی شما نگاه 25 سال پیش من است. من از متدولوژی حاکم بر فکر شما
آگاهی دارم، چون حاکمیت آن متدولوژی را سالها بر ذهنم تجربه کرده ام. اما شما از
آنچه را که من امروز در تشریح حوادث به آن اشاره دارم نه تجربه ایی دارید و نه
شاید حسی در این خصوص شما را نسبت به واقعیت بیرونی حوادث روشن میکند. به بیان
دیگر من دو متدولوژی را در کوله بار تجربه خود دارم ، اما شما تنها تجربه
یکی از آنها را از سر میگذرانید. بنابراین و لطفا سعی نکنید حق به جانب حرف بزنید.
سعی کنید اگر فکر دارید بیان کنید تا استفاده کنیم. اما در مورد اینکه مسئله
انتخاب یک رئیس جمهور در ایران به ملیت و یا قومیت ارتباط دارد یا نه من چند جمله
ایی برایتان مینویسم تا شاید کمک در فهم رئآل مسئله به شما کمک بکند.
یک: من یک عضو جامعه یا
ملت ترک در ایران هستم. منظر نگاه من و یا یک فعال سیاسی کرد و یا عرب به حوادث
سیاسی با یک فعال سیاسی فارس در ایران بسیار متفاوت است. اگر نتوانید این تفاوت را
دریابید، در فهم آنچه که من و یا هر قلم غیرفارس دیگری مینویسد مشکل خواهید داشت.
اما تفاوت در نگاه یک فعال سیاسی ترک (یا کرد و عرب و بلوچ...) با یک فعال سیاس
فارس (یا غیرفارس های طرفدار سیاسی فارسی) در آنجاست که؛ دولت ایران برای ملت فارس
یک دولت استبدادی است. اما برای ملت های غیرفارس و در اینجا ملت ترک، دولت ایران
عمدتا یک دولت استعماری (داخلی) است. برای یک فعال سیاسی فارس (یا غیرفارس های
فارسیزه شده) مبارزه برای دمکراسی اصل و اساس است، اما برای یک فعال سیاسی ترک و
یا غیرفارس مبارزه برای حق تعیین سرنوشت اصل و اساس قرار میگیرد. البته که ایندو
(مبارزه برای دمکراسی و یا مبارزه برای حق تعیین سرنوشت) در تعارض با همدیگر
نیستند، بلکه حتی میتوانند همگام هم پیش روند و نتیجه بسیار مطلوبی نیز عاید همه
مردم ایران گردد. اما پیش بینی این همگامی هنوز بسیار زود است. به همین جهت هر
بلوک سیاسی (فارس و یا غیرفارس) تاکیدش بر استراتژی مرحله ایی خویش است. نگاه
فعالین این دو بلوک در موارد زیادی هم از نظر تحلیل و هم از نظر تاکتیک و استراتژی
شکل و شیوه های مختلفی را در پیش میگذارند. برای نمونه حالا انتخابات ریاست جمهوری
در ایران است. فعالین سیاسی خلق فارس هم از طریق مبارزه رفرمیستی و هم با تکیه بر
شیوه های انقلابی و برای دمکراتیزه کردن این دولت علیه آن مبارزه میکنند. خلق فارس
در ایران خلق حاکم است و دولت حاکم بر ایران یک دولت تمام عیار فارسی است. اما
ماهیت این دولت از جهت سیاسی استبدادی و از جهت ایدئولوژیک دینی (شیعی) است
مبارزات سیاسی موجود در مرکز نیز برای نفی ماهیت استبدادی این دولت و دمکراتیزه
کردن آن است. اما خلق ترک (و دیگر خلقهای غیرفارس) ملتهای بی دولت هستند.
لذا اولین تلاش این ملتها تاسیس دولتهای خود در مناطق ملی آنهاست. بنابراین
هر حادثه یا هر تنش یا هر مسئله ایی که در ایران رخ میدهد، فعالین سیاسی فارس آن
را از منظر و یا اهداف سیاسی خود مورد بررسی قرار میدهند و فعالین سیاسی
متعلق به ملیتهای غیرفارس حوادث و یا مسائل موجود در جامعه را از منظر نگاه و
اهداف آن خود مورد تحلیل قرار میدهند. این تفاوت خیلی عجیب نیست. برای یک عنصر
فعال و عدالتخواه غیرفارس، دولت ایران یک دولت استعماریست. همین دولت در تمامی فعل
و انفعالهای خود تمام هم خود را بکار میگیرد که مسئله ملیتهای غیرفارس در میدان
مباحثات سیاسی دور نگه دارد. تلاش میکند که حضور این ملتها را در کشور نادیده
بگیرد و یا سیاست توهم را (دادن وعده های بی حاصل) علیه آنان بکار گیرد. وظیفه من
افشای ماهیت رفتاری دولت حاکم بر ایران است.
دو: مینویسید: "
مسئله جنایت و فساد یک رژیم و فقر و سرکوب و ستم به یک ملت 80 میلیونی است".
این جمله شما غیر از یک کلی
گویی توهم برانگیز چیز دیگری را روشن نمیکند. شما از کدام ملت سخن میگویید؟ در یک
نگاه دقیقتر ملتی 80 ملیونی در ایران وجود ندارد، بلکه یک دولت – ملت 80 ملیونی در
ایران وجود دارد. 80 ملیون شهروندان این کشور هستند، اما تعلق ملی (اتنیکی)
متفاوتی دارند. در واقع در ایران 80 ملیون جمعیت وجود دارد. سیاستهای حاکمیت در
ایران علیه فارس ها در موارد اساسی با غیرفارسها بسیار متفاوت است. از نظر سیاسی
ماهیت این دولت استبدادی است. اگر ساده تر بیان کنیم، این دولت مانع اساسی آزادی
بیان، آزادی قلم و آزادی تشکل در کل کشور است. این دولت نه وجود ملت فارس را و نه
زبان آن را و نه سرزمین خلق فارس (یا فارسستان) را نفی و یا با توسل به هر خشونتی
انکار نمیکند. هویت ملی ایران را فارسی توضیح میدهد، هویت دینی ایران را شیعی به
قلم میدهد، زبان ملی ملت فارس یعنی فارسی را به مثابه زبان رسمی کشور برگزیده است
و الآخر. اما این دولت هویت ملی ملیتهای غیرفارس (ترک، کرد، بلوچ، عرب و...) را
نفی و انکار میکند. زبانشان را ممنوع کرده است و سرزمینشان را به اشغال خود
درآورده و تمامی هم خود را برای نابودی این ملتها بکار میگیرد. این رفتار دولت
ایران علیه ملتهای غیرفارس را رفتارس استعماری میشناسند. این یک رفتار تمام عیار
استعماریست. ترکها خر محسوب میشوند، کردها و بلوچها وحشی هستند، عربها
سوسمارخورند، لرها خل و گیلکها بی ناموس خوانده میشوند. میبیند که از نظر سیاسی
رفتار دولت ایران با خلق فارس تشابه زیادی با رفتارش علیه ملیتهای غیرفارس ندارد.
تحقیر و تبعیض ملی علیه ملت فارس اعمال نمیشود، بلکه استبداد علیه آن بکار گرفته
میشود. اما انکار و تحقیر و تبعیض سیاست روزمره دولت ایران علیه ملیتهای غیرفارس
است. از نظر رشد و توسعه اقتصادی مناطق غیرفارس (بلوچستان، کردستان، لرستان، منطقه
عربی الاهواز و حتی آذربایجان) امروز با مناطق فارسی قابل مقایسه نیست. از نظر
هویت ملی ملیتها در ایران، دولت ایران تنها هویت فارسی در ایران را به رسمیت می
شناسد و زبان ملی آن ملت را (یعنی فارسی) زبان رسمی کشور برگزیده است. از نظر
فرهنگی، سینما، تلویزیون، مطبوعات، رادیو ، کتاب و روزنامه تنها و تنها مروج زبان
فارسی هستند. از نظر تاریخی هم هر روز کوروش و داریوش و کی و کی با پتک سر مردم
غیرفارس کوبیده میشود که گویا اینها تاریخ شماست! باوجود اینکه این نام ها اگر
تاریخ ملت فارس را تشکیل میدهند، اما هیچ ربطی به تاریخ خلق ترک و یا تاریخ دیگر
ملیتهای غیرفارس در ایران ندارند. می بیند که مسئله بسیار عمیقتر از آنست که بشود
از کنارش گذشت. به بیان دیگر فریب، توطئه، تحقیر و توهین و تبعیض در تمام لحظات و
ساعات روز و در هر سیاست و برنامه ایی علیه خلقهای غیرفارس اعمال میشود و شما
میخواهد ما دم فرو بندیم و از بی حقوقی ملتهایمان (و به قول تحقیر آمیز شما قوم
مان) نگویم و رد پای سیاست استعمار دولت ایران را در حوادث سیاسی از دیده دور
بداریم!
سه: مینویسید: " کی
گفته که نخبگان فارس هوادار حسن روحانی هستند؟".
من نگفته ام که نخبگان فارسی
هوادار حسن روحانی هستند، بلگه گفته ام بخشی حتی قابل توجه از نخبگان سیاسی فارس
متعلق به خط میانی در اپوزیسیون مرکزگرا به حسن روحانی سمپاتی نشان میدهند. اندکی
به سایتهای اینترنتی نگاه کنید و تنها با خواند تیتر مطالب و مقالات در باره حسن
روحانی متوجه این مهم خواهید شد. کار بجایی رسیده است که بی بی سی در صفحه
اینترنتی خود از عدم تقلب در انتخاب شدن حسن روحانی مقاله منتشر میکند. آش آنقدر
شور است که بیا و ببین.
چهار: مینویسید:
" شما با فارسی خواندن این رژیم جنایتکار هم به فارس ها تهمت می زنید و هم
برای رژیم آبرو می خرید.".
هر عنصر سیاسی برای تحلیل ماهیت
رژیم بایستی ابعاد متفاوت آن را مد نظر قرار دهد. یک دولت دارای ابعاد سیاسی،
اقتصادی، ایدئولوژیک، اتنیکی حتی جنسیتی و... است. در اینجا نیز به دلیل موضوع بحث
ما ماهیت و تیپولوژی اتنیکی دولت حاکم بر ایران مورد بررسی است. از این جهت این
دولت در تمامی مختصات اتنیکی آن (چه هویت ملی فارس، چه زبان ملی فارس، چه ادبیات ملی
فارس مثل فردوسی، سعدی و خیام و حافظ... و خلاصه تمامی مختصات موجود) نشان
میدهد که این دولت یک دولت تمام عیار فارسی است. استبدادی بودن یک دولت متعلق به
یک ملت، توهین و یا تهمت به آن ملت نیست. تمامی دولتهای عربی در خاورمیانه دولت
استبدادی بودند. این به معنی توهین به عربها نیست. دولت اتحاد شوروی سابق یکدولت
روسی بود و ماهیت توتالیتر، استبدادی و استعماری داشت. این بیان توهین به خلق روس
نیست. بلکه خلق روس علیه این دولت مبارزه کرده است. دولت یوگسلاوی سابق یک دولت
صربی و در عین حال یک دولت استبدادی و استعماری بود. این بیان توهین به خلق صرب
تلقی نمیشود. چون پیشروان سیاسی صرب نیز از همین مفاهیم در توضیح ماهیت آن دولت
استفاده کرده اند. استبدادی بودن تیپولوژی اتنیکی دولتی را نفی نمیکند. بلکه گاه
حتی بصورت بسیار افراطی روی ملت پرستی در آن کشور تاکید میورزد. برای نمونه رژیم
شاهنشاهی پهلوی ها هم یک دولت تمام عیار فارسی بود. در عین حال آن دولت
هموار در صدد ترویج زبان، تاریخ، فرهنگ و هنر فارسی بود. در عین حال آن دولت
همواره در دشمنی با خلقهای غیرفارس و نفی و انکار آنان از هیچ چیزی فروگذار نبود.
دقیقا روشی که جمهوری اسلامی امروز به آن تاکید میورزد. بنابراین ارائه شناخت از
ماهیت دولت، در ضدیت با خلق و یا ملت فارس ساکن در ایران نیست. بلکه حتی کمک به
این ملت برای بازشناسی ماهیت دولت از نظر اتنیکی نیز هست. چه نادیده گرفتن ایران
از جنبه کثیرالمللگی خواه ناخواه صدمات زیادی نیز بر توسعه جامعه فارس در ایران
میزند. بنابراین روش کار من در خدمت تعمیق معرفت سیاسی برای تمامی خلقهای ساکن در
ایران است. در سایه این معرفت است که میتوان آینده مناسب، عادلانه و دوستانه ایی
را در مناسبات ملتهای ساکن در ایران پی ریزی کرد. اگر کسی مثل کبک سرش را زیر برف
میکند که واقعیتها را نبیند، مشکل خود اوست، این به معنی عدم وجود واقعیتها
نیست.
دوشنبه,
ژوئن 24, 2013
یونس شاملی
No comments:
Post a Comment