آقای اژدر بهنام طی نوشته ایی تحت
عنوان "استقلال
آذربایجان خواست مردم یا چند گروه سیاسی؟" درخواست
تشکلهای سیاسی برای رفراندوم در آذربایجان جنوبی را که طی نامه ایی به رئیس سازمان
ملل، آقای بانکی مون ارسال شده است را مورد نقد قرار داده است. این نوشتهء آقای
اژدر بهنام دارای نارسایی های بسیار جدی در نوع نگاه به مسئله رفراندوم در
آذربایجان جنوبی است. من تنها تیتر این نوشته را در برخورد با متن نامه به بانکی
مون را مورد بررسی قراد دهم و به ماهیت رفتاری آقای بهنام با جنبش مردم ترک در
ایران نیز نگاهی خواهم داشت.
تیتر مقاله آقای اژدر بهنام یعنی "استقلال آذربایجان خواست مردم
یا چند گروه سیاسی؟" از چند جهت دارای اشکالات اساسی است؛
یک: این تیتر و کل نوشتهء اقای بهنام نشان میدهد که ایشان متن اصلی
تقاضای رفراندم را ابدا نخوانده اند. و این ایراد بسیار بزرگی است که بدون مراجعه
به متن اصلی نامه و براساس یک متن خبری، نوشتهء خود را تحریر کنند.
دو: هدف رفراندم در نامه ارسالی به بانکی مون تحقق "حق تعیین
سرنوشت ملت ترک در آذربایجان جنوبی" است. اما آقای بهنام تیتر نوشته خود را
برای تبلیغات منفی در مئدیای فارسی زبان به "استقلال آذربایجان..."
تبدیل کرده اند. این در حالیست که ایشان در همین نوشته خودشان را " جزو
مدافعین سرسخت "حق تعیین سرنوشت" و "حق" جدایی بخشی از مردم
یک کشور" معرفی میکنند! اگر آقای بهنام واقعا به حق تعیین سرنوشت و حق جدایی
بخشی از مردم یک کشور باور دارند، چگونه در تیتر نوشته شان واژه
"استقلال" بصورت منفی به مثابه مطالبه گروههای سیاسی و نه مردم
آذربایجان معرفی شده است؟ معلوم نیست دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را!
سه: واکنش منفی و عجولانهء آقای بهنام در محکوم کردن مطالبه رفراندوم
و ضدیت کور ایشان با جنبش ملی دمکراتیک خلق ترک در آذربایجان بسیار تامل برانگیز
است. ایشان در همین نوشته، خود را طرفدار "همهپرسی واقعی و آزاد" معرفی
میکنند. اما مطالبه رفراندوم از سوی تشکلهای آذربایجانی را با توسل به هر گونه
تهمت و افترایی تخریب میکند. گویا رفراندوم مطالبه شده فعالین ترک آذربایجان تحت
نظارت سازمان ملل به زعم آقای اژدر بهنام "رفراندومی غیرواقعی و یا غیرآزاد"
میخواهد باشد!
چهار: بایستی از آقای اژدر بهنام بپرسیم در کجای دنیا تقاضای رفراندم
را مردم به مراجع داخلی و یا بین المللی ارجاع میدهند، که ایشان در تیتر نوشته به
آن تاکید کرده اند (استقلال آذربایجان خواست مردم یا چند گروه سیاسی؟)؟ حتما ایشان
در این انتظار بودند که تحت حاکمیت سراسر جنایت جمهوری اسلامی، مردم آذربایجان
مستقیما بتوانند تقاضای رفراندوم را به رئیس سازمان ملل بفرستند!؟ پیش کشیدن مردم
و قرار دادن آن در مقابل احزاب متعلق به آن مردم غیر از عوامفریبی و خاک پاشیدن در
چشم مردم چه معنی دیگری میتواند داشته باشد؟
نکته مهم دیگر در نوشته آقای اژدر بهنام تهمت و افتراهایی استکه
بصورت مدوام علیه گروههای سیاسی آذربایجانی روا شده است.
آقای بهنام در تحقیر تشکلهای آزربایجانی، در همین مقاله خویش
مینویسد: "این احزاب و سازمانها نه در داخل، بلکه در خارج از ایران فعالند و
مجموع اعضای همه آنها را میتوان در یک سالن نسبتا کوچک جا داد!".
بایستی از آقای بهنام بپرسیم که کدام تشکل و یا تشکلهای جامعه فارس
(غیر از مجاهدین خلق) را میتوانند معرفی کنند که مجموعا یک سالن بزرگتری را پر
کنند؟ بایستی از آقای بهنام بپرسیم که سیقنال های شما به زبان فارسی در تحقیر و
کوچک شمردن تشکلهای آذربایجانی برای کدامین جامعه سیاسی در ایران ارسال میگردد؟
احتمالا آقای بهنام یادشان رفته است که به خاطر بیاورند که ضدیت کور با تشکلهای
آذربایجانی عملا خدمت به جمهوری اسلامی و همپالگی های آنان (فروزنده ها و نگهدارها)
در اپوزیسیون جامعه سیاسی فارس ایران است.
کذب بزرگ دیگر نهفته در نوشته آقای بهنام و باز هم در تحقیر تشکلهای
سیاسی آذربایجانی میخوانیم که: "هر یک از همین "تشکیلاتها" مدعیاند
که نبض جنبش ملی آدربایجان را در دست دارند و هر لحظه میتوانند میلیونها نفر را
به خیابانها بریزند!".
این سخن آقای بهنام غیر از دروغ و بهتان و تخریب تشکلهای آذربایجانی
هیچ هدف دیگری ندارد. اگر گروهی چنین ادعایی کرده است باید که منبع آن از یک سند
رسمی حزبی نقل قولی گردد. آقای اژدر بهنام نه تنها این کار را انجام نداده بلکه
تمامی گروههای سیاسی متعلق به خلق ترک در آذربایجان را هدف این تخریب خصمانه قرار
داده است. حتما آقای بهنام میدانند که ادعاهایی از این نوع غیر از خوشحال کردن
ماموران جمهوری اسلامی و دشمنان خلق ترک در ایران کس دیگری را شادمان نمیکند. کینه
و خصومت کور علیه تشکلهای ملت ترک در آذربایجان عملا آقای بهنام را در کنار بدنام
ترین و حتی مشکوک ترین عناصر سیاسی در اپوزیسیون جامعه فارس ایران قرار میدهد و
این حقیقا تاسف آور است.
پرسش نهایی من از آقای اژدر بهنام، که پاسخی هم برای آن طلب نمیکنم،
بلکه میخواهم با آن پرسش ایشان را به تامل وادارم، اینست که؛ آقای بهنام واقعا فکر
میکنند که چه عاملی ایشان را همواره "در تعارض با فعالین ترک
آذربایجانی" و "در همسویی با اپوزیسیون جامعه سیاسی فارس" ایران،
قرار میدهد؟ آیا ریشه حسی و فکری رفتار ایشان در شرمگینی از ترک بودن و ناتوانی درانکار
آن نیست؟ آیا چنین نیست که، ایشان با خصومت ورزی علیه نیروهای سیاسی متعلق به
جامعه ترک هم از شرمگینی (استعمار زده) خود فرو می کاهند و هم در میان عناصر سیاسی
جامعه فارس (عنصر بالا دست) مغرور و سربلند راه بروند؟ اگر چنین نیست، اینهمه
خصومت، کینه ورزی، تهمت، دروغ و تخریب علیه فعالین و تشکل های خلق ترک در
آذربایجان کدامین هدف را تامین میکند؟
از : یونس شاملی
20121218
متن نامه گروههای سیاسی آذربایجانی به رئیس سازمان ملل آقای بانکی
مون
2012-12-18 12:24:54
No comments:
Post a Comment