.
خشونت علیه زنان نوعی بیماری همه گیرجهانی است که درسکوت
پیشروی می کند وهمه ملت ها کم و بیش به آن مبتلا هستند.
زنان همچنان با این زشت ترین نماد تبعیض و نابرابری در حقوق و در زندگی روزمره خود درسرتاسر جهان روبه رو هستند.خشونت علیه زنان عبارت است ازانجام هر گونه عمل خشن مبتنی برجنسیت که موجب آزاریا صدمه جسمی، جنسی یا روانی می گردد
زنان همچنان با این زشت ترین نماد تبعیض و نابرابری در حقوق و در زندگی روزمره خود درسرتاسر جهان روبه رو هستند.خشونت علیه زنان عبارت است ازانجام هر گونه عمل خشن مبتنی برجنسیت که موجب آزاریا صدمه جسمی، جنسی یا روانی می گردد
مشکل مضاعف ما اینجاست که قوانین جمهوری اسلامی ایران هم
تبعیض علیه زنان و هم خشونت علیه زنان رارسمیت داده وآنرا تبلیغ و ترویج میکند که
آشکارترین نماد آن تحمیل حجاب اجباری است وامروزبعدازسی وهفت سال این خشونت ها در
جامعه ایران نهادینه شده است ودربعضی موارد خود زنان بی هیچ اعتراضی این خشونت را
دراثرنا آگاهی یا بصورت اجباری می پذیرند وسکوت اختیارمیکنند.
اغلب کارشناسان خشونت علیه زنان در ایران را با فرهنگ
مردسالار رایج در جامعه مرتبط میدانند، اما قوانین و سیاست گذاریهای تبعیضآمیز
را هم در تشدید این نوع خشونت و نیز ناکامی تلاشها برای رفع آن، به شدت تأثیرگذار
میدانند. به بیان دیگر، قوانین و مقررات میتوانند راه را برای تحولات فرهنگی و
بینشی در جامعه بگشایند یا خود سبب حفظ و تشدید مناسبات عقب مانده شوند.
در فرهنگ سنتی ، زنان ،به اصطلاح تاکارد به استخوانشان
نرسد لب به اعتراض باز نمی کنند درنظام فکری مردسالار خشونت علیه زنان طبیعی تلقی
میشود و دربسیاری ازفرهنگها نه تنها خشونت تا ئید میشود بلکه پنهان کاری و تحمل
خشونت ازطرف زن ،توسط جامعه ستایش میشود.
دربرخورد با این مسئله ابتدا باید بجای قوانین زن
ستیز،قوانین مدرن که تضمین کننده برابرحقوقی زنان با مردان باشد وضع گردد وهمراه
با آن نیز باید سنتها و فرهنگ سنتی مرد سالار نیزتغییر داده شود وبجای آن بدون
تبعیض فرهنگ سازی گردد. متاسفانه دراین مورد کارزیاداست و راه طولانی. ابعاد خشونت
بسیارگسترده است و میتواند کلامی ، نوشتاری، تهدیدی ، مزاحمتهای مکرر، زور
گوئی درروابط و تحقیر ، قتل های ناموسی، اسید پاشی ، خشونت های زبانی وغیره باشد
وبرزنان است که با این فرهنگ خشونت مردسالارانه مقابله کنند. یادآوری
میکنم که فقر ، اعتیاد و بیکاری نیز جزو خشونت های اجتماعی محسوب میشوند. درمناطقی
که ملل تحت ستم درایران زندگی می کنند ازجمله درآذربایجان بعلت عقب نگهداشته شدن
جامعه سنتهای قدیمی موجب تشدید خشونت علیه زنان می گردد.
همین طور در تبعیض جنسیتی، که هم درفرهنگ دینی جامعه
وجود داشته وهم توسط جمهوری اسلامی بازتولید میشود. مثلا درآذربایحان علاوه
برتبعیض های قوانین اسلامی که تمام زنان درایران با آن مواجه هستند ، سیاست فضای
امنیتی مضاعف درمناطق غیرفارس، عدم آشنائی با حقوق فردی و حقوق شرعی ، مسئله زبان
، فرهنگ وغیره سبب ظلم بیشتربرزنان آذربایجان میشود. ازطرف دیگرتفکرپدرسالارانه
بطور سیستماتیک ارزش های فرهنگ زنان را شکل میدهد .
درواقع زنان آذربایجان با تبعیض اقتصادی ، فرهنگی ـ
سیاسی و تبعیض جنسیتی روبروهستند . یعنی یک زن ترک همزمان با هویت و بی عدالتیهای
جنسیتی مربوطه به خود به صورت موازی هویت و بی عدالتیهای ملی ائتنیکی مربوطه به
خود را نیز دارد. ازیک طرف به خاطرهویت جنسی خویش با ستم مردسالاردرخانه واجتماع
روبروست وازطرف دیگربخاطر ترک بودن ازستم ملی رنح میبرد.
مشکل مهم دیگرزنان آذربایجانی قبولاندن این دیدگاه به
افراد مرکزمحوراست که تبعیض چند لایه عمل می کندوجدائی پذیرنیست مانند حقوق اساسی
بشرکه تفکیک پذیرنیستند . چون این دیدگاه درمیان فعالان حقوق زنان جا نیافتاده که
هیچ کسی مثل یک زن نمی تواندحد اقل دوموضوع (جنسیت و ملیت یا جنسیت وفقر، جنسیت و
نژاد،جنسیت ودین و...)را کنارهم بگذارد که مردان با آن مواجه نیستند و براحتی تک
محوری عمل می کنند و دراین راه زنان را هم تشویق به موکول کردن موضوع جنسیت و
تبعیض جنسیتی به بعد می کنند و زنها هم اگرآگاهی جنسیتی کافی نداشته باشند براحتی
دراین دورباطل مردانه می افتند و خود را کنارمی گذارند و به خواسته مردان درآن
جنبش عمل می کنند . چون این ساده تراست که دریک جنبش مقبول باشند تا اینکه چند
موضوع سخت راهمزمان دردستور کار خود قراردهند که لازم است درآن انرژی زیادی برای
قبولاندن همه جنبه های تبعیض برای طرفین صرف کنند .
بموازات تبعیض علیه زنان درجمهوری اسلامی ،تبعیض
علیه زنان دربین جنبشهای اجتماعی وملی خودشان هم اعمال میگردد. واین ناشی ازفرهنگ
مردسالاری ست که درجنبش های اتنیکی هم مانند جنبش های سراسری وجود دارد و
هنوزمعیارهای برابرحقوقی زنان با مردان ازنظرفرهنگی ـ آموزشی ـ اعتقادی و بخصوص
رفتاری بطورکامل متداول نشده است.
اگربه تمام آن تبعیض هائی که دربالامطرح شد، مسئله
فقرومحرومیت را هم به این معادله اضافه کنیم که برخی اززنان با آن دست بگریبانند و
یا سن که درمناظق محروم دختران کم سن و سال بیشترین آسیب را می بینند یا زنان
سرپرست خانواربدون پشتوانه اقتصادی ، زنان معلول ، زنان بیسواد و کم سواد ( که حتی
ازاخبارعمومی رادیو تلویزیون هم محروم می باشتد)، زنان اقلیت های مذهبی
وغیره باین ترتیب چندین درجه محرومیت وتبعیض وجود دارد که درهم تنیده وبشکل
قفل شده و هم افزا عمل میکنند.
با توجه به این مشکلات به این نتیجه میرسیم که تبعیض به
زنان آذربایحانی چند لایه است علاوه برقوانین تبعیض آمیزحکومت وسنت های زن ستیزانه
موجود در جامعه ،عدم تحصیل به زبان مادری یکی از معضلاتی است که همواره زن
آذربایجانی را از آموزش و پیشرفت وا میدارد. از انجمله مسئله مهم دردنیا ی
امروزآموزش توسعه پایداراست و توسعه یافتگی جامعه به طور مستقیم با حضور موثر زنان
درجامعه درارتباط است دراین میان با درصد بالای بیسوادی و کم سوادی بویژه در
آذربایجان غربی چگونه باید پیش رفت ؟ واینحاست که سیاست به حاشیه راندن
وخانه نشین کردن زنان توسط حکومت تبلیغ وترویج می شود.
عدم تحصیل بزبان مادری یکی ازاساسی ترین مشکلات ترکهای
آذربایحان است چرا که دریک جامعه درهرسن وهرموقعیت اجتماعی وشغلی انسان ها
حق دارند آموزش ببینند. امروز توسعه پایداربه نیروی همه افراد جامعه نیازمند است و
توسعه پایدارباید به زبان مادری هرملتی به افراد آن ملت آموزش داده شود . مدیرنهضت
مبارزه با بیسوادی درایران نگرانی خود را دراین مورد اعلام میدارد که درصد بیسوادی
درشهرستانها بالاست واکثریت بیسوادان درمیان زنان و دختران غیرفارس می باشد با این
حال دولت با آموزش به زبان مادری مخالفت می کند.
لازم نیست توسعه هرجامعه ویا حتی حفظ کره زمین به زبان
دیگری آموزش داده شود و بهترین شیوه آگاهی دادن به انسان ها ازطریق زبان
مادری است که برا ی همه درهرسن وسالی امکان پذیر است.
بنا به گفته فعالین حقوق زنان درآذربایجان درسال های
اخیردرصد دختران دانشجو نسبت به سالهای قبل سیرنزولی داشته است وسیاست دولت
دراولویت دادن به پسران دراستخدام ووارد شدن به بازار کارنقض اشکاربرابرحقوقی زنان
و برای عقب نگهداشتن آنهاست
در ایران چیزی به عنوان سن قانونی ازدواج وجود ندارد
زیرا با وجود اینکه قانون، حداقل سن ازدواج را برای دختران 13 سال و برای پسران
15سال تعیین کرده، اما به ولی قهری اجازه میدهد با موافقت قاضی در هر سنی حتی در
هنگام نوزادی، دختر یا پسر خود را به عقد دیگری در بیاورد. از سوی دیگر اخیرا مجلس
ایران قانونی تصویب کرده که ازدواج با فرزندخوانده را نیز با اجازه دادگاه مجاز می
شمارد.
براساس تحقیقات معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری
1393 (چاپ 1394) حضور زنان آذربایجان درپستهای سیاسی بسیار محدود است و با
تناسب جمعیتی و با کثرت پستهای مردان قابل مقایسه نیست.
در مورد ازدواج دختران خرد سال ،
استان آذربایجان شرقی با ۴هزار و ۴۸۵ ازدواج بالاترین
آمار ازدواج دختران ۱۰- ۱۴ سال را دارند همچنین استان همدان با یکهزار ۹۶۶ ازدواج
در فهرست بالاترین میزان ازدواج دختربچهها قرار دارند
باستنادهمین آمارها وضعیت ازدواج دختر بچه ها
درمناطق آذربایجان بسیار وخیم است و در ازدواج دختر بچه های زیر 10 سال
استان اردبیل مقام اول را دارد.سیاست های تبعیض اقتصادی و اجتماعی حکومت
مرکزی موجب پسرفت آذربایجان در مسائل مهم اجتماعی شده است که این آمار نمونه بارز
آن است زیرا زنان آذربایجان در سال 1324 در دوره حکومت ملی حقوق برابر با مردان
کسب کرده بودند و حق رای برای انتخاب کردن و انتخاب شدن داشتند.
طبق همین آمار در ازدواج دختربچه ها با سن 14-10 سال
آذربایجان شرقی با 3348 ازدواج در جایگاه دوم در ایران و در ازدواج 19- 15سال با
15052 در مقام پنجم قرار دارد.
اين دختربچهها در پی ازدواج زود هنگام از امکان ادامه
تحصيل و شادابی دوران کودکی بازمیمانند،و در معرض آسيبهايی همچون خشونت خانگی و
آزار جنسی از طرف شوهر قرار میگيرند و با خطر مرگ به دليل زايمان در سن کودکی
مواجه هستند.
بر اساس کنوانسیون بین المللی حقوق کودک که ایران نیز آن
را امضا کرده است تمامی افراد زیر 18 سال کودک محسوب میشوند و ازدواج کودکان ممنوع
است.
جمعه, ژوئیه 3, 2015 - 10:01
No comments:
Post a Comment