Monday, December 24, 2012

آذربایجان،هویت ومبارزه

 جریانات سیاسی و اجتماعی در سه دهۀ اخیر تبلور تردید و تامل نسبت به ساختار سیاست های نژادپرستانه می باشد. تحمل بی عدالتی و ستم ملی در زیر سایۀ نگرش های تندروی حاکمیت از یک سو و نژادپرستان فارس زبان از دیگر سو کمر مردم آذربایجان و سایر ملت های غیر فارس را خم کرده است. تنها ماندن مردم آذربایجان در حوادث ناگوار روزگار از قبیل اتفاقات زلزلۀ اخیر و خشک شدن دریاچۀ ارومیه توخالی بودن شعار " آذربایجان سر ایران است " را به نمایش گذاشت. خیلی وقت است که دیگر مردم آذربایجان به گزینۀ دیگر می اندیشند. و آن اینکه، " آذربایجان سر خودش است ". در دهه های اخیر مکتبی در آذربایجان شکل گرفته که به لحاظ پویایی و مانایی بی نظیرترین تصویر هویت جویی می باشد. مکتبی که در سیاست و فرهنگ قابلیت های فراوانی را از خود نشان داده است. پروفسور محمد تقی زهتابی با به راه انداختن کلاسهای آموزشی زبان و تاریخ و نگاشتن کتابهای علمی نسل جدید را به سمت کوهستان ادب و فرهنگ هدایت کرد و بر تقویت " گونئی مکتبی " – مکتب جنوب – گماشت. کند وکاو در لابلای فرهنگ و زبان، مسیر فکری صمد بهرنگی و امثال صمد بود که زهتابی به خوبی از عهده اش بر آمد و تبریز را یک بار دیگر به تکاپو واداشت. چیزی در زیر پوست شهر می جنبید و جان می گرفت. شاید بعضی ها با تردید بر این مهم بنگرند اما به هر حال واقعیت این بود که ماهی سیاه کوچولو دیگر ماهی سیاه کوچولو نبود بلکه این بار چون نهنگی مهیب و مغرور در اعماق می جنبید. زهتابی زبان و تاریخ را از زیر سر روشنفکران و نویسندگان ترک زبان که در انجمن های ادبی و مجلات ماهانه گیر کرده بودند بیرون کشید و به میان مردم برد. اودر این زمینه با استفاده از تجارب گرانبهای عمرش در کوتاهترین مدت به بزرگترین موفقیت دست یافت. این جانب افتخار شاگردی ایشان را دارم و از این بابت احساس غرور می کنم. زهتابی در یافته بود که دغدغۀ اکنون آذربایجان محدود به یک ایدئولوژی خاص نمی باشد. به نظر من او راه درست را انتخاب کرد. در حقیقت دغدغۀ نسل جدید این است که همه زیر سقف هویت خواهی با هر شکل و اندیشه به شکوفایی زبان و فرهنگ و مبانی و مفاهیم سیاسی بیندیشند و در تقویت آن بکوشند. دکترمحمود علی چهرگانی در چنین فضایی وارد انتخابات مجلس گشت. او با طرح یک شعار کاملن ادبی و زیرکانه که از متن حیدربابای شهریار گرفته بود نوعی شوک سیاسی بر جامعه وارد کرد. " حیدربابا مرد اوغوللار دوغگینان " . شعار، واضح و دقیق بود. متن ترکی شعار نشان از رجعت به زبان و فرهنگ آذربایجان داشت و هزاران معنا و ایهام در خود پنهان کرده بود. او از حیدر بابا می خواست که فرزندانی جوانمرد و دلیر نثار آذربایجان کند. مفهومش این بود که نمایندگان آن دورۀ آذربایجان فاقد صلاحیت و رشادت لازم در خصوص حل مسائل آذربایجان بودند. تاکید چهرگانی بر ترکی حرف زدن و یاد کردنش از قهرمانان ملی آذربایجان در سخنرانی هایش شور و نشاط خاصی به تبریز تزریق کرد. تبریز در آستانۀ یک رویداد شگفت انگیز بود، اما ارادۀ حکومتی قدرت، بدون هیچ توجیه و توضیح خاصی با عجله و شتاب چهرگانی را از نامزدی انتخابات مجلس حذف کرد. بدون تردید حرکت چهرگانی در انتخابات نوعی فراخوان هویتی بود. او مردم را بر آن واداشت که دربارۀ ظلم و ستم نژادپرستانه در خصوص سایر ملت های غیر فارس زبان بیندیشند و به حرکت درآیند. چهرگانی در عرصۀ سیاست، اعتراض و هویت خواهی را از کنج قهوه خانه ها و زیرزمین های تبریز به سطح شهر کشاند. مذهب و نژادپرستی در آزمونی دشوار قرار گرفته بودند. آزمونی که تقدیر و فرجام ملت های غیر فارس زبان به آن گره خورده بود. باید یادآوری کرد که ستیز هویت خواهی با مذهب و ایدئولوژی نیست. ستیز هویت خواهی با استبداد سیاسی و فرهنگی می باشد. این استبداد با هر ردا و لباسی که ظاهرشود از نظر هویت خواهی محکوم است. در حقیقت اگر ملتی با پشتوانۀ زبان و فرهنگ به مطالبات سیاسی روی می آورد این دلیل بر ظلمی است که در حق زبان و فرهنگش روا داشته می شود. به نظر من چهرگانی در زمان و مکان مناسب از این حق دفاع کرد و شایستۀ تقدیر است. بر خلاف بعضی ها که ژست روشنفکری گرفته و چهرگانی را به عمیق نبودن در خصوص تئوری های سیاسی و جامعه شناسی متهم می کنند باید بگویم که یک سیاستمدار حتمن نباید متخصص مسائل مزبور باشد. مردم از یک قهرمان انتظار نفی ظلم را دارند و جسارت و تسلیم نشدنش را الگوی خویش می سازند. چهرگانی در آن سالها جسارت آن را داشت که از چهرۀ نژادپرستی پرده بر دارد. بعد از حادثۀ انتخابات، شاخۀ اطلاعاتی نظام دو رویکرد را مد نظر قرار داد.
رویکرد اول: حذف فعالان سیاسی آذربایجان
این رویکرد دو روش را مد نظر قرار داشت و دارد. در روش نخست آنها به حذف فیزیکی روی آوردند. قتل مشکوک زهتابی و غلامرضا امانی و ... به این رویکرد بر می گردد. رویکردی که قبلا در خصوص دیگران همچون صمد بهرنگی آزموده شده بود. این رویکرد و نحوۀ سرکوب های این چنینی شباهت زیادی به سرکوب ترک های اویغور در چین دارد. در روش دوم آنها به تخریب شخصیتی روی آورده و فعال سیاسی را در دایرۀ فشارهای روانی مختلف قرار می دهند. خود چهرگانی و صدها فعال دیگر قربانی چنین روش هایی گشتند و می شوند. بر اثر شدت این فشارها بعضی از فعالان و روشنگران به خارج از محدودۀ ستم کوچ کردند و می کنند.
در سرکوب جریان هویت جویی، مذهب با همان گزینۀ اخلاق و انگ بی اخلاقی زدن به جریان هویت جویی وارد کارزار شد و نژادپرستی فارس با گزینۀ تجزیه و اتهام تجزیه طلبی. به همان اندازه که جدال شدت گرفت گزینش ها نیز شفاف تر گشت. در پس اتهام تجزیه طلبی واقعیتی آشکار نهان است.
تو تجزیه طلبی، یعنی این که من می دانم تو جغرافیا و زبان و فرهنگ مختص به خودت را داری و برای همین به رهایی می اندیشی. تو تجزیه طلبی، یعنی این که به ممالک محروسه و اشغال شده تعلق داری و به استقلال می اندیشی. تو تجزیه طلبی، یعنی این که زبانت را ببر و خفه شو.
سیل نوشته های اخیر نژادپرستان منسوب به حاکمیت و شوونیزم فارسی در پی اثبات این ادعایند که ما ترک نیستیم. کار احمقانه ای که سعی در پاک کردن صورت مسئله دارد. انگار که به درخت بگوییم سنگ و یا به ستاره بگوییم سبد.
رویکرد دوم: نفوذ در جنبش ملی آذربایجان و تحریف آن
در این خصوص اما حرکات ظریف و پیچیده یی دارد شکل می گیرد. هزینه های زیادی صرف بزرگداشت مشاهیر مستحیل گذشته وبعضی نو ظهورهای سیاسی و ادبی فعلی همسو با سیاست یکسان سازی صرف می شود تا آنها را به عنوان پیشرو در مسایل آذربایجان جا بزنند. حمایت های مالی و رسانه ای فراوانی از این افراد به عمل می آید و در مقابل فعالین و مغزهای اصلی حرکت تحت فشارهای شدید روحی و روانی و معیشتی قرار می گیرند.
به هر حال همزمان با چهرگانی رسانه های نوشتاری و مستقل آذربایجان نیز فعال شدند. پیشکسوت این بخش از فعالیت ها مجلۀ وارلیق بود، با پشتوانه یی از تلاش و ابتکار که در زمان خودش بی نظیر بود. وارلیق مجلۀ علمی و ادبی بود و آشکار و مستقیم به سیاست نمی پرداخت. نخستین نشریه ای که آشکارا سیاست های یکسان سازی فرهنگی را مورد نقد قرار داد هفته نامۀ شمس تبریز بود. شمس تبریز نشریه ای بود که گردانندگان آن نویسندگانی بودند با آرا و اندیشه های متنوع و بعضن متفاوت. من از آنجا که خودم یکی از نویسندگان شمس تبریز بودم به خوبی با آرا و عقاید و آثار نویسندگان شمس تبریز آشنا هستم و در مجالی دیگر به بررسی افکارشان خواهم پرداخت. شمس تبریز در استانهای ترک زبان و تهران توزیع می شد. مرحوم عمران صلاحی برایم نوشته بود که " فارغ از اینکه با برخی عقایدتان مخالفم اما از اینکه یک نشریۀ سیاسی تبریز در دکه های تهران خود نمایی می کند به خود می بالم." بعد از بسته شدن شمس تبریز دیگر شاهد حضور نشریۀ سیاسی دیگری نشدیم . اما نباید از زیبایی و تکاپوی نشریات دانشجویی غافل ماند. دانشجویان اکثر شهرهای آذربایجان بولتن و گاه نامه هایی را منتشر می کردند که در نوع خود بی نظیر بود. این روش اکنون هم ادامه دارد. با مطالعۀ این نشریات دانشجویی می توان به اهمیت نقش دانشجویان در شکل گیری جنبش ملی آذربایجان پی برد. کنفرانس ها و مراسم های مختلف دانشجویی را نیز بر این ادعا بیفزایید تا عمق شگفتی را در یابید. دانشجویان در شکل گیری جنبش های اجتماعی نقش بسزایی دارند و این نقش در شکل گیری جنبش آذربایجان پر رنگ تر است و ازاین نظر باید به خودمان ببالیم. آنها البته هزینه های سنگینی را نیز دراین راستا – به لحاظ جانی و مالی – می پردازند. تقریبن نصف بیشتر زندانیان سیاسی، چهره های فعال دانشجویی می باشند و این نشان دهندۀ حس مسئولیت آنها در قبال جنبش و آذربایجان می باشد. به مرور زمان و با عمیق شدن مفهوم هویت جویی دو نظریۀ مهم سیاسی شکل گرفت و همۀ فضای سیاسی ایران و آذربایجان را تحت تاثیر خود قرار داد. فعالان و مبارزان سیاسی در کشمکش بین دو واژۀ استقلال و فدرالیسم قرار گرفتند و نوشته های علمی و مستدل فراوانی بر متن نوشتار سیاسی آذربایجان افزوده گشت. و این تکاپو هنوز هم ادامه دارد. معتقدم که امروز متن نوشتار سیاسی ما شفاف تر، عمیق تر و علمی تر از سایر دوره ها است. فارغ از گرمای بحث و جدل این دو نظریه، آنچه مهم است انبوه نوشته هایی است که بر حافظۀ تاریخی جنبش افزوده می شود. ظهور نویسندگان و فعالین جدید و پیدایش تشکیلات های سیاسی و ادبی خارجی و داخلی مهم ترین فرایند این دو نظریه می باشد. در این میان گاهی نیز دو گانگی های غریبی رخ می دهد. مثلن بعضی از نویسندگان آذربایجان که در زبان فارسی فعالیت می کنند وقتی با سئوال " آیا تو یک تجزیه طلب هستی؟" روبرو می شوند به تناقض گفتاری و فکری می افتند. آنها هنوز درک کامل از ماهیت جنبش ندارند و به دلیل تعلق خاطرشان به محدودۀ فکری یکسان سازان فرهنگی در جواب پرسش به تته پته می افتند. آنها هنوز درک نکرده اند که تجزیه طلبی واژۀ تولیدی یکسان سازان است و در خدمت سرکوب کنندگان می باشد. واژه یی است کاملن دادگاهی که زمینه های بازداشت و قتل و طرد را هموار می کند. این واژه در منظر سیاست مداران و نویسندگان جهان تعبیر دیگری دارد. تعبیر آن استقلال است. هنوز راه درازی مانده تا مثل قضیۀ کاتالانی ها که از مردمش در مورد استقلال نظر خواهی می کنند از آذربایجانی ها نیز در این خصوص سئوال شود. و شاید هم راه چندانی نمانده باشد.
با همۀ پیچیدگی و تو در تویی جنبش هویت جویی به نظر می رسد متغیر زبان نقش اساسی را در این میان بازی می کند . برای همین هویت ستیزان با زبان ملت های دیگر می ستیزند و برای همین امثال زهتابی ها به تقویت و شکوفایی آن می اندیشند. برای این که با متغیر زبان بیشتر آشنا گردیم یک مثال می آورم. مرکز مطالعات ملی ایران و نویسندگانی همچون سپانلو اعتقاد دارند که هویت آنها را سه گزینۀ زیر شکل می دهد:
1- زبان فارسی
2- مذهب تشیع
3- تمامیت ارضی
حالا اگر این سئوال را از یک آذربایجانی سئوال کنید جوابش چنین خواهد بود:
1- زبان ترکی...
همین اولین گزینه، جغرافیا و معنای مستتر در سایر گزینه ها را نیز تغییر خواهد داد. برای کسی که زبان، نخستین معیار هویتی است معیارهای دیگر نیز بر اساس آن مرزبندی خواهند شد. کسی که که یک عمر با زبان ترکی شعر سروده و داستان نوشته و حرف زده است چگونه می تواند زبان فارسی را یکی از گزینه های هویتی بداند؟ متغیر زبان، جغرافیا و محدودۀ خود را نیز خط کشی می کند. متغیر فرهنگ و کجایی بودن انسان هویت اوست. اگر گوناز تی وی در بین مردم آذربایجان محبوبیت دارد و رسانه های فارسی با آن می ستیزند دلیل اصلیش در همین متغیر زبانی نهان است. به اعتقاد من نویسندگان و فعالان آذربایجان، زبان حرکت هستند و گوناز تصویر آن. اما نباید از این نکته غافل شویم که بر تعدد و تنوع رسانه های تصویری آذربایجان بیندیشیم.
حال با این مقدمه به تبیین و بازنگری جنبش هویت جویی آذربایجان می نشینیم. و از همه مهمتر راههای بسط و شکوفایی آن را بررسی خواهیم کرد. با این توضیح که هدف این سلسله از نوشته ها تبیین زیبایی ساختارهای هویتی می باشد و قصد درگیر شدن در حواشی ها را ندارد. من معتقدم که همۀ فعالان اصیل جنبش در پی گسترش مبانی فکری آن هستند و اگر این میان اختلافاتی رخ می دهد مربوط به چگونگی بسط آن است. آنها به محبوب شدن خود نظر ندارند و به محبوبیت آذربایجان می اندیشند. البته مردم باید بدانند که فعالین و نویسندگان جنبش هویت جویی مثل خود مردم انسانهای کاملی نیستند. آنها نیز عضوی از جامعۀ انسانی اند. آنها هم اشتباهات و نواقصی دارند. اما با همۀ ارزش ها و نواقص شان از یک چیز دست بر نداشتند و بر نمی دارند. آنها به اندازۀ وسعشان با ظلم مبارزه کردند و می ستیزند و سر تسلیم فرود نیاوردند و نمی آورند. شاید به خیال منتقدین آنها انسانهای کوچکی باشند اما بر خلاف تصور آن منتقدین و دشمنان، نویسندگان و فعالین آذربایجان از یک چیز بزرگ سخن راندند و می رانند. از کرامت و آزادی و هویت انسان و آذربایجان.
محمدرضا لوائی 1

سایت نویسنده

دوشنبه, دسامبر 24, 2012

Sunday, December 23, 2012

اهداء جایزه حقوق بشر به دوزندانی سیاسی آذربایجانی

 
  روز 15 دسامبر 2012 جایزه حقوق بشر شهر بوخوم آلمان به دوزندانی سیاسی بنام های شاهرخ زمانی و جاوید هوتن کیان اهداء شد .
شاهرخ زمانی اهل کلیبر وفعال کارگری است که هم اکنون در زندان گوهر دشت زندانی می باشد و باتهام عضویت درهیئت مدیره سندیکای کارگران نقاش ساختمانی و تبلیغ در میان کارگران به یازده سال زندان محکوم شده است .
شاهرخ پسر بهمن زمانی از مبارزان قدیمی آذربایجان و از یاران نزدیک صمد بهرنگی است .
جاوید هوتن کیان وکیل دعاوی و وکیل خانم سکینه محمدی آشتیانی می باشد . خانم اشتیانی به سنگسار محکوم شده است و وکیل وی آقای جاوید هوتن کیان هنگامی که راجع به پرونده خانم آشتیانی با دو خبر نگار آلمانی مصاحبه می کرده دستگیرشده و باتهام ارتباط با بیگانگان به شش سال زندان محکوم شده است . هوتن کیان مدتها در اداره اطلاعات و زندان تبریز بطور وحشیانه شکنجه شده است . زندان تبریز یکی از مخوف ترین زندان هاست و در حال حاضر بیش از چهار هزار نفر درآنجا زندانی می باشند .
ازمدتها پیش فعالین حقوق بشرآذربایجانی برای رساندن صدای زندانیان سیاسی آذربایجانی تلاش می کردند واکنون اهداء جایزه حقوق بشر به این دونفر باعث می گردد که توجه افکار عمومی بین المللی نسبت به نقض حقوق بشر در آذربایجان بیشتر بشود .
جوایز را آقایان بهروز خباز به نیابت از شاهرخ زمانی و آقای نقی محمودی وکیل هوتن کیان دریافت کردند . در مراسم اهداء جایزه آقای روبرت هلر پیام شاهرخ زمانی راکه از زندان گوهر دشت ارسال شده بود قرائت نمود و نماینده عفو بین الملل در بوخوم نیزراجع به نقض حقوق بشر در ایران صحبت کرد . آقای نقی محمودی در دفاع از آقای هوتن کیان صحبت کرد و خواهان توجه بیشر فعالین حقوق بشری به وضعیت زندانیان درآذربایجان شد. همچنین آقای مارکوس هلویک روزنامه نگار آلمانی که هنگام مصاحبه با هوتن کیان و پسر خانم سکینه آشتیانی همراه با یک خبرنگار دیگر دستگیر شده و حدود 5 ماه در زندان تبریز زندانی بوده است ضمن اشاره به خاطرات زندان قسمتهائی از کتاب جدید خود را که « انشاالله زندانی در ایران» نام دارد برای شرکت کنندگان در مراسم اهداء جایزه قرائت نمود .
دراین مراسم یک قطعه موسیقی فولکلوریک آذربایجانی پخش گردید.
ژاله تبریزلی
  


Wednesday, December 19, 2012

از خود بیگانگی در سیمای ضدیت با رفراندوم آذربایجان - نگاهی به نوشته اژدر بهنام

آقای اژدر بهنام طی نوشته ایی تحت عنوان "استقلال آذربایجان خواست مردم یا چند گروه سیاسی؟" درخواست تشکلهای سیاسی برای رفراندوم در آذربایجان جنوبی را که طی نامه ایی به رئیس سازمان ملل، آقای بانکی مون ارسال شده است را مورد نقد قرار داده است. این نوشتهء آقای اژدر بهنام دارای نارسایی های بسیار جدی در نوع نگاه به مسئله رفراندوم در آذربایجان جنوبی است. من تنها تیتر این نوشته را در برخورد با متن نامه به بانکی مون را مورد بررسی قراد دهم و به ماهیت رفتاری آقای بهنام با جنبش مردم ترک در ایران نیز نگاهی خواهم داشت.
تیتر مقاله آقای اژدر بهنام یعنی "استقلال آذربایجان خواست مردم یا چند گروه سیاسی؟" از چند جهت دارای اشکالات اساسی است؛
یک: این تیتر و کل نوشتهء اقای بهنام نشان میدهد که ایشان متن اصلی تقاضای رفراندم را ابدا نخوانده اند. و این ایراد بسیار بزرگی است که بدون مراجعه به متن اصلی نامه و براساس یک متن خبری، نوشتهء خود را تحریر کنند.
دو: هدف رفراندم در نامه ارسالی به بانکی مون تحقق "حق تعیین سرنوشت ملت ترک در آذربایجان جنوبی" است. اما آقای بهنام تیتر نوشته خود را برای تبلیغات منفی در مئدیای فارسی زبان به "استقلال آذربایجان..." تبدیل کرده اند. این در حالیست که ایشان در همین نوشته خودشان را " جزو مدافعین سرسخت "حق تعیین سرنوشت" و "حق" جدایی بخشی از مردم یک کشور" معرفی میکنند! اگر آقای بهنام واقعا به حق تعیین سرنوشت و حق جدایی بخشی از مردم یک کشور باور دارند، چگونه در تیتر نوشته شان واژه "استقلال" بصورت منفی به مثابه مطالبه گروههای سیاسی و نه مردم آذربایجان معرفی شده است؟ معلوم نیست دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را!
سه: واکنش منفی و عجولانهء آقای بهنام در محکوم کردن مطالبه رفراندوم و ضدیت کور ایشان با جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان بسیار تامل برانگیز است. ایشان در همین نوشته، خود را طرفدار "همه‌پرسی واقعی و آزاد" معرفی میکنند. اما مطالبه رفراندوم از سوی تشکلهای آذربایجانی را با توسل به هر گونه تهمت و افترایی تخریب میکند. گویا رفراندوم مطالبه شده فعالین ترک آذربایجان تحت نظارت سازمان ملل به زعم آقای اژدر بهنام "رفراندومی غیرواقعی و یا غیرآزاد" میخواهد باشد!
چهار: بایستی از آقای اژدر بهنام بپرسیم در کجای دنیا تقاضای رفراندم را مردم به مراجع داخلی و یا بین المللی ارجاع میدهند، که ایشان در تیتر نوشته به آن تاکید کرده اند (استقلال آذربایجان خواست مردم یا چند گروه سیاسی؟)؟ حتما ایشان در این انتظار بودند که تحت حاکمیت سراسر جنایت جمهوری اسلامی، مردم آذربایجان مستقیما بتوانند تقاضای رفراندوم را به رئیس سازمان ملل بفرستند!؟ پیش کشیدن مردم و قرار دادن آن در مقابل احزاب متعلق به آن مردم غیر از عوامفریبی و خاک پاشیدن در چشم مردم چه معنی دیگری میتواند داشته باشد؟
نکته مهم دیگر در نوشته آقای اژدر بهنام تهمت و افتراهایی استکه بصورت مدوام علیه گروههای سیاسی آذربایجانی روا شده است.
آقای بهنام در تحقیر تشکلهای آزربایجانی، در همین مقاله خویش مینویسد: "این احزاب و سازمانها نه در داخل، بلکه در خارج از ایران فعالند و مجموع اعضای همه آنها را می‌توان در یک سالن نسبتا کوچک جا داد!".
بایستی از آقای بهنام بپرسیم که کدام تشکل و یا تشکلهای جامعه فارس (غیر از مجاهدین خلق) را میتوانند معرفی کنند که مجموعا یک سالن بزرگتری را پر کنند؟ بایستی از آقای بهنام بپرسیم که سیقنال های شما به زبان فارسی در تحقیر و کوچک شمردن تشکلهای آذربایجانی برای کدامین جامعه سیاسی در ایران ارسال میگردد؟ احتمالا آقای بهنام یادشان رفته است که به خاطر بیاورند که ضدیت کور با تشکلهای آذربایجانی عملا خدمت به جمهوری اسلامی و همپالگی های آنان (فروزنده ها و نگهدارها) در اپوزیسیون جامعه سیاسی فارس ایران است.
کذب بزرگ دیگر نهفته در نوشته آقای بهنام و باز هم در تحقیر تشکلهای سیاسی آذربایجانی میخوانیم که: "هر یک از همین "تشکیلاتها" مدعی‌اند که نبض جنبش ملی آدربایجان را در دست دارند و هر لحظه می‌توانند میلیونها نفر را به خیابانها بریزند!".
این سخن آقای بهنام غیر از دروغ و بهتان و تخریب تشکلهای آذربایجانی هیچ هدف دیگری ندارد. اگر گروهی چنین ادعایی کرده است باید که منبع آن از یک سند رسمی حزبی نقل قولی گردد. آقای اژدر بهنام نه تنها این کار را انجام نداده بلکه تمامی گروههای سیاسی متعلق به خلق ترک در آذربایجان را هدف این تخریب خصمانه قرار داده است. حتما آقای بهنام میدانند که ادعاهایی از این نوع غیر از خوشحال کردن ماموران جمهوری اسلامی و دشمنان خلق ترک در ایران کس دیگری را شادمان نمیکند. کینه و خصومت کور علیه تشکلهای ملت ترک در آذربایجان عملا آقای بهنام را در کنار بدنام ترین و حتی مشکوک ترین عناصر سیاسی در اپوزیسیون جامعه فارس ایران قرار میدهد و این حقیقا تاسف آور است.
پرسش نهایی من از آقای اژدر بهنام، که پاسخی هم برای آن طلب نمیکنم، بلکه میخواهم با آن پرسش ایشان را به تامل وادارم، اینست که؛ آقای بهنام واقعا فکر میکنند که چه عاملی ایشان را همواره "در تعارض با فعالین ترک آذربایجانی" و "در همسویی با اپوزیسیون جامعه سیاسی فارس" ایران، قرار میدهد؟ آیا ریشه حسی و فکری رفتار ایشان در شرمگینی از ترک بودن و ناتوانی درانکار آن نیست؟ آیا چنین نیست که، ایشان با خصومت ورزی علیه نیروهای سیاسی متعلق به جامعه ترک هم از شرمگینی (استعمار زده) خود فرو می کاهند و هم در میان عناصر سیاسی جامعه فارس (عنصر بالا دست) مغرور و سربلند راه بروند؟ اگر چنین نیست، اینهمه خصومت، کینه ورزی، تهمت، دروغ و تخریب علیه فعالین و تشکل های خلق ترک در آذربایجان کدامین هدف را تامین میکند؟
 از : یونس شاملی
20121218
متن نامه گروههای سیاسی آذربایجانی به رئیس سازمان ملل آقای بانکی مون
2012-12-18 12:24:54
 


Monday, December 10, 2012

محمد انصاری:امیدوارم درآذربایجان جنوبی آزاد شاهداجرای سمفوني ۲۱ آذرباشم

 مصاحبه یوردنت با سازنده سمفوني ۲۱ آذر
   ۲۱ آذر روز عجيبي در تاريخ آذربايجان جنوبي است. هم روز شادي و پيروزي مردم است و هم روز اندوه و شکست ملي است. هم روز غرور و اعتماد به نفس يک خلق آزاد شده است و هم روز ميدان داري خود فروختگان و رجاله ها است، هم روز نواختن مارش پيروزي و سرود آذربايجان است و هم روز تحمل نواي گوشخراش عربده قاتلان مردم آذربايجان، هم روز آزادي و بهروزي است و هم روز خفقان و فلاکت است. هم روز عشق و شيفتگي است و هم روز نفرت و خيانت است و در کل، هم روزآغاز حيات است و هم روز مرگ - و چه خوب آقاي محمد انصاري چهره هاي دوگانه اين روز عجيب و فاصله يکساله اش را، د ر پوئم- سمفوني ۲۱ آذر به تصوير کشيده است!
اغراق نخواهد بود اگر آن روزي را که اين اثر براي نخستين بار توسط ارکستر سمفوني اوزئيير حاجيبيلي در باکو اجرا شد، يک روز تاريخي در صحنه هنر ملي آذربايجان به ناميم. سمفوني ۲۱ آذرصرفا يک قطعه موسيقي نيست، بلکه تنها اثر موسيقي کلاسيک است که به موضوع حکومت ملي آذربايجان ميپردازد ومهمتر اينکه سازنده اين اثر کلاسيک خود از همين سرزمين و از فرزندان همان نسلي است که در آن دوره تاريخي جزو پيشاهنگان و سازندگان اين حکومت بودند.
اگر چه حکومت ملي و آزاد مردم آذربايجان جنوبي بيش از يکسال طول نکشيد و با هجوم قشون اشغالگر پهلوي به خاک و خون کشيده شد، و اگر چه از آن تاريخ، دشمنان حاکميت و آزادي مردم به هزار حيله و طرفند خواسته اند با تحريف حقيقت، جوهر ملي و توده اي اين جنبش عمومي مردم را دگرگونه جلوه دهند، اما رويکرد امروز نسل جوان و احترام عميق و بستگي عاطفي اين نسل به آرمانها و قهرماني هاي آن دوره به همراه قدرشناسي از دست آوردهاي آن یکسال رويائي، کم کم آن روي زيباي روز ۲۱آذر را برجسته تر و چهره کريه روز ۲۱آذر را کمرنگ تر ميکند. محمد انصاري خود نمونه اي ازهمین نسل جوان فعالان آذربايجاني در صحنه در دوره حاضر است که با الهام از اين آرمانها و قهرماني ها، موتور حرکت نوين رهائي آذربايجان جنوبي از سلطه استعمار و فاشيسم را تشکيل ميدهند.
سمفوني ۲۱آذر آقاي محمد انصاري البته جدا از بار تاريخي و نوستالژيکي که دارد، از اين نگاه نيز که تنها قطعه پوئم-سمفوني از آذربايجان جنوبي است خود يک استثناء است. استثنائي که مبين اين قاعده است که استعداد هاي درخشان زيادي در ميان مردم آذربايجان جنوبي وجود دارد که در حصار محدوديت هاي مذهبي و سياست هاي ضد ترک حکومت ايران گرفتار آمده اند و زمانی که تک و توک راه مفري پيدا ميکنند، کارهای شگرفی از آنها سر میزند. محمد انصاري اولين اين استعداد ها نيست و آخرين آنها هم نخواهد بود اما يکي از آن نمونه هائي است که ثابت ميکند که خلقي که با وجود همه اين فشارها و سرکوب ها اينگونه استعداد ها را عرضه مي کند در فرداي آزادي خود چه قيامتي ميتواند برپا کند.
سايت يورد نت مصاحبه کوتاهي با آقاي محمد انصاري در رابطه با اين اثر و ديگر کارهاي ايشان انجام داده که در اينجا به مناسبت سالگرد 21آذر منتشر ميشود.
*
سئوال (یوردنت): لطفا کمي از خودتان بگوئيد. کجا به دنيا آمده ايد؟ تحصيلات دوره ابتدائي و متوسطه را در کجا انجام داده ايد؟ کي از ايران خارج شديد؟
محمد انصاری: متولد سال ۱۹۷۶ در تبریز بدنیا آمدم . تحصیلات ابتدائي را در مدرسه فکوری، راهنمائی را در قدس و متوسطه را در طالقانی و مفتح انجام داده ام. با اینکه در چند رشته هنر و موسیقی از دانشگاههای ایران قبول شدم اما به خاطر علاقه ام به تحصیل موسیقی با کیفیت، بعد از اتمام خدمت اجباری سربازی در سال ۱۹۹۸به باکو عزیمت کرده و تحصیل موسیقی را در آکادمی موسیقی باکو که به نام اوزیرحاجی بیلی است اغاز کردم.
سئوال: علاقه شما به موسيقي به صورت حرفه اي از چه زماني شروع شد؟
محمد انصاری: از دوران تحصيلات ابتدائي به گروه سرود مدرسه پیوستم و از همان ابتدا تصمیم گرفتم مویسقدان شوم. با همه مشکلاتی که در سر راه موسیقی بود (و همین حالا هم هست) کارم را ادامه دادم. بخصوص که در آن زمان معلم حرفه ای در موسقی کلاسیک به علت فشار مضاعف حاکمیت کم بود. موسقیدانان حرفه ای یا به تهران مهاجرت کرده بودند یا به شغل دیگری رو آورده بودند.
سئوال: در کجا تحصيل آکادميک موسيقي را شروع کرديد و الان چه ميکنيد؟
محمد انصاری: از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ در اکادمی موسقی باکو در دوره های لیسانس و فوق لیسانس اهنگسازی کلاسیک تحصیل نمودم و پس از اتمام این دوره ها به تبریز برگشته، از سال ۲۰۰۶ تا۲۰۰۷ در هنرستان تازه تاسیس موسیقی اقبال آذر به تدریس موسیقی پرداختم. در سال ۲۰۰۷ به انگلیس مهاجرت کردم و دیگر بار در دانشگاه Goldsmiths در رشته فوق لیسانس اهنگسازی تحصیل کردم و از ژانویه سال ۲۰۱۳ در دکترای اهنگسازی ادامه تحصیل خواهم داد.
سئوال: به چه نوع موسيقي بيشتر علاقه داريد و اولين اثرتان چه بود؟
محمد انصاری: همواره موسیقی کلاسیک مورد علاقه ام بوده است. اما حوزه مطالعه ام بیشتر در زمینه موسیقی بعد از میانه های قرن بیستم ، یعنی به سالهای بعد از ۱۹۴۵ میباشد. اولین کارهایم برای تاتر و فیلمهای کوتاه در آذربایجان جنوبی بود که بیشتر جنبه آماتوری داشتند. بعد از آغاز تحصیل موسیقی آکادمیک در باکو، اولین کارهایم برای پیانو، ویولون، ویولونسل و پیانو، کوارتت زهی و بادی برنجی، سوناتا برای آلتو و پیانو, کنسرتو برای ارکستر مجلسی و سایر بوده است.
سئوال: قبل ازاينکه از شما خواهش کنم که در مورد خود سمفوني ۲۱ آذر توضيح بدهيد، ميخواستم احساس خودم را از شنيدن اين قطعه بگويم. براي کسي که با تاريخ حکومت ملي آذربايجان آشناست ميتوانم بگويم که اين سمفوني دقيقا صحنه اجتماعي و شرح ماوقع آن دوره يکساله را بزبان موسيقي تشريح ميکند. قسمت اول اين قطعه، يک احساس دهشت، زندان، شکنجه و فلاکت را تداعي ميکند. سپس سمفوني با نوعي اکشن که به قيام مردم و مارش آنها ميشود تعبير کرد، ادامه پيدا ميکند. در مراحل بعد، موسيقي آرام همراه با چاشني موسيقي آذربايجاني، احساسي از دوره کار و سازندگي و آرامش را به شنونده منتقل ميکند و در قسمت بعدي، دوباره موسيقي مارش مانند، که ميشود به دوره مقاومت در مقابل هجوم به مردم را از آن برداشت کرد، بگوش ميرسد و در قسمت انتهائي اين اثر، نوائي نوستالژيک را ميشنويم که حس يک حسرت را منتقل ميکند و پس از آن نيز با سکوت چند ثانيه اي، سمفوني به پايان ميرسد. سئوالم این است که آيا خودتان در مقام سازنده اين اثر، اين احساس شنونده را همان چيزي ميبينيد که شما قصد داشتيد دراين سمفوني منتقل کنيد؟
محمد انصاری: با توجه به این که پوئم سمفونی قطعه ایست دارای تیتر توصیفی و بر مبنای داستان یا افسانه ای خاص شکل میگیرد، باید بگویم تعبیر شما در باره این موسیقی کاملا صحیح است. دقیقا همان شرحی را که در باره پوئم یا قسمت داستانی این موسیقی دادید، منظور من در تصنیف این موسیقی بوده است. ضمنا باید بگویم که تعبیر دقیق شما از این موسیقی مرا شگفت زده کرد. خیلی تعبیرها در باره این موسیقی که به من نوشته یا گفته شده نزدیک به تعبیر شما بوده اما برداشت شما خیلی دقیق تراست.
تنها چیزی که برای توضیح میماند، اصطلاح پوئم سمفونی و فرم در این قطعه است. همان طوری که ذکر شد پوئم سمفونی قطعه ایست که دارای تیتر توصیفی که در یک موومان توصیف می شود و از دوره رومانتیک به جا مانده است.
فرم در این موسیقی سنات است و از ترکیب تم اصلی (مارش) و تم فرعی (آرام) و از تقابل این تمها (مقاومت) تشکیل شده است و برای کمک به انتقال داستان تم اول (همان تمی که شما میگوید تم "دهشت و شکنجه") تصنیف شده است.
سئوال: چه طور شد که تصميم گرفتيد اولين اثر سمفوني خود را به دوره حکومت ملي آذربايجان اختصاص دهيد؟
محمد انصاری: اکثر آهنگسازهای حرفه ای در دنیا به موضوعات پیرامون خود اهمیت میدهند و حوادث مهم و حیاتی را در کارهای خود به تصنیف میکشند. دوره حکومت ملي آذربايجان با تمام کاستیها و قوتهای خود در تاریخ آذربایجان جنوبی دوره ای برجسته است. از طرف دیگر خانواده ام مثل اکثر خانواده ها در آذربایجان جنوبی، خاطره ها و گفتنی هائی در باره آن دوران و قبل و بعد ان دوران داشتند که همیشه برای من جذاب بوده است.
در دوره حکومت ملي آذربايجان پدرم پیشاهنگ حکومت ملي بود و پدر بزرگم در اردوی حکومت ملي خدمت میکرد. از این رو تاثیر دوره حکومت ملي آذربايجان در خانوده ما مثل اکثر خانواده ها در آذربایجان جنوبی همیشه ادامه داشته است.
سئوال: چقدر طول کشيد که اين اثر را ساختید؟.
محمد انصاری: این موسیقی را در ۹ ماه و در بین سالهای ۲۰۰۴ - ۲۰۰۵ نوشتم.
سئوال: اين موسيقي جدا از ظرافت ها و خلاقيت هاي هنري آن نشان از حس خاص و نيرومندي دارد که سازنده اثر در ساخت آن داشته است. کمي در اين باره بگوئيد. وقتي اين اثر را ميساختيد چه احساسي داشتيد. چه صحنه هائي را در ذهن خود مجسم ميکرديد؟
محمد انصاری: بیان کردن حس ها در طول ساخت موسیقی کار ساده ای نیست. بعضا شخصی هم هست.در طول دوران نوجوانی ام خاطرات شیرین یک سال حکومت ملی و تلخ بعد از حکومت ملی را از طریق خانواده هایمان لمس کرده ام. اکثر خانواده های مهاجر در دوران بعد از حکومت ملي کشته داشتند. حتی شاهد بودم که بعد از گذشت خیلی زمان از ان دوره، صحبت کردن در رابطه با آن دوران برای آنها خیلی سخت بود و ترس دائم همواره بر زندگی آنها سایه افکنده بود. در کل در حین ساخت این موسیقی همیشه حس میکردم که دوره حکومت ملي یک درام توام با امید بود و همچنان یک داستان ناتمام است. من در این موسیقی همان طوری که شما اشاره کردید سعی کردم مقاومت و اراده مردم تورک آذربایجان را نشان دهم، حسی که اکثرا در تمام ماها وجود دارد. به خاطر دارم که تلاش کردم که قسمت پایانی قطعه را با امید تمام کنم اما همان طوری که شما اشاره کردید، موسیقی با حسرت و سکوت تمام میشود. اما در کل دراماتورژی اثر، امید و مبارزه را از یاد نمیبرد.
سئوال: خودتان هم ساز مینوازید؟
محمد انصاری: بله، پیانو، کلارینت و گیتار.
سئوال: کمي در باره ارکستري که در باکو اين اثر شما را اجرا کرد توضيح دهيد. آيا شما در جريان تمرين آن نظارت داشتيد و آيا خود شما روز اجراي آن در باکو بوديد؟
محمد انصاری: ارکستري که در باکو اين اثر را اجرا کرد به نام پدر موسیقی کلاسیک آذربایجان اوزئییر حاجی بیلی است. رهبر ارکستر "فواد ایبراهیموو" به نظر خیلی ها و من در اجرای قطعه موفق عمل کرده است. من خودم متاسفانه به علت بعضی مشکلات نتوانستم در تمرینها و در روز اجرا در آنجا باشم. صادقانه بگویم، برای یک آهنگساز، نبودن در تمرینات و اجرای قطعه ای با این حجم بزرگ خیلی درد آور است. به هر حال زندگی مهاجرتی است و چاره ای جز تحمل نیست.
سئوال: چه عکس العملي از طرف موسيقي دان هائي که اين اثر شما را شنيده اند ديده ايد. منظورم بيشتر در مورد موسیقی اول قطعه و همچنين نحوه پايان گرفتن اين قطعه در سکوت بجاي اوج گرفتن موسيقي است که هر دو بخوبي وضعيت اجتماعي و سياسي پيش و بعد از دوره حکومت ملي را بزبان موسيقي بيان ميکند.
محمد انصاری: میتوانم بگویم تا به حال از هر طرفی، چه موسیقیدان یا غیره موسیقیدان، اکثرا نظرات مثبتی شنیده ام. اکثر نظرات بیانگر انتقال صحیح حس و قابل درک بودن موسیقی با توجه به عنوانش است. البته در حال حاضر سبک و سیاق موسیقی من فرق کرده است. در آن زمان من تحت تاثیر موسیقی کلاسیک و رومانتیک آذربایجان و اهنگسازان شوروی سابق بودم به همین دلیل این موسیقی پیچیدگی موسیقی امروز من را ندارد.
سئوال: غیر از اجرای این قطعه چه موفقیتهای در عرصه موسیقی داشته اید. سبکی که الان کار میکنید به چه صورت است. کارهای شما غیر از آذربایجان در کجا اجرا شده است.
محمد انصاری: در سال ۲۰۰۵ در مسابقه بین المللی Jurgensen برای آهنگسازان جوان شرکت کردم و برنده مسابقه شدم. اسم قطعه Stress without control بود و برای ساز Marimba (ساز ضربی) نوشته بودم. این قطعه چندین بار در فستیوالهای روسیه به اجرا در آمده است. قطعه دیگرم باری فلوت بود که توسط نوازندگان آمریکائی و آلمانی در آذربایجان، آلمان و امریکا اجرا شد. در باکو برای فیلمی آذربایجانی بنام "Tutgun Boyalar" به کارگردانی آقای اکیر سلیمانی که اصلیتا زنجانی است، موسیقی متن ساخته بودم . این فیلم در کانادا نیز به روی پرده رفت. همچنین در انگلستان چند قطعه از ساخته هایم اجرا شده است.
الان بیشتر برموسیقی آوانگارد و مدرن متمرکزم. این نو موسیقی بیشتر تجربه گرا است و بنا به پیچیدگی زندگی قرن حاضر، در صدد ترسیم اصوات مدرن است. از قطعات اخیرم که در این سبک نوشتم میتوانم
Sight and insight برای ارکستر کوچک ،… The sound of a coffin’s nail and برای گیتار و جعبه گیتار، نام ببرم. این نوع موسیقی بیشتر آکادمیک بوده و برای گوشهای آشنا به این نوع موسیقی تصنیف میشوند.
سئوال: چه برنامه اي براي آينده داريد؟ آيا قطعات ديگرتان نيز در ارتباط با آذربايجان خواهد بود؟
محمد انصاری: در حال حاضر بر روی آهنگی در باره دریاچه اورمیه کارمیکنم که شعرش را آقای اسماعیل جمیلی سروده است. قصد دارم در دوران تحصیل سال آتی، یک اپرای مدرن در رابطه با عمادالدین نسیمی بنویسم اما هنوز در باره موضوع کمی مرددم. با این حال که درون مایه شعرهای نسیمی هنوز اکتوال و امروزی است و در آنها صحبت از آزادی و رهائی است که هنوز هم انسان امروزی در حال پیش برد و جستجوی ان است، اما از طرفی دوست دارم به موضوعی مدرن بپردازم.
سئوال: آيا برنامه اي براي اجراي اين موسيقي در شهرهاي ديگر داريد؟
محمد انصاری: متاسفانه در خارج از کشور از طرف دیاسپورا (آذربایجان جنوبی) اقداماتی که توان معرفی هنرمندان در خارج را داشته باشد یا صورت نگرفته و یا اصلا امکانش وجود ندارد. کارهای من در خارج یا با کمک دوستان موسیقیدان از آذربایجان شمالی و یا با تلاش خودم اجرا شده است. با وجود این که خودم سالها سابقه ارگانیزر موسیقی بودن دارم اما قبل از هر چیز خود را آهنگساز می بینم و دوست دارم با نوشتن موسیقی سروکار داشته باشم. برای اجرای کار حرفه ای با حجم بزرگ در خارج، یک سری سلسله مراتب و بروکراسی را باید طی کرد که این کار ساده ای برای یک یا دو نفر نیست. مفهوم موسیقی برای به اصطلاح دیاسپورای ما دعوت از چند نوازنده با یک خواننده است که در جشنها موجب شادی شود.البته من مخالف این نوع شادیها نیستم، اما مساله در این است که دیگر ملتهای مقیم خارج غیر از این ها به یک سری مسائل دیگر هم اهمیت میدهند که ما حتی از لیست آنها هم خبر نداریم. ظاهرا ژانرهای دیگر موسیقی، تاتر، سینما، و دیگر عرصه های هنر برای دیاسپورای ما فعلا مطرح نیست.
سئوال: آيا امکان اجراي اين اثر در آذربايجان جنوبي را بررسي کرده ايد؟
محمد انصاری: اجرای این قطعه در آذربایجان جنوبی با اوضاع موجود قابل تصور نیست. اول این که این امر با وجود رژیمی که از اساس با معرفی هر چیزی که غنای فرهنگ آذربایجانی را نشان دهد مخالف است، عملی نیست و دوم این که ارکستری که بتواند این کار را اجرا کند موجود نیست. امیدوارم در آینده شرایطی در آذربایجان جنوبی ایجاد شود که بتوانیم شاهد نه تنها اجرای این کار بلکه کارهای بهتر در همه عرصه های هنر و از دیگر هنرمندان حرفه ای باشیم.
حرف دلم را بگویم، امیدم اینست در آذربایجان جنوبی آزاد شاهد اجرای این موسیقی باشم.
هشتم دسامبر 2012
از سایت :  http://www.yurd.net/

سمفونی 21 آذر

Wednesday, December 5, 2012

اعتراض در استادیوم آزادی به تبعیضات دولت ایران

 
 رژیم جمهوری اسلامی فارسی ایران هر قدر بیشتر به سیاست تک ملتی خود در ایران ادامه میدهد و از تمامی قدرت خود استفاده کرده وسیستم اقتصادی و فرهنگی و سیاسی دولتش را در پیشبرد خواسته ها و هدفهای یک ملت , آنهم ملت فارس, به کار میگیرد, همان قدر هم بامقاومت نسل جوان روبرو میشود.
اعتراضات فزاینده ملتهای غیر فارس, مخصوصا رویداد های دو سه سال اخیر در استادیوم ها و سالون های ورزشی در آزربایجان و تهران در حاشیه مسابقه های ورزشی , علیرغم سرپوش گذاشتن ها و یا کم اهمیت جلوه دادن های دولت جمهوری اسلامی ایران و اوپوزیسیونش, آنقدر هم حاشیه ای و کم اهمیت نیستند. استادیوم آزادی تهران در روز سیزده آبان 1391 باز هم شاهد یکی دیگر از این صحنه ها بود و این بار کمی هم رساتر و نمادین تر.
عده زیادی از طرفداران تیم آزربایجانی(تراختور) در دقیقه 20 بازی با وجود هوای سرد، پیراهن ها و زیر پیراهنهای خود را به عنوان سمبل و نماد همدردی با اهالی زلزله زده و همچنین در اعتراض خود به چشم وگوش بستن جمهوری اسلامی به نیازهای زلزاه زدگان اهر_ ورزقان در آوردند تا با این عمل خود اولا این را رسانده باشند که از سیاست تبعیض گرانه خود دست بردارد، ثانیا توانسته باشند حتی المکان صدای اعتراضات خود را فرا تر از مرز های ایرا ن هم برسانند. اگر کمکهای خود جوش مردمی به داد زلزله زدگان منطقه قره داغ نمیرسید, عده زیادی از آنهائی که از زلزله جان سالم برده بودند, در اثر سر مای زمستانی ازبین میرفتند.
بیشتر از سه ماه از وقوع زلزله گذشته است ولی هنوز اهالی روستاهای زلزله زده زندگی فلاکت باری دارند. درمنطقه هنوز هم خیلی ها نه کانکس دارند و نه چهار دیواری گرم و هنوز در زیر برف و سرما در چادر های تابستانی زندگی میکنند. مردم از نظر بهداشتی و آب تمیز مصرفی در مضیقه هستند. دام هایشان شب ها در بیرون میماند, دامهایشان را هر روز گرگها میدرند و تلف میکنند.
دولت جمهوری اسلامی ایران علنا و عمدا ظاهر سازی میکند و نمیخواهد آنطوریکه باید به مردم زلزله زده آزربایجان کمک کند. اگر خودش امکانات کافی ندارد چرا به دولتهای خارجی اجازه این کار را نمیدهد؟ چرا اکیپ اعزامی هلال احمر ترکیه را دو روز در پشت مرزهای ایران سر گردان میگذارد؟ چرا کمک های صلیب سرخ ایالت متحده آمریکا را رد میکند؟ مگر در زلزله بم نبود که از تمام دنیا با تیمهای پزشکی اش وحتی از دشمن درجه یک اش آمریکا به آنجا ریخته بود؟ جمهوری اسلامی ایران از منطقه زلزله زده آزربایجان گاز و برق عبور داده به ارمنستان میرساند, در حالیکه بچه های آزربایجانی منطقه قره داغ در سرما می لرزند. برای همه اینها سند و فیلم یوتوبی داریم. اگر آقای حداد عادل تنها قسمتی از پولهائی را که برای چاپ کتابهای فارسی و پخش آن در خارج از ایران صرف میکند, به منطقه زلزله زده میداد, وضع مردم به مراتب بهتر از این نمیشد؟
بزگترین استخراج مس ایران از همین منطقه زلزله زده آزربایجان است, ولی در آمدش کجا مصرف میشود؟
کلام آخر , ملت آزربایجان در ایران با انبوهی از تبعیضات نژاد گرایانه دولت جمهوری اسلامی ایران مواجه است. کمتر کسی حالا در آزربایجان پیدا میشود که نگوید در صورت تداوم این چنین سیاست نژاد پرستانه در ایران وقوع تنشهای ملی فلاکت بار احتناب ناپذیر خواهد بود., .
دکتر آراز سلیمانی
03.12.2012
ازسایت http://www.yurd.net/