Sunday, October 17, 2010

این یک مساله ملی است، این ملی باآن ملی دیگر فرق دارد

مسأله ملي در جغرافياي ايران که تحت اشغال رژيم فاشيست فارس و شرکا ميباشد دو معني کاملاً متفاوت با هم دارد. يک معني آن «همه بسيج شويد تا از شلوار دروغين آريايي حفاظت کنيم» و معني ديگر «هرچه زودتر نابودش کنيد، تا باخبر نشده اند» ميباشد.
اين معاني که در بالا تعريف کرده‌ام واقعاً در سياست رژيم اشغالگر جاسازي شده است و ساليان سال است که اجرا ميشود. تاجدار و عمامه دارش هم فرقي با هم ندارند چرا که سياست فارس بودن مانند لباس دوخته شده يونيورسال ميباشد که به تن کننده اش هيچ اختياري در دوخت و دوزش ندارد و تنها به عنوان استفاده کننده زندگي ميکند. ساده‌تر بگويم، شخصي که لباس سياست فارس به تن ميکند، در‌ واقع ميخواهد پوششي بر نقاط عريان و نيز شرمگاهي (آنگونه که مذهبيها مينامند) خود به دست بياورد. تورکهاي آذربايجان و عموميتر بگوئيم آذربايجانيها نيازي به پوشاندن شرمگاهي خود ندارند چون آن‌ها از هيچ کجاي بدن خود شرم آگين نيستند، و نيز، آن‌ها نيازي به پنهان ساختن بدن خود حس نميکنند چرا که حسابشان پاک است و برخلاف خود فارس
انگاران که نفس کشيدنشان نيز دروغين ميباشد، باکي از محاسبه ندارند.
مسأله ملي از نوع اول به سبک سياستمداران فارس
خليج هميشه فارس، تا ابد و دلنشين براي فارسها
محافظت از دولاب يوناني تحت عنوان قبر کوروش کبير، تا ابد و دلنشين براي فارسها
انرژي هسته اي، حق مسلم و ابدي و دلنشين براي فارسها
مثلث فارسي ايران-افغانستان-تاجيکستان، تا ابد و دلنشين براي فارسها
مثلث شيعي از اينور طالبان تا آنور يهوديان، تا ابد و دلنشين براي فارسها
مسأله ملي از نوع دوم به سبک سياستمداران فارس
خشکاندن عمدي و برنامه‌ريزي درياچه اورمو (اورميه) و پاسخگو نبودن به آدم و عالم
تخريب عمدي و برنامه‌ريزي شده آثار باستاني متعلق به تورکهاي آذربايجان
تخريب سايتهاي باستاني نظير شنب غازان، اژدها داشي، شهر يئري، کندوان و بسياري ديگر
خشکاندن جنگلها، تالابها و مردابهايي چون مرداب انزلي، جنگلهاي ارسباران،
باغميشه و قوري گؤل
حالا بياييد و عادلانه به موضوع نگاه کنيم. آيا شما به عنوان يک فارس که خود را آدمي داراي عقل و درايت ميدانيد ميتوانيد در مقال اينهمه حق کشي و خيانت سکوت کرده و بازهم به ما «تجزيه طلب» بگوئيد و ما را با «جويده شدن گلو توسط ايران پرستان حقيقي» تهديد کنيد؟
ما هم مسأله ملي داريم، گلوي مزاحمان را هم به راحتي خواهيم جويد
تبريزلي باي بک
۱۵/۱۰/۲۰۱۰
کرويدن
www.solgunaz.com/
از سایت آذربایجان جنوبی

Wednesday, October 6, 2010

پاسخ به انتقادات ضد دموکراتیک آقای گونای تبریزی

"در مقاله " قربانیان ایدئولوژی، خطاکار یا خائن
سول گوناز
ما همیشه تلاش کردیم شرایط و فضایی دمکراتیک و بدوراز هرگونه محدودیت برای تثبیت سنت انتقاد و انتقاد از خود و رفع موانع جنبش و مبارزه خود ایجاد کنیم تا انسانها براحتی آراء و نظرات خود را بیان کنند. چونکه بر این باوریم که سلاح انتقاد در نبرد و مبارزه به شناخت موانع و افکار کهنه کمک کرده و باعث جایگزینی افکار و روشهای نوین در تکامل مبارزه و جامعه میشود. اما برداشتها و درکهای متفاوتی از انتقاد هست. انتقادی که به پیروزی کهنه در نبرد علیه نو کمک کند نه تنها نمی تواند مبارزه را تقویت کند بلکه مبارزه و جامعه را به عقب میبرد.
ما در نقد جنبش چپ و ضعفهای خود در فعالیتها لحظه ای درنگ نکردیم و ازانتقاد نیروهای رزمنده هم همیشه سود جسته ایم. سوسیالیستها معتقدند که بدون شناخت ضعفها و نقد انحرافات گذشته نمی توانند قدمی به پیش بگذارند. ما درنقد چپ از هر گونه انتقادی سازنده استقبال میکنیم.
گرایش سوسیالیستی درجنبش رهایبخش ملی وبرابری طلبانه آذربایجان با وجود ضعفها و نقصانها همچنان دخالت موثر و مثبت داشته و به حیات خود ادامه داده است. فعالین این جریان با نقد اشتباهات و انحرافات گذشته برای قدرتمند شدن جریان سوسیالیستی و انسجام سیاسی، ایدئولوژیک و تشکیلاتی آن استفاده میکنند.
اکنون گرایش سوسیالیستی در آذربایجان در ضعف و نا توانی بسر می برد. ضعف و نا توانی سوسیالیستها قبل از آنکه نتیجه ضربات بورژوازی باشد نتیجه ضربات مدعیان سوسیالیست بوده است.
لنینیستها، مائوئیستها، استالینیستها و غیره سرمایه داری دولتی و دیکتاتوری حزبی سرمایه داران را بنام سوسیالیسم و حکومت کارگری بخورد مردم دادند. بدینگونه همه جنایات، بی حقوقیهای مردم، استبداد، بحرانها و خرابیهای کاپیتالیستی درتاریخ بنام سوسیالیسم ثبت شده و شکست سرمایه داری دولتی در روسیه بنام شکست سوسیالیسم و مرگ کمونیسم اعلام شده است.
افکارمردم تحت تاثیر تبلیغات ضد کمونیستی سرمایه داری جهانی وعملکردهای مدعیان سوسیالست قرار گرفته و درمخالفت با سوسیالیسم و منافع واقعی خود قرار می گیرند.
بسیاری از منتقدان سوسیالیسم درآذربایجان از مواضع مدافعان سرمایه و استثمار انسان از انسان تبعیت کرده وبه دشمنی با سوسیالیسم می پردازند و مانند آقای گونای سوسیالیزم را عاجز از جوابگویی به مسائل اساسی جوامع سرمایه داری میدانند.
جمهوری اسلامی ایران یکی از ضد کمونیست ترین رژیمهای دنیا توانست کمونیستها را به خشن ترین شیوه ها کمونیستها را سرکوب کرده و نسلی ازانسانهای ضد کمونیست را پرورش دهد بطوریکه نسلی از آذربایجانیها تحت تاثیر فرهنگ اسلامی، آموزشها وتاثیرات جمهوری اسلامی قرار گرفتند.
تحت این شرایط سنگین حتی بسیاری از کمونیستهای سابق آذربایجانی تاب و تحمل فکری خود را از دست داده و با روی برگرداندن از سوسیالیسم به صف منتقدان آن پیوستند.
علاوه برآنچه که گفته شد، در جنبش ملی آذربایجان گرایشی رشد و نمو کرده که با تبعیت و تقلید از جریانات سنتی، راسیستی و ضد سوسیالیستی ترکیه، ایحاد کینه و نفرت علیه سوسیالیسم بخشی از فعالیتهای آنها بشمار میرود.
تغییرو تحولات نوین درجوامع امروزی و عدم پاسخگویی تئوریک وعلمی به آنها از سوی سوسیالیستها، بحران عمومی و جهانی سوسیالیسم در جهان، تبلیغات و سرکوبهای دولتهای سرمایه داری جهان و بویژه جمهوری اسلامی علیه سوسیالیستها، ضربات ویرانگر مدعیان کمونیسم، ایرانی همگی تاثیرات منفی و مهلک خود را بر چپ و سوسیالیست آذربایجانی گذاشته و شرایط سختی را برآنها ایجاد نموده اند.
تحت این شرایط نا مساعد، جنبش سوسیالیستی آذربایجان فاقد رهبری سیاسی، ایدئولوژیک و تشکیلاتی بوده و سوسیالیستها تورک با حمل ضعفهای زیاد همچنان در انزوا، پراگندگی و انفعال بسر می برند.
بیشک در این وضعیت نیروهای سیاسی آزادیخواه و وطندوست آذربایجانی هم انتظارات و تواقعات زیادی از سوسیالیستها داشته وتلاش میکنند سیاستها و فعالیتهای کم و بیش سوسیالیستها درخلاف جهت منافع آذربایجان و مبارزه مردم تورک قرارنگیرد.
در این رابطه اخیرا یکی از فعالین آذربایجانی انتقادات و سوالاتی از جریانات مختلف چپ وبطور مشخص از سایت سول گونازداشتند که ما خود را موظف به پاسخگویی به انتقادات هستیم.
آقای گونای تبریزی در نوشته " قربانیان ایدئولوژی، خطاکار یا خائن " قبل از پرداختن به انتقادات حکم و موضع خود را نسبت به کمونیسم بیان کرده و" ایدئولوژی کمونیسم رابغایت قبض یافته" معرفی کرده که توان پاسخگویی به مسائل اساسی را ندارد. اما علیرغم این حکم به خلاف آن پرداخته و به نقش مثبت و چشمگیر احزاب چپ و سوسیالیست در پیشرفت و ترقی اجتماعی و اقتصادی جوامع دمکراتیک اشاره نمودند.
آقای گونای قبلا هم انتقاداتی ازجریانات دیگر چپ داشته که سول گونازرا در برنمی گرفته است. اما ایشان درنوشته اخیرشان بیشتر سول گوناز را خطاب قرار داده و اشاره کردند که عملکرد سول گوناز با اهداف اعلام شده در لوگوی سایت در تضاد می باشد. آقای گونای می نویسند درحالی که کشورهای مدرن و دمکراتیک هم با احتیاط به مسئله دین برخورد میکنند، چه چیزی سول گونازرا به سوی ضدیت با دین و خدا سوق داده و آیا سول گوناز سوسیالیسم را ضدیت با دین تعریف میکند؟
از نوشته آقای گونای چنین برداشت میشود که ایشان مواضع ضد دینی سول گوناز را خیلی عمده و برجسته کرده و این حداقل را هم زیادی می دانند در حالی که انتشارمقالات ضد دینی بخش بسیار کوچکی ازفعالیتهای سول گوناز میباشد. سول گوناز در فعالیتهای چهار ساله خود در بخشهای فارسی، تورکی و انگلیسی بیشتر به مسائل ملی آذربایجان در عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، انتشاراخبارآذربایجان و اخبارزندانیان آذربایجانی پرداخته است.
سول گونازتنها فعالیت خود را محدود به جنبش ومسئله ملی نکرده و به مسائل و جنبش های کارگران، زنان، دانشجویان و دیگر جنبش های اعتراضی آذربایجان اهمیت ویژه ای داده است. اگر اغراق نباشد سول گوناز تنها صدای محرومان و کارگران آذربایجان در چند سال گذشته بوده است. سول گونازبدون کوچکترین توهمی درافشای همه جناحهای رژیم اسلامی بعنوان دشمنان اصلاح ناپذیر و آشتی ناپذیر کوشیده و با قاطعیت از ایده استقلال آذربایجان دفاع کرده است.
استقلال و تشکیل دولت و کشور مستقل آذربایجان از اساسی ترین موضوعات سایت سول گوناز ویکی ازشعارها و اهداف مهم این سایت یعنی " استقلال – سوسیالیسم " بوده است.
سول گونازتلاش نموده به مسائل مهمی چون محیط زیست آذربایجان، نقد انحرافات جنبش کمونیستی مانند نقد لنینیسم اهمیت داده و با نیروی کم قدمهای مثبتی بر داشته است. سایت سول گوناز همچنین برای نشان دادن ماهیت استثمار گرانه و ضد انسانی کاپیتالیسم و آشنایی نسل جدید از کارگران با سوسیالیسم و مسائل کارگری به انتشارمقالات و بحثهای تئوریک پرداخته است.
سول گونازدر طول فعالیت خود تلاش نموده سایتی آزاد و دمکراتیک باقی بماند و افکار آذربایجانیها را منعکس نماید. سول گوناز تمامی این فعالیتها را از وظایف دمکراتیک و سوسیالیستی خود تعریف کرده است.
ما قصد نداریم به تمامی فعالیتهای سول گونازاشاره کنیم. هدف ما ازاشاره به بعضی از فعالتیها به این منظور صورت گرفت که نشان دهیم تمامی فعالیتهای سول گوناز به فعالتیهای ضد دینی خلاصه نشده و در زمینه های مختلف فعالیت دا شته است. همه فعالیتها نشان میدهند که سول گوناز سوسیالیسم را تنها بمعنای ضد یت با دین تعریف نمیکند.
منتقد سول گوناز می پرسند چرا سول گوناز بسوی ضدیت با دین سوق داده شده است ولی ما هم تعجب میکنیم که آقای گونای بعنوان یکی از روشنفکران آذربایجان چرا تاکنون متوجه علل مواضع ضد دینی سول گوناز و جنبش ضد دینی و رشد آتئیسم در آذربایجان جنوبی نشده است.
واقعیت این است که قبل از اینکه ما به جنگ دین برویم دین به جنگ آذربایجان و مردم آذربایجان رفته است. دین اسلام و اشغالگران اسلامی در دوره بابک خرمدین جنگ را با آذربایجان آغاز کرده و هنوز هم ادامه دارد. بابک خرمدین در برابر اشغالگران اسلامی بیست و سه سال جنگید و خونش را در راه آزادی آذربایجان فدا کرد اما تسلیم اشغالگران اسلامی نشد. با شکست جنبش خرمدینان، اشغالگران چپاولگر و استعمارگر اسلامی با زور شمشیر، کشتار،شکنجه و جزیه آذربایجانیها را مسلمان کرده و قوانین و سنتهای ضد انسانی اسلام و قرآن را بر تورکها تحمیل نموده اند و تورکها در دوازده قرن گذشته در اسارت قوانین اسلامی، سنتهای اسلامی، فرهنگ اسلامی، خرافات و جهالت اسلامی برده وار زندگی میکنند.
اگر ما به جنایات حاکمان و رهبران اسلامی در تاریخ دقت و مراجعه نکنیم و فقط به جنایات اسلام در سی و یک سال گذشته در ایران و آذربایجان دقیق شویم متوجه خواهیم شد که چرا سول گوناز بر خلاف آقای گونای در برابر جنایات دینی سکوت نمیکند.
آقای گونای تبریزی بخوبی میدانید که در ایران دین از دولت جدا نیست و تمامی قوانین کشوری تماما براساس قرآن،سنتهای اسلامی، خدایی و الهی هستند. قوانین اسلامی در ایران در تمامی شئون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی،فرهنگی و حتی زندگی خصوصی مردم سایه شوم خود را گسترانده است. آذربایجانیها درهر لحظه از زندگی شان با محدودیتها، تبعیضها و زورگووی های قوانین و سنتها و فرهنگ اسلامی روبرو هستند.
سرمایه داران فارس، ایرانی و دولت آنها آذربایجان را اشغال کرده و به استثمار کارگران و زحمتکشان آذربایجان پرداخته و تمامی ثروتها، دارائی ها آنرا به غارت میبرند. سرمایه داران برای کسب سود و تامین منافع خود به هر اقدام وحشتناک و جنایتکارانه علیه ملت تورک و سرزمین آذربایجان دست زده و از هیچ چیزی ابایی ندارند. حاکمان سرمایه دار ایران برای سرکوب ملت تورک تنها از نیروهای نظامی و مسلح، دادگاهها، اطلاعات، زندان و دیگر ارگانهای سرکوب استفاده نمیکنند بلکه آنها برای سرکوب مردم از سلاح بسیار کوبنده و قدرتمند دین و مذهب هم استفاده میکنند. سول گوناز برای گرفتن این سلاح از دست دشمن و خلع سلاح اشغالگران تلاش میکند اما آقای گونای به این تلاش جسورانه سول گونازاعتراض دارند.
جمهوری اسلامی ایران از طریق رادیو و تلویزیونها، روزنامه ها، سایتهای انترنتی، آموزش و پرورش و مساجد شب و روز دین و خرافات را تبلیغ و ترویج میکند تا با حفظ مذهب و مذهبی نمودن مردم به حاکمیت استثمارگرانه خود حقانیت و رسمیت داده ومردم را سر جایشان بنشاند.
آقای گونای نه تنها هیچ اعتراضی علیه تبلیغات خرافی و مذهبی جمهوری اشغالگر اسلامی در سی و یک سال گذشته نکرده بلکه زمانی که سول گوناز چند مقاله ضد دینی در سایت کوچک، ابتدائی و فیلتر شده منتشر میکند به داد و بیداد و اعتراض بر میخیزد وتمکین کشورهای مدرن غرب را در برابر جنایات دینی را مثال می آورد.
اشغالگران اسلامی مردم تورک را به دین معتاد کرده اند وآنها را به موجودی بدبخت، بی اراده و بی آزارتبدیل کرده اند. دشمن توسط دین مانع مبارزه ستمدیدگان شده اند. معتادین به دین در برابر ظلمها و ستمها تسلیم شده و به خدا، امام حسن، حسین، عباس ، ایضا، علی، ولی و مهدی پناه برده و برای حل مشکلات زندگی فقط دعا و التماس میکنند.
دین از مواد مخدر خطرناکترمی باشد بنا بر این سول گوناز علیه آن مبارزه میکند و تلاش میکند تورکهای آذربایجان سلامتی فکری و روحی را بدست آورده و به اندیشه های علمی مسلح شوند. سول گوناز نمی تواند مانند آقای گونای ملت تورک را در باتلاق کندیده خرافات وعقب ماندگیهای فکری و دینی رها کند.
حکومت های اشغالگر و استعماری میکوشند در سرزمینهای تحت سلطه خود مانند آذربایجان سیاست هایی را دنبال کنند که به گسترش و ترویج دین و خرافات کمک کنند، تا از این طریق به مقاصد پلید و استثمارگرانه خود و رام کردن مردم بهتر دست یابند زیرا وقتی مردم خرافاتی و نادان باشند و ازعقل واندیشه علمی استفاده نکنند، خیلی راحت می توان بر آنها مسلط و حاکم شد یعنی یک ملت را با خرافات بهتر و راحت ترمی توان مورد بهره کشی و استثمار قرار داد.
دین، اوهام و خرافات مانع شکوفایی اندیشه انسان شده و دست و بالهای اندیشه را می بندند. دین قوه ابتکار و خلاقیتهای انسان را نابود کرده و زمینه اسارت وذلت طولانی را برای یک انسان یا ملت مهیا و آماده می سازد. ما میخواهیم زمینه های اسارت ملت تورک را نابود کنیم.
دین اسلام ایدئولوژی رسمی دولت و رژیم جمهوری اسلامی ایران است. برای نابودی این رژیم باید با ایدئولوژی آن مبارزه کرد. ما نمی توانیم با رژیم اسلامی بعنوان سرسخت ترین دشمن ملت تورک در تمامی عرصه ها و جبهه ها بجنگیم اما با ایدئولوژی اسلامی آن که سلاحی ویرانگرعلیه مردم آذربایجان محسوب میشود کاری نداشته باشیم. سول گوناز دشمن، سلاحهای دشمن، روشهای دشمن را بخوبی میشناسد واجازه نمیدهد سلاح ایدئولوژیک سرمایه داران ایرانی و اسلامی دست نخورده و سالم علیه ملت تورک بکار گرفته شود.
آقای گونای هنوز باور ندارند که در سی و یک سال گذشته اسلام و قوانین قرآن در ایران عمل کرده و زندگی را برمیلیونها آذربایجانی تیره و تار کرده است. درقوانین اسلامی ایران مالکیت، نظام سرمایه داری و استثمار کارگران قانونی بوده و استثمارگران از تعرض کارگران در امان هستند اما تحت قوانین اسلامی میلیونها کارگر و زحمتکش تورک از کمترین حقوق انسانی برخوردار بوده اند. کارگران آذربایجان در شرایط سخت و ساعات کار طولانی حداقل دستمزد را دریافت کردند و درد و رنجهای بیکاری، گرانی، بی مسکنی و صدها بدبختی دیگررا تحت قوانین اسلامی صورت متحمل شده اند.
در حکومت اسلامی اگر کارگر بی چیز و بدبخت است نه بخاطر حاکمیت و سلطه سرمایه بلکه بنا به خواسته خدا و سرنوشت توجیه میشود. قانون کار اسلامی براساس قوانین اسلامی و الهی تدوین شده و بر ضد کارگران به اجرا درآمده است. زنان تورک یعنی نیمی ازجمعیت آذربایجان بر اساس قوانین اسلامی ازمحیط کار خارج شده و خانه نشین شده اند.
زنان تورک بر اساس آیه های قرآنی ازحق پوشش، حق قضاوت، حق ارث، حق طلاق، حق نگهداری فرزندان خود در صورت جدایی محروم بوده اند. درچند دهه گذشته زنان تورک براساس آیه های قرآن و قانون اساسی علاوه بر ستم جنسی، ستم طبقاتی و ستم ملی را هم متحمل شده اند. آیه های قرآنی و قوانین اسلامی با صراحت از مرد سالاری و بی حقوقی زنان دفاع کرده است. درآیه های قرآن، گفته های پیغمبر و امامان اسلامی زن موجودی بی ارزش بی عقل معرفی شده که باید در خدمت مرد قرار بگیرد.
زنان و مردان تورک بدستور قرآن وسنت های اسلامی شلاق خورده و سنگسار میشوند. دختران تورک بدستور قوانین اسلامی مورد تجاوز قرار گرفته و بعد اعدام یا حلق آویز میشوند.
سول گوناز برای دفاع از حقوق کارگران و زنان آذربایجان مجبور است با قوانین ضد کارگری و ضد زن اسلامی درگیر شده و آنها را افشا کند.
جمهوری اسلامی با اتکا به آیه های قرآن حکم جهاد علیه ملتها و حکم محو ملتها از کره زمین را میدهد. جمهوری شیعه ها در ایران شدیدترین تبعیضات مذهبی را بنا به آیه های قرآن به تورکهای سنی مذهب، اهل حق، زرتشتی و ارمنی و غیره اعمال کرده است. حکومت اسلامی بنا به قوانین اسلام و آیه های قرآنی هزاران کمونیست و مخالف سیاسی را به اتهام ملحد، کافر، منافق و مفسد فی الارض اعدام نموده، دست به قصاص زده یا دست وپای تورکها را قطع کرده و چشمهایشان را در آورده است. همه این جنایات بنام خدا و قرآن در حق ملت ترک شده است، اما این مسائل برای آقای گونای اهمیتی ندارند و هر کس علیه این قوانین مبارزه کند و از ملت تورک در برابر تهاجمات اسلام دفاع کند خائن، فریب خورده نامیده میشود. شاید هم اگر آقای گونای تبریزی ها قدرتی دردست داشتند برای سر به نیست کردن مخالفان دین مانند سلمان رشدی جایزه تعیین میکردند.
در طول تاریخ اسلام آخوندها بعنوان نمایندگان خدا و عالمان اسلامی به چپاول مردم پرداخته و قشری مرفه و ثروتمند تبدیل شدند. جمهوری اسلامی ایران با مالیات مردم و بودجه های عظیم صد ها هزار مسجد و امام زاده و مراکزاسلامی در آذربایجان بنا کردند و هر روز چندین بار، وقت و بی وقت، شب یا روز صدای گوشخراش و نفرت آور اذان از آنها پخش میکنند و خواب و آرامش را از میلیونها انسان بویژه کودکان، سالخوردگان و مریضها سلب میکنند. این مزاحمتها در کشورهای مدرن و دمکراتیک جهان شکنجه، رفتارهای غیر اجتماعی و جرم محسوب میشوند. ما برای ممنوعیت اذان و پخش آن از مساجد تلاش میکنیم. رهبران دین میلیونها تورک آزاده را مورد توهین قرار داده و مردم تورک را درمسجد، خانه و محل کاربه نماز خواندن وادار کرده اند. معتادین دین هر روز دهها بار با راست شدن و دولا شدن می خواهند گناهانشان پاک شده و به بهشت بروند.
این نوع زندگی برای مردم آذربایجان شکنجه، توهین و خفت بار است این حقیقت دارد کسی که در محیط آلوده و گندیده زندگی کند دیگر بوی کثیف آن محیط را احساس نمیکند. آقای گوناز هم به محیط فاسد دینی عادت کرده و هیچ اعتراضی به آنها ندارد.
در جوامع دینی قوانین همگی الهی و قرآنی هستند و مردم حق قانونگزاری برای خود ندارند. دین ذاتا و از اساس ضد دمکراتیک است. کسانی که با افکارو ایدئولوژی اسلامی و دینی پرورش می یابند نمی توانند افکار دمکراتیک داشته و جامعه ای دمکراتیک ایجاد کنند. برای ایجاد جامعه آزاد، مستقل و دمکراتیک آذربایجان، انسانها باید با افکار نوین و مدرن پرورده شوند. با ایده های خرافی و اسلامی نمیتوان آذربایجان دمکراتیک بنیان گذاشت.
ما میدانیم که بخش وسیعی ازفعالان سیاسی آذربایجانی مشغله شان برابری انسانها و دمکراسی نیست و تنها به مسائل فرهنگی و زبانی اهمیت میدهند. اما برخلاف آنها مردم آذربایجان رفاه، عدالت و آزادی میخواهند و فاصله ای عمیق مابین مردم و آن گروهها ایجاد شده است.
سول گوناز دین را مانع اساسی برای تحقق دمکراسی میداند و برای رفع این مانع با دین و خرافات دینی مبارزه میکند. سول گوناز در این مبارزه تنها نیست. نیروهای چپ و دمکرات قدرت آنرا دارند تا درآذربایجان مستقل دولتی سکولارایجاد کنند. تحقق چنین آرزویی نیازبه مبارزه ضد دینی، ضد خرافی نیروهای آزادی بخش آذربایجان دارد.
آقای تبریزی و خیلی از فعالین فرهنگی هنوز هم ضربات فرهنگ دینی و اسلامی را برفرهنگ اصیل تورکی را درک نکرده اند و مشی سازش فرهنگ اسلامی با فرهنگ تورکی و آذربایجانی را پیش گرفتند.
در طی صدها سال گذشته اسلامگرایان و حاکمان اسلامی برای نابودی فرهنگ آذربایجانیها کوشیده و فرهنگ اسلامی را در آذربایجان گسترش داده اند. کسی که بخواهد از فرهنگ و زبان آذربایجانی دفاع کند باید با فرهنگ دینی و اسلامی به مبارزه برخیزد و صف فعالین سول گوناز ملحق شود.
امروز دین به یکی از مشکلات اساسی مردم آذربایجان درآمده که نمی توان نسبت به آن بی تفاوت بود. دین تمامی دلخوشی ها و شادمانی ها را در آذربایجان نابود کرده و آذربایجانیها را عموما به افسردگی دچار ساخته است.
سول گوناز ماهیت واقعی ایدئولوژی اسلامی را افشا کرده و افشا جنایات آن توهین محسوب نمی شود. درعین حال سول گوناز به دینی که زندگی صدها میلیون انسان را به روز سیاه نشانده و سراسر تاریخش خونریزی بوده احترام نمیگذارد.
آقای گونای بدرستی اشاره کردند که دولتهای غربی و"دمکراتیک" با احتیاط به دین برخورد میکنند. دراین کشورها دولت ها سکولار نامیده میشوند اما دولتها با کلیسا و دستگاههای دینی که از قدرت عظیم مالی، سیاسی ومذهبی برخوردارند روابط نزدیک داشته و دست در دست هم نطام سرمایه داری را حفظ کرده اند. در غرب دوران حاکمیت مطلق کلیسا برجامعه از بین رفته و تاثیرقوانین مسحیت و کلیسا بر زندکی و قوانین دولتی کمتر احساس میشود، به همین علت دولتها واحزاب سیاسی به دین حساسیست زیادی نشان نمی دهند اما در ایران وضعیت فرق میکند و دین با حاکمیت مطلق خود همه چیز را به زیر قدرت و کنترل خود کشیده و ازسیر تا پیاز زندگی انسانها دخالت میکند. آقای گونای متوجه این اختلاف نشدند به همین جهت سول گوناز را به تسلیم در برابر دین و در برابر زورگویی های دین دعوت میکنند.
سول گوناز برای بر قراری دولتی سکولار درآذربایجان مستقل مبارزه میکند. در آذربایجان مستقل هیچ دینی نباید به دین رسمی تبدیل شود. در آذربایجان مستقل دین حق دخالت در قانگذاری، قوه قضائیه، آموزش و پرورش و سیاست را ندارد و همه شهروندان فارغ از دینداری یا بی دینی در قانون برابر و یکسان محسوب خواهند شد. در آذربایجان مستقل دین و مذهب باید به عقیده و به امر شخصی مردم تبدیل شود و دولت نباید برای تبلیغات اسلامی، گروههای مذهبی و ساخت بناهای مذهبی کمک مالی و بودجه اختصاص دهد.
کسانی که خواهان چنین دولتی هستند باید از هم اکنون محافظه کاری و سازش با دین را کنار گذاشته و به مبارزه با افکارغیرعلمی و خرافات دینی بروند. جریان ضد دینی برخلاف میل آقای گونای تبریزی مدتهاست در آذربایجان بوجود آمده و سول گوناز دراین مبارزه دیگر تنها نیست.
آقای تبریزی در نوشته خود چند انتقاد دیگررا هم مطرح کردند. ایشان گلایه میکنند که چرا ما مقالات و نوشته های ضد اسلامی را در سایت سول گوناز منتشر میکنیم.
این اولین بار نیست که از ما چنین انتقاد هایی میشود. تعدادی از ما انتقاد کردند که چرا سول گوناز مقالات ناسیونالیتها را منتشر می کند. تعدادی انتقاد کردند که چراسول گونازعلیه لنیسیم و استالینیسم، علیه ترکیه، علیه پانترکیسم، علیه سوسیالیسم و غیره مقاله منتشر کرده یا برله این یا آن مطالبی گذاشته است. این منتقدین خود را دمکرات ترین انسان معرفی میکنند ولی در عمل آنها دیکتاتور و مستبدی بیش نیستند.
هر کسی برای مدتی سایت سوسیالیستی سول گوناز را بازدید کند متوجه میشود که سول گوناز آثاری از دمکراسی دیده میشود. به نظر ما دمکراتیک بودن سول گوناز بخاطر سوسیالیستی بودن آن است.
سول گونازتلاش کرده اصول و معیارهای اساسی را برای آزاد و دمکراتیک بودن سایت رعایت کند. به همین جهت شرایط نشر افکار مختلف و متضاد را برای همه آذربایجانیها آماده کرده است. این سایت با تمامی محدودیتها شرایط را برای مباحثات ایجاد کرده و به آزادی عقیده و بیان پر و بال داده است، از انتقاد و نظرات مخالفان خود نهراسیده و مخالفان را به ابراز نظر و نوشتن تشویق کرده است و تلاش نموده سنت انتقاد و انتقاد از خود را در جنبش ملی آذربایجان زنده سازد.
سول گوناز نوشته ها و افکار همه تشکیلاتها و وب سایتهای آذربایجانی را بدون هیچ محدودیتی و بدون هیچ سانسوری نشر و منعکس نموده است بی آنکه درآنها ذی نفع بوده باشد.
بعد ازاین شرح و توضیحات امید است دوستمان آقای گونای متوجه شده باشند که چرا این سایت اشعارآقای آراز بالتاجی، مقالات ضد مذهبی، مقالات ضد کمونیستی و حتی مقالات متعدد مذهبی و ضد کمونیستی خود آقای گونای تبریزی را منتشر کرده و ماهها و سالها در بخشهای مختلف سایت نگهداری میکند.
جمهوری اسلامی ایران میلیونها جلد کتاب کمونیستی را در سالهای اول انقلاب اسلامی به آتش کشید، صاحبان کتابها را بعد از شکنجه های طولانی اعدام کرده و چاپ یا انتشار کتابهای کمونیستی را ممنوع نمود. آقای گونای قطعا به این جنایات اعتراض نکرده است.
در جریان تهدید کشیش امریکایی به سوزندان قرآن، مطبوعات جهان این خبر را منعکس کردند. سول گوناز هم بی آنکه از قرآن سوزی حمایت کرده یا اعلام موضع کند فقط چند خبر انگلیسی را از خبر گزاریهای مهم جهان و چند خبرفارسی را منعکس نمود که این عمل خشم و غضب آقای گونای تبریزی را برانگیخت.
سول گوناز به آزادی عقیده، بیان، مطبوعات، قلم و نشر معتقد است و دراین عقیده نیست که سوزاندن کتاب باعث نابودی دینی یا عقیده ایی می شود. همانطوریکه با سوزاندن کتابهای کمونیستی افکار سوسیالیستی نابود نشد با سوزاندن قرآن هم اسلام نابود نمی شود.
به نظر ما قرآن هم مانند کتابهای دیگر است وهیچ تقدسی ندارد. مردم باید بفهمند که قرآن را هم مانند روزنامه ها و کتابهای دیگر میتوان بعد ازخواندن به اشغالدانی یا صندقهای کاغذ شهرداری انداخت بی آنکه از خشم خداوند خشن و بیرحم شان بترسند.
ماهیت ضد دمکراتیک افکار نوشته آقای گونای تبریزی برای هر خوانند ه ای واضع و آشکار است. او برای انتشار عقاید، اندیشه ها محدودیت قائل میشود و میخواهد برای سول گوناز خط قرمزی تعیین کند تا سول گوناز هم مانند بعضی از سایت های آذربایجانی نوشته ها را سانسور، فیلتر و مانع انتشارشان شود. اما ما قصد نداریم قلم مخالفان خود را شکسته و دهانشان را بدوزیم درغیر اینصورت ماهیت اندیشه و متد ما با جمهوری اسلامی هیچ فرقی ندارد.
در همین رابطه آقای گونای ازانتشار خبر تحریم عمومی مدارس در کردستان ترکیه دل خوشی از سول گوناز ندارد. این خبر مشخصا برای درس آموزی آذربایجانیها از تجربیات ملت کرد در تحریم کلاسها در اول مهر ماه منتشر شد. ایشان به این نتیجه میرسند که سول گوناز به "ملت کرد که دشمن ملت تورک است" بیشتراز ملت تورک دلسوزتر است.
سول گوناز یکی ازسایتهای آذربایجان جنوبی است و فقط به مسائل آذربایجان جنوبی می پردازد اما گاها اخبار مهم ملل تحت ستم عرب، بلوچ، ترکمن و کرد را هم پخش میکند. سول گوناز نژاد پرست نیست. احزاب و دولت ملل غیر ترک میتوانند دشمن محسوب شوند ولی مردم با احزاب و دولتها فرق وجود دارد هر چند که ممکن است بخشی از مردم از دولت واحزاب ضد تورک حمایت کنند. ما هیچ ملتی را درایران دشمن خود و ملت تورک نمیدانیم. ما دوستی ملل تحت ستم در ایران را تبلیغ و رواج میدهیم چون اعتقاد داریم که ملل تحت ستم توسط دشمن مشترکی به اسارت و بندگی در آمدند و آنها برای رهایی از اشغال، استثمار، استعمار و اسارت ملی مجبور به همکاری، دوستی، اتحاد عمل و مبارزه مشترک علیه دشمن مشترک هستند.
اما متاسفانه ملت کرد وبیشتر احزاب آنها ادعای مالکیت ارضی به سرزمینهای آذربایجان دارند و جنگ اعلام نشده ای را علیه ملت تورک اعلام کردند. اما عین اشتباه را بعضی از جریانات سیاسی تورک و آذربایجانی هم مرتکب شده و ادعای ارضی بر بخشی از اراضی کردستان دارند. ما توسعه طلبی این نیروها را برضد دو ملت کرد و تورک میدانیم. به نظر ما سیاستهای توسعه طلبانه افراط گرایان تندرو و راسیست کورد و تورک عواقب ناگواری به کردستان و آذربایجان به ارمغان خواهد آورد.
ازاختلافات ما بین کرد و تورک بیشترین سود را سرمایه داران فاشیست اسلامی و ایرانی خواهد برد. دومین نتیجه اجتناب ناپذیر و انکار ناپذیر اختلاف کرد و تورک آغاز جنگی خونین، طولانی و فرسایشی در مرزهای طولانی و مشترک آذربایجان و کردستان خواهد بود.
اگر احزاب توسعه طلب و تند رو کرد و تورک در سیاستهای خود تجدید نظر نکنند، تردیدی نداریم که در شرایط بحرانی درمنطقه یا در دوران سقوط جمهوری اسلامی دو ملت کرد و ترک درمناطق کردستان و آذربایجان غربی به قتل عام یکدیگر خواهند پرداخت. بعضی ازاحزاب کورد با برنامه ریزی دقیق خود را به این جنگ آماده میکنند.
اما با توجه به تجربیات و شناخت ما ازآنها، ملت کرد دراین جنگ بازنده خواهد بود و نتیجه قتل عام کوردها در مناطق و شهرهای ماکو، خوی، سلماس، اورمیه، قوشاچای و سولدوز وغیره خواهد بود.
سول گوناز این مسائل را با بعضی از رهبران شاخه های انشعابی کومه له در میان گذاشته و خواهان حل سیاسی اختلافات شده است. اکثریت شاخه های کومه له ضمن اعتراض به توسعه طلبان تورک شفاها اعلام کردند که هیچ نوع ادعای ارضی به شهرهای اورمیه، سلماس، خوی، میاندوآب و ماکو را ندارند و از جنبش ملی آذربایجان حمایت میکنند. این موضعگیری غیر رسمی رهبران سوسیالیست کرد مثبت است اما این موضعگیریها باید به تصویب کنگره های حزبی آنها رسیده و علنا در اختیار عموم قرار بگیرد.
آقای گونای جوانب مختلف اختلاف ترک و کرد را بررسی نمیکند و با گفتن "کرد دشمن ملت ترک است" به مسئله خاتمه میدهد. وضع سوسیالیستها کرد مانند وضع سوسیالیستهای آذربایجانی وخیم نیست و نیمی از ملت کورد تحت رهبری سوسیالیتها و کمونیستهای کرد می باشند. آنها حد اقل در حرف ملت تورک را نه تنها دشمن خود نمی دانند بلکه خود را متحد آذربایجان میدانند. هرچند گاها طمع اشغال آذربایجان جناح عبداله مهتدی را وسوسه میکند اما این گروه هیچوقت فعالیت تجاوزگرانه مانند شاخه های حزب دمکرات کردستان نکرده است. احزاب توسعه طلب کرد بدون حمایت کمونیستها و سوسیالیستهای کرد نمی توانند سیاستهای تجاوزگرانه یشان را به اجرا در آورند وبه علت این مسئله باید مورد توجه سیاستمداران آذربایجانی قرار بگیرد و این جناحها را در برابر تندروها حمایت و تقویت کنند.
سیاستمدارانی چون آقای گونای باید مسائل سیاسی را با تیز بینی و ریز بینی بررسی کنند تا همه را جز ترکیه دشمن ملت تورک معرفی نکنند. مردم ترک و آذربایجان نباید تاوان اشتباهات گونای ها را بدهند.
اگرامروزدو ملت کرد و ترک حتی دشمن هم باشند، منافع دو ملت ستمدیده تورک و کورد حکم میکند که این دو ملت در برابراشغالگران ایرانی متحد شوند. در تاریخ جنگها نمونه های زیادی از اتحاد دو نیرو یا دو کشور دشمن در مقابل دشمن مشترک وجود دارد. اتحاد عمل آمریکا، انگلیس با روسیه در مقابل آلمان در جنگ جهانی دوم یکی از نمونه هاست.
اما نیروهایی مثل حزب دمکرات کردستان و آقای تبریزی ها با افراط گری و توسعه طلبی هایشان دوملت کرد و تورک را به جان هم میاندازند، زمینه یک فاجعه ملی را ایجاد کرده و دست اشغالگران فارس و ایرانی را درسرکوب ایندو ملت باز میگذارند.
ملت تورک و سیاستمداران واقع بین آن حاضر نیستند بخاطر ادعای ارضی جریانات افراطی ترک به شهرهای مهاباد، بوکان، سردشت، بانه و سردشت آذربایجان جنوبی را به جنگ ویرانگر با کردستان سوق دهند.
آذربایجان بعد ازاستقلال باید از روزاول روابط دوستی با کشورهای همسایه برقرار کند تا بدون هیچ تنشی ثبات سیاسی و اقتصادی خود را بدست آورده و تمامی سرمایه های انسانی و مالی و اقتصادی خود را بجای اختصاص دادن به ادامه جنگ با کردستان، به رشد و توسعه اقتصادی آذربایجان و رفع مشکلات اجتماعی اختصاص دهد.
آقای گونای که در مکتب اسلام و با افکار و ایدئولوژی اسلامی پرورش یافته و همه چیز را سیاه یا سفید می بینند مشکل است این توضیحات و پیچیدگی های مسائل سیاسی را متوجه شوند. ایشان به همین جهت از ما جواب صادقانه میخواهند که آیا ما به کرد کمونیست احساس نزدیکی میکنیم یا ترک مسلمان، کدامیک این یا آن؟ او دقت نمی کند که جواب به این سوال بستگی به موضعگیری سیاسی و عملکرد کرد کمونیست و ترک مسلمان دارد و بدون بررسی آن هر جوابی غیر عاقلانه خواهد بود.
ما راسیست و شوونیست نیستیم که در هر شرایطی برتریت و حقانیت را به تورک مسلمان یا غیر مسلمان بدهیم. اگر آقای تبریزی از فاشیسم مذهبی فاصله گرفته و انسانی دمکرات باشد قطعا از کمونیست کردی حمایت میکند که برای حق تعیین سرنوشت ملتها، آزادی زندانیان سیاسی، برابری زنان و مردان، لغو حکم اعدام و نفی استثمار انسان از انسان مبارزه می کند نه از ترک مسلمانی که طرفدار جمهوری اسلامی بوده و علیه مردم آذربایجان، کارگران، زحمتکشان، زنان و آزادیخواهان عمل میکند.
سول گوناز دست ترکهای مسلمانی را که برای آزادی و استقلال آذربایجان و حقوق انسانی خود علیه سرمایه داران اشغالگرو فارس ایرانی و علیه فاشیسم اسلامی می جنگند بگرمی می فشارد و آنان را همسنگران خود می داند. سوسیالیستها بدون جلب حمایت تورکهای مسلمان وبدون سازماندهی آنان نمی تواند آذربایجانی مستقل و دمکراتیک بر پا کند.
منتقد سول گوناز آخرین انتقاد خود را به موضع گیری سول گونازدر مخالفت با رفتارنا شایست افراط گرایان به آقای علی دایی متمرکز کرده است. ایشان میخواهند ما سانسورچی باشیم وبه سول گوناز انتقاد میکنند که چرا سخنان علی دایی را ما پوشش خبری دادیم و بعد هم مانند دیگر افراط گرایان زمین و آسمان را به هم می بندد تا به رفتارهای لمپنی، بی ادبانه، توهین آمیز و خشونت ها حقانیت بدهد.
سول گونازاز اعمال و عقاید علی دایی چه درست و چه نادرست حمایت نکرده و موضع بحث سول گوناز نقد روش، فرهنگ و سنت نادرستی است که بخشی از جریانات سیاسی آذربایجانی در تقابل با همه مخالفان اتخاذ میکنند. سول گوناز رفتارهای توهین آمیز،فحاشی، بی احترامی، شخصیت شکنی و ترور شخصی را علیه مخالفان را به سختی در جنبش ملی و دمکراتیک آذربایجان محکوم کرده و خواهد کوبید. ما اجازه نخواهیم داد تعدادی از جوانان مبارز اما بی تجربه و افراطی از جنبش آزادی بخش وعدالت طلبانه آذربایجانی چهر ه ای خشن و ضد دمکراتیک در افکار مردم جهان ایجاد کنند. ما اجازه نخواهیم داد بعضی از شخصیتها و تشکلات افراطی به رشد افکار و فرهنگ ناشایست توهین و فحاشی دامن بزنند.
سول گوناز در سه خط " اقدامات و رفتارهای ناشایست افراطی افراد و جریاناتی" را محکوم کرده بود اما آقای تبریزی با بی صداقتی می نویسند که سول گونازصفت افراطی را به "ملت تورک" نسبت داده است. او برای اثبات درستی افراط گرایی و رفتارهای توهین آمیز به سبک آخوندها به تحریک احساسات می پردازد و به کودک بی پول، فقیر، گریان و گرسنه در ماه مبارک رمضان در ورزشگاه اشاره میکنند که سول گوناز این کودک مظلوم را افراط گرا نامیده است.
آقای تبریزی در حمله به سوسیالستهای آذربایجان و رسیدن به اهداف خود از تاکتیکهای مختلفی استفاده میکند. ایشان خود را فعال ملی نامیده و مقالاتی را در تبلیغ دین و در باب دین می نویسند اما هنوزادعا میکنند که انسانی ایدئولوژیک نیستند و ایدئولوژیک بودن را مضر میدانند.
به نظر ما هیچ فعال سیاسی یا سیاستمداری نمی تواند غیرایدئولوژیک باشد به همین جهت برای ما سوال است که چرا کسی که ایدئولوژیک نیست خود را به سیاست قاطی کرده و با کمونیستها در افتاده است.
منتقد سول گونازاز روشهای کهنه و آشنای احزاب و حکومتها استبدای علیه مخالفان استفاده میکند و با وابسته نامیدن سول گونازو سوسیالیستها به جمهوری اسلامی ایران، " تروریست" های کرد و ایدئولوژی آنها را خائن نام می برد.
ما از انتقاد استقبال میکنیم و تلاش میکنیم از انتقاد ها درس بگیریم اما انتقاد و عکس العمل آقای گونای انتقادهایی نیستند که به سوسیالیستها و جنبش انقلابی آذربایجان کمک بکنند. انتقادهای این دوست از موضع عقب مانده و کاملا ضد دمکراتیک میباشند چون میخواهند آنچه که امروز در ایران حاکم است در آذربایجان حفظ کنند. اهداف و هسته اصلی انتقادهای ایشان درزمینه های مختلف ولی در دو محور اصلی هستند، دفاع ازایدئولوژی اسلامی در برابرمخالفان دین و مخالفت با آزادی بیان، عقیده، ایجاد سیستم اختناق، سانسور درسایتهای آذربایجانی. متاسفانه آقای گونای در محور دوم تنها نیستند و تفکراستبدادی و دیکتاتورمنشانه بشدت در جنبش ملی آذربایجان عمل میکند
در چند دهه گذشته ماهیت ضد انسانی و جنایتکارانه دین اسلام توسط کشورهای اسلامی بویژه جمهوری اسلامی ایران، طالبانها به مردم آذربایجان آشکار شده است. قشر وسیعی از مردم آذربایجان از دین بیزار شده اند و از آن نفرت پیدا کردند و تمامی بدبختی و محرومیتهای خود را نتیجه دین و نظام سرمایه داری می دانند از همین روی بسیاری ازمردم آذربایجان خواهان حکومت غیر دینی و جدایی دین از دولت هستند. هر فرد یا جریانی مطالبه دمکراتیک جدایی دین از دولت و حکومت سکولار را از برنامه حزبی و مطالباتش کنار بگذارد نمی تواند در بین مردم آذربایجان نفوذی پیدا کند. آقای گونای که خود را تاریخ دان، نویسنده و فعال ملی معرفی می کند تاکنون موضع خود را در این باره این مطالبه دمکراتیک روشن نکردند ولی از برقراری استبداد، رواج و گسترش اسلام در آذربایجان و مخالفت با سوسیالیسم را به صراحت اعلام کردند.
کاپیتالیسم جهانی وادیان نتوانستند سوسیالیسم را بعنوان تفکرعلمی و آرمان محرومان جامعه طبقاتی از بین ببرند. جمهوری اسلامی با زندان، شکنجه و کشتار کمونیستها نتوانست سوسیالیسم را نابود کند به همین جهت تصور نمی رود منتقد ما و آنتی کمونیستهای دیگر بتوانند تاثیرو نقش پیشروانه سوسیالیستها را در آذربایجان از بین ببرند.
05/ 10/ 2010
مقاله گونای تبریزی جهت مطالعه
www.solgunaz.com
***************************************

Sunday, September 12, 2010

صدایشان را زیر شکنجه شنیده اند

گزارشی از زندانیان آذربایجان
چهارشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۸۹

گروههای مدافع حقوق بشر آذربایجانی گزارشهایی در ارتباط با شکنجه آیت مهرعلی بیگلو و یونس سلیمانی دو فعال آذربایجانی در زندان تبریز منتشر کرده اند. انتشار این گزارشها در حالی صورت می گیرد که پس از گذشت بیش از سه ماه از دستگیری و بازداشت موقت این دو فعال به همراه چندین فعال دیگر، هیچ کدام آنها امکان ملاقات با وکیل نداشته، و برخی با خانواده خود نیز دیدار نکرده اند.
یونس سلیمانی یکی از این زندانیان است که برادر وی، یوسف سلیمانی که هفته پیش با او ملاقات کرده، در مصاحبه با روز، حال برادرش را “وخیم” توصیف می کند. به گفته یوسف سلیمانی برادرش قبلا هم مریض بوده و تحمل چنین شرایطی برای او بسیار دشوار است.
آیت مهرعلی بیگلو و همسرش زهرا فرج زاده دو فعال دیگر آذربایجانی هستند که از لحظه دستگیری تا کنون امکان دیدار با خانواده و وکیل مدافع به آنان داده نشده است. آیت مهرعلی بیگلو ۲۰ اردیبهشت ماه توسط مأموران اداره اطلاعات بازداشت شد و حدود چهل روز بعد از دستگیری او، همسرش زهرا فرج زاده هم که جهت پیگیری پرونده به مراجع قضایی مراجعه کرده بود، در محل دادسرا بازداشت و به زندان منتقل گشت.
صدایش را زیر شکنجه شنیده اند
تایماز مهرعلی بیگلو برادر آیت مهرعلی بیگلو با اشاره به محروم بودن برادرش و همسر او از حق دیدار با خانواده “علیرغم ملاقات دیگرزندانیان با خانواده خود” در هفته گذشته، در ارتباط با شکنجه شدن برادرش، به روز چنین می گوید: “زندانیان دیگر به خانواده هایشان گفته اند که صدای یوروش را زیر شکنجه شنیده اند.”
تایماز مهرعلی بیگلو ضمن اظهار بی اطلاعی از اتهام برادرش، در مورد علت طولانی شدن زمان بازداشت وی می گوید: “هر اتهامی که داشته باشد بعد از این همه مدت باید بازجویی اش تمام می شد. هم او و هم همسرش تنها یک بار تماس تلفنی داشته اند. ولی حالا نه اجازه ملاقات می دهند نه اجازه تماس تلفنی، الان هم فکر نمی کنم جز شکنجه کار دیگری با او داشته باشند.”
از حضور خانواده ها در دادسرا می ترسند
خانواده مهرعلی بیگلو «عباس جمالی و یک خانم همکار ایشان را» به وکالت پرونده برگزیده اند، ولی به گفته تایماز مهرعلی بیگلو، «به آنها نه اجازه مطالعه پرونده را می دهند و نه هیچگونه اطلاعات شفاهی در اختیارشان می گذارند. وکیل ها وضعیت برادرم و همسرش را از ما می پرسند. ما هم که چه اطلاعاتی می توانیم داشته باشیم؟» او اضافه می کند: “آن یک بار که برادرم تماس گرفت، از ما خواست به دادسرا مراجعه نکنیم. زندانیان دیگر هم درخواستهای مشابهی از خانواده هایشان داشته اند. می دانیم که آنها مجبورشان می کنند. به ما هم همیشه تذکر می دهند که اینجا را شلوغ نکنید. از حضور این همه خانواده در دادسرا می ترسند.”
از تاتار مادربزرگش مواظبت می کند
و اما تاتار کودک سه ساله این زوج آذربایجانی را مادربزرگش نگهداری می کند. عمویش می گوید: “سعی می کنیم سرش را مشغول کنیم. خیلی سخت است. مادرش که بود، باز هم سخت بود و همیشه سراغ پدرش را می گرفت. حالا هم که هیچکدام نیستند.”
از سوی دیگر، حمیده فرج زاده، خواهر زهرا فرج زاده از زمان دستگیری در تاریخ ۴ خرداد ۱۳۸۹ توسط مأموران اداره اطلاعات در اورمیه و انتقال به زندان تبریز، همچنان در حبس به سر می برد. زهرا فرج زاده قبل از دستگیری به روز گفته بود که “خواهرش حمیده سه هفته بعد از بازداشت با خانواده اش ملاقات کرد.”
به گفته تایماز مهرعلی بیگلو، حمیده فرج زاده هم “از امکان ملاقات با وکیل برخوردار نیست ولی چند روز پیش با خانواده اش دیدار کرده است.” در دادسرا تجمع خواهیم کرد
تایماز مهرعلی بیگلو با اشاره به سخنانی که به بازپرس هاشم زاده مسئول پرونده گفته است، می افزاید: ” بازپرس از دیدار با من و بقیه اعضای خانواده ام طفره می رود. ولی ما بالاخره حرف حساب خودمان را گفتیم. گفتم که تا روز شنبه اگر آنها را نبینیم، همینجا در دادسرا تجمع خواهیم کرد، به او گفتم، با بقیه اعضای خانواده می آییم و همینجا می خوابیم. اخطار آخر را به او دادیم.”
مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی اواخر اردیبهشت و اوائل خردادماه امسال همزمان با چهارمین سالگرد اعتراضات گسترده آذربایجانیها در شهرهایی مانند تبریز٬ ارومیه٬ نقده٬ اردبیل و زنجان، دهها تن از فعالان مدنی آذربایجان را دستگیر و بازداشت کردند. این افراد در شهرهایی مانند تبریز، ارومیه٬ مشکین شهر، خوی، صوفیان٬ میاندوآب٬ کرج و تهران دستگیر ولی همگی به بازداشتگاه اطلاعات تبریز منتقل شده اند. حدود 20 نفر از این فعالان از جمله، آیت مهرعلی بیگلو، حمیده فرج زاده، زهرا فرجزاده، اکبر آزاد، حسن رحیمی بیات، دکتر علیرضا عبدالهی، دکتر لطیف حسنی، محمود فضلی، شهرام رادمهر، بهبود قلیزاده، آیدین خواجه‌ای، بهمن نصیرزاده، حیدرکریمی، نعیم احمدی، یونس سلیمانی و شکرالله قهرمانی فرد همچنان در زندان تبریز به سر می برند.
حسین نصیری، فعال مدنی آذربایجانی نیز که در اعتراضات روز ۱۳ فروردین در اطراف دریاچه ارومیه٬ بازداشت شد، همچنان در زندان تبریز است. آذربایجانیها را آزاد کنید

در روزهای اخیر صدها تن از روشنفکران، فعالین جنبشهای اجتماعی و خانواده های زندانیان سیاسی آذربایجانی با امضای بیانیه ای با عنوان “آذربایجانیها را آزاد کنید”، آزادی بی قید و شرط زندانیان مذکور و دیگر زندانیهای سیاسی آذربایجانی از جمله سعید متین پور فعال حقوق بشر و روزنامه نگار مشهور آذربایجانی در زندان اوین را خواستار شدند.
از
: علیرضا جوانبخت

Sunday, August 22, 2010

آزربایجان

آذربایجان
اوستاد محمد حسين شهريار
کؤنلوم قوشو قاناد چالماز سنسيز بيرآن، آذربايجان
خوش گونلريم گئتمير مودام خياليمدان، آذربايجان
سندن اوزاق دوشسمده من، عشقين ايله ياشاييرام،
يارالانميش قلبيم کيمی، قلبی ويران آذربايجان
بيستونی- اينقلابدا شيرين- وطن اوچون فرهاد،
کولونگ وورموش اؤز باشينا، زامان- زامان، آذربايجان
وطن عشقی مکتبينده جان وئرمه يی اؤيرنميشيک،
اوستاديميز دئييب هئچ دير وطنسيز جان، آذربايجان
يا رب! – نه دير، بير بو قدر اورکلری قان ائتميسن،
درد آلميسان، غم آلميسان سن ايراندان، آذربايجان
ائولادلارين نه واختا ده ک ترک وطن اولاجاقدير؟
ال- اله وئر، عصيان ائله، اويان- اويان، آذربايجان
بسدير فراق اودلاريندان کول الندی
دور آياغا! يا آزاد اول، يا تامام يان، آذربايجان
شهريارين اوريی ده سنين کی تک يارالی
آزادليق دير منه ملحم، سنه درمان آذربايجان
++++
http://www.solgunaz.com ازسایت

Wednesday, August 18, 2010

دعوت فعالین حرکت ملی آزربایجان شهرستان اردبیل به حضور میلیونی در روز یکشنبه

دعوت فعالین حرکت ملی آزربایجان شهرستان اردبیل به حضور میلیونی
در روز یکشنبه 31 مورداد در استادیوم سهند
تعصوب سیز میللت گرک خوار اولسون
نزدیک به هفتاد سال از سرنگونی فاشیزم و تولد دوباره انسان منهای نژاد برتر می گذرد. در طی این سالها در تمامی عرصه های فعالیت بشری (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی ، ورزشی و ...) هر روز و هر دقیقه بیش از پیش به اصالت آزادی و برابری انسان و رد و تقبیح هرگونه تفکر نژادپرستانه تاکید شده است؛ اما افسوس و هزاران افسوس در کشوری که مردمانش به کاملترین دین بشری ایمان دارند و مهد فرهنگ وتمدنش !!! می خوانند، هنوز بر طبل نژاد پرستی و راسیزم کوبیده می شود و ملتی با تمام داشته های درخشان تاریخی و فرهنگی خود مورد استهزاء و تمسخر قرار می گیرد.پیش از صعود تیم تیراختور آزربایجان به لیگ برتر، هنوز هم عده ای گمان می کردند که تحقیر ملت تورک تنها از سوی عده اندکی از قوم فارس صورت میگیرد و این امر جنبه ای همگانی در آنها ندارد. اما پس از حضور تیراختور در ورزشگاههای شهرهای مختالف ایرن در یک سال گذشته همگی به عینه دیدیم که توهین وتحقیر به ملت آزربایجان به سان ارزشی است درونی شده که در اقشار مختلف فارس زبانان وجود دارد. اکنون شاهد وقیحانه ترین ورکیک ترین شعارهای ناموسی بر علیه ملتمان در استادیومها و همکاری تلویزیون در پخش این شعارها با صدای بلند هستیم. اما آنچه که بیش ازپیش آزارمان میدهد سرکوب وحشیانه جوانان با غیرت آزربایجان توسط چماق به دستان ایرانی است.

Saturday, August 14, 2010

رشد راسیسم در تحریف تاریخ

رشد راسیسم در تحریف تاریخ
وقتی سخن ازآذربایجان چه شمالی ویا جنوبی درتمام ادوار تاریخی وکتب تذکره نویسان وسیره نویسان وسفرنامه ها حتی سنگ نبشته های عهد کهن ودر کتب عهد عتیق وجدید همه ازمکان وجائی را اشاره وتاکید دارند که دراین اما کن وسرزمین ملتی با سابقه قدیم وعظیم که صاحب زبان وفرهنگ وهم چنین دارای عقاید وباورهای ایمانی واعتقادی نسبت به نوع بافت جمعییتی وتاریخی ونوع زندگی وادامه حیاتشان داشتند وبراساس آن جهان بینی وچگونه تفسیرکردن عالم هستی وچگونگی عالم خلقت وارتباط پدیده ها ونسبت آنان به همدیگر وچگونگی انسان با عالم نیروها وقرارگرفتن نوع انسان درمیان خلایق اینکه انسان آنان را چگونه معنا می کند و از چه راه هائی قدرت انسان برآنان سیطره وغلبه می نماید مکشوف وکشف شده است وسایه آن برتمامی علوم بشری امروزی سایه انداخته است حتی تا جائی که در ادبیات وفرهنگ وباورهای ملی ما پایدارمانده ودربرخی ساحه ها ماندگارودر قالبهای دیگری مورد استفاده قرارمی گیرد که اگرغباروزنگ آنان زدوده شود آنست که کارکرد هزاران ساله دارد
ما که دراصل تورک وازتورکانیم وبرپایه آن درقید حیاتیم وازرایحه وبوی آن همیشه پایداریم که انگار فقط ما ماندگاریم وچنین است سخن حاتمان و حاکمان ملی ما که دائم عالمتابیم
دراین سرزمین مقدس ووسیع ملتی یک رنگ ویک رو با تمامی افکارخودجوششان وبا اسلوب ذاتی بشریت شان ودرتعامل ملی شان پیوسته درتکامل شان درتساهل مطلق درکنارهمدیگرزندگی وزمان را به ترقی پیشرفت سپری می کردند وصنعت اولیه را به بشریت ارمغان آوردند وبه واسطه زبان اعجازی ومعجزه آمیز خود آن را تفسیربه منقوش وتاویل به مصور کردند واستعداد زبانی را مبدل به استعداد ذهنی وکشف نیروهای موجود طبیعت وارائه آن بصورت نقاشی وتصویرتقدیم نمودند
رنگ ثانی درمیان نبود خود بودند وسرزمین شان هنوز تقدسگری درمیان شان نبود
کمرنگی وپررنگی درمیان شان بود اما نه با رنگ دگر
آنان متصل بودند به فوج عظیم ومنبع جوشان تورکان که پیوسته دردگردیسی وتحول
اگرتاریخ باستان این سرزمین را بدون عداوت وتبعیض جستجوگرباشی (یعنی نه آسیمیله باشی ونه مانقورت ونه فکرپان فارسیستی وبه اعتباری راسیستی )آن وقت رنگ بشریت را خواهی یافت که تاریخ درزندگی ما انسانها چه معنائی را حامل است ودر درون آن چه پیامی را می توان یافت تاریخ قسمت اعظمی ازعمرانسان می باشد (آن نه فروختنی ونه خریدنی است )عمر ملتها در آن است .مگرمی شود به تاریخ خود بی تفاوت شد ویا به آن بی اعتبار. تاریخ باستان دراین سرزمین شروع غم انگیزی دارد وچنان به آن رنگ راسیستی داده اند که خاک این خطه نیز شرمسار است از دفن شده گان وقتی آن سرد خویان وارد به جغرافیای تاریخ ما سرازیر شدند هرچه آنچه ندیده بودند یک دفعه یافتند .نه زبان دانستندی ونه نبشته ای دراین گسیل غیرمرسوم همه چیزاین ملت زیرسم آن مهاجرین تازه آفتاب دیده لت وپارشد وخودشان را تازه آفتابی جستند وآغازبه پایان که هرگزآغازی نکردند.
دراثنای آن زمانه سرزمین وملت هردودلیلی بروجود تاریخ است.اما مشاهده شد که چگونه آن نیزبه یغما رفت وسردخویان چگونه تاراج کردند.وخودشان تاریخ ساختند وهستیان را نابود. هنگامی که درآن دوران ودرسرزمین تورکان تاریخ را جعل وتحریف می نمودند وتازه درآغازآن جماعتی دیگردرمقدس جائی همان کارسرد خویان را به اتمام می بردند اندوخته تجربه شان را تحفه ای براین تازه آفتاب دیده ها ارزانی داشتند خبره ها براینان روانه ساختند تا دینی برگردنشان نماند ازخدمتی که جباران اینان برآزادی جماعتی ازآنان که اسیرپادشاه بابل بودند را تلافی نمایند .
شگفتا که آن برهه نقطه تلاقی جاعلین بود وآغازفتنه و دسیسه.اینان آغازگر تاریخ شدند و آنان زبان گویای انسان . وچنین شد که کتب عهد عتیق وتورات به عرصه آمد وآن نیزتاریخ را ملعبه ای درپیش خود نهاد.اینان آریائی نام شدند وآنان اسرائیلییان آن سرزمین.وامروزهر دو مدعی صاحبان سرزمین.
"البته یکی ازشگردهای مشترک همه جباران تحریف تاریخ است.ودرنتیجه متاسفانه چیزی که ما امروزبنام تاریخ دراختیارداریم جزمشتی دروغ ویاوه نیست ".1
"واژگونه نشان دادن تاریخ سابقه بسیار دارد.ماجرای انوشیروان را همه به خوبی می داند ومکررنمی کنم این حرام زاده آدم خواررا ...."2
این دوعبارت همسو را بدان جهت آوردم که دانسته شود تاریخ چشم وگوش وزبان مانند انسان دارد که اگردرست فهمیده شود عبارت های عقلانی آن مشهود و معلوم است تا آنجائی که حتی شاملو باشد.
امروز 14/5/89 که نوشته را تهیه می نمایم همایشی درکرج به مناسبت فردوسی ازبنیاد آن وابسته به حکومت اسلامی برگزارکردند که بقول برگزارکنندگان تمام تمام مدعوین وسخنرانان محققین واندیشمندان درزمینه تاریخ وادبیات پارسی بودند که یکی ازسخنرانان گفت" شاهنامه فردوسی پراست ازجعل ودروغ."3
عجبا بیست سال پیش شاملونیزدرسخنرانی خود در دانشگاه برکلی آمریکا گفته بود وبرمجعولات فردوسی اشاره های زیادی کرده بود بعدازآن سخنرانی را اززبان آیدا سرکسیان همسروی تعقیب کنید ببینید چه شد.4
و امروز درقلب ایران ودرمیان کثرت پان فارسیسم .حتی خود راسیست .اعتراف "نه هرگز" طرحی نو در پیش است.
بازامروز رحیم مشائی احاطه گرتفکراحمدی نژاد گفته است :" سی سال به مکتب اسلام خدمت کردیم بس است واز حالا درخدمت مکتب ایرانیم."5
5
درد ما نه منورالفکری دوران مشروطیت است ونه روشنفکری دوران پهلوی است ونه اصلاح طلبی عصرخود. درمان آلام ورنجهای انباشته ملت ما درسبد هیچ باغبانی یافت نمی شود ونخواهد شد .
ما آنچه را که خود درگذشته گره زده ایم با دستان ملت آگاه خود باز خواهیم کرد ودستان پرقدرت این ملت از تاریخ خود نیرومیگیرد وروزبه روز نیرومندتر خواهد شد.
دشمن اصلی ما ملت تورک آذربایجان نه فاشیست مذهبی است ونه شوونیست دیگری .بلکه از همه آنان گنده ترو تاریخی و بزرگ " رآسیست فارس " وبه عبارتی مشهورتر" تفکرات پان فارسیسم". رحیم مشائی امروزی "محب الاولیا"ی دیروزی (دوران انقلاب واوایل جنگ درکردستان)که کنیه را ازشدت مذهبی بودنش که آن زمان بیست ساله بود برخود نهاده بود غیراز ائمه اطهار به کسی اظهار شفقت نمی کرد وازکسی غیر از امامان خود چیزی را مطالبه نمی کرد وهم چنان به قلع وقمع دشمنان فرضی می تاخت متهم به ضد انقلابی می کرد معدوم می ساخت چرا که او یک سپاهی خط امام آن روزی بود.ازنگاهی او یک مذهبی مسلح قدرت بدست افراطی به شمار می رفت که می توانست شوونیست مذهبی را باخود هموار نماید وبه همان صفت مورد ارزیابی قرار گردد .بعد گذشت ایامی نه چندان بلند او را در جایگاهی دیگر می یابیم که می گوید "آن خدمت بس است خدمتی به مکتبی دیگر را آغاز باید کرد"در حالی که آن دو تفکر به ظاهر ضد همند وهمدیگر را بر نمی تابند چنانکه هم رزم او عطائ ا..مهاجرانی مانند او بود واو نیز به آن رسید که باید به مکتبی دیگر رفت وبه آن خدمت کردرا سر آغاز دنیای رآسیستی را گشود و کتاب "سلمان فارسی"را درچار چوب همان مکتب نو به تفسیر گذاشت.
حال ما چگونه زمانی آنان را فاشیست مذهبی وزمانی فاشیست فارس نام نهیم در حالیکه در یک سبد نگنجند ؟وده ها سوال دیگر ...
زمانی که عده ای دین را سدی برای افکار خود می دیدند وآنرا ارتجاع بلا منازع تلقی می کردند تا افکار خود را بدون واقعییتهای تاریخی واجتماعی پهن کنند وبخورد مفکورات این ملت تحمیل نمایند تا سفره رآسیستی را در حساسترین دشتهای سرسبزاین ملت پهن نمایند و خود را فاکرالفکوربشریت فلمداد کنند متوسل به واژه شوونیست مذهبی شدند وآنرا اصلی ترین مسئله برای تورک آذربایجان وحرکت ملی قائل شدند همان که رآسیست آنرا می خواهد .نگاه کنید به نوشته های عده ای از ......
ودیده شد که اینان تاریخ را چگونه ازما گرفته ویا می گیرند هنگامی که ازتاریخ تورکان سخنی به میان آورده می شود عصیان ویا مضطرب می گردند.
چه کسانی به یاد دارند همین عده که واژه روشنفکری را به یدک می کشند نوشته ای به عنوان تورکان آذربایجان ارائه کرده باشند؟
درهمان باصطلاح عصر روشنفکری و تجدد که همه تاروپود رآسیست ها حمله همه جانبه به سوی تورکان آغازیدند ازهمان نگاه حقوق بشریانه که امروز مدعی آنند ازحقوق < تاریخ > ناموس وده ها موارد این چنینی دفاع کرده باشند .
آنان که امروزاز دموکراسی وآزادی وعدالت درموازی حرکت ملی آذربایجان سخن پروری می کنند باز ومرتکب همان خیانتند که درعصر طلائی بقول آنان دچار شده بودند هستند یعنی آلت دست رآسیستند.
وازچنان دیدگاهی بر می آید که ما را متهم به اسطوره گرائی وتوتم پرستی وکل حرکت را به خرافات پنداشتن کنند .
اگر صادق تر باشید بیشتراز این نیز خواهید گفت .
وما نیز از تاریخ خود یاد گرفته ایم دگرباره گوش کنیم وسکوت را پیشه نمائیم تا شماها عیان ترشوید.
یادآوری:
بعضی ازدوستان نوشته هائی را ارائه می کنند که از نظر ما قابل انتقاد وحتی مایه انحرافی دارد وما به حسب وظیفه ملی آنان را مورد کنکاش ونوشته هائی تقدیم دوستان می کنیم که در این راستا به عوض دفاع از فکر ورای خود از جواب دادن امتناع می نمایند که باشد اما آنان بطور شخصی وخصوصی به آدرس ما ایمیل می فرستند واز ما قدردانی به عمل می آورند چنین کاری ستوده است اما چون نوشته ها در انزار عمومی منتشر می نماید ما انتظار داریم که دوستان چنین کاری را ننمایند زیرا این چنین اعمالی ازکیفیت چالش وتتبع که ایجادشده می کاهد و ما همیشه در انتظار نقد وچالش فکری برای رشد وتوسعه فکری ملت خود هستیم .از سایتهائی که ما را همراهی می کنند صادقانه سپاسگزاریم .
1و2سخنرانی احمد شاملو در دانشگاه برکلی امریکا 1990
3 درسایت خبر آنلاین (منتسب به لاریجانی)
4 مصاحبه همسر وی در بعد از آن سخنرانی
5 تیتر روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ 14/5/89
کمال اردم
تبریز 15/5/89

Monday, August 2, 2010

بیانیه دانشجویان آذربایجانی مقیم انگلستان در مورد رویدادهای اخیر در آذربایجان

آنچه در ماه های اخیر در آذربایجان روی می دهد از جهات متعددی قابل تامل و بررسی است
هجمه پلیسی–امنیتی رژیم ایران که با اعتراض ملت و فعالین ملی آذربایجان با همراهی کانون هواداران تراکتورسازی نسبت به خطر زیست محیطی دریاچه ارومیه کلید خورد و سیل دستگیریها و برخوردهای خشونت آمیز با فعالین ملی را دربرداشت؛ اینک با برنامه ریزی حساب شده بازیهای لیگ برتر فوتبال و همزمانی احتمالا تصادفی! دیدارهای تیمهای آذربایجانی (تراکتورسازی و شهرداری) با تیم های تهرانی فارس ( پرس پلیس و استقلال ) در هفته اول؛ عملا تبدیل به یک جنگ رسانه ای و روانی شد؛ که برخلاف عرف معمول جمهوری اسلامی که مبتنی بر سانسور و پنهان نمودن تنش های ملی-اتنیکی در ایران بوده است؛ صورت گرفت। جالبتر اینکه همه اینها در زمانی صورت می گیرد که در چند هفته گذشته شاهد اعتصاب چند هفته ای بازاریان آذربایجان در تبریز و ارومیه و... در اعتراض به افزایش مالیات ها ؛ اعتراض به نقض حقوق ملی آذربایجانیها و دستگیری فعالان سیاسی- مدنی آن و عملکرد متفاوت
ومستقل انان از بازار تهران بودیم
بدون شک آنچه در استادیوم آزادی در بازی پرس پلیس – تراکتورسازی رخ داد نوک آن کوه یخی بود که در دیپلوماسی جمهوری اسلامی ایران در مقابله با تحولات و تحرکات سیاسی ملی در آذربایجان تئوریزه شده است. در شرایط کنونی آذربایجان و حرکت ملی آن بالواقع به پاشنه آشیل حکومت ایران مبدل شده است که خود را در ضعیفترین موقعیت سیاسی و امنیتی در بعد داخلی و خارجی در طول حیات سیاسی خود می بیند و هر آن می تواند به عنوان خنجر دو طرفه عمل نماید. در اصل هدف رژیم بر استفاده ابزاری از فاکتور آذربایجان در بعد داخلی و خارجی استوار بوده است که با سیاست متوازن و منطقی حرکت ملی آذربایجان طی حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری در مواجهه با اپوزوسیون و حکومت ایران؛ علارقم اینکه در کوتاه مدت مشکل ساز نگردید؛ اما با گذشت زمان و محقق نشدن سیاست کنترلی یا نظارتی رژیم بر آن به چالشی عمیق و نگران کننده برای آن بدل شد. لذا حکومت با افزایش فشارهای امنیتی و اعمال خشونت سعی در تنگ تر نمودن فضا بر حرکت ملی؛ در میادین مختلف از جمله ورزشی دارد تا شاید بدین طریق ابتکاررعمل را بدست گیرد
این در حالی است که حرکت مستقل و مدنی فعالین ملی آذربایجان در استادیوم ها علاوه بر رشد و توسعه شور و شعور ملی در بین ملت آذربایجان؛ مبدل به صحنه رویارویی دو ملت با مولفه های فرهنگی کاملا متفاوت شده و هژمونی فرهنگی فارس را که در طول 100 سال اخیر درصدد تحمیل خود بر جامعه غیر فارس بود با چالشی جدی مواجه نموده است . بطوریکه عملا هرگونه واکنشی از سوی رژیم به ضد خود تبدیل شده و باعث وخیم تر شدن اوضاع و رشد آگاهی ملی در بین اقشار مختلف مردم می گردد.

اما نکته دیگر که در استادیوم آزادی به طور ملموسی جلوه نمود؛ عمق نهادینه شدن فرهنگ نژادپرستی و راسیزم در تار وپود عامه ملت و شهروندان فارس بود که شاید برای بخشی از جامعه تورک آذربایجانی قابل لمس نبود. فاکتوری بسیار مهم که این رویداد را با رویدادهای رخ داده در رابطه با کاریکاتور تحقیرآمیز روزنامه ایران متمایز می نماید. اگر آن روز بخشی از ملت آذربایجان نگرشی راسیستی موجود در کاریکاتور را تراوشات ذهنی یک کارکاتوریست یا روزنامه تلقی می کرد؛ امروز جاری شدن پسترین الفاظ به صورت ریتمیک از زبان بیش از 30 هزار نفر شهروند عادی فارس و پخش زنده آن از تلویزیون سراسری عمق گسست های اجتماعی و تضادهای فرهنگی موجود میان ملت فارس و تورک آذربایجانی را برای بخش خاموش این ملت زمزمه می نماید که روز به روز در حال گستر ش است.
ما دانشجویان آذربایجانی مقیم انگلستان به عنوان بخشی از ملت تورک آذربایجان عملکرد و شعارهای داده شده توسط طرفداران فارس تیم پرس پلیس را مصداق بارز فاشیزم و راسیزم دانسته و حمایت سیستماتیک حکومت جمهوری اسلامی از این جریان ؛ اعمال تبعیضهای ملی و فشارهای سیاسی بر فعالین ملی آذربایجان را محکوم می نماییم. قطعا ملت تورک آذربایجان با توجه به پیشینه تاریخی اش در دفاع از ارزش ها فرهنگی و هویت ملی و انسانی خود؛ جواب در خور و شایسته ای به این اقدامات ضد انسانی و غیر دموکراتیک خواهد داد.
دانشجویان آذربایجانی مقیم انگلستان
31.07.2010

Thursday, July 15, 2010

این مرده ریگ، چنگی به دل نمی زند /سیدحیدربیات

(به مناسبت درگذشت مرحوم دکتر عنایت الله رضا

به عنوان یک انسان جهان سومی اینروزها در حال و هوای خاصی به سر می‌برم. حال و هوایی که یأس را بی‌رحمانه در تک تک سلولهای بدن انسان نهادینه می‌کند. می‌دانم بسیاری از هم نسلان من چنین حال و هوایی دارند. نوشته‌ای که ترجمان چنین حال و هوایی باشد به چه درد مخاطب میخورد و چرا باید آنرا نوشت؟
اما وقتی بارقه‌ای شعله بر خرمن جان آدمی می‌زند آنگاه ننوشتن سخت می‌شود. درگذشت شادروان عنایت الله رضا بارقه‌ای چنین بر خرمن جانم زد
سخن از یأس انسان ایرانی بود. وقتی به لیست درگذشته‌های جامعه علمی و فرهنگی خودمان نگاه می‌کنم این یأس جری‌تر می‌شود. نه از این جهت که مرگ و دوری سخت است. نه! بل از این روی که کسانی که می‌میرند مرده‌ریگ ارزشمندی برای ما باقی نگذاشته‌اند
مقایسه این لیست با لیست درگذشتگان همسایه (جهان عرب) و غرب تنها بار اندوه را در خاطر انسان سنگین‌تر می‌کند
در غرب به نامهایی چون استروس پدر انسان شناسی مدرن و ساراماگو نویسنده رمان کوری برمیخوریم که در سال گذشته یا امسال دیده بر جهان بسته‌اند و در جهان عرب فیلسوفان بزرگی نظیر محمد عابد الجابری و نصر حامد ابوزید.
مدارس نظامیه در حدود هزار سال پیش توسط نظام الملک وزیر دولت ترک سلجوقی در قلمرو سلجوقیان (از جمله در ایران امروز) ساخته شده‌اند. حدود دو قرن پیش نیز (اوائل ۱۲۶۶هـ.ق) دارالفنون توسط امیرکبیر تاسیس گردید و در اوایل قرن حاضر خورشیدی دانشگاه تهران بنیان نهاده شد
با اینهمه ما هنوز یک فیلسوف، یک زبانشناس، یک جامعه‌شناس، یک انسان شناس، یک اسطوره شناس و … تمام عیار نداریم. حتی یک شاعر و رمان نویس تمام عیار نیز نداریم. اندیشه‌ورز و دانشمندی که آثارش در جهان شناخته شده باشد.
نمونه‌های انگشت‌شماری چون احمد شاملو، رضا براهنی، دکتر شایگان، دکتر نصر و … وجود دارند اما «النادر کالمعدوم». و بگذریم از اینکه این چهره‌ها نیز در مقایسه با چهره‌های جهانی کم فروغ می‌نمایند.
چرا باید در کشوی که هزار سال دارای سیستم آموزشی نسبتا فراگیری بوده است، در چنین سطح نازلی از اندیشه و معرفت قرار بگیریم؟
چرا دهها متخصص طراز اول پزشکی در جهان داریم اما ده آفرینشگر و اندیشمند برجسته جهانی نداریم؟
آیا بخشی از این عقب‌ ماندگی مرهون! وجود اندیشه‌هایی از جنس اندیشه‌های دکتر عنایت الله رضا نیست؟
فلسفه وجودی امثال دکتر عنایت الله رضا که وظیفه بزرگشان نفی هویت بیش از نیمی از جمعیت این کشور است، چیست؟
وارونه نگاری ناشیانه تاریخ و جغرافیا، حرمت ننهادن به بخش بزرگی از انسان ایرانی، خدشه دار کردن اعتبار علمی دائرة‌ المعارف بزرگ اسلامی که میلیون‌ها دلار از بودجه بیت المال و از جیب مردم از جمله از جیب آن نیمه مغبوض برای تولید و نشر آن هزینه می‌شود، چه گره کوری را از مشکلات جامعه دانشگاهی ما خواهد گشود؟
تلاش برای سیستماتیک کردن نفی هویت اقوام و ملت‌های غیر فارس ایرانی که از سوی امثال عنایت الله رضا، استادان، دوستان و شاگردان وی صورت می‌گرفت، برای جامعه ما هیچ ثمره‌ای نداشت و تنها بخش قابل توجهی از انرژی جامعه علمی و سیاسی کشور را به هدر داد و اعتبار بسیاری از تولیدات علمی در حوزه های علوم انسانی را خدشه‌دار کرد.
در واقع فاجعه‌ای بالاتر از آن وجود ندارد که خشت نخست دیوار دانش و شناخت در یک کشوری کج نهاده شود. و باید این دیوار را از نو ساخت. و آیا این کار عملی و ممکن است؟: «نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی*» (انوری)
و راستی را، این مرده ریگ چنگی به دل نمی‌زند

*- جالب اینجاست که این مصراع از شعر انوری در دیوان شعرای مختلفی چون سلمان ساوجی و حافظ نیز آمده است و چون دیوان حافظ مشهور است این مصراع مثل بسیاری از مصراعها و ابیات دیگر به حافظ نسبت داده می‌شود.
به هرحال، انگار از زمانی که اندیشه شعوبی در این مملکت رحل اقامت افکنده است، این اقبال ناممکن نیز به بخش غیر قابل انفکاک تاریخ و سرنوشت ما بدل شده است

Tuesday, June 22, 2010

بازداشتها در آزربایجان همچنان ادامه دارد، بازداشت یک فعال دانشجویئ آزربایجان در اردبیل

بازداشتها در آذربایجان همچنان ادامه دارد؛ بازداشت یک فعال دانشجویی آذربایجان در اردبیل
ساوالان سسی : یونس سلیمانی مدیر مسئول سابق نشریه دانشجویی "ایلدیریم" و فعال دانشجویی آذربایجانی در دانشگاه بوعلی سینای همدان روز پنجشنبه ۲۷ خرداد ٨۹ در منزل پدری اش در منطقه حسین آباد اردبیل بازداشت وبه اداره اطلاعات تبریز منتقل شده است.
ماموران اداره اطلاعات اردبیل ظهر روز پنجشنبه ۲۷ خرداد ٨۹ بدون نشان دادن حکم قاضی، وارد منزل پدری سلیمانی شده و وی را بازداشت کرده اند. ماموران پس از بازداشت این فعال دانشجویی اقدام به تفتیش منزل نموده و کیس کامپیوتر و کتابهای او را با خود بردند.
منابع نزدیک به خانواده این فعال دانشجویی از تماس تلفنی او با منزل در روز شنبه ۲۹ خرداد ٨۹ خبر می دهند. سلیمانی در این تماس تلفنی به خانواده خود گفته است که پس از یک روز بازداشت در ستاد خبری اداره اطلاعات اردبیل به بازداشتگاه اداره اطلاعات تبریز منتقل شده و قاضی پرونده قرار بازداشت دوماهه برای وی صادر کرده است
.
خانواده سلیمانی به شدت نگران وضعیت سلامتی وی هستند و می گویند این فعال دانشجویی دچار بیماری هپاتیت بوده و کبدش خراب است. به گفته آنها پزشکان در سال گذشته روده سلیمانی را عمل کرده اند و وی نیاز مداوم به دارو و مراقبت پزشکی دارد.
یونس سلیمانی دانشجوی ترم آخر رشته زیست شناسی دانشگاه بوعلی سینای همدان، مدیر مسئول سابق نشریه دانشجویی "ایلدیریم" و دبیر سابق کانون فرهنگی شهریار این دانشگاه است
.

Sunday, June 20, 2010

ابراهیم رشیدی روزنامه نگار آزربایجانی در اردبیل بازداشت شده است

ساوالان سسی : مهندس ابراهیم رشیدی روزنامه نگار و وبلاگ نویس آذربایجانی که از روز دوشنبه ۲۴ خرداد ٨۹ ناپدید شده بود روز پنجشنبه ۲۷ خرداد طی تماسی تلفنی با خانواده خبر از بازداشت خود توسط ماموران اداره اطلاعات اردبیل داد
این وبلاگ نویس آذربایجانی به خانواده خود گفته است ماموران اداره اطلاعات اردبیل وی را در منطقه ایستگاه سرعین شهر اردبیل و در راه بازگشت به منزل خواهرش بازداشت کرده و به بازداشتگاه اداره اطلاعات اردبیل منتقل کرده اند
همچنین نزدیکان خانواده رشیدی می گویند پرونده این روزنامه نگار در شعبه پنجم دادسرای عمومی و انقلاب اردبیل به ریاست قاضی خندستانی در جریان است

ابراهیم رشیدی عضو هیات تحریریه ماهنامه "بایرام" و هفته نامه توقیف شده "نوید آذربایجان" و وبلاگ نویس، مدرس زبان ترکی آذربایجانی، عضو مؤسس سازمان غیر دولتی(NGO) "آذرتوپراق"‏،‏ عضو هیأت مؤسس و دبیر کانون فرهنگی"استاد شهریار" دانشگاه اورمیه، مدیر مسؤل نشریه دانشجویی "اولدوز"‏، سردبیر نشریه دانشجویی "بولوت" در دانشگاه اورمیه و شاعر می باشد
این ژورنالیست و فعال مدنی شناخته شده آذربایجانی در سالهای اخیر چندین بار دستگیر و به زندان محکوم شده است. سازمان عفو بین الملل با صدور اطلاعیه هایی در ۱ آوریل و ۱ می ۲۰۰۶، بازداشت و فشار بر رشیدی را محکوم نموده بود

Tuesday, June 8, 2010

جنگ لفظی بین کودک یهودی و فلسطینی


کاریکاتور سیاسی، جنگ لفظی بین کودک یهودی و فلسطینی
برنده جایزه بهترین کاریکاتور در امریکا

کودک يهودي : پدر من به من گفته شما
شرور، تروریست و حیوان صفت هستید
کودک فلسطينی: ولی پدر من چیزی بهم نگفته
آخه پدر تو اون رو کشته

Thursday, May 27, 2010

دادستان دادخواهان

دادستان دادخواهان
به منایسبت ۶۳ – مین سالکرد اعدام فریدون ابراهیمی
بهروز مطلب زاده
63
سال پیش ازاین، سرسپردگان حکومت ستمشاهی که سرمست ازبه خاک و خون کشیدن مبارزات حق طلبانه مردم آذربایجان سرازپا نمی شناختند، درتبریز دست به جنایت هولناک دیگری زدند که داغ ننگ آن جنایت تا ابد بر پیشانی عاملین رسوای آن حک شده است.
درسحرگاه اول خرداد ماه ۱٣۲۶ فریدون ابراهیمی فرزند برومند خلق ودادستان حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری، درخیابان ستارخان، مقابل باغ گلستان تبریز به دار آویخته شد.
شب، شولای سیاه و چرکینش را برروی شهر غم زده تبریز قهرمان گسترده بود.
هنوزبه برآمدن آفتاب چند ساعتی باقی مانده بود. درزندان تبریز، شب پرستان درتکاپوی تدارک و اجرای فرمانی بودند که ازسوی پدر تاجدارشان صادر کرده بود
« به فرمان ما، دادستان دادخواهان را به دار بیاویزید، تا دراین دیار،دیگرکسی هوای دادخواهی نکند!»
اما علی رغم همه سراسیمگی و رفت و آمدهای مکرر زندانبانان، در سلول زندانی محکوم به مرگ، حال و هوای دیگری حاکم بود. فریدون ابراهیمی که میدانست تا چند ساعت دیگرباید چشم در چشم جلادان خود بدوزد و به استقبال مرگ برود، در سکوتی رشک برانگیز ریش خود را تراشید، پیراهن سفید و کت و شلوار مشکی رنگ خود را که چندی پیش آن را در کنفرانس صلح پاریس نیزبرتن کرده بود پوشید و پس ازبستن کراوات سرخ رنگ خود آماده شد تا لحظاتی دیگر چشم در چشم جلادان خویش بدوزد.
هوا هنوزتاریک بود که میرغضبان به سراغش آمدند. ماموران گوش به فرمان میخواستند تا آفتاب برنیامده وظیفه "مقدس" شان را به انجام برسانند. راه که افتادند، او پیشاپیش آنان با گام های استواربه سوی چوبه داررفت و بر روی سکوی دارقرارگرفت. آسمان غمبار و پرستاره تبریزرا ازنظرگذراند، با تحقیرچشم درچشم جلادانی که احاطه اش کرده بودند دوخت، و با سربلندی و رضایت خاطر،به یاد سخنانی افتاد که در صحبت با همبندان زندانی خودبرزبان آورده بود:
« من بهترین سال های زندگیم را در راه آزادی زحمتکشان آذربایجان صرف نموده ام. در این دوره تلاش کرده ام وظایف خود را بدون هیچ توقعی شرافتمندانه انجام دهم. من در میان شعله های مبارزات مردم زحمتکش تربیت شده ام واز این رو خود را درخدمت خلق میدانم و به راه مبارزه مقدسی که در پیش گرفته ام افتخار میکنم و تا آخرین مرحله مبارزه نیز اراده و جسارت خود را حفظ خواهم کرد
ونیزاو به یاد آورد که چگونه دربیداد گاه ضد خلقی اشغالگران فریاد بر آورده بود که :
« آینده از آن کسانی خواهد بود که عرق ریزان کار میکنند. کسانی که دست هایشان ازشدت کار پینه بسته است.این دست های پینه بسته، درهای تمام زندان ها و شکنجه گاهها راخواهند گشود. تمام جلادان و استثمارگران را نابود خواهند کرد. روزی خواهد رسید، تمامی کسانی که ملت ها را از حقوق ملی خود محروم نموده و فرهنگ و افتخارات ملی آنها را لگد مال کرده اند وبرای پرکردن جیب ها وکیسه های خود ازطلا، انسانهای زحمتکش را تحت استثمار قرار داده اند مجبوربه جوابگوئی جنایات و خیانت هایشان درمقابل مردم خواهند بود . . . ».
به اینجا که رسید، سایه تبسمی برلبانش نشت.ازعمر کوتاه اما پرافتخار خود راضی بود.
سربلند و با شرافت زیسته بود و اکنون می خواست نشان دهد که راه سرفرازمردن را نیزمیداند.
با زهرخندی بر لب، نگاه ازجلادان گرفت و با اشتیاقی توصیف ناپذیربه آن سمتی که قله سبلان سر برآسمان می ساید چشم دوخت. به نظرش رسید که کوه سبلان، علی رغم داغ های بیشماری که درغم ازدست دادن هزاران تن از فرزندان آزادیخواه و مبارزخود بردل دارد، همچنان پر صلابت و پرشکوه برپا ایستاده است. پیش از آنکه خود طناب دار را بر گردن بیندازد، چشمانش را بست وبه نشانه بدرود، سرش را در برابر کوه سبلان پائین آورد وسپس با صدائی که چون پتک بر فرق جلادان فرود آمد فریاد زد :
یاشاسین آذربایجان!
یاشاسین آزادلیق!
محو اولسون استبداد!
یاشاسین ایران خالقلارینین بیرلیگی!»
فریدون ابراهیمی روز ۲۹ آبان ماه ۱۲۹۹ در شهر آستارا در خانواده ای روشنفکر و انقلابی چشم بر جهان گشود. او تحصیلات ابتدائی خود را در شهرهای آستارا و انزلی به پایان برد. ا و برای ادمه تحصیل به تهران رفت و در دانشکده حقوق ثبت نام کرد. در سال ۱٣۲۴ در رشته حقوق از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و به آذربایجان باز گشت. در سال ۱٣۲۲ پس از آغاز به نشر روزنامه " آژیر " به مدیریت میر جعفر پیشه وری شروع به همکاری قلمی با آن روزنامه کرد و پس از مدت کوتاهی به عضویت هیئت تحریریه آن در آمد. فریدون ابراهیمی که نوشتن مقالات سیاسی، تاریخی و اجتماعی را از همان دوران تحصیل در دانشکده حقوق آغاز کرده بود اینک مقالات و نوشته هایش به شکل منظم در نشریات مترقی دیگر از جمله در روزنامه های " رهبر " ارگان رسمی حزب توده ایران، روزنامه ضد فاشیستی " مردم " ، روزنامه " ظفر " ارگان شورای متحده مرکزی اتحادیه های کارگران و زحمتکشان ایران و نشریات مترقی دیگری مانند " ینی شرق " ، " خاور نو " و آذربایجان به چاپ می رسید.
او جدا از زبان مادری خود، به زبان های فارسی ، عربی و فرانسه نیز تسلط کامل داشت.
با انتشار بیانیه ۱۲ ماده ای فرقه دمکرات آذربایجان در سوم شهریور ۱٣۲۴ حمایت خود را از آن اعلام داشت و با انتشار روزنامه آذربایجان به عنوان ارگان رسمی فرقه دمکرات آذربایجان به عضویت هیئت تحریریه آن انتخاب شد. فریدون ابراهیمی در دوره فعالیت قلمی خود مقالات سیاسی، اجتماعی و تاریخی زیادی به رشته تحریر در آورد. نوشته های او در ارتقا آگاهی و دانش درمیان مردم و ایجاد غرور ملی در میان جوانان نقش چشمگیری داشت. سلسله مقالات او با عنوان " آذربایجان سخن می گوید" خوانندگان بیشماری داشت. او در این نوشته ها، استقلال و آزادی ملت و میهن خود را فریاد میزد و مردم میهن اش را به مبارزه برای رهائی از اسارت و بندگی فرا می خواند.
او که خود یکی از بنیانگذاران دولت ملی و خود مختار آذربایجان بود در اولین کنگره فرقه دمکرات آذربایجان که با شرکت ۲٣۷ نماینده در مهر ماه ۱٣۲۴ در تبریز تشکیل شد شرکت کرد و به عضویت هیئت ٣۹ نفره نمایندگان حکومت ملی خلق آذربایجان به رهبری میر جعفر پیشه وری در آمد و سپس به عنوان دادستان کل حکومت ملی آذربایجان انتخاب شد.
فریدون ابراهیمی همچنین در مذاکراتی که در تاریخ ۱۹ اردیبهش ماه ۱٣۲۵ میان هیئت نمایندگان دولت ملی و حکومت مرکزی در تهران برگذارشد نیز شرکت داشت. حکومت مرکزی که در ظاهر به مذاکره با نمایندگان مردم آذربایجان تن داده داده بود در خفا برای به شکست کشاندن و سرکوب نهضت حق طلبانه مردم آذربایجان مشغول دسیسه چینی و توطئه بود.
سرانجام در ۲۱ آذر ۱٣۲۵ ارتش تا دندان مسلح شاهنشاهی با حمایت امپریالیسم آمریکا با یورشی سراسری ده ها هزار نفر از مردم مبارز حق طلب آذربایجان را به خاک و خون کشید. مردم مبارز آذربایجان که در این میدان مرگ و زندگی تنها و بی پشتوانه مانده بود، اولین قربانی جنگ سردی شد که خود فرزندناقص الخلقه پایان جنگ جهانی و صف آرائی بین بلوک بندی های نوین جهانی بود.
وقتی نیروهای ارتش و اراذل و اوباش سازمان یافته به شهر قهرمان تبریز یورش آوردند فریدون ابراهیمی با تعداد دیگری از رفقایش در دفتر کمیته مرکزی فرقه دمکرات آذربایجان سنگر گرفته بود.آنها پس ازساعت ها مقاومت و نبرد نابرابر سرانجام به اسارت اشغالگران در آمدند.
فریدون ابراهیمی در اسارت دشمنان مردم آذربایجان ماه ها مورد آزار و شکنجه قرار گرفت اما در برابر زورگوئی آنان سر فرود نیاورد.
یکی از خبرنگاران که برای تهیه گزارشی به زندان تبریز رفته بود جریان دیدار خود با فریدون ابراهیمی را اینگونه به تصویر می کشد : « از او پرسیدم، شما در دوران دادستانی چه کارهائی انجام دادید؟. او در پاسخ من گفت " ما به پرونده زندانیان رسیدگی و کسانی را که بی گناه و براساس قوانین ارتجاعی زندانی شده بودند، آزاد نمودیم. از حقوق خلق دفاع کرده و آن ها را از ظلم هیئت حاکمه فاسد نجات دادیم
سئوال کردم. پس آن خلق کجا هستند و چرا مرگ شما را خواستار شده اند؟. جواب داد: "آن کس که خواستار مرگ امثال من است، هیئت حاکمه مرتجع تهران می باشد که به دستور اربابان خود عمل می کند.امروز دست و پای خلق ما، کارگران و دهقانان زحمتکش ما و همچنین زبان و قلم روشنفکران ما بسته است. اما این زنجیرهای اسارت همیشگی نیست. روزی به دست توانای خلق قهرمان ما گشوده خواهد شد
فریدون ابراهیمی، با قلب مهربانی به وسعت همه جهان و با کوله باری از عشق به مردم و میهن بر سردار شد. در باره سیر و سرگذشت قهرمانانه فریدون ابراهیمی شاعران و نویسندگان زیادی قلم زده اند که به عنوان نمونه میتوان به رمان زیبای " آن روز میرسد " نوشته میرزا ابراهیموف نویسنده بزرگ آذربایجان. منظومه بلند " فریدون " به قلم مدینه گلگون شاعره نام دار آذربایجان و نیز کتاب " خانواده ابراهیمی – افسانه یک نسل " که ازسوی آقایان م.ا. سرابی - د. ظفری نوشته شده است.
بهروزمطلب زاده٣۱اردیبهشت۱٣٨۹
منبع:سایت آذربایجان
www.azer-online.com

Monday, May 17, 2010

گفتگوبادکتریراهنی در مورد ممنوعیت پخش برنامه کودک به زبان تورکی

دکتر براهنی مقایسه جالبی دارد و می گوید:" فرض کنید فارسها را مجبور می کردند که به جای فارسی به یکی از زبانهای دیگر
"ملیتها در ایران تحصیل کنند ببینید آن وقت چه نفرتی در میان فارسها از آن حکومت ایجاد می شد
واقعا تعبیر جالبی است. فرض کنید در زمان قاجارها ترکها که حکومت رادر اختیار داشتند زبان ترکی را رسمی اعلام می کردند و زبان های دیگر ازجمله فارسی ممنوع می شد. آیا واقعا امروز فارسها می پذیرفتند به خاطرحفظ تمامیت ارضی کشور، از زبان مادری شان فارسی چشم بپوشند و به ترکی تحصیل کنند؟
(عطای این نوع وطن را به لقایش بخشیدم )

Saturday, May 8, 2010

کرمهای کرمان و نمایش مکررکرم خوردکی ایران

کرمهای کرمان ونمایش مکررکرم خوردگی ایران
فرزاد صمدلی
تابستان سال 2000 به عنوان خبرنگار شبکه خبر، همراه با جمعی دیگر از خبرنگاران،جهت پوشش خبری سفر آقای سید محمد خاتمی رییس جمهوری وقت ایران به ژاپن، در توکیو بودم. در آن سال آقای “یوشیرو موری” نخست وزیر این کشور بود. در سومین روز سفر، وقتی از یکی از خیابانهای معتبر توکیو عبور می کردیم متوجه جمعیت عمدتا ژنده پوشی شدم که روزنامه های لوله شده ای در دست داشتند و خشمگینانه شعار می دادند. از خانم مترجمی که همراهمان بود پرسیدم این جماعت ژنده پوش و روزنامه به دست، با این عصبانیت چه می گویند و چه می خواهند؟
جواب مترجم همه گروه خبری را متعجب کرد.
گویا 2 یا 3 روز قبل از آمدن ما به توکیو، آقای “یوشیرو موری” نخست وزیر وقت ژاپن در جواب به سئوال یک خبرنگار خارجی در خصوص میزان روزنامه خوان بودن مردم ژاپن گفته بود:”در کشور ما حتی گداها هم روزنامه می خوانند
بیان این جمله پرکنایه،از سوی آقای “موری” موجب خشم جمعی از شهروندان ژاپن شده بود.آنان معتقد بودند که آقای نخست وزیر به بخشی از شهروندان ژاپن یعنی “گداها” (که در واقع در خیابانهای ژاپن قابل مشاهده نیستند!) اهانت کرده است. به همین دلیل جمعی از ژاپنیها با پوشیدن لباس ژنده و دراوردن خود به شکل “گدا”، خواستار عذرخواهی و حتی استعفای نخست وزیر بودند
البته حق با معترضین بود.
اکنون ببینیم اوضاع در ایران از چه قرار است؟
در یک جمله می توان گفت:” ایران یکی از بدوی ترین، متوهمترین و پر توهینترین کشورهای جهان به اقوام خصوصا به ترکها، عربها، گیلکها و لرها، به زنان، به کودکان، به روستائیان، به کارگران، به معلولین،و.. می باشد.”
وسعت و عمق این توهینها به حدی زیاد است که بعضا در مدارس، دانشگاهها، پادگانها، زندانها، ادارات … سبب بروز جر و بحث، کتک کاری و حتی جرح و قتل می گردد.
در خلال سالهای 1995 تا 2005 که در روزنامه های کثیرالانتشار و نیز صدا و سیمای ایران خبرنگار، مفسر سیاسی و مسئول گروه بودم بارها شاهد انتشار اخبار دردناکی از اهانتهای وقیحانه کسانی بودم که به هر دلیلی خود را حاکم می پنداشتند و به همین روی خویش را محق به تحقیر بخش محکوم جامعه اعم از اقوام، زنان و زحمتکشان می دانستند. حتی بعضا شاهد وصول بخشنامه های محرمانه ی ریاست سازمان در خصوص پخش و یا جلوگیری از پخش سریالهای موهن صدا و سیما در رابطه با ترکهای آذربایجان براساس مقتضیات روز بودم
کاملا به خاطر دارم که در سال 1997 در روزنامه رسالت بولتنی فوق سری برای سردبیر و و مدیر مسئول روزنامه ااز سوی یکی از وزارت خانه ها ارسال شده بود که در آن بولتن تعداد ترکهای آذربایجانی مقیم محلات تهران را خانه به خانه و نفر به نفر شمارش کرده بودند
وجود چنین بخشنامه و یا سرشماریهای مشکوک، خود بخوبی مبین نحوه دید حاکمیت در قبال قریب به نیمی از جمعیت ایران کنونی است. نمونه واضح یکی از این سرشماریهای هدف دار و فاشیستی، افشاء شدن پرسشنامه محرمانه و توهین آمیز فاصله طبقات اجتماعی بود که سازمان صدا و سیما عهده دار انجام آن گردیده بود. این پرسشنامه به دنبال اعتراض شدید دانشجویان دانشگاه تبریز واهالی این شهر متوقف شد
سابقه اهانت های قومی در ایران به صورتی که اکنون شاهد آن هستیم به دورانی بر می گردد که برخی از قلم به دستان قوم حاکم، بی محابا و البته در نهایت بی شرمی و جنون، در کتابهای خود بگونه ای بسیار رکیک، ترک و عرب و لر و مازنی و گیلک را با حیوانات و حشرات مقایسه کردند و درست پا در جای پای فاشیستهای انسان کش، فرهنگ سوز و تمدن برباد ده هیتلری گذاشتند
در پی یاوه های جنون آمیز نژادپرستان که بعضا بوی خون می داد، لمپنهای جامعه فارس زبان نیز اقدام به استفراغ “جوکفارسی”های بسیار توهین آمیز و تهوع آور نمودند. این لاطائلات که از دوران پهلوی اول و در راستای سرکوب غرور شجاعترین اقوام و از جمله ترکها اعم از آذربایجانی، ترکمن و قشقائی و نیز اعراب، گیلکها و لرها تولید و ترویج یافته بود در دوران پهلوی دوم به سیر صعودی و نفرت انگیز خود ادامه داد.
اما آنچه که در جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم به حدی پلید و شنیع است که انسان را دچار سرگیجه می کند
کار به جائی رسید که درسایتهای اینترنتی، فیلمها و سریالهای صدا و سیمای ایران و حتی کتابهای دینی منتشر شده از سوی حوزه علمیه قم، جزوات درسی و نشریات دولتی و دانشگاهی، به صورت واضحی عمدتا جامعه 35 میلیونی ترک در ایران و بالاخص ترکهای آذربایجان هدف تمسخر و تخریب عیان و عریان نژادپرستان قرار گرفتند
یکی از بارزترین نمونه های این سناریوی ضد آذربایجانی، میدان داری مردک دلقکی به نام “ماهی صفت” در صحنه های به اصطلاح طنز در ایران است که اگرچه مغزش همانند معده اش مملو از چرکاب اهانت به اقوام ایران است اما از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در اوایل دهه هشتاد مفتخر به دریافت مدال شماره یک هنر در ایران گردیده است
در حال حاضر صدها هزار “جوکفارسی” مشمئز کننده، در لابلای صفحات اینترنتی، همانند کرمهایی که در اندرون لجن لول می خورند و هدف اصلی آنان تحقیر اقوام غیر فارس و بخصوص ترکها است منتشر گردید . قریب به اتفاق این سایتها که چون انباری از فحش و توهین هستند فیلتر نشده اند.
تو گوئی آنان با ترکها به حدی دشمنند که شب و روزشان را به تحقیر تورک و آذربایجانی اختصاص داده اند. تازه آنچه که گفته می شود غیر از اهانتهای مستقیمشان به ملت ترک و شخصیتهای تاریخی، ادبی، سیاسی، و حتی علمی آذربایجان است. همه مان اهانتهای مکرر این بد مردمان را به مقام شامخ شهید ستارخان، شهید باقرخان، شهید خیابانی، شهید پیشه وری و مرحوم شهریار به دفعات شاهد بوده ایم
یادم می اید که در تئاتر خیابانی “جشنواره فجر” که در برابر “پارک دانشجو” و در برابر “تئاتر شهر” در سال 1379 برگزار می شد صحنه ای از نبرد “حضرت علی” (ع) با “عمربن عبدود” در جنگ “احزاب” بازی می شد که امام اول به زبان فارسی و دشمن وی به زبان ترکی سخن میگفت
خوانندگان ترک این سطور بارها و بارها در طول زندگی خود شاهد اهانتهای مکرر در کلاس درس، خیابان، بازار، صدا و سیما، سینما، تئاتر، نشریات و غیره به ترکها بوده اند.
جوکهای توهین آمیز آقای سید محمد خاتمی به اردبیلی ها و ترکها و ادامه بی شرمانه تر آن از سوی امام جمعه منحرف کرمان و اهانت کاملا روشن وی به ناموس زنان ترک و گیلک، در ویدئویی که سال گذشته منتشر گردید کاملا هویدا است و از طرف صدها هزار تن مشاهده شده است.
قبل از آن نیز حکایت متعفن روزنامه ایران و سوسک خوانده شدن ملت آذربایجان و یازده روش برای امحاء نسل ترکها منتشر شده بود که با قیام عمومی سراسر آذربایجان در اردیبهشت و خرداد سال 1385 همراه شد و دهها تن شهید، صدها تن مجروح و هزاران تن دستگیر و شکنجه شدند.
این در حالی بود که روزنامه موهن ایران، کاریکاتوریست گوش بفرمان وی و همه دست اندرکاران انتشار آن صفحه نژادپرستانه و مبتنی بر ادبیات توالت، پس از نمایشی کوتاه مدت، به کار خود بازگشتند و حتی “مانا نیستانی” کاریکاتوریست بی شرم ایران، سر از فرنگ در آورد.
گوئی مسخره کردن ترکها حق فارسها است و یک ترک تنها در صورت مسخره شدن وظیفه دارد که به توهین کننده خود لبخند بزند و بخندد تا مبادا این فاشیست بدبخت غمگین شود و خدای نکرده خدشه ای به تمامیت ارضی “ایران زمین” وارد گردد
اگر قرار است من در ایرانی زندگی کنم که اقلیتی از جامعه آن به دلیل در دست گرفتن قدرت سیاسی و ثروت باد آورده نفتی، هیچ احترامی به اکثریت آن قائل نباشند ، لحظه ای در مبارزه استقلال طلبانه علیه مرزهای اسارت بار آن درنگ نخواهم کرد.
چگونه می توان پذیرفت که شاعرک چوبین مغزی در حضور “سید علی حسینی” که تنها نام “خامنه ای” را از دیار پر آوازه خامنه آذربایجان یدک می کشد و خود را دائما “خراسانی” دانسته و هرگز اصالت خویش را ترک نمی داند به استهزاء ترکها بپردازد و ایشان نیز در جواب شعر بگوید:” ماشاء الله!”
آخر چگونه می توان شخص رهبر را ترک دانست وقتی که بدانیم وی در جلسات خصوصی دست اندرکاران صدا و سیما در ابتدای دهه هشتاد گقته است” آذربایجان همچون کاردی در پهلوی ایران است و ترکیه همچون…”
چگونه می توان پذیرفت که فرزندان ترک آذربایجان به دلیل دفاع از زبان مادریشان در زندان باشند و زندانبانها در حین شکنجه آنان تعمدا “جوکفارسی”های متعفن استفراغ کنند و بگویند بلائی سرتان می آوریم که ترک بودن را فراموش کنید.
چگونه می توان زخمهای شلاق آپارتاید را بر پیکر جوانان ترک، تنها به دلیل دفاع از فرهنگ و زبان مادریمان مشاهده کرد و از خشم منفجر نشد.
چگونه می توان پذیرفت که در بازیهای تیم تراکتورسازی تبریز در شهرهای بوشهر، اصفهان و کرمان دهها هزار فارس زبان با صدای وحشیانه ای به میهمان خود “ترک خر” بگویند و حتی در کمال بی رحمی در استادیوم آزادی تهران، جمعی از همین بی ادبها، کبوتر صلح آذربایجان را سر ببرند.
آنچه که در کرمان و در برابر دید عموم به تصویر درآمد، آن صدای تهوع آوری که از هزاران کرم، در استادیوم این شهر برخاست، بدون هر گونه شک و تردید بازتاب فاشیزم ریشه دوانده در مغزهای نژادپرست کسانی است که خود را آریائی پاک نژاد، پاک دین و بعبارتی برتر از دیگران قلمداد می کنند.
گویا تحریف تاریخ، تغییر اسامی جغرافیای بومی، تقسیم آذربایجان جنوبی، تقویت ارمنستان متجاوز، خاکستر کردن اقتصاد منطقه، تخریب و غارت اثار تاریخی، پر و بال دادن به تروریستهای پ ک ک، کشتار ملت آذربایجان در مقاطع مختلف تاریخی، ترویج افیون در آذربایجان جنوبی، ویران کردن محیط زیست و بخصوص خشک کردن دریاچه اورمیه … کافی نبود و نتوانست غریزه اهانت گر اینان را تشفی بخشد که به دنبال ان فریادهای “ترک خر”، “ترک خر” دهها هزار ایرانی کرمانی و البته پاک نژاد به یاری آنان امد تا نشان دهد لوح حقوق بشر کوروش تا چه اندازه واقعی است!
به گمان من آن گروه از آذربایجانیهایی که تاکنون به هر دلیل تعلق خاطری نسبت به “ایران “و “ایرانی” احساس می کنند بهتر است اوضاع کنونی را مجددا مورد ارزیابی قرار دهند وباردیگر در خصوص “ماهیت ایران” و “هویت ایرانی” بیندیشند.
ایا در حال حاضر به رغم وجود این همه شواهد واضح از دشمنی عریان بخش مرکزی ایران، این ماهیت ساختگی و آن هویت کذائی می تواند در برابر هویت و ماهیت مبنایی “تورک” و “آذربایجانی” رمقی داشته باشد؟
باورکنیم که “کرمهای کرمان” بیش از پیش نشان دادند که “ایران” دچار “کرم خوردگی” شدیدی شده است.
ششم ماه می سال 2010

Tuesday, April 27, 2010

اینجاخاک ماست!اینجا وطن ماست

" اينجا خاك ماست! اينجا وطن ماست! ــ "عبدالعزيز عظيمي قديم
در ادبيات محاوره اي گويند مردي از راهي ميگذشت و دو تن ديگر را ديد كه يكي در حال جان دادن است و ديگري بر بالين او نشسته و اشك ميريزد پرسيد چه شده است اي رهگذر؟ چه بلايي بر سر مصاحبت آمده است؟ چرا اشك ميريزي؟ گفت: مصاحب من از گرسنگي تلف ميشود؟ پرسيد پس تو چرا تلف نميشوي؟ جواب داد آخرالحمدلله من به اندازه كافي در كوله پشتي نان دارم
از آنجاست كه گويند « يئتيمه آغلايان چوخ اولار چؤرك وئرن آز اولار». خيلي ها بر يتيم گريه مي كنند اما كم هستند كساني كه بر او نان بدهند.
اينكه تقليد لهجه ملتي به قصد تحقير حرام است بر كسي پوشيده نيست. چنين مسائلي كه اظهر من الشمس واجلي من النهار است نيازي به تبيين آنهم در جمع علما و طلاب درس خارج ندارد.
ما نه بر فتواي آيت الله منتظري ذوق زده شديم و نه بر تحريم تقليد مقام رهبري اميدوار. اگر از ته دلمان پرسيده شود ميگوييم از سيل تحقيرهاي عوامانه و كوركورانه يكصد ساله به اندازه يك صدم اعمال ضد توركي دو حكومت فعلي و سابق متضرر نشده ايم وخون به جگر نيستيم. البته اگر قائل به عدم ارتباط آنها باشيم!
حال نميدانيم چرا بزرگواران به جاي پايان دادن به نقض و عدم اجراي اصول 19 و 15 قانون اساسي (كه در مورد آن به قدري حرف زديم كه ديگر براي ما تهوع آور شده است) به فلسفه تحقيرها آنهم از نوع خارجي آن اشاره ميفرمايند؟! يحتمل كه اين استاديوم يادگار امام و شعارهاي مرتبط با تيمهاي تهراني وآذربايجان و افغانستان مامورين امنيتي را به علاج ريشه اي اين مشكل رهنمون ساخته است! شايد هم دلايل ديگري همچون سرازير شدن ملت تورك به استاديوم آزادي نگرانشان كرده است (كه ظاهرا طبق فرمايش حضرات همه (از تبريز آمده بودند و عده اي هم از مغولستان و باكو
ميدانيد چرا اين احتمال را ميدهيم چون وقتي تيم ملي اينها در يك كشور ديگر توسط عده اي معدود تشويق شده بود همين آقايان به وجد آمده بودند و ازعمق محبوبيت خود در آن كشور سخن ميراندند لذا طبيعي است كه وقتي ميليونها انسان ميگويند قرمز و آبي شايد در افغانستان محبوب باشند نه در آذربايجان نگران مي شوند البته علي التنزل آنچه را كه گفته ميشود طرح قرمز و آبي با ملاحظات و منويات سياسي راه افتاده بود نيز باور نكنيم.
البته يك احتمال ديگري نيز هست شايد بازجويان وزارت محترم بازجويي هاي 6 سال پيش ما را در حال تحقق مي بينند آخر بازجويي در اردبيل به من مي‌گفت ما نميگذاريم اين جوانها فريب شما را بخورند؟ و بازجويي در تبريز با طعنه به من گفت آخر آقاي فلاني! با تجمع 120 نفري مي خواهيد چكار انجام بدهيد؟ ما در آن زمان هم در برگه هاي بازجويي نوشتيم و هم شفاها گفتيم:
اينجا خاك ماست! اينجا وطن ماست! ما شما را ميبريم باور نميكنيد منتظر باشيد

Sunday, February 21, 2010

پدربزرگوار جناب دکتر رضا براهنی

پدر بزرگوار جناب دکتر رضا براهنی
دیروز نوشته "سخنی در پاسخ مقاله ی "سخنی با دکتر رضا براهنی" را خواندم متوجه موضوعی شدم و آن این که ما حقیقتا بعنوان نسل بعد از شما همان نسلی هستیم که چاره نجات فرزندان بعد از خود را بر زمین زدن دیو پلید نژآدپرستان از سینه پاک وطن و ملتمان دیده ایم. ما نسلی هستیم که به عینه دیدیم که "پدرمان که 50 کتاب به زبان مادری بیگانگان نوشته" چگونه مورد طعن و اهانت گستاخانه قرار میگیرد و قاطعانه تصمیم گرفتیم که به بیگانه نژآدپرست که بزرگی خود را در حقارت ما می بیند خدمت نکنیم "و حتی اگر شد بین او و خود دیوارچین برافرازیم که حتی صدایش نیز به گوشمان نرسد چرا که "آزموده را آزمودن خطاست
پدر بزرگوار بر فرزند هیچ اهانتی گزنده تر از اهانت به پدر و مادرش نیست. هیچ دردی مشاهده قیومیت قاتل پدر و مادرش بر فرهنگ و زبان و سرنوشتش نیست. آیا این وضعی که از شما بر ما فرزندانتان به ارث مانده جز بردگی و حقارت است؟ آیا وقت آن نرسیده پدران پیر ما دعای خیر خود را بدرقه راه مبارزه بی امان ما کنند تا فاشیستها را سرجایشان بنشانیم و به خانه های خودشان پس بفرستیم؟ آیا شما که پس 70 سال محکومیت بر خدمت به غیر خود اینگونه مورد گستاخی قرار میگیرید بر آنچه بعد از شما بر ما خواهد رفت فکری کرده اید؟ آیا مشاهده غل و زنجیر اسارت زبانی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و نظامی نژادپرستان در دست و گردن فرزندان بعد از خودتان دلتان را به درد نمی آورد؟ آیا زمان فریاد وا مصیبتا بر آنچه در راه زندگی فرزندان و نوادگانتان فرا نرسیده است؟
پدر بزرگوار من! برای دریافت شناسنامه برای دخترم 4 ماه تمام با اداره ثبت احوال تبریز تحت امر تهران مبارزه کردم چون نام او (ترکی بود (تانسو
دخترم طی 6 سال اول عمر معصومانۀ خود با مشاهده تلویزیونهای ترک بزرگ شد. او تا وقتی در خانه بود برای خود آهنگهای من درآوردی ترکی میخواند و اشعار خودساخته دیکلمه میکرد اما پا به مدرسه نژآدپرستان که گذاشت بجای شعر و آواز "قیقلی میقی چیمیکلی " میگوید! آیا رنجی کشنده تر از این برای پدر و مادر در این دنیا وجود دارد؟ در تعجبم که پدران و مادران تیز فهم و باشعور ما چگونه این همه ستم را برخود و بر ما تحمل کردند؟
پدر جان امروز روز دوم اسفند روز جهانی زبان مادری است. در تمام دنیا ملتها به بزرگداشت زبان مادری خود خواهند پرداخت و برای بهترین کارهای خود که برای زبان مادری خود آفریده اند جایزه دریافت خواهند کرد. اما ما برای مطالبه آن باید پی زندان و شکنجه و مرگ را بر جان بمالیم. امروز برای نمایش اعتراض خود بر آینده زندگی تیره و تاری که از شما بر ما ارث مانده و امروز بر افکار معصوم فرزندم سنگینی میکند به خیابان خواهم رفت و نمیدانم که آیا باز خواهم گشت یا نه! من برای سرقت مسلحانه و یا زروگیری و باج خواهی نمیروم! میروم که حق طبیعی خود را بر فرزند خود مطالبه کنم. کاری که شما بر ما نکردید و امروز با وجود مشاهده این همه نژآدپرستی عریان و خدمات بی حاصل بر آنان که این ستم بر ما روا میدارند هنوز هم باندازه ای که ناروایان گستاخ و قاطع هستند در جبهه حق ملتمان قاطع عمل نمیکنید. (منظور من دقیقا "عمل قاطع" است نه "سخن قاطع")
اما هرگز بر شما پدران اخم نمیکنیم. شما آنگونه که میدانستید و مصلحت دیدید حرکت نمودید. اما حداقل این است که امروز شاهد بیحاصلی آن راه هستید. پس دعای خیر پدرانه خود را بدرقه راه ما کنید. دعا کنید که ما میراثی به مانند میراثی که شما بر ما واگذاشتید و آن میراث اسارت و بردگی و مرگ است ما به فرزندان خود که نوادگان شما هستند روا نداریم و یک حیات آزاد و سرزمینی آزاد برای آنها به ارث گذاریم.
آراز بیلگین
02/12/88

Tuesday, February 16, 2010

پنج سال حبس برای نویسنده ی آزربایجانی

نقی احمدی آذر مقدم نویسنده و روزنامه نگار آزربایجانی به پنج سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از سفر به جمهوری آزربایجان محکوم گردید
دوشنبه ۲۶ بهمن ۱٣٨٨ - ۱۵ فوريه ۲۰۱۰
بی تی ان: نقی احمدی آذر مقدم نویسنده و روزنامه نگار آزربایجانی از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز به پنج سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از سفر به جمهوری آزربایجان محکوم گردید.
بر اساس حکم صادره از سوی قاضی بیات رئیس شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز، اتهام احمدی آذر جاسوسی در خاک ایران علیه ارمنستان و به نفع جمهوری آزربایجان عنوان شده است.
این نویسنده آزربایجانی پس از رفت و آمد به محافل ادبی در جمهوری آزربایجان با این اتهام سنگین مواجه گردیدهاست.
احمدی آذر ۱۵ فروردین ماه ۸۸ بازداشت و پس از تحمل صد و چهل و شش روز بازداشت به قید وثیقه ۱۵۰ میلیون تومانی از زندان تبریز آزاد شده بود.
دادگاه این نویسنده آزربایجانی به صورت غیرعلنی برگزار شده و وی از حق داشتن وکیل در دوران بازداشت محروم بوده است.یوسف نوجوان وکیل دادگستری در تبریز وکالت احمدی آذر را برعهده دارد.
نقی احمدی آذر مقدم از اعضای هیئت تحریریه هفته نامه توقیف شده شمس تبریز می باشد. این نویسنده آزربایجانی آثاری مانند «زبان ترکی و تاریخ آزربایجان»، «سلطان محمد و مکتب مینیاتور تبریز»، «وقایع مشروطیت» به زبان فارسی و چند کتاب به ترکی تألیف و ترجمه کرده است.
پیش از این نیز سعید متین پور فعال حقوق بشر آزربایجانی و علی عباسی از فعالین مدنی آزربایجانی در اردبیل به ترتیب پس از سفر به کشورهای ترکیه و جمهوری آزربایجان با اتهام جاسوسی به هشت و پنج سال حبس تعزیری محکوم گردیده بودند.
دادگاههای ایران در سالهای اخیر فعالین آزربایجانی را پس از سفر به کشورهای جمهوری آزربایجان و ترکیه بازداشت کرده و به اتهام ساختگی جاسوسی محاکمه و زندانی می کند

Sunday, January 17, 2010

برای ثبت در تاریخ

سید حیدر بیات، برای ثبت در تاریخ
چيلله ۲۵, ۱۳۸۸
چند هفته پیش آقای مهندس امیری گفت
دیوان ترکی آقای علی سیفی شاعر ساوه‌ای را برای اخذ مجوز به اداره
ارشاد قم برده بودیم، بعد از یک و نیم ماه انتظار مجوز ندادند. پرسیدم
به بیت یا ابیات خاصی نظر داشتند؟ گفت: نه، صرفا به جهت ترکی بودن کتاب. می‌گویند: به خاطر شیوع پان ترکیسم بعد از این به کتب ترکی مجوز نمی‌دهیم
قضیه را جدی نگرفتم تا اینکه امروز با دوست شاعر و پژوهشگرمان آقای ائل اوغلو تماس گرفته بودم. در اثنای صحبت ایشان نیز گفتند: به مجموعه ائل ادبیاتی در قم مجوز ندادند و می‌گویند به کتابهای ترکی مجوز نمی‌دهیم.
***********
قم در زمینه چاپ و نشر اولین یا دومین شهر کشور است و در این زمینه با تهران و حتی بیروت رقابت می‌کند. چگونه مسئولان ارشاد قم به این نتیجه رسیده‌اند که یک ده هزارم کتابهای منتشره که به زبان ترکی اختصاص دارد از سر آذربایجانی و ترک زبان جماعت زیاد است و باید از آنها دریغ کرد؟
مبنای قانونی و شرعی این تصمیم چیست؟
در غیاب رسانه‌های منتقد و بی‌طرف و در نبود نهادها و سندیکاهایی که از حقوق مردم ترک دفاع کنند نویسندگان ترکی نویس و خوانندگان این آثار به کجا باید پناه ببرند؟
این تصمیم اداره ارشاد قم با مفاهیمی چون عدالت، تبعیض و نژاد پرستی چه نسبتی دارد؟
این مسئله با سخنان آقای احمدی نژاد در رابطه با زبان ترکی که در روزهای انتخابات در تبریز برزبان راندند چه قدر همخوانی دارد؟
سؤالهای بی پاسخی از این دست انگیزه پرداختن به این مسائل را از انسان می‌گیرد و جز نگارش چندین سطر آشفته و بی‌سامان برای ثبت در تاریخ – که همواره ذهن ما را تخدیر کرده است – چاره‌ای فراروی ما نیست.
ای تاریخ! تو شاهد باش که ما این روزهای تلخ را تجربه کردیم
ازسایت
http://www.hbayat.azerblog.com/1388_10_25_Say=1103.ay

Friday, January 8, 2010

طومار:اعتراض به عملکرد ضد تورکی ویکجانبه تلویزیون "صدای آمریکا

طومار : اعتراض به عملکرد ضد توركی و یکجانبۀ تلویزیون "صدای آمریکا
میللی حرکت جمعه ۴ دی ۱۳۸۸
آمریکا بعنوان کشوری که پرچمدار بسط و گسترش دمکراسی و اصول آن در جهان می باشد و همه ساله با اختصاص بودجه های مختلف به مقابله با سانسور و دشمنان آزادی و ارزشهای دمکراتیک می پردازد، شناخته می شود. این درحالیست که صدای آمریکا که بودجه آن از مالیات شهروندان دمکرات آمریکا تامین می شود این اواخربه مرکزی برای سانسور و حمله به ملتهای تحت ستم و بنگاهی برای راسیستهای فارس و فارس گرا تبدیل شده است.
ما شاهد سانسور شدید اخبار مربوط به فعالیت های فعالان فرهنگی و سیاسی آذربایجان و دیگر ملل ایران هستیم. از طرفی دیگر عدم بررسی و پرداختن به مسئله مبارزات دمکراتیک ملل غیر فارس ساکن ایران که امروزه یکی ازمسائل مهم مردم ایران می باشد نشان دهنده هدایت صدای آمریکا از طرف افرادی است که طرفدار ایدولوژی نژادپرستان فارس و فارس گرا می باشند.
صدای آمریکا مدعی استانتشار خبرهای دقیق، جامع، متعادل، و آگاهی دهنده در راستای منشور صدای آمریکا، با در نظر گرفتن معیارها و ضوابط حرفه ای روزنامه نگاری در راس اهداف ما است. احترام به مخاطبان و علایق آنها در کانون کار ما قرار دارد و همواره مورد نظراست. خلاقیت و آمادگی همکاران ما در برآوردن خواست مخاطبان نقشی اساسی دارد. ما برای مخاطبان خود و خواستهای آنان احترام کامل قائلیم و در این راه می کوشیم. مخاطبان اصلی برنامه های ما در ایران هستند. با این حال شبکه خبری فارسی صدای آمریکا به علائق و نیازهای فارسی زبانان در کشورهای دیگر نیز توجه دارد” . برنامه دو روز اول مدعی استدو روز اول برنامه ای روشنفکرانه و متعادل، که به تقویت گفتمان عمومی (با جستجوی صداها و نگرش های گوناگون) در باره مسایل مهم ایران پای بند است و به موضوعات گسترده ای از سیاست و اقتصاد تا ادبیات و تاریخ ایران خواهد پرداخت.دو روز اول، تلاش خواهد کرد در پیشاپیش هر برنامه سیاست ها و تصمیمات دولت آمریکا را برای تماشاگران ایرانی توضیح دهد. همچنین ممکن است با انجام مصاحبه هایی با چهره های مهم در عرصه هنر و فرهنگ عامه و مشابه آن، برنامه هایی به مخاطبان فارسی زبان ارائه دهد. ولی به رغم تمام این ادعا ها در برنامه 12.12.2009 در بررسی حوادث 21 آذر 1324 (12.12.1945 ) با دعوت از کارشناسانی چون حمید احمدی و خانم مهرا ملکی که به دشمنی با مردم آذربایجان و دشمنی با خواستهای دمکراتیک مردم آذربایجان ایران معروف هستند در برنامه تحت عنوان "21 آذر روز نجات آذربایجان!" به بررسی یک طرفه این حادثه مهم تاریخی پرداخته است.این برنامه صدای امریکا با مجری گری طرفدارانه و استهزا های نابه جای آقای فرهودی در تمسخر معترضان به برنامه سعی در وارونه نشان دادن و تحریف حقایق تاریخی انسانها را یاد رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی و روشهای آن انداخت. آن روزصدای آمریکا در عمل هیچ فرقی با صدای جمهوری اسلامی نداشت.واقعا جای بسی تاسف و تا ثر است افرادی که برای تبلغ دمکراسی و ارزشهای انسانی استخدام شده اند مبلغ ناسیونالیسم کور فارسی شده و بر علیه حقوق بشر فعالیت می کنند. ما امضا کنندگان زیر ناراحتی خود را از برنامه ها ومجریان صدای آمریکا اعلام داشته و انتظار داریم که در جهت دمکراتیزه کردن صدای آمریکا و ادامه کار این ارگان طبق اصول اعلام شده در اهداف آن شبكه اقدامات لازمه از طرف مدیران محترم آن شبكه مبنی بر بی طرفی و حرفه ای بودن برنا مه ها و توجه به خواستهای مخاطبان انجام شود
http://www.petitiononline.com/ah3d1344/petition.html
http://www.milliharakat.com/ ازسایت

Tuesday, January 5, 2010

چنگیز بخت آور فرزند ساوالان و نوه بابک بود

گزارشی از مراسم بزرگداشت زنده یاد چنگیز بخت آور در لندن
این مراسم که از طرف تشکیلات آذربایجان جنوبی ترتیب داده شده بود با حضور فعالان حرکت ملی اذربایجان مقیم انگلیس و نمایندگان احزاب سیاسی – اجتماعی آذربایجان جنوبی با مارش حکومت ملی آذربایجان در دوران حکومت ملی در ساعت 3 بعد از ظهر یکشنبه ژانویه 2010 آغاز شد. در ابتدا حاضرین به احترام روح این فعال سرشناس حرکت ملی آذربایجان 1 دقیقه سکوت اختیار نمودند. سپس مجری برنامه سهند گونیلی با خواندن شعری در حق چنگیز از فرزند ایشان بابک بخت آور دعوت به عمل آورد
بابک بخت آور از تمامی حاضرین در مراسم تدفین پدرش از جمله فعالان حرکت ملی اذربایجان در داخل خصوصا آذربایجان کولتور و مدنیت اوجاغی تشکر نمود و از فعالین خارج و احزاب سیاسی که با خانواده ایشان همدردی نموده بودند تقدیر نمود. در ادامه مرگ پدرش را نابهنگام و با تاکید بر سلامت جسمی وی و رفتارتهدید آمیز نیروهای امنیتی – اطلاعاتی با چنگیز چه قبل و بعد از مرگ وی با استناد به نامه او به دیده بان حقوق بشر در سال 1386 (2007) این حادثه را کاملا مشکوک ارزیابی نمود. او با اشاره به نحوه مرگ دکتر زهتابی ؛ مهندس امانی و سرانجام مرگ مرموز پدرش احتمال حذف فیزیکی فعالان سیاسی آذربایجان خصوصا در شرایط کنونی ایران را مردود ندانست.
در ادامه به صورت گذرا به افکار و اندیشه های پدرش پرداخته و او را فردی عمل گرا و جسور خواند که در راه حقوق ملی – دموکراتیک ملت تورک آذربایجان و طبقه کارگر مبارزه نمود و در این راه نیز جان باخت.
در پایان با ذکر اینکه اگر چه چنگیز نا به هنگام از ما گرفته شد ولی راه او و امانی ها در سیمای هزاران فعال ملی آذربایجانی مانند لسانی ها . حسن درمیرچی ها و خصوصا جوانان ادامه خواهد یافت. ما این را به وضوح در مراسم تدفین او دیدیم و چنگیز در این مراسم دوباره متولد شد و شکوفه های تازه ای در حرکت ملی آذربایجان جوانه زدند و ما شاهد حرکتی پر قدرت خواهیم بود.

مراسم با پخش ویدئو فیلم سخنان چنگیز بخت اور ؛ مراسم تدفین وی ادامه یافت. در بخش دوم پروفسور غلامرضا صبری تبریزی صدر داک ، علاالدین فتح رازی عضو هیئت رئیسه تشکیلات آذربایجان جنوبی ؛ هدایت سلطان زاده عضو هیئت احرائیه حزب فدرال – دموکرات آذربایجان؛ محمود بیلگین سخنگوی حزب دموکرات آذربایجان جنوبی؛ حسن جداری عضو فعال سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان در زمان حکومت ملی آذربایجان ؛ اسماعیل آل بایراق فعال سیاسی آذربایجان ضمن عرض تسلیت به جامعه آذربایجان و خانواده وی به ابراز نظرات و احساسات خود پرداختند.
مراسم با خواندن شعر از سوی دو فعال جوان ملی و با شعری دیگر از سوی سهند گونیلی اتحافی به دختر کوچک چنگیز بهارک خاتمه یافت.

م.انصاری / لندن
ازسایت آذربایجان جنوبی www.solgunaz.com/
مدیریت وبلاگ آرتا ساوالان "شاجین" این مصیبت را به خانواده محترم ایشان و خلق تورک آذربایجان
وهمه پویندگان حق وحقیقت تسلیت میگوید .آذربایجان هرگزهرگز فرزندان خود را فراموش نخواهد کرد
راهش پر رهرو و مرامش پر دوام باد

Sunday, January 3, 2010

مرگ ناگهانی چنگیز بخت آور

مرگ ناگهانی چنگیز بخت آورفعال شناخته شده آذربایجانی در تبریز ساوالان سسی دوشنبه 7دی1388
این فعال سرشناس آذربایجانی زمانی که در محل کار خود در نیروگاه برق تبریز مشغول کار بوده فوت کرده است. همکاران بخت آور چندین ساعت پس از فوت او جسد بی جان وی را در اتاق محل کارش یافته اند
علت فوت بخت آور تاکنون مشخص نیست و نزدیکان خانواده خبر از انتقال جسد به پزشکی قانونی جهت کالبد شکافی می دهند
چنگیز بخت آور از فعالین شناخته شده آذربایجانی در تبریز است که در سالهای اخیر به خاطر مبارزاتش در راستای خواستهای ملی و زبانی آذربایجانیها از سوی ماموران امنیتی ایران بازداشت و به زندان محکوم گردیده بود
مراسم تشییع جنازه این فعال آذربایجانی ساعت ۹:۳۰ روز سه شنبه ٨ دی ٨٨ در قبرستان مارالان تبریز برگزار خواهد گردی
آداپ (انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران) این ضایعه را به خانواده بخت آور و جامعه آذربایجانیها تسلیت می گوید

Friday, January 1, 2010

سخنی با آقای احمد اوبالی

آقای احمد اوبالی
بازهم "گذشته چراغ راه آینده" است
نشست دیالوگ 20- 22 آذر 1388 آمستردام که با شرکت طیف های متعدد حرکت ملی آذربایجان برپا شده بود، با موفقیتی که ظاهرا شخص اوبالی محترم هم انتظار آن را نداشت، بکار خود پایان داد وحالا وقت آن رسیده است که منتظر سیر موضعگیریها و همکاری های عملی بوده وباصطلاح اجازه بدهیم که نتیجه ی این همه زحمات ومخارجی که حرکت ملی آن را تقبل نمود، به محک آزمایش گذشت زمان زده شود وصدالبته اینجانب نیز بعنوان یک دلسوخته ی حرکت ملی آرزوئی جز وجود ثمرات مثبت برای این جلسه ی مهم نمیتوانم ونباید هم داشته باشم.
حاصل این نشست های سنگین ، صدور چند قطعنامه – که من هنوز آنها را ندیده ام- ویک بیانیه ی 12 ماده ای که حکم مانیفیست حرکت ملی پیدا کرده – بوده است.
بیانیه ای که از حیث تعداد بندها و تعداد افراد امضاکننده ی آن ، مشابهت هایی با بیانیه ی 12 شهریورکنگره ی تحت رهبری سید جعفر پیشه وری داشته است که اگر نیک نگریسته شود، ازقاطعیت و ازنقطه نظرلحاظ منافع اقشار زحمتکش جامعه وارزیابی دقیق دوستان ودشمنان حرکت ملی، از توانی برخوردار نیست که بیانیه ی 12 شهریور 1324 داشته است.
انتظار من داخل نشین، این بود که دربررسی ولو اجمالی علل شکست حکومت ملی یکساله ، نقش آمریکا بعنوان بزرگترین عامل شکست آن ویا لااقل یکی از پارامترهای شکست ، مورد تاکید قرار گرفته شده باشد که عملا این نقش ( یا از سراعتقاد ویا ملاحظات سیاسی) به فراموشی سپرده شده است
دربرنامه ی زنده ی روز گذشته ی تلویزیون آذربایجان جنوبی ، این مسئله بصورت غیر مستقیم از جانب یکی از شنوندگان مطرح شد که جواب جناب اوبالی این بود که ما دشمن خارجی نداریم و گذشته ها را به زباله دان تاریخ انداخته ایم
البته اگر تغییری درسیاست های آمریکا و... اتفاق افتاده ویا ازاین کارننگین خود در شراکت درقتل عام 30 هزار آذربایجانی اظهار تاسف نموده وشخصا ازملت قهرمان آذربایجان عذرخواهی کرده باشد، میشد که برای کم کردن دشمنان حرکت ملی وبا توجیه مصالح دیپلماتیک، کاری با او نداشت . اما با تاسف زیاد، حالا که این عمل ازطرف سران آمریکا انجام نشده است، معلوم نیست که چرا ما باید ازکناراین تجربه ی تلخ بدون اینکه درسی ازآن اموخته باشیم، براحتی عبور کرده وان را به زباله دان تاریخ بیاندازیم
اگر لااقل دربیشتر موارد " گذشته چراغ راه آینده است" ، آیا نباید این برخورد احمد بگ را ساده لوحانه ویا عدم اطلاع از مسلمات علمی ارزیابی کرد؟؟
آذر1388 قوتاز هریسلی
(ازسایت آذربایجان جنوبی . http://www.solgunaz.com/)