Saturday, July 2, 2016

علي رضا اردبيلي: هشدار در مورد نتايج شادي در رسانه هاي فارسي از فعال شدن تروريسم در زمين ترکيه


در دو انتخابات رقابتي در سال 1932 در جمهوري وايمار آلمان، حزب ناسيونال سوسياليست تحت رهبري هيتلر، بيشترين آراي يکي از پيشرفته ترين و فرهيخته ترين جوامع زمان را کسب کرد. در حادثه مشابه ديگري در سال 1357 يک رژيم فقاهتي اسلامي با حمايت همه لايه هاي جامعه از جمله سازمانهاي نيرومند کمونيست، به قدرت رسيد و قدرت خود را در برخورداري از حمايت همه جانبه و يکجانبه بزرگترين سازمان کمونيستي خاورميانه (فداٸيان اکثريت) و حزب توده، قوام و دوام داد

جامعه عقب مانده ايران، بلحاظ سنتي محافظه کار و داراي بار سنگيني از نيروهاي راست بوده و هست. در نتيجه، وجود يک جناح چپ دموکراتيک جدي، از نظر تأمين بالانس و تعادل سياسي در جامعه ضروري است. از اين منظر، انحلال اردوگاه جهاني رژيمهاي توتاليتر کمونيستي ميتوانست به دموکراتيزه شدن چپ در ايران کمک کند. متأسفانه اين تحول مثبت جهاني وقتي رخ داد که سران و کادرهاي مهم جنبش چپ از سوي رژيم اسلامي ايران تار و مار شده بودند. نتيجه حاصل از اين دو پروسه که به فاصله کمي از همديگر واقع شد، به زيان چپ ايران بود و ما امروزه بجاي يک نيروي دموکراتيک چپ معتقد به حقوق بشر، با نيرويي پراکنده چون جگر صد پاره زليخا مواجهيم که برجسته ترين سيماي آن بي هيچ احساس شرمي، مخالف خود با بيانيه جهاني حقوق بشر را اعلام ميکند! در سطحي پايينتر، چهره هاي عجيب و پرحاشيه اي چون فريبرز رٸيس دانا با ادبيات چاله ميداني، فتواي جهاد عليه ترکيه ميدهد که بپاييد و در مقابله با بهبود مناسبات ترکيه با همسايگانش، اين کشور را زير و رو کنيد! بخش پراکنده و نه چندان کم تعداد ديگري از اين نيروها، در فضاي مجازي به ترويج فرهنگ نفرت از تورک در ايران و منطقه مشغولند. فضاي شبکه هاي اجتماعي فارسي ويتريني است افشاگر و هشدار دهنده از ترويج ادبيات نفرت عليه تورکيه. دفاع از تروريسم PKK و شادي از هرگونه ترور و تخريب اقتصاد ترکيه، مضمون مشترک تورکيه ستيزي کلاسيک ناسيوناليسم آريايي و جهاديون چپ است.

بخشي از ادبيات نفرت علي تورکيه در حاشيه ترور اخير استانبول، در زنجيره اي از احتجاجات بي منطق، ترکيه را نه قرباني بلکه "باعث" يا زمينه ساز اين حملات تروريستي اعلام ميکند! مواد اين حمله جهاديستي جز تکرار مدعيات بي اساس سالهاي اخير، چيز ديگري نيست.

حقايق امر از زبان آمار

تاکنون 3603 هزار نفربه دنبال کنترل در گذرگاههاي مرزي، از ترکيه به 98 کشور مبدأ خود، ديپورت شده اند و 50177 نفر از 145 کشور، در ليست سياه شامل افراد ممنوع الورود به ترکيه ثبت شده است. يعني همه کساني که از سوي جامعه جهاني به اين کشور اعلام شده اند و تاکنوني گزارشي از اينکه، اين افراد ممنوع الورود به ترکيه وارد شده باشند، وجود ندارد. در ثاني تنها همين يکي از دو فرودگاه بزرگ استانبول، سالانه 60 مليون نفر مسافر جابجا ميکند و ترکيه کلا يکي از بزرگترين ترمينالهاي بين المللي نقل و انتقال انسان و کالاست. حالا راهبه ها، معلولين، دانشجويان، ورزشکاران، هنرپيشگان، يهودي ها و هر صنف و صاحب هر مرامي در ميان اين مسافرين هستند. بخصوص که بسياري از نيروهاي جهادي فعال در منطقه، پاسپورت و شهروندي کشورهاي غربي را دارند و بعنوان شهروند اروپا و آمريکا، با يک پاسپورت معتبر در مقابل مأمورين کنترل مرزي ترکيه ظاهر ميشوند. نه در پيشاني و نه در پاسپورت آنها مهر "داعش" يا "مشکوک" حک نشده است. با اين وجود برگردانيدن 60 هزار نفر، رقم بسيار بالايي است.

سوآل ديگر اين است: چرا کشورهاي اروپايي که به اين افراد پاسپورت و شهروندي داده اند، با اعمال تبعيض، راسيسم و بيگانه سازي، نفرت از زندگي و دموکراسي و غرب را در وجود آنها پرورش داده و عملا قادر به تربيت آنها در سيستم نيرومند آموزشي کشور از کودکستان تا دانشگاهها نشدهاند؟

به کمک آمار موجود، ميتوان نگاه دقيقتري به مابقي اين منظره انداخت:

آمار مسلمانان در سوٸد: 400 هزار نفر و آمار جهاديون داعشي از سوٸد در سوريه، طبق گزارشي که لينک آن در زير اراٸه شده است، 300 نفر است يعني يعني يک جهادي داعشي بازاري 1300 نفر مسلمان.

همين رقم براي ترکيه با 78 مليون مسلمان، 2100 نفر است يعني يک نفر بازاي 37000 نفر مسلمان. بر اساس اين مقايسه با استناد به داده هاي گزارش مورد استناد، روشن ميشود که سوٸد در بارآوردن جهاديون داعشي 28 برابر از ترکيه، مؤثر است.

کشور سوٸد با دنيايي از امکانات مادي و فرهنگي و آموزشي تربيت شهروندان و اميدوار کردن آنها به آينده و زندگي معمولي و انساني در اين جهان، به ازاي هر ده هزار نفر مسلمان، در مقايسه با ترکيه 28 بار بدتر عمل ميکند!

در گام بعدي همين افراد راديکاليزه شده مجهز به يک پاسپورت سوٸدي (يا از کشور غربي ديگري) از طريق يک شرکت هواپيمايي و يک فرودگاه بين المللي و عبور از اراضي و حريم هوايي يا آبي يک يا چند کشور غربي و خاورميانه اي به سوريه و عراق ميرسند. زبان تحصيل و زبان اول اين جهاديون، علي الاصول يک زبان غربي است و تسلط آنها به زبان مادري شان هم در حد مکالمه شفاهي محدود با اعضاي خانواده و دوستان نزديک است. آيا امکان مداخله ترکيه (يا هر کشور سر راهي محتمل ديگر مثل لبنان و مراکش يا ....) در تأثير گذاري يا متوقف کردن يک جهادي متولد سوٸد، شهروند سوٸد و حامل پاسپورت معتبر سوٸدي چه قدر ميتواند باشد؟ مسٸوليت اخلاقي و حقوقي ترکيه (يا ديگر کشورهاي سر راهي) در مورد جنايات اين افراد چگونه است؟

تبليغات محافل چپ ايراني، تصوير ساده شده اي از پديده داعش اراٸه ميدهد. در گزارش مورد استناد، صحبت از رقم بسيار بزرگ مابين 27000 الي 31000 نفري است که "از طريق مسافرت از مبدأ" 86 کشور جهان به سوريه وعراق به نيروهاي جهادي بومي در دو کشور سوريه و عراق پيوسته اند. در اين گزارش اشاره ميشود که منابع اطلاعاتي ايالات متحده آمريکا، صحبت از شرکت جهاديون 100 کشور ميکنند.

براي مقايسه ميتوان اشاره کرد که نخستين کنگره انترناسيونال کمونيستي سوم در ماه مارس سال 1919 بعداز ايک دوره تدارک همه جانبه يکساله، با شرکت نمايندگان معدودي از احزاب و گروههاي کمونيستي 30 کشور در مسکو تأسيس شد.

گستردگي جهاني وسيع پديده جهاد تروريستي، نشان ميدهد که اين فاجعه بشري نه به اين زوديها ريشه کن خواهد شد و نه با استمداد از تٸوري توطٸه و دخالت پنهان فلان قدرت جهاني يا منطقه اي قابل توضيح است.

رشد تعداد اين جهاديون در فاصله يکساله 2014 تا 2015 هم حيرت آور است. در اين مدت تعداد جهاديون از اروپاي غربي 200 درصد و ميزان جهاديون سفر کرده از روسيه و آسياي ميانه 300 درصد افزايش نشان داده است.

رفتار جهاديستي و تورک ستيزانه چپ راديکال ايران و ديگر محافل تورک ستيز ايراني در مدياي فارسي، قادر به هيچ تأثير ولو ناچيز در معادلات درون جامعه تورکيه نيست. اين تبليغات تنها به بي اعتمادي در فضاي سياسي مربوط به ايران کمک ميکند و با هر موج خود، فضاي گفتگو را نامساعدتر ميکند.

شادي از هر ترور در خاک ترکيه، در کوچکترين تظاهر خود، در خاطره فردي و جمعي تورکان آذربايجان و غير آذربايجان ايران ثبت شده و به احساس بي اعتمادي و بيگانگي در جامعه ايران دامن ميزند. هر جامعه‌‌اي براي رفتن به جلو و حل مشکلات خود، نيازمند ديالوگ و همکاري شهروندان خود است و جامعه پر معضل ايران، در آزمايشات مرک و زندگي متعددي در آينده، نيازمند وجود اعتماد در بين نيروهاي تحول طلب درون خود خواهد بود. تنها ماندن جنبش سبز و محصور شدن آن در نيمي از تهران در سال 1388 براي تجربه آموزي، بايد کافي بوده باشد.

بد نيست که اين مطلب را با نقل سطوري از نوشته تازه آقاي مهدي جامي به پايان ببرم. مقاله آقاي جامي که سطور زير از آن نقل ميشود، حاوي مواردي است که ميتوانند توضيح دهنده بخشي از رفتار نامتعارفي چون شادي از مرگ انسانهاي ديگر باشند:

"ما نمونه عالی این سخن استفن هاوکینگ هستیم که می گوید دشمن دانش جهل نیست، توهم است. توهم دانش. این فرق استانبول است با تهران و ترکیه با ایران. ما در توهمی ویرانگر غرقه ایم. تمام اطوار سیاسی ما و متاسفانه بخش های مهمی از ادعاهای فرهنگی مان ناشی توهم است. انزوایی هم که داریم کار را بدتر می کند و چشم مان بسته می ماند. سابقه ناسیونالیسم ضدترک و عرب ایرانی و لاحقه جابرانه شیعه حکومتی هم کمک کرده است تا منزوی تر بمانیم. از هویت ما چیزی نماند مگر توهم یک امپراتوری و "من برتر". هنوز هم فکر می کنیم از همه همسایگان خود سریم و از بسیاری ملل جهان برتریم. غرقه توهم."


No comments: